سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ریاست علمی، شریف ترین ریاست است [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:23 عصر



زوجیت در آفرینش از نگاه قرآن کریم

زوجیت به معنای دو تا بودن ، نر و ماده بودن می‌آید و قرآن کریم در آیات متعدد به زوجیت گیاهان بلکه همه اشیاء اشاراتی کرده است. این آیات عبارتند از :
« و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون»[1]
« و از هر گونه میوه‌ای در آن [زمین] جفت جفت قرار داد. روز را به شب پوشاند قطعا در این [امور] برای مردمی که تفکر می‌کنند نشانه‌هایی وجود دارد» و همین مضمون در آیه 52 سوره رحمن و 53/ طه آمده است.
« اولم یروا الی الارض کم انبتنا فیها من کل زوج کریم ان فی ذلک لأیة‌»[2]
«مگر در زمین ننگریسته‌اند که چقدر در آن از هر گونه جفت‌های زیبا رویانیده‌ایم، قطعا در این [هنرنمایی] عبرتی است.» و همین مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53.
« سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون»[3]
«پاک [خدایی] که از آنچه زمین می‌رویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمی‌دانند ، همه را نر و ماده گردانیده است.»
« و من کل شیء خلقنا الزوجین لعلکم تذکرون»[4]
« و از هر چیزی دو گونه [یعنی نر و ماده ] آفریدیم ، ‌امید که شما عبرت گیرید.»
برخی نیز به این آیه برای اثبات زوجیت اتم (الکترون و پرتون) استناد کرده‌اند[5].
« و هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها»[6]
« اوست آن کسی که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد».
نکات تفسیری :
1ـ به نظر می‌رسد که آیات فوق را می‌توان بدین صورت دسته‌بندی کرد که :‌
گاهی قرآن سخن از زوجیت میوه‌ها می‌گوید.
در مرتبه بعدی از زوجیت گیاهان می‌گوید .
در مرتبه بعدی از زوجیت چیزهایی می‌گوید که انسان‌ها نمی‌دانند.
در مرتبه بعدی از زوجیت همه اشیای جهان می‌گوید.
2ـ هدف نهایی بیان زوجیت تذکر نشانه‌های الهی و به کار انداختن اندیشه ی انسان است
« ان فی ذلک لآیة ـ ان فی لآیات لقوم یتفکرون»[7]
3ـ کلمه زوج در لغت به معنای زیر می‌آید:
الف ـ در حیوانات به هر کدام از نر و ماده‌ای که قرینه یکدیگرند زوج می‌گویند.
ب ـ در غیر حیوانات به هر کدام از دو چیز قرینه همدیگر (مثل یک لنگه کفش) زوج گویند .
ج ـ به هر چیزی که مقارن دیگری باشد و مشابه آن باشد زوج گویند.
د ـ به هر چیزی که مقارن دیگری باشد و متضاد آن باشد زوج گویند.[8]
تاریخچه :‌
انسان تا قرن‌ها گمان می‌کرد که مسأله ی زوجیت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حیوانات و برخی گیاهان مثل خرما صادق است، اما کارل لینه (1707 ـ 1787م) گیاه‌شناس معروف سوئدی نظریه خود را مبنی بر وجود نر و ماده در بین همه گیاهان در سال 1731 م ارائه کرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت،[9] اما پس از مدتی «لینه» توسط ارباب کلیسا توقیف شد و کتاب‌های او به عنوان کتاب‌های ضلال اعلام گردید.[10]
سپس دانشمندان کشف کردند که ماده از تراکم انرژی به صورت ذرات بی‌نهایت ریزی که اتم نامیده می‌شود، تشکیل یافته است و پس از گذشت مدتی مسأله ی زوجیت به همه اشیاء سرایت داده شد؛ چرا که دانشمندان کشف کردند که واحد ساختمانی موجودات یعنی اتم از الکترونها (با بار منفی) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشکیل شده است.
ماکس پلانک فیزیکدان نامی قرن بیستم گفت:« هر جسم مادی مرکب است از الکترون‌ها و پروتون‌ها.» [11]
هر الکترون با سرعت سرسام‌آوری(000/50) دور در ثانیه) به دور مرکز اتم یعنی پروتون‌ها می‌چرخد، البته در اتم ذرات سومی نیز یافت می‌شود که بنام نوترون خوانده می‌شود و از لحاظ بار الکتریکی خنثی است.[12]
فیزیکدانان اخیر در دوران اتم ذرات بنیادی دیگری بنام « کوارک» (Quark) کشف کرده‌اند که ذرات تشکیل دهنده الکترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الکتریکی مثبت ،‌منفی و خنثی در آنها می‌شود.
تاکنون شش نوع کوارک شناسائی شده است که دو نوع (D - U) در تشکیل مواد پایدار معمولی نقش مهمی دارند. کوارک U دارای بار الکتریکی کوارک D دارای بار الکتریکی است پروتون که دارای بار مثبت است از دو کوارک U و یک کوارک D تشکیل شده است و از این طریق حاصل بار آن مثبت می‌شود.
و بر عکس یک نوترون دارای دو کوارک D و یک کوارک U بوده و بار آن خنثی است: یعنی [13]
اسرار علمی :
بسیاری از مفسران و صاحب‌نظران به آیات فوق در مورد زوجیت گیاهان بلکه همه اشیاء‌ استدلال کرده‌اند که در اینجا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
1ـ ‌مرحوم طبرسی حدود 9 قرن قبل در تفسیر مجمع‌البیان بر اساس نصوص قرآنی مسأله ی زوجیت گیاهان،‌ حیوانات و حتی اشیاء دیگر را مطرح می‌کند و آن را می‌پذیرد .
2ـ صاحب تفسیر نمونه زیر آیه 36 سوره یس می‌نویسد:
« آنچه مسلم است ازواج جمع زوج، معمولاً به دو جنس مذکر و مؤنث گفته می‌شود؛ خواه در عالم حیوانات باشد یا غیر آنها، سپس توسعه داده و به هر دو موجودی که قرین یکدیگر و یا حتی ضد یکدیگرند، زوج اطلاق می‌شود... وجود زوجیت در جهان گیاهان نیز، چنانکه گفتیم در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصی مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخیر از طرق علمی این مسأله ی به ثبوت رسید که مسأله ی زوجیت در مسأله ی عالم گیاه یک مسئله عمومی و همگانی است.»[1]
و در ذیل آیه 49 سوره ذاریات نیز پس از تذکر اینکه بسیاری از مفسران کلمه زوج را به معنی اصناف (مثل شب و روز و ...) دانسته‌اند می‌نویسند:
«واژه ی زوج را معمولاً به دو جنس نر و ماده می‌گویند؛ خواه در عالم حیوانات باشد یا گیاهان و هر گاه آن را کمی توسعه دهیم تمام نیروهای مثبت و منفی را شامل می‌شود و با توجه به اینکه قرآن در آیه فوق می‌گوید « من کل شیء» (از همه موجودات ) نه فقط موجودات زنده، می‌تواند اشاره به این حقیقت باشد که تمام اشیاء جهان از ذرات مثبت و منفی ساخته شده و امروز از لحاظ علمی مسلم است که اتمها از اجزاء‌ مختلفی تشکیل یافته‌اند از جمله اجزائی که دارای بار الکتریسیته مثبت هستند و پروتون نام دارند بنابراین الزامی نیست که شی‌ء را حتما به معنی حیوان یا گیاه تفسیر کنیم و یا زوج را به معنی صنف بدانیم.»[14]
3ـ در مقدمه ی کتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائی (ره) آمده است:
هنگامی که جهان در تاریکی جهالت به سر می‌برد قرآن در بیش از ده آیه از زوجیت گیاهان بحث کرده، تصریح می‌نماید که خدا همه گیاهان را جفت آفرید. [15] (رعد/3 ـ شعراء /7و ...)
4ـ یکی از نویسندگان از آیه 36 سوره یس « سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من الانفسهم و مما لا یعلمون» استفاده می‌کند که:
« کاملاً روشن است که این آیه بر جفت داشتن گیاهان دلالت دارد و نیز از ذیل آیه که جفت داشتن را در مورد چیزهایی که خبر ندارند بیان می‌کند، چه بسا بتوانیم نیروی مثبت و منفی برق و نیز محیط میکروب یا ویروس‌ها و نیز اجزای اتم را استفاده کنیم.»[16]
5ـ نویسنده دیگری نیز با ذکر آیات مورد بحث زوجیت گیاهان و حتی زوجیت درون اتم بین الکترون و پروتون را استفاده می‌کند.[17]
6ـ احمد محمد سلیمان نیز در یک بحث که به صورت سؤال و جواب تنظیم شده است زوجیت ماده را از آیه 49 سوره ذاریات بدست می‌آورد.[18]
7ـ مهندس محمد علی سادات نیز پس از یک مقدمه طولانی که ساختمان اتم را توضیح می‌دهد و سابقه تاریخی اشاره به اتم را تذکر می‌دهد، آیه ی 49 سوره ذاریات را متذکر شده و می‌نویسد:
« و لذا می‌توان « اتم» را موجودی زوج نامیده و از طریق تعمیم زوجیت در دل اتم‌ها ، نتیجه گرفت که اساسا عالم ماده بر اساس زوجیت بنا گردیده و هیچ موجود مادی از این قاعده کلی مستثنی نیست.»[19]
8ـ یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح زوجیت ماده (Puality of matter) به آیات سوره ذاریات/49 ـ رحمن /52 ـ طه/53 ـ استناد کرده است.[20]
9- صاحب تفسیر نوین نیز با ذکر آیات مورد بحث آنها را اعجاز علمی قرآن می داند که اشاره به زوجیت کرده است و سپس توضیحات مفصلی در این مورد ارائه می‌دهد.[21]
10ـ عبدالرزاق نوفل در مورد آیه 189 سوره اعراف:
« هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها»
« اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفریده و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد. »
پس از آنکه مقدمه‌ای در مورد « وحدت خلق» می‌آورد و اینکه ذرات بنیادی همه ی موجودات یکسان است می‌گوید:
« این حقیقت علمی را که عصر جدید کشف کرده قرآن 1400 سال قبل با صراحت و وضوح بیان کرده که همه خلق الهی از نفس واحدی بوده است.»
و سپس آیه فوق را می‌آورد می‌گوید:
« آیا این [نفس واحده] پروتون و الکترون ... برق واحدی که مثبت و منفی دارد... یعنی نفس واحده نیست...»
و حتی در مورد کلمه « لیسکن الیها» می‌گوید:
« سبب سکون نفس واحد همان زوج است و این مطلبی است که علم بیان کرده که سکون پروتون و الکترون به خاطر اختلاف و تساوی آنها در برق است ...»[22]
11ـ طنطاوی در تفسیر الجواهر بحث گسترده‌ای در زمینه زوجیت گیاهان در زیر سوره ذاریات /49 آورده است و اقسام دسته‌بندی گیاهان و حیوانات و .... را بررسی کرده و شکل‌های آنها را آورده است که ربطی به تفسیر آیه ندارد و فقط مطالب علمی است که به مناسبت آورده شده است .[23]
بررسی:
در اینجا تذکر چند نکته لازم است:
1ـ مطلبی را که عبدالرزاق نوفل در مورد آیه 189 سوره اعراف نوشته است از چند جهت قابل اشکال است:
اول : آنکه کلمه «نفس» و «زوج» از نظر لغوی و اصطلاحی دلالت بر الکترون و پروتون نمی‌کند و ایشان نیز در این مورد قرینه‌ای نیاورده‌اند.
دوم :‌ آنکه از نظر علمی صحیح نیست که کسی بگوید پروتون از الکترون پدید آمده است (جعل منها زوجها) بلکه همانطور که گذشته هر کدام از الکترون و پروتون از تعدادی کوارک U و D تشکیل شده است .
سوم : آنکه سیاق آیه مورد نظر با تفسیری که ایشان کرده تناسب ندارد چون در آیه می‌خوانیم:
« هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشیها حملت حملاً خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوالله ربهما لان اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین »
« اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد . پس چون [آدم] با او [چندی] با آن [بار سبک] گذرانید و چون سنگین بار شد، خدا،‌ پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندی] شایسته عطا کنی قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود.»
سیاق آیات در مورد باردار شدن زن از مرد (حوا از آدم) و بوجود آمدن فرزند است پس نفس واحد و زوج در اول آیه در همین مورد است و مراد مرد و زن هستند نه الکترون و پروتون .
2ـ آیات دیگر (رعد/3 ـ شعراء /7 ـ یس/36) ظاهر در زوجیت همه میوه‌ها و گیاهان است و همانطور که گذشت این مطلب از قرن هیجدهم کشف گردید و قبل از آن زوجیت به جز در مواردی مثل « نخل» مشخص نبود پس این آیات نوعی رازگویی علمی واعجاز علمی قرآن بوده است.
3ـ زوجیت عمومی همه اشیاء نیز از آیه 49 سوره ذاریات به خوبی استفاده می‌شود، ولی تطبیق آن بر الکترون و پروتون قطعی نیست، زیرا همانطور که گذشت امروزه ذرات بنیادین دیگری به نام کوراک‌ها شناخته شده که دارای بار مثبت و منفی هستند و لذا باز هم نمی‌توان به طور قطعی ادعا کرد که «زوجین» مذکور در آیه همان کوارک U و D باشد بلکه احتمالاً می‌توانند این مطالب (الکترون ـ پروتون ـ‌کوارک‌ها و ....9 از مصادیق « زوجین» محسوب شود. همانگونه که ممکن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نیز از مصادیق آنمحسوب شود.
4ـ هر چند که مصداق دقیق « زوجین » در آیه 49سوره ذاریات مشخص نیست، ولی بیان زوجیت عمومی در همه اشیاء یکی از اشارات علمی قرآن و راز‌گویی‌های آن است که در صدر اسلام کسی از آن اطلاعی نداشته است.
پس این مطلب نیز میتواند اعجاز علمی قرآن محسوب شود.
5- ممکن است کسی ادعا کند که زوجیت عمومی موجودات با مسأله ی بکرزدایی (تولید مثل برخی تک سلولی‌ها بدون نیاز به جنس مخالف) منافات دارد.
این مطالب را در بخش بعدی بررسی خواهیم کرد و بیان می‌کنیم که منافاتی بین آنها نیست.
تعارض زوجیت عمومی و بکرزایی :
یکی از صاحب‌نظران می‌نویسد:
« کسانی که این آیه شریفه قرآن (آیه زوجیت) را به این معنا گرفته‌اند که هر یک از انواع موجودات زیستی، ‌نر و ماده دارند، یعنی هیچ موجود زیستی ، ‌اعم از حیوانات و نباتات وجود ندارند که نر و ماده نداشته باشد، ‌حال ممکن است کسی بگوید در زیست‌شناسی امروز این را نمی‌پذیرد ، بلکه خلاف این را به ما می‌گوید ، یعنی می‌گوید انواعی از موجودات زیستی وجود دارند که نر و ماده در میان آنها وجود ندارند.»[24]
برای روشن شدن اشکال لازم است به دو مطلب اشاره کنیم:
نخست اینکه در آیات مربوط به زوجیت ، برخی زوجیت‌ میوه‌ها را بیان می‌کرد (رعد/3) و برخی زوجیت گیاهان را تذکر می‌داد (شعراء /7) و برخی زوجیت عمومی همه موجودات را اشاره می‌کرد:
«و من کل شیء‌ خلقنا زوجین اثنین »[25]
« و از هر چیز دو گونه آفریدیم»
دوم آنکه پدیده بکرزایی در میان تک‌یاختگان (تک‌ سلولی‌ها) رواج دارد که در ابتدا مناسب است اطلاعاتی در مورد این موجودات و نحوه تکثیر آنها پیدا کنیم:
تک‌یاختگان (تک‌سلولی‌ها) Protozoa به معنی حیوان تک‌یاخته است که پست‌ترین طبقه از سلسله حیوانات هستند که بدن آنها تنها از یک سلول (Unicellular) ساخته شده است که دارای هسته مشخص و کامل هستند که بوسیله غشاء هسته‌ای محصور است. تاکنون بیش از سی‌هزار گونه آنها تشخیص داده شده است و اکثراً بطور آزاد در آب و خاک زندگی می‌کنند و برخی انگلیسی هستند.
اندازه هر کدام 1 ـ 150میکرون است و تعدادی از آنها با چشم غیر مسلح قابل رؤیت است. تکثیر گونه‌های تک یاختگان مثل : مژگ‌داران ـ تاژک‌داران و ... به سه صورت است:
الف : تکثیر غیر جنسی (Asexual) که خود دارای صور مختلف است.
1ـ تقسیم دوتایی (Binary Fission) که تک یاخته مادر از جهت طولی به دو تک یاخته دختر تقسیم می‌شود و در مژک داران از عرض تقسیم می‌شوند.
2ـ شیزوگونی (Schizogony) یا تکثیر چندتایی ، هسته مادر مکرر به چندین هسته دختر تقسیم می‌شود و سپس سیتوپلاسم تقسیم شده و اطراف هر هسته را می‌گیرد.
3ـ جوانه زدن (Budding) بعد از رشد کامل سلول مقاومت غشاء سلولی در نقطه‌ای کم می‌شود و جوانه‌ای تشکیل می‌شود و مقداری از هسته و سیتوپلاسم مادر وارد آن می‌شود و رشد می‌کند تا آنکه از مادر جدا و زندگی مستقلی را شروع می‌کند.
تذکر: این سه قسم تکثیر را می‌توان نوعی بکرزایی دانست.
ب : تکثیر جنسی (Sexual) چند صورت است که در مژک‌داران دیده می‌شود.
1ـ آمیختگی (Coniugdion) در این روش دو تک‌یاخته با یکدیگر جفت شده و آنگاه محتویات هسته آنها تجدید سازمان یافته است از هم جدا می‌شوند.
2ـ سنگامی (Syngamy) دو سلول جنسی نر و ماده به نام گامت با یکدیگر ملحق شده و تشکیل تخم می‌دهند.
3ـ اسپوروگونی (Sprogony) ابتداء در داخل اووسیست تک یاخته تعداد زیادی اسپوروزئیت (Sporozoites) بوجود می‌آید(به طور غیر مستقیم چندتایی ) که بعدا طی مراحلی سلو‌ل‌های جنسی تشکیل می‌شوند که به طریق سنگامی با یکدیگر جفت می‌شوند.[26]
بررسی تعارض زوجیت و بکرزایی :
1ـ همان‌طور که گذشت کلمه «زوج» در لغت به هر یک از دو چیزی گفته می‌شود که قرینه همدیگر باشند و یا مقارن، مشابه و یا متضاد باشند[27] ـ [28]
پس نمی‌توان گفت که معنای لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است. از این رو در تک یاختگان که از طریق تقسیم سلولی دو تا می‌شوند دو زوج خلق شده است، و لذا مشمول کلمه زوج هستند؛ چون از هر کدام از آنها دو چیز مقارن و مشابه پیدا می‌شود.
2ـ مسأله ی زوجیت عمومی همه اشیاء،‌ همزمان بودن یا هم مکان بودن هر دو زوج ملاک نیست و لذا ممکن است دو زوج در دو مکان (مثل الکترون و پروتون که در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و یا در دو زمان باشند.
3ـ اشکال اساسی که باعث پیدایش پندار تعارض بین قانون زوجیت عمومی موجودات قرآن با مسأله ی بکرزائی شد این است که گمان کرده‌اند همیشه لغت زوج به معنای نر و ماده اصطلاحی است در حالی که معنای کلمه زوج اعم است و هر دو چیز مقارن مشابه یا متضاد را شامل می‌شود. پس تعارضی بین آیات قرآن در مورد قانون عمومی زوجیت و مسأله ی بکرزائی نیست.
5ـ لقاح(زایا کردن گیاهان و ابرها)
هر موجود نر و ماده وقتی ثمر می‌دهند که زایا باشند و زایا شدن آنها به آمیزش دو جنس است، اما آمیزش هر نوعی با نوع دیگر متفاوت است. آمیزش گیاهان از راه گرده‌افشانی و آمیزش ابرها بوسیله برخورد ابرهایی با بار مثبت ومنفی و آمیزش حیوانات و انسان غالبا با انتقال اسپرم‌ها با شیوه خاص است.
قرآن کریم به مسأله ی آمیزش و زایا شدن ابرها و گیاهان اشاره می‌کند و می‌فرماید:
« و ارسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء‌ ماء‌ فاستقینا کموه و ما أنتم له بخازنین»[29]
« و بادها را باردار کننده فرستادیم و از آسمان، آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانه‌دار آن نیستید.»
و در جای دیگر قرآن به نقش بادها در شکل‌گیری ابرها اشاره می‌کند و می‌فرماید:
« الله الذی یرسل الریاح فتیثر سحابا فیبسطه فی السماء کیف یشاء و یجعله کسفافتری الودق یخرج من خلاله فاذا اصاب به من یشاء من عباده اذا هم یستبشرون »[30]
« خدا همان کسی است که بادها را می‌فرستد و ابری بر می‌انگیزد و آن را در آسمان ـ هر گونه بخواهد ـ‌ می‌گستراند و انبوهش می‌گرداند،‌پس می‌بینی باران از لابلای آن بیرون می‌آید و چون آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد ، رساند،‌ بناگاه آنان شادمانی می‌کنند.»
همین مضمون در سوره فاطر/9 آمده است.
نکات تفسیری :
1ـ از سیاق آیات برمی‌آیدکه آیه اول و دوم در مقام شمارش آیات الهی و نعمت‌های او است و سپس در آیه اول به بحث قیامت اشاره‌ای می‌شود.
2ـ شاید بهترین معادل فارسی کلمه لقاح واژه « زایا» است، ‌این کلمه گاهی لازم است (مثل آنکه می‌گویند: شتر زایا است) و گاهی متعدی است (شتر نر شتر ماده را لقاح کرد ـ زایا کرد) و در لغت به « شتر ماده» که شیر می‌دهد « اللقحة » گویند.
و به بچه‌ای که در شکم است ملاقیح گویند. و به منی جنس مذکر نیز «لقاح» گفته شده است.[31]
در یک جمع بندی می‌توان گفت که لغت لقاح و لقاح به معنای نتیجه دادن و زایا بودن یا زایا کردن است . و « لواقح» جمع « لاقح» است.
تاریخچه:
در اینجا به دو تاریخچه اشاره می‌کنیم:
الف ـ بشر از دیر زمان حتی قبل از اسلام اطلاع داشت که اگر نرینه‌های گیاهان را برای گرده‌افشانی بر سر
شاخه‌های درختان میوه به کار نبرند عملاً محصول گیاهان بسیار کم می‌شود مثلاً در عربستان معمول بود که
خوشه‌های نرینه خرما را برای گرده ‌افشانی بر سر شاخه‌های گلدار درختان خرما بپاشند.
اما دراواخر قرن 18 یا اوایل قرن نوزده و با پیدایش وسایل تحقیقاتی جدید از قبیل میکروسکوپ و غیره ...و پیدایش نوابغ و دانشمندان ،‌ کشف شد که بدون عمل جفت‌گیری و انجام تلقیح درحیوانات و گیاهان، ‌تولید مثل امکان پذیر نیست (مگر در برخی گیاهان و حیوانات که تکثیرشان از طریق تقسیم سلول و راههای دیگر است.
سپس معلوم شد که تولید مثل گیاهان عموما بر اساس تلقیح ذرات خیلی ریز و ذره‌بینی به نام گرده یا پولن (polin) است که عامل انتقال این گرده وسایل مختلف مثل حشرات و جریانهای شدید هواست.[32]
ب :‌قرن‌ها بشر اطلاعی از کیفیت دقیق نزول باران از ابرها نداشت ، ولی در سالهای اخیر پس از پیشرفتهایی که در علم فیزیک صورت گرفت و در نتیجه رشته‌های جدیدی از قبیل هواشناسی (متئرورلوژی ) تأسیس یافت به مسأله ی تلقیح ابرها پی بردند و حتی بحث از باران مصنوعی شد. و در اینجا متوجه شدند که بادها نقش عجیبی در زایا شدن ابرها دارند یعنی از طرفی باعث تشکیل قطرات باران و دانه‌های برف می‌شوند و از طرف دیگر در باردار شدن ابرها به الکتریسیته و تخلیه این بار نقش دارند.[33
اسرار علمی :
در مورد آیات مورد بحث، بویژه کلمه « لقاح» که در آیه 22 سوره حجر مطرح شده است،‌ مفسران و صاحب‌نظران سخنان مبسوطی دارند و سه دیدگاه مختلف در مورد آیه فوق وجود دارد که هر کدام به نوعی ، لقاح را اشاره به مسائل علمی معرفی کرده‌اند که بدانها اشاره می‌کنیم:
الف ـ مقصود لقاح گیاهان است:
یکی از نویسندگان معاصرمی‌نویسد:
« ما بادها را فرستادیم که گیاهان را آبستن می‌کنند، در آیه موضوع تلقیح گیاهان ، به وسیله باد به روشنی بیان شده است. ضمنا مسأله‌ی نر و ماده داشتن گیاهان نیز استفاده می‌شود.»[34]
ملا فتح الله کاشانی (متوفی 988 ق) نیز در تفسیر منهج الصادقین لقاح گیاهان را به عنوان یکی از دو احتمال در معنای آیه مطرح می‌کند و می‌نویسد:
« فرستادیم بادها را آبستنتان به ابر، یعنی بردارندگان ابرها یا آبستن کنندگان درختها را به میوه؛ چه لواقح لازم و متعددی هر دو آمده.»[35] برخی دیگر از نویسندگان نیز آیه فوق را در مورد گیاهان دانسته و می‌نویسند:
چون گیاهان و گلها برای رسیده به یکدیگر هیچ گونه حرکتی ندارند، بعضی از حشرات و خصوصا باد عامل اصلی این وصال گردیده است.[36]
ایشان حتی استفاده می‌کنند که قرآن قانون ازدواج را مخصوص انسان و حیوان قرار نداده است.[37]
احمد محمد سلیمان درکتاب القرآن و الطب آیه مورد بحث (حجر/22) را اشاره به لقاح گیاهان دانسته است و سپس عوامل لقاح را به عوامل رئیسی (مثل حشرات) و عوامل غیر رئیسی (مثل آب و انسان و ...) تقسیم می‌کند . سپس نقش باد را ذکر کرده و سپس این مطلب را اعجاز قرآن می‌داند؛ چرا که بشریت در اواخر قرن 18 یا اوایل قرن 19 به مسأله ی تلقیح پی برد. در حالی که قرآن قرن‌ها قبل از آن تذکر داده بود.[38]
برخی دیگر از صاحب‌نظران عرب بدون هیچ توضیحی آیه 22سوره حجر را حمل بر لقاح اشجار کرده‌اند.[39]
ب : مقصود لقاح ابرهاست :‌
مرحوم طبرسی (ره) (548 ق) از اولین کسانی است که لقاح را به معنای آبستنی ابرها دانسته است و می‌نویسد:
« بادها را لقاح کننده فرستادیم؛ یعنی وسیله لقاح و آبستنی ابرها به باران می‌شوند . پس از آسمان آب نازل کردیم، یعنی باران فرستادیم.»[40]
همین معنا را مهندس بازرگان می‌پذیرد و می‌نویسد:‌
« آیه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست که در نتیجه آن لقاح،‌باران می‌بارد...»
و در جای دیگر می‌نویسند:
« اما باید دانست تأمین دو شرط فوق (وجود بخار آب در هوا و اشباع شدن و تقطیر آن در رسیدن هوای جو به حالت اشباع ، کافی برای تشکیل ابر و ریزش باران نیست، یک عمل یا شرط سوم نیز ضرورت دارد:« بارور شدن » یا عمل لقاح (Germination Stimulation) ... بخار آب ممکن است با وجود رسیدن به حالت اشباع تقطیر نشود و وقتی تقطیر شد، دانه‌ها آنقدر ریز و معلق در هوا بمانند که سقوط نکنند و باران نبارد،‌ مگر آنکه با ذرات نامرئی نمک که به وسیله باد از روی دریاها آورده شده است، ‌نطفه‌های جذب و آماس کننده‌ای تشکیل شود. یا مهمتر از آن، رطوبت هوا به دور برگه‌های متبلور برف که ارتفاعات بالاتر منعقد شده و به وسیله باد پوشیده می‌شود، جمع‌گردد و بالاخره قطرات ریز اولیه باران در اثر اختلاط و تلاطم و تصادم بادها به هم بپیوندد تا رفته رفته درشت شده در اثر وزن نسبتا زیاد خود از خلال توده‌های ابر ساقط گردد...
تخلیه برق مابین توده‌های مختلف ابر که در اثر اصطکاک با عوارض زمین واجب معلق در باد دارای الکتریسته‌های مخالف می‌شوند و این تخلیه،‌ توأم با روشنائی و غرش شدید، یونیزه شدن هوا و تشکیل ازن است که کمک فراوان به پیوستن و درست شدن و پختن قطرات می‌نماید....
خلاصه آنکه تشکیل و تقویت ابر و مخصوصا نزول باران یا برف بدون عمل لقاح که با دخالت و تحریک باد صورت می‌گیرد،‌ عملی نمی‌شود.»[41]
سپس ایشان بقیه مفسران را تخطئه می‌کند که صراحت نداشته‌اند؛ زیرا از کیفیت موضوع اطلاع نداشته‌اند.[42]
احمد امین نیز می‌نویسد: « منظور (از آیه) همان تأثیری است که باد در اتحاد الکتریسته مثبت و الکتریسته منفی در دو قطعه ابر و آمیزش و لقاح آنها دارد. بنابراین آیه شریفه یک معجزه جاودانی است زیرا حدود هزار و سیصد و نود سال پیش، موضوعی را بیان داشته که عصاره و نتیجه تحقیقات علمی جدید است.»[43]
استاد مکارم شیرازی نیز تفسیر لقاح ابرها را برای آیه می‌پذیرند و تفسیر لقاح گیاهان را رد می‌کنند. ایشان می‌نویسند:
« لواقح» جمع «لاقح» به معنای بارور کننده است، در اینجا اشاره به بادهائی است که قطعات ابر را به هم پیوند می‌دهد و آنها را آماده باران می‌سازد.
سپس به دلیل رد تفسیر لقاح گیاهان می‌پردازند و می‌نویسند:‌
اشاره به « نمی‌توان آیه فوق را اشاره به (لقاح گیاهان) دانست چرا که بعد از این کلمه بلافاصله نازل شدن باران از آسمان (آن هم با فاء تفریح) آمده است که نشان می‌دهد تلقیح کردن بادها مقدمه‌ای برای نزول باران است.»
البته ایشان تذکر می‌دهند که لقاح گیاهان را برخی به عنوان اعجاز علمی آیه ی فوق مطرح کرده‌اند.[44]
احمد عمر ابوحجر نیز آیه 22 سوره حجر را به معنای لقاح ابرها گرفته‌اند و توضیحات مفصلی می‌دهند.[45]
ج ـ مقصود لقاح ابرها و گیاهان است:‌
برخی از نویسندگان آیه 22 سوره حجر را ناظر به تلقیح در عالم نباتات (گیاهان) و دنیای ابرها دانسته‌اند.[46]
یکی دیگر از نویسندگان با طرح دو آیه مورد بحث (حجر/22 ـ روم /47) آنها را اشاره به «بادهای نر» که ابرها را حرکت می‌دهند و در سرزمین‌های دیگر می‌برند و به باران تبدیل می‌شود، می‌داند.
و سپس در ذیل آیات فوق ، نقش‌بادها در گرده‌ افشانی گلها و کشاورزی را مطرح می‌کند و آن را یکی از پیشگوئی‌های علمی قرآن می‌داند.[47]
مهندس محمد علی سادات با طرح آیه 22 سوره حجر می‌نویسند:‌
« با در نظر گرفتن اطلاعات و معلوماتی که علوم جدید تا به امروز در اختیار بشر قرار داده، به وضوح پیداست که آیه ی مذکور با معرفی باد به عنوان وسیله ی تلقیح در حالت کلی، پرده از روی دو راز بزرگ عالم خلقت (تلقیح گیاهان ـ ‌تلقیح ابرها) برداشته و قرنها قبل از اینکه بشر به اتکاء علم و دانش خود پی به وجود آنها برد، آنها را برای بشر تعلیم فرموده. یکی از این دو اصل مسلم علمی همانا نقش اصلی و اساسی باد در تلقیح نباتات می‌باشد و اما اصل دیگر موضوع تلقیح ابرها می‌باشد.»[48]
سپس ایشان با رد انحصار معنای آیه به تلقیح گیاهان بخاطر حرف « فاء » « فانزلنا من السماء ماءً » می‌نویسد:
« با اندک تعمقی در متن آیه و مقایسه آن با سایر آیات مشابه به وضوح پیداست که قسمت اول آیه حالت کلی داشته و حالت حصر و انحصاری در بین نیست. به عنوان مثال شواهدی از خود قرآن نقل می‌شود:
«‌و هوا الذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء » [49]
« و او کسی است که آب را از آسمان فرو فرستاد و سپس بیرون آوردیم به سبب آب هر گیاه و روئیدنی را ...»
و همینطور آیه 57 سوره اعراف می‌فرماید:
« فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات »
« و به وسیله آن آب را فرو فرستادیم ، سپس به وسیله آن آب ، بیرون آوردیم از زمین تمام ثمرات را »
در هر کدام از آیات مذکور تنها به یک فونکسیون آب و صرفا به یکی از نتایج و اثرات نزول آن که روئیدن نباتات باشد، اشاره گردیده است. در صورتی که می‌دانیم نتایج حاصله از نزول آب تنها به این یک مورد خلاصه نمی‌گردد(در حالی که هر دو مورد حرف « ف» به اول «اخرجنا» اضافه شده است.)
پس اگر در آیه شریفه مورد بحث نزول آب از آسمان را تنها یکی از نتایج عمل تلقیح بوسیله باد بدانیم، نه تنها تناسب با مورد خواهد داشت. بلکه در غیر این صورت انحصار بی‌جائی از پیش خود بر آیه تحمیل کرده‌ایم.»[50]
بررسی:
در اینجا تذکر چند نکته لازم است:
1ـ کلمه «لواقح» در آیه «و ارسلنا الریاح لواقح»[51] می‌تواند به چهار معنا تصور شود:
الف : و بادها را زایا و آبستن (حامل ابر) فرستادیم.
ب : و بادها را زایا و آبستن (گرده گیاهان) فرستادیم.
ج : و بادها را زایا کننده و آبستن کننده (ابرها) فرستادیم.
د: و بادها را زایا کننده و آبستن کننده (گیاهان)‌فرستادیم.
از آنجا که لواقح در آیه به صورت مطلق آمده و مشخص نشده که لازم یا متعدی است، در صورت متعدی بودن، متعلق آن ابرها یا گیاهان است؛ پس نمی‌توانیم هیچکدام از چهار احتمال را از آیه نفی کنیم.
بلی در ادامه می‌فرماید «فانزلنا من السماء ماءً »[52] و تفریح و نتیجه‌گیری نزول باران از آسمان بدنبال فرستادن ابرها می‌تواند قرینه باشد که مراد آیه احتمال « الف یا ج» است. (حامل ابر بودن یا زایا کردن ابرها).
ولی از طرف دیگر می‌توان گفت که صدر آیه یک مطلب کلی را می‌گوید (لقاح بادها) اعم از لقاح ابرها یا گیاهان و در دنباله آیه یکی از نتایج این لقاح را تذکر می‌دهد و یا مصداق اکبر آیه را تذکر می‌دهد و یا مصداقی از آیه را متذکر می‌شود که بشر از آن اطلاع نداشته و اعجاز قرآن را اثبات می‌کند.
همانطور که گذشت این مطلب در برخی از آیات دیگر قرآن مشابه دارد. مثل : « و هو الذی انزل من السماء ماءً فاخرجنا به نبات کل شیء»[53] پس انحصار آیه در لقاح ابرها (دیدگاه دوم) یا لقاح گیاهان (دیدگاه اول) دلیل قاطعی ندارد و معنای آیه اعم است.
2ـ «لقاح» در آیه مورد بحث می‌تواند چیزی فراتر از لقاح ابرها و گیاهان باشد و لقاح ابرها و گیاهان دو مصداق برای لقاح باد است . ممکن است در آینده با پیشرفت علمی بشر تأثیرات ابرها در موارد دیگری نیز اثبات شود.
3ـ اشاره علمی قرآن به لقاح ابرها در آیه 22 سوره حجر می‌تواند نوعی اعجاز علمی قرآن بشمار آید؛ چرا که این مطلب تا سالهای اخیر برای بشر روشن نشده بود، اما اشاره قرآن به لقاح گیاهان هر چند که مطلب شگفت‌آوری است، اما اعجاز علمی قرآن به شمار نمی آید؛ چرا که انسان‌ها حتی قبل از اسلام به صورت اجمالی از تأثیر گرده‌افشانی برخی گیاهان اطلاع داشتند.

پی نوشت

[1] رعد/3.
[2] شعراء /7
[3] یس/36.
[4] ذاریات /49.
[5] عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحدیث، ص 156 ـ 157 استدلال ایشان در ادامه می‌آید.
[6] اعراف/189.
[7] شعراء/ 7 ، رعد/3.
[8] ر.ک: مفردات راغب اصفهانی، ماده زوج.
[9] ر.ک: پی‌یرروسو، تاریخ علوم، ص 354 و 408 به بعد، ترجمه حسن صفاری، و نیز گودرز نجفی، مطالب شگفت‌انگیز قرآن، ص 57 و نیز تفسیر نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378.
[10] ذکر الله احمدی، ارمغان روشنفکران،‌ص 73 و م. حقیقی ، فروغ دانش‌جدید در قرآن و حدیث، ج 2، ص 22 و نیز گودرز نجفی، مطالب شگفت‌انگیز قرآن، ص 57.
[11] ماکس پلانک ، تصویر جهان در فیزیک جدید، ص 95، ترجمه مرتضی صابر.
[12] ر.ک: مهندس محمد علی سادات،‌زنده جاوید و اعجاز قرآن، ص 40/42.
[13] ر.ک : دکتر اوبلاکر ، فیزیک نوین،‌ص 34 ـ 35، ترجمه بهروز بیضاوی.
[14] تفسیر نمونه، ج 22، ص 376.
[15] علامه طباطبائی ، اعجاز قرآن، ص 15، ویراسته علیرضا میرزا محمد.
[16] عباسعلی سرافرازی ، رابطه علم و دین ، ص 35 ـ 36.
[17] گودرز نجفی، مطالب شگفت‌انگیز قرآن، ص 57 ـ‌60.
[18] احمد محمد سلیمان ،‌القرآن و الطب، ص 27 ـ 28، (1981 م)‌طبع خامس ـ دارالعوده ،‌بیروت.
[19] مهندس محمد علی سادات، زنده جاوید و اعجاز جاویدان، ص 39 ـ 43.
[20] ر.ک: لطیف راشدی، نگرشی به علوم طبیعی در قرآن، ص 24.
[21] محمد تقی شریعتی ،‌تفسیر نوین، ص 11.
[22] ر.ک: عبدالرزاق نوفل ،القرآن و العلم الحدیث ،‌ص 154 ـ 157.
[23] طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیرالقرآن، ج 12، ص 170 ـ‌201،‌دارالفکر .
[24] استاد مصطفی ملکیان، فصلنامه مصباح، ش 10، ص 66(البته ایشان اضافه می‌کند که هر دو طرف این قضیه را بنابر فرض می‌گوید.)
[25] ذاریات /49.
[26] دکتر هرمز داورمزدی،انگل شناسی پزشکی، ص 37 ـ 46، چاپ چهارم، جهاد دانشگاهی ،‌1372 ش.
[27] ر.ک : مفردات راغب، ماده زوج.
[28] تفسیر نمونه،‌ج 18، ص 377 ـ 378 و ج 22،‌ص 376.
[29] حجر/22.
[30] روم/48.
[31] ر.ک: مفردات راغب،‌ماده لقح.
[32] ر.ک:‌احمد محمد سلیمان،‌القرآن و الطب، ص 23 ـ 26 و نیز مهندس محمد علی سادات ، زنده جاوید و اعجاز جاویدان، ص 31 به بعد.
[33] ر.ک: مهندس مهدی بازرگان ، باد و باران در قرآن،‌ص 59 و نیز سادات ،‌زنده جاوید و اعجاز قرآن، ص 35 به بعد.
[34] عباسعلی سرفرازی، رابطه علم و دین ،‌ص 36.
[35] منهج الصادقین،‌ج 5، ص 158،‌چاپ کتابفروشی اسلامیه ،‌1346 ق.
[36] عبدالکریم هاشمی‌نژاد، رهبران راستین، ص 259 و 263 و م. حقیقی، فروغ دانش جدید در قرآن و حدیث،‌ج 2، 23.
[37] ر.ک: آیت‌الله خویی ، مرزهای اعجاز، ص 118 ترجمه استاد جعفر سبحانی .
[38] برگرفته از احمد محمد سلیمان، القرآن و الطب ، ص 24 ـ 26 دارالعوة ،‌بیروت.
[39] الشیخ خالد عبدالرحمن العک،‌الفرقان و القرآن، ص 511.
[40] مجمع البیان،‌ج 3،‌ص 334، مطبعة‌العرفان ،‌بیروت.
[41] ایجاد باران مصنوعی مانند تلقیح مصنوعی حیوانات است به این ترتیب که در هوای صاف یا با قطعات متفرق ابر که گرم و مرطوب و آماده برای ابر شدن بوده ولی در حال تأخیر تعادل باشد گرد یخ متبلور (انیدرید کربنیک) یا بعضی املاح سرد و جاذب الرطوبة‌یا غبار آب بوسیله هواپیما می‌باشد.
[42] ر.ک: باد و باران در قرآن، ص 59 و 126.
[43] احمد امین،‌راه تکامل ، ص 57.
[44] تفسیر نمونه،‌ج 11،‌ص 61 و نیز قرآن آخرین پیامبر، ص 197.
[45] ر.ک: احمد ابوحجر،‌التفسیر العلمی للمیزان، ص 461 ـ 463.
[46] گودرز نجفی، مطالب شگفت‌انگیز قرآن، ص 62.
[47] ر.ک: مصطفی زمانی، پیشگوئی‌های علمی قرآن، ص 91 ـ 93.
[48] زنده جاوید و اعجاز جاویدان،‌مهندس محمد علی سادات،‌ص 35 ـ 36 با تلخیص.
[49] انعام /29.
[50] همان،‌ص 39.
[51] حجر/22.
[52] حجر/ 22.
[53] انعام /29و مشابه آن اعراف /57. (پس از فاء در «فاخرجنا» یکی از ثمرات باران بیان شده یعنی روئیدن گیاهان، ولی ثمرات باران منحصر در این مورد نیست.)

نویسنده: دکتر محمد علی رضائی اصفهانی--> منبع: کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن (جلد دوم)

 
کلمات کلیدی : اعجازقرآ ن، زوجیت، لقاح، اتم

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:20 عصر



12نکته جالب و پندآموز از داستان ذوالقرنین

یکى از مهم ترین قسمت هاى نقل هر داستان، طرح نکات جالب و آموزنده آن است. داستان ذو القرنین نیز حاوی نکات جالب و آموزنده ای می باشد:
1- نخستین درسى که از این داستان مى آموزیم، آن است که در این جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى گیرد. به همین جهت، خداوند براى پیشرفت کار ذو القرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد: «واتیناه من کل شىء سببا» و وسایل دستیابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم (کهف ،84)و او هم از این اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا» بنابراین آن ها که انتظار دارند بدون تهیه اسباب و وسایل لازم و بدون استفاده از آن ها به پیروزى برسند، به جایى نخواهند رسید، حتى اگر ذو القرنین باشند!
2- یک مدیریت فراگیر، نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره اش و شرایط مختلف آن ها بى اعتنا باشد، به همین دلیل ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون که هرکدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن ها رفتار کرد و همه را زیر بال و پر خویش گرفت. هیچ حکومتى نمى تواند بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزى برسد، این همان اصلى است که ذو القرنین از آن بخوبى استفاده کرد و گفت:" آنها را که ظلم و ستم کرده اند مجازات خواهیم کرد، و آنها را که ایمان و عمل صالح دارند به نحوى شایسته و نیکویى پاداش خواهیم داد". على(ع) در فرمان معروفش به" مالک اشتر" که یک دستور العمل جامع کشوردارى است مى فرماید:«و لا یکون المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء، فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدریبا لاهل الاسائة على الاسائة» ترجمه: هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر سبب مى شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران جسور و بى پروا.
3- تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل نیست. به همین دلیل ذو القرنین بعد از آن که تصریح کرد: من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا یسرا» ترجمه: و به او از فرمان خود تکلیفى آسان خواهیم گفت(کهف،88) یعنى ما براى مردم صالح این سرزمین قوانین و برنامه هاى آسانى وضع خواهیم کرد تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- از نکات جالب این داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى باشد، مردمى گرفتار ظالمین داخلى و تا حدى متمدن، به طورى که گویا ذو القرنین بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمین، براى آنان قوانینى هم وضع کرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى که حتى سایبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى دیگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.
5- ذو القرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى فهمیدند و ساده لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن ها گوش فراداد و نیازشان را برطرف ساخت و میان آن ها و دشمنشان سد محکمى برپا کرد; با اینکه مى توانست چنین مردمى را با وعده و وعید قانع کند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هیچگونه چشم داشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم:«اسماع الاصم من غیر تضجر صدقة هنیئة» ترجمه:بلند سخن گفتن آن چنان که شخص ناشنوا بشنود مشروط بر اینکه توأم با اظهار ناراحتى نباشد همچون صدقه گوارایى است.
6- امنیت، نخستین و مهم ترین شرط یک زندگى سالم و اجتماعى است. به همین جهت ذو القرنین براى تامین امنیت قومى که مورد تهدید و غارت بودند، پرزحمت ترین کارها را برعهده گرفت و براى جلوگیرى از یورش مفسدان، نیرومندترین سدها را ساخت. اصولا تا وقتى که جلو مفسدان با قاطعیت و با نیرومندترین مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد دید. به همین دلیل حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام بناى کعبه نخستین چیزى که از خداوند سبحان براى آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیت بود: رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام (سوره ابراهیم آیه 35) پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار. نیز به همین دلیل در نظام قضایى اسلام سخت ترین مجازات ها براى کسانى است که امنیت جامعه را به خطر مى اندازند: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزى فى الدنیا ولهم فى الاخرة عذاب عظیم الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم » ترجمه: مجازات آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى خیزند و اقدام به فساد در روى زمین مى کنند و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى (چپ) آن ها، به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند. این رسوایى آن ها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند مگر آن ها که پیش از دست یافتن شما بر آنان توبه کنند. پس بدانید (خدا توبه آن ها را مى پذیرد) و خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره مائده، آیات 32 و 33).
7- درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى توان آموخت، این است که صاحبان اصلى درد باید در انجام کار خود شریک باشند. به همین خاطر ذو القرنین به گروهى که از هجوم اقوام یاجوج و ماجوج شکایت داشتند، گفت: «فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن ها سد محکمى ایجاد کنم!(کهف ،95)ودرتمام مراحل سدسازى از نیروى کار آنان بهره جست. اساسا چیزى که با همکارى استفاده کنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته مى شود و هم نتیجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مى گیرد; چرا که استفاده کنندگان خود رنج تهیه آن را چشیده اند و به ارزش آن واقفند.
8- هر شخص یا گروهى که خواستار انجام کارى است، خود باید حاضر به هرگونه همکارى و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتیجه این آمادگى و تلاش همه جانبه (به اضافه مدیریت صحیح و امین) است که انسان دست به انجام هر کار مهم و بزرگى بزند، در آن موفق مى شود; چنان که آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محیر العقولى بسازند.
9- یک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد و به آنچه خدا در اختیارش گذارده، قناعت کند. لذا مى بینیم که ذو القرنین برخلاف سلاطین دیگر که حرص و ولع عجیبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى که پیشنهاد مال و اموال به او مى شود نمى پذیرد و مى گوید: «ما مکنى فیه ربى خیر» گفت: تمکنى که پروردگارم به من داده بهتر است (کهف،95) آنچه پروردگارم در اختیارم گذاشته از مالى که شما پیشنهاد مى کنید،بهتراست. بنابراین من از شما اجر و مزد نمى خواهم. در قرآن مجید به طور مکرر در داستان انبیاء مى خوانیم که یکى از اساسى ترین سخن هاى ایشان این بوده: «وما اسئلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین» حضرت نوح علیه السلام بعد از اعلام رسالت خویش به قوم خود گفت: و من براى این دعوت هیچ مزدى از شما نمى طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (سوره شعراء، آیه 109) شبیه این سخن را قرآن در چندین مورد از زبان انبیاى پیشین (سوره شعراء، آیات 127 و 145 و 164 و 180 و سوره هود، آیات 29 و 51 و سوره انعام، آیه 90) و پیامبر اسلام نقل کرده است. این سخن از پیامبر اسلام به چهار صورت در قرآن آمده است:
اول: «قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکر للعالمین» ترجمه: بگو در برابر این رسالت و تبلیغ، پاداشى از شما نمى طلبم. این چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست! یعنى این وظیفه من است (سوره انعام، آیه 90).
دوم: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله وهو على کل شى ء شهید» ترجمه: بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است! (سوره سبا، آیه 47).
سوم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» ترجمه: بگو: من در برابر ابلاغ آیین خدا هیچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند. یعنى گزینش این راه پاداش من است (سوره فرقان، آیه 57).
چهارم: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور» ترجمه: بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هرکس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزایم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است (سوره شورى، آیه 23).
از مجموعه این چهار آیه چنین نتیجه گیرى مى شود که پیامبر اسلام اجر مادى و دنیایى از امت خویش نخواسته است و فقط دوستى و محبت اهل بیت علیهم السلام را که پایه اى براى رهبرى آینده اسلام و راهیابى به اهداف عالى و الهى است، به عنوان پاداش ذکر نموده است ; چیزى که در اصل به نفع خود امت مى باشد. و این شبیه آن است که پزشکى بعد از معاینه و تجویز دارو و دستورها به مریض بگوید من از تو مزدى نمى خواهم فقط دارو را درست مصرف کن و توصیه ها را درست انجام بده. خب در اینجا اگرچه عمل و توصیه هاى پزشک به صورت اجر و مزد مطرح شده است، اما این مزدى نیست که نفعش به طبیب برسد; بلکه نفع آن به شخص مریض خواهد رسید.
بنابراین عمل ابلاغ رسالت همه پیامبران با خلوص کامل و بدون هیچ گونه چشمداشتى به اموال مردم یا منافع دنیایى، تقدیم بارگاه الهى شده است. در عوض این زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و کرم خداوند سبحان نصیب آنان مى گردد.
10- درس دیگر این داستان محکم کارى است. ذو القرنین در بناى این سد از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد و براى اینکه این قطعات به هم جوش بخورند، آن ها را در آتش گداخت و براى اینکه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثیرات هوا و رطوبت باران مقاومت کند، آن را با لایه اى از مس پوشاند.
11- انسان هرقدر قوى، نیرومند و متمکن باشد و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید، هرگز نباید به خود ببالد و یا مغرور شود. این درس دیگر این داستان است. ذو القرنین در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى کرد. به هنگام پیشنهاد کمک مالى گفت: «ما مکنى فیه ربى خیر» آنچه پروردگارم در اختیارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام کار سد گفت: «هذا رحمة من ربى» این سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است(کهف،98).
12- همه چیز زایل شدنى است و محکم ترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت; هرچند از آهن و پولاد یکپارچه باشد. این نیز درسى است براى انسان ها که دنیا را جاودانه ندانند و در جمع مال و کسب مقام، بى قید و شرط و حریصانه نکوشند و بدانند که تمام آنچه در دنیاست - سد ذو القرنین که سهل است خورشید با آن عظمتش - خاموش و فانى مى شود. کوه ها با تمام صلابتشان متلاشى مى شوند و نیز انسان که در این میان از همه آسیب پذیرتر است: «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام» ترجمه: همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى شوند. تنها ذات شکوهمند و گرامى پروردگار تو است که باقى مى ماند. (سوره الرحمن، آیات 26 و 27) آیا اندیشه در این واقعیت کافى نیست تا جلو خودگامگى هاى انسان را بگیرد؟ طالب این فصل، عموما از تفسیر شریف نمونه انتخاب شده که بعضى با همان عبارات و بعضى دیگر به همراه بازنویسى در اینجا آورده شده است و البته برخى مطالب نیز اضافات نویسنده است. اید دانست که نکات پندآموز این داستان محدود به این دوازده نکته نیست و شما نیز مى توانید با تعمق در جوانب داستان نکات بیشترى به دست آورید.

پی نوشت

1- تفسیر نمونه، ج‏12، ص: 538-542
2- ذوالقرنین در قرآن ، محمد رضا امین زارع



ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:17 عصر



منظور از عالم ذر چیست؟

راجع به عالم ذر حداقل شش قول وجود دارد که عبارت اند از:

1. محدثین و اهل ظاهر گفته¬اند: خداوند فرزندان آدم را به صورت ذرات کوچکی از پشت آدم درآورد و در آن حال آن¬ها را مخاطب قرار داد: (( الست بربکم؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی در پاسخ گفتند: آری.1
این قول گرچه موافق با ظاهر بعضی روایات است، اما از سوی محققان اسلامی نقد شده است. مهم¬ترین اشکال، مخالفت آن با مدلول ظاهر آیه¬ی شریفه است که می¬فرماید: (( واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم))2ظاهر آیه این است که ما از پشت همه فرزندان آدم ذریه آنان را گرفته¬ایم نه تنها از صلب آدم.3
2. گروهی از مفسران از جمله صاحب تفسیر المنار گفته-اند: عالم ذر همان عالم جنین است و سؤال و پاسخ به زبان حال صورت گرفته نه به زبان قال؛4یعنی در نهاد انسان غریزه¬ی خداشناسی قرار داده شده است و بر این اساس، آدمی پیوسته پروردگارش را می¬شناسد و هنگامی که به نیاز خود به خدای جهان توجه پیدا کند، تو گویی به آنان گفته می¬شود آیا من خدای شما نیستم؟ آنان نیز می-گویند: آری، گواهی می¬دهیم که خدای ما هستی. البته این نظریه نیز خالی از اشکال نیست ، چون خطاب تکوینی هر چند صحیح است ولی قطعاً خلاف ظاهر است و تا دلیل روشن بر آن دلالت نکند نمی¬توان بر آن اعتماد کرد.5
3. گفته شده منظور از عالم ذر همان عالم ارواح است؛ یعنی ابتدا خداوند ارواح انسان¬ها را قبل از اجسادشان آفرید و مخاطب ساخت و از آن ها اقرار بر توحید خویش گرفت. این تفسیر با آیه¬ی (( و اذا اخذ ربک ...)) سازگار نیست، زیرا آیه سخن از گرفتن ذریه از پشت فرزندان آدم به میان آورده وارتباطی با مسأله ارواح ندارد.6
4. احتمال داده شده که گروهی از انسان¬ها بعد از تولد و کمال عقل، دلایل توحید را به وسیله انبیا شنیده¬اند و به آن پاسخ مثبت داده¬اند.7 این نظریه نیز با ظاهر آیه که سؤال از ناحیه¬ی خداوند بوده نه از ناحیه¬ی انبیای الهی سازگار نیست و از طرفی در آیه سخن از همه¬ی انسان¬ها به میان آمد، نه گروه کوچکی که نخست به انبیا ایمان آورده و بعد کافر شده¬اند.
5. بعد از بلوغ وکمال عقل، هر انسانی با ملاحظه آیات الهی به زبان حال به یکتایی پروردگار اعتراف می¬کند. در تفسیر دوم سخن از فطرت قلبی و در تفسیر پنجم سخن از فطرت عقل است.
6. علامه طباطبایی(قدس سرّه) می¬گوید: انسان و تمام اجزای جهان که در بستر زمان قرار دارند، وجود دو رویه دارند؛ رویی به سوی خدا و رویی به سوی زمان. از آن نظر که با خدا ارتباط دارد و خدا بر آن ها محیط است، هیچ جزیی از جزء دیگر غایب نمی¬باشد. نه خدا از آن ها غایب است و نه آن ها از محضر خدا غایب¬اند؛ ولی از آن نظر که موجودات در دل زمان قرار دارند و به صورت حوادث متفرق جلوه می¬کنند، آیه ناظر به وجود جمعی انسان¬ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست. گویی همه¬ی فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده گرد هم جمع آمده¬اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی آفریدگار خود را حضوراً می¬یابد و یافته¬اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است. ولی قرارگرفتن انسان در گردونه¬ی زمان و تحولات و تطورات جهان، آدمی را آن چنان مشغول و از خود بی¬خود می¬کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می¬گردد.8بر این تفسیر اشکال شده که از اذهان همگان بسیار دور است و هرگز نمی¬توان نام آن را تفسیر نهاد.9
بعضی از محققان پس از ذکر موارد فوق اظهار داشته¬اند: در مرحله¬ای از مراحل وجود انسان که هنوز برای ما کشف نشده، از انسان عهد و پیمانی گرفته شده است اما این مرحله چه مرحله¬ای بوده و در چه زمانی انجام گرفته است، هنوز معلوم نیست.10 برخی از میان تفاسیر یاد شده تفسیر دوم را که عالم ذر را با مسأله سرشت و فطرت خداشناسی هم آهنگ می¬شمرد، ترجیح داده¬اند؛11یعنی خداوند در خمیرمایه¬ی انسان از لحظه انعقاد نطفه، نور معرفت و توحید قرارداده است و این امر حقیقتی است که آیه¬ی فطرت و روایات معصومین بر آن دلالت دارد. قرآن مجید می¬فرماید: (( فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها؛ صورت خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن. از همان آفرینشی پیروی کن که خداوند مردم را بر آن آفریده است.))12
امام صادق(علیه السّلام) در تفسیر آیه¬ی فوق می¬فرماید: منظور از فطرت، اسلام است که خداوند سرشت همه را برآن قرار داده در آن روزی که از همه پیمان بر توحید گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟13 امام علی(علیه السّلام) در خطبه¬ی اول نهج البلاغه بعثت انبیا را توجه دادن به ادای پیمان فطرت می¬داند و می¬فرماید: خداوند در میان مردم پیامبرانی برانگیخت و پیاپی فرستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وا دارند.14

پی نوشت¬ها:

1- فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج15، ص 46.
2- اعراف(7) آیه¬ی 172.
3- طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص 467.
4- رشید رضا، المنار، ج9، ص 387.
5- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 73.
6- مکارم شیرازی، پیام قرآن،ج3، ص 114.
7- ابوالفتوح رازی، تفسیر روح الجنان، ج5 ، ص 326.
8- جعفر سبحانی، همان، ج2، ص 76.
9- همان، ص 78.
10- همان، ص 82.
11- مکارم شیرازی، همان، ج3، ص 119.
12- روم(30)آیه¬ی 30.
13- سید هاشم بحرانی، تفسیر برهان، ج2، ص 47.
14- نهج البلاغه، خطبه1.

 


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:14 عصر



انسان و عالم ذر

معنای عالم ذر و تعهد انسان به خداپرستی در این عالم چیست؟
در این باره توجه به چند نکته لازم است:
الف) هیچ موجودی در وجود یافتنش دارای اختیار نیست و وجود انسان نیز از این قبیل است و عالم ذر، ربطی به آن ندارد.
ب) در مورد عالم «ذر» در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و محدثان، گفت و گوهای زیادی واقع شده است و این، نشانگر پیچیدگی موضوع (عالم ذر) می باشد.
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: « به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، «ذریه ی» آنها را برگرفت و آنان را گواه بر خودشان گرفت و از آنها پرسید: « آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان همگی گفتند: آری، ما گواهی دادیم. این کار را خداوند به خاطر آن انجام داد که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع –توحید و معرفه الله – غافل بودیم». 1
حال، این ظهور و بروز ( در عالم ذر) که واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظوراز عالم ذر چیست؟
1. محدثان در پاسخ می گویند: در بعضی از احادیث آمده است : فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرات کوچکی از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالی که دارای عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی در پاسخ گفتند. آری و به این ترتیب ، پیمان نخستین بر توحید گرفته شد.
2. گروهی از مفسران چنین می گویند: منظور از «ذر» ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال یافت و به تدریح در عالم جنین، به صورت انسان کاملی درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهایی به او داد تا بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این رو، عالم ذر، عالم جنین است و سوؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم ارواح است؛ یعنی، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
4. منظور از «ذر» ، اجزای بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معنای (ذریه) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین، سوؤال و جواب در میان انسان و خداوند ، به وسیله ی پیامبران و به زبان «قال» می‌باشد.
5. سوؤال و جواب ( در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، کمال و عقل.
6. علامه طباطبایی می گوید: موجودات دارای دو نوع وجودند؛ یک وجود جمعی در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است و دیگری وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدریج ظاهر می‌شوند. به این ترتیب، عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا هیچ موجودی از پروردگار پوشیده نسیست و با شهود باطنی، اورا مشاهده کرده، به واحدیت او اعتراف می کندو سوؤال و جواب در عالم «ذر» مربوط به آن جا می‌شود.2
آیه ی میثاق، از آیاتی است که مفسران سوؤال های زیادی دربارة آن مطرح کرده اند که برخی به شرح ذیل است:
1. این میثاق الهی ، در چه عالمی انجام گرفته است؟
2. این پیمان، در چه شرایطی واقع شده است؟
3. آیا این عهد ، به صورت دسته جمعی بوده است یا تک تک انسان ها حضور داشته اند؟ پیش از آن که به آرای صاحب نظران اشاره کنیم، لازم است توجه کنیم که گر چه نکات مهم و دقیقی در این بحث وجود دارد ، ولی این آیه به روشنی دلالت می کند که خدا با فرد فرد انسانها مواجهه داشته و به آن ها گفته است.« آیا من خدای شما نیستم»؟ آنان نیز گفته اند: «آری، تویی خدای ما».
منشاء ابهام ، این است که ما خودمان چنین چیزی به خاطر نداریم. برخی از این مطلب روشن، نتیجه‌ای جالب گرفته‌اند و گفته‌اند که چنین مکالمه ی حضوری و عذربراندازی که خطای در تطبیق را هم نفی می‌کند، جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی‌شود؛از این رو، معرفتی که در آیه به آن اشاره شده است، معرفتی شخصی خواهد بود و نه شناختی کلی که با مفاهیم عقلی حاصل می‌شود و تفاوت اولی با دومی دراین است که در اولی، شخص خالق و اوصاف آن هم چون یگانگی و ربوبیت او مشخص می‌گردد؛ ولی در دومی ، تنها نفس خالق کلی ، بدون تشخص معلوم می‌شود. 3
آرای صاحب نظران درباره ی جایگاه میثاق به قرار زیر است:
1. این نظریه ی عالم ذر می‌گوید که ارواح انسان‌ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ریزی تعلق گرفته است و آن ذرات ، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند این مطلب را میثاق گرفت . بر اساس نظر این گروه، آیه ناظر به عالم ذر است؛ یعنی خداوند از صلب آدم، ذرات ریزی را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آنها، از آنان عهد و پیمان گرفت. علامه مجلسی و آقا جمال الدین خوانساری این نظر پذیرفته‌اند.4
نقد:
الف) این نظریه، با ظاهر آیه مخالف است؛ زیرا آیه می گوید که خدا از صلب بنی آدم، ذریه آنها را گرفت و نه از صلب آدم.
ب) نظریه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است؛ زیرا بر این اساس، تمام انسان‌ها یک بار به این جهان گام نهاده‌اند و پس از یک زندگی کوتاه، از این جهان رخت بربسته‌اند و بار دیگر، به تدریج، به این جهان بازگشته‌اند که این، همان تناسخ است .5
ج) اگر این پیمان، با آگاهی کامل اخذ شده است، چرا کسی فعلاً از این پیمان خبری ندارد؟
2. برخی چون زمخشری، بیضاوی، شیخ طوسی، سید قطب، علامه شرف الدین عاملی و میرداماد، محمد تقی جعفری و...قایلند که این آیه، در مقام بیان واقع نیست؛بلکه از طریق تمثیل ، به مسأله فطرت اشاره دارد. به نظر این گروه، منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت‌های بی‌شمار و اعطای عقل به انسان، گویا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظیم کند، و انسان هم طبق ذات فطرت خود، به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است.6 مهم ‌ترین اشکال این نظریه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهی می‌باشد؛ زیا آیه ی با کلمه «اذ» که علامت گذشته می باشد؛ نازل گردیده است.
3. شیخ مفید، اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است؛ ولی خطاب‌های رد و بدل شده ی خدا و انسان‌ها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آنها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است. 7
انتقادهای وارد بر نظریه‌های اول و دوم، بر این نظریه هم وارد است.
4. به اعتقاد علم الهدی، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذریه ی آدم در آن عالم حاضر نبوده‌اند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.8
1. این نظریه با ظاهر آیه که دلالت بر اخذ میثاق از عموم دارد، مخالف است.
2. اگر تنها میثاق اولاد مشرکین مقصود بود، باید به نحوی روشن ادا می‌گردید.9
5. استاد جوادی آملی معتقد است که مراد از آیه،بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیاء از انسان میثاق گرفته است؛ یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی، از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تایید نظریه ی خود به پنج نکته اشاره می‌کند و می‌گوید « این معنا، برای عقل و وحی، نحوه‌ای تقدم نسبت به مرحله ی تکلیف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه ی «اذ» محفوظ می ماند. منظور از نحوه ی تقدم ، این است که اول پیامبران می‌آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می‌کنند؛ سپس تکلیف حادث می‌شود».10
این نظریه، به تأویل نزدیک تر است تا تفسیر، زیرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب‌های آیه را طبق این تفسیر، باید بر مجاز حمل کرد و نه حقیقت.
علامه طباطبایی هم در نقد نظریه ی فوق می‌گوید: « اگر منظوراز اخذ میثاق ، همان زیان وحی باشد؛ [باید] مانند سایر احکام می‌فرمود: به مردم چنین ابلاغ کن؛ به این که بگویید: شما به یاد بیاورید.11
6. علامه طباطبایی معتقد است که مقصود آیه ، جنبه ی ملکوتی انسان هاست ؛ یعنی جای شهود و اشهاد و جایگاه میثاق، ملکوت انسان هاست ؛ زیرا با توجه به ظاهر آیه که فرمود « و اذ اخذ؛ یعنی به یاد بیاور» استفاده می‌شود که اولاً، قبل از این جایگاه محسوس، جایگاه نامحسوس دیگری وجود داشته است که در آن جا میثاق انجام گرفته است. ثانیاً ، صحنه ی اخذ میثاق، بر نشأیه حس و طبیعت مقدم است. ثالثاً، چون این دو جایگاه با هم متحدند و از هم جدا نیستند، خداوند به انسان ملکی و مادی امر می‌کند که به یاد آن جایگاه ملکوتی باشد و وقتی به یاد آن جایگاه باشد، آن را حفظ می‌کنند.
7. این نظریه در میان علما مورد توجه جدی قرار گرفته است و آنان، نظرهای مختلفی درباره ی آن اظهار کرده‌اند استاد جوادی آملی ، استاد جعفر سبحانی و شهید دکتر بهشتی این نظریه را نقد و بررسی کرده اند.
طبق نظریه ی علامه و تمامی کسانی که عالم ذر و گفت و گوی بین انسان و خدا را پذیرفته‌اند ، فلسفه ی وجود آن عالم این است که انسان با شهود باطنی ، خدا را مشاهده و به وحدانیت او اعتراف نموده است و این شهود، باعث می‌شود که در عالم مادی که موانع مختلفی سر راه دارد، آن عالم را و شهود خدای خویش را که سرمایه ی اصلی هدایت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زمانی که آن میثاق و آن شهود فطری در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پیش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، می‌تواند تضمین کننده ی نجات انسان و ماندن بر صراط توحید باشد؛ البته این امکان وجود دارد که انسان، گنجینه های عالم ملکوت و فطرت را با آلودگی های گناه و حب دنیا دفن کند؛ ولی اگر به پیامبران و امامان این امکان را بدهد که به آنها دسترسی پیدا کنند، آن گنجینه‌ها را از زیر خروار حجاب ها نجات می دهند.
امام علی علیه السلام درباره ی هدف بعثت می فرماید: « خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته‌های انسان‌ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی‌های پنهان شده ی عقل ها را آشکار سازند». 12
از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم برای عالم ذر می توان پی برد و آن سهولت یافتن هدایت انسان‌ها توسط پیامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، این زمینه را برای رهبران دینی آماده می‌کند که بشر را به راحتی هدایت نمایند و با زنده نمودن آن پیمان و کشف گنجینه‌های فطرت، به سادگی انسان ها را به راه راست رهنمون سازند.
فلسفه دیگر این است که معلمان و انسان‌های متدین، از هدایت دیگران هرگز ناامید نشوند؛ زیرا خواهند دانست که عوامل مختلفی در درون انسان ها، آنان را برای اصلاح یاری می‌رساند؛ عوامی مثل عقل آدمی، وجدان اخلاقی، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتی آن.
در واقع، مجموعه اینها، عوامل ستون پنجم درونی به حساب می‌آیند که باعث می‌شوند مصلحان تا آخرین لحظه، ازهدایت انسان‌ها ناامید نشوند و به همین جهت گاهی برخی افراد با یک جرقه در آخرین روزهای عمر خود، به فطرت حقیقی و شهود ملکوتی خود برگشته، در صراط حق و توحید قرار گرفته‌اند.
برای اطلاعات بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:
1. فطرت در قرآن ، جوادی آملی ، ج 12
2. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج2.
3. تفسیرالمیزان ، علامه طباطبایی، ج 8.
4. خدا از دیدگاه قرآن، دکتر بهشتی.
5. کیهان اندیشه، شماره 58.

پی نوشت:

1. اعراف(7) ، آیه 172.
2. المیزان، ج 8 ، ص 320-333.
3. مصباح یزدی ، معارف قرآن ، ج 2 و 1، ص 47-37.
4. کیهان اندیشه، شماره 58؛ مقاله نگاهی به عالم ذر از محمدحسن قدردان.
5. علامه طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 327-325.
6. کیهان اندیشه، شماره 58.
7. همان.
8. ملاهادی سبزواری ، غررالفوائد، چاپ سنگی،ج 1، ص 20.
9. منشور جاوید، ج2، ص 80.
10. فطرت در قرآن ، ج12، ص 137-122.
11. المیزان، ج 8، ص 334.
12. نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 38.

منبع: ماهانامه ی فرهنگی اجتماعی دانشجویی پُرسمان،تیرماه 1385،شماره ی 46،صص 9 و 8.

 


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:10 عصر




سوگند به انجیر

از جمله آثار معنوی بعثت پیامبران پیشرفت فرهنگ و تمدن بشری است و پیامبران،بزرگترین قهرمانان مبارزه در عرصه خرافات و عقاید نادرست و بی خردانه انسان هستند.همزمان با ظهور پیامبر خاتم‌(ص‌) شبه جزیره عربستان از عقب مانده‌ترین تمدنهای بشری به شمار می‌آمد.علم و فرهنگ،در میان مردم این سرزمین جایگاهی نداشت و برخی آداب و رسوم قبیله‌ای و نیز جنگ،غارت،سوارکاری و ستایش شراب و زنان بی عفت،به عنوان معشوقه‌های محافل لهو ولعب،تنها چیزی بود که با ستایش و نکوداشت قبایل عرب روبرو می‌شد.
بعثت پیامبر اعظم(ص‌) رساتخیز بزرگی را در صحنه‌های فرهنگی و اجتماعی رقم زد.این انقلاب،در روزگاری رخ داد که «جامعه جاهلی» در اعماق دریای‌ِ جهل فرو رفته و جهالت بر ابعاد گوناگون اندیشه آنان سایه افکنده بود.آنها درختان را شرّ‌آفرین و پلید می‌دانستند،از این رو،به گمان خود، برای دور ماندن از آزار و شومی درختان برخی از آنان را می‌پرستیدند؛ چرا که آنان توان فهم چرایی برخی ویژگی‌های درختان را نداشتند و نمی‌توانستند به علت‌های آن دست یابند. آتش گرفتن چوب‌ها و لانه کردن برخی از مارهای خطرناک میان برخی از درختان‌و بوته‌ها و غیره از جمله پدیده‌هایی بود که در فضای جهل‌آمیز قابل تحلیل نبود. از نظر آنان،درختان دو بعد داشتندگاه منشأ خیر و برکت و گاه منشأ شرّ بودند و از آنان می‌هراسیدند و چنانچه درباره انجیر براین باور بودند که روح شر در آن قرار دارد؛زیرا مارها انجیر را دوست داشتند و در ریشه و سوارخ‌های تنه این درخت لانه می‌کردند.
قرآن کریم،در چنین فضای جهل گستر، گیاهان را ارجمند دانسته،از آنان به عنوان «رزق‌» و نعمت بزرگ یاد نموده و در همین راستا، به منظور توجه دادن به آنها و با توجه به عصر نزول قرآن،به برخی از آنان از جمله انجیر و زیتون قسم یاد فرموده است: وَ التِّین‌ِ وَ الزَّیتُون.وَ طُورِ سِینِین‌.وَ هَذَا الْبَلَدِ اْلأَمِین؛انجیر،زیتون،سرزمین مکه و کوه طور .
«تین و زیتون» در زبان عرب معنی روشنی دارند(یعنی همان دو میوه معروف).ایه متضمن چهارسوگند متناسب با هم وبیانگر دو نمونه از غذای جسم انسان است.با تامّلی در این قسم‌ها،می‌توان دریافت، انسان موجودی است که از دو جزء جسم و جان تشکیل شده که هر کدام برای بقای خود نیازمند نوعی ماده حیاتی و غذا هستند و چنانچه انسان به آنها دست نیابد،به نیستی می‌گراید.دو سوگند اول،بیانگر نمونه‌ای از غذای جسم می‌باشد و سوگند سوم و چهارم،عبارت از فرودگاه وحی و تعالیم الهی بر پیامبر اکرم‌(ص‌) و حضرت موسی‌(ع‌)است که با یادآوری فراگیری وحی و تعالیم الهی،به غذای روح انسان اشاره نموده است.نکته دیگر آنکه اسلام همچون برخی ادیان و مکاتب جهان نمی‌باشد،تنها نظر خود را متوجه روح و مسائل مربوط به آن می‌نمایند.و از جسم چشم پوشی،بلکه اسلام،هم به جسم و هم به جان و هم به دنیا و هم به آخرت توجه دارد. چنانچه در انتخاب طالوت‌(ع‌) به عنوان پادشاه بنی اسرائیل جسم او نیز موضوعیت دارد: قال اِن‌ّ اللّه اصطفاه علیکم و زادَه‌ُ بسطة‌ً فی العلم‌ِ والجسم و اللّه یؤتی مُلکَه‌ُ… .(سوره بقره،ایه 247)
همچنین قرآن کریم در مورد برخی از مؤمنان می‌فرماید: ومنهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه وقنا عذاب النار (سوره بقره،ایه 201) یعنی آنان از خداوند خوبی و آسایش دو سرا (هم دنیا و هم آخرت) را خواستار می‌شوند.خوب است که در راستای سخن از اهمیت انجیر و سوگند خدا به آن،به برخی از خواص این میوه اشاره ‌کنیم؛این میوه سرشار از پتاسیم تأمین کننده ‌‌سلامتی کودکان ضعیف و کم خون و بی‌اشتها می‌باشد.کلسیم موجود در انجیر هم سازنده خون و استخوان است و هم بر نیروی اعصاب و عضلات می‌افزاید؛آهن موجود در آن جهت تأمین سوخت سلول‌ها و جذب اکسیژن و نیز مقدار مناسب مواد ازت‌دار آن در حفظ و تأمین تعادل مواد پروتئینی بدن نقش مؤثری دارد.انجیر دارای 19 تا 20 درصد از مواد قندی«لولوز» و «گلوکز» می‌باشد که به خوبی،در بدن جذب می‌شود و این در حالی است که بیماران مبتلا به دیابت و قند خون هم می‌توانند از این میوه استفاده کنند.
علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید:خداوند در کلامش، به بیشتر آفریده‌های خود همچون آسمان، زمین، خورشید، حیات و حتی انجیر و زیتون سوگند یاد نموده؛چرا که آنها وسیله رحمت و نعمتند که ذات اقدسش به بشر ارزانی داشته است.
 


<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786