|
زوجیت به معنای دو تا بودن ، نر و ماده بودن میآید و قرآن کریم در آیات متعدد به زوجیت گیاهان بلکه همه اشیاء اشاراتی کرده است. این آیات عبارتند از : « و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون»[1] « و از هر گونه میوهای در آن [زمین] جفت جفت قرار داد. روز را به شب پوشاند قطعا در این [امور] برای مردمی که تفکر میکنند نشانههایی وجود دارد» و همین مضمون در آیه 52 سوره رحمن و 53/ طه آمده است. « اولم یروا الی الارض کم انبتنا فیها من کل زوج کریم ان فی ذلک لأیة»[2] «مگر در زمین ننگریستهاند که چقدر در آن از هر گونه جفتهای زیبا رویانیدهایم، قطعا در این [هنرنمایی] عبرتی است.» و همین مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53. « سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون»[3] «پاک [خدایی] که از آنچه زمین میرویاند و [نیز] از خودشان و از آنچه نمیدانند ، همه را نر و ماده گردانیده است.» « و من کل شیء خلقنا الزوجین لعلکم تذکرون»[4] « و از هر چیزی دو گونه [یعنی نر و ماده ] آفریدیم ، امید که شما عبرت گیرید.» برخی نیز به این آیه برای اثبات زوجیت اتم (الکترون و پرتون) استناد کردهاند[5]. « و هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها»[6] « اوست آن کسی که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد». نکات تفسیری : 1ـ به نظر میرسد که آیات فوق را میتوان بدین صورت دستهبندی کرد که : گاهی قرآن سخن از زوجیت میوهها میگوید. در مرتبه بعدی از زوجیت گیاهان میگوید . در مرتبه بعدی از زوجیت چیزهایی میگوید که انسانها نمیدانند. در مرتبه بعدی از زوجیت همه اشیای جهان میگوید. 2ـ هدف نهایی بیان زوجیت تذکر نشانههای الهی و به کار انداختن اندیشه ی انسان است « ان فی ذلک لآیة ـ ان فی لآیات لقوم یتفکرون»[7] 3ـ کلمه زوج در لغت به معنای زیر میآید: الف ـ در حیوانات به هر کدام از نر و مادهای که قرینه یکدیگرند زوج میگویند. ب ـ در غیر حیوانات به هر کدام از دو چیز قرینه همدیگر (مثل یک لنگه کفش) زوج گویند . ج ـ به هر چیزی که مقارن دیگری باشد و مشابه آن باشد زوج گویند. د ـ به هر چیزی که مقارن دیگری باشد و متضاد آن باشد زوج گویند.[8] تاریخچه : انسان تا قرنها گمان میکرد که مسأله ی زوجیت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حیوانات و برخی گیاهان مثل خرما صادق است، اما کارل لینه (1707 ـ 1787م) گیاهشناس معروف سوئدی نظریه خود را مبنی بر وجود نر و ماده در بین همه گیاهان در سال 1731 م ارائه کرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت،[9] اما پس از مدتی «لینه» توسط ارباب کلیسا توقیف شد و کتابهای او به عنوان کتابهای ضلال اعلام گردید.[10] سپس دانشمندان کشف کردند که ماده از تراکم انرژی به صورت ذرات بینهایت ریزی که اتم نامیده میشود، تشکیل یافته است و پس از گذشت مدتی مسأله ی زوجیت به همه اشیاء سرایت داده شد؛ چرا که دانشمندان کشف کردند که واحد ساختمانی موجودات یعنی اتم از الکترونها (با بار منفی) و پروتونها (با بار مثبت) تشکیل شده است. ماکس پلانک فیزیکدان نامی قرن بیستم گفت:« هر جسم مادی مرکب است از الکترونها و پروتونها.» [11] هر الکترون با سرعت سرسامآوری(000/50) دور در ثانیه) به دور مرکز اتم یعنی پروتونها میچرخد، البته در اتم ذرات سومی نیز یافت میشود که بنام نوترون خوانده میشود و از لحاظ بار الکتریکی خنثی است.[12] فیزیکدانان اخیر در دوران اتم ذرات بنیادی دیگری بنام « کوارک» (Quark) کشف کردهاند که ذرات تشکیل دهنده الکترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الکتریکی مثبت ،منفی و خنثی در آنها میشود. تاکنون شش نوع کوارک شناسائی شده است که دو نوع (D - U) در تشکیل مواد پایدار معمولی نقش مهمی دارند. کوارک U دارای بار الکتریکی کوارک D دارای بار الکتریکی است پروتون که دارای بار مثبت است از دو کوارک U و یک کوارک D تشکیل شده است و از این طریق حاصل بار آن مثبت میشود. و بر عکس یک نوترون دارای دو کوارک D و یک کوارک U بوده و بار آن خنثی است: یعنی [13] اسرار علمی : بسیاری از مفسران و صاحبنظران به آیات فوق در مورد زوجیت گیاهان بلکه همه اشیاء استدلال کردهاند که در اینجا به پارهای از آنها اشاره میکنیم: 1ـ مرحوم طبرسی حدود 9 قرن قبل در تفسیر مجمعالبیان بر اساس نصوص قرآنی مسأله ی زوجیت گیاهان، حیوانات و حتی اشیاء دیگر را مطرح میکند و آن را میپذیرد . 2ـ صاحب تفسیر نمونه زیر آیه 36 سوره یس مینویسد: « آنچه مسلم است ازواج جمع زوج، معمولاً به دو جنس مذکر و مؤنث گفته میشود؛ خواه در عالم حیوانات باشد یا غیر آنها، سپس توسعه داده و به هر دو موجودی که قرین یکدیگر و یا حتی ضد یکدیگرند، زوج اطلاق میشود... وجود زوجیت در جهان گیاهان نیز، چنانکه گفتیم در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصی مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرون اخیر از طرق علمی این مسأله ی به ثبوت رسید که مسأله ی زوجیت در مسأله ی عالم گیاه یک مسئله عمومی و همگانی است.»[1] و در ذیل آیه 49 سوره ذاریات نیز پس از تذکر اینکه بسیاری از مفسران کلمه زوج را به معنی اصناف (مثل شب و روز و ...) دانستهاند مینویسند: «واژه ی زوج را معمولاً به دو جنس نر و ماده میگویند؛ خواه در عالم حیوانات باشد یا گیاهان و هر گاه آن را کمی توسعه دهیم تمام نیروهای مثبت و منفی را شامل میشود و با توجه به اینکه قرآن در آیه فوق میگوید « من کل شیء» (از همه موجودات ) نه فقط موجودات زنده، میتواند اشاره به این حقیقت باشد که تمام اشیاء جهان از ذرات مثبت و منفی ساخته شده و امروز از لحاظ علمی مسلم است که اتمها از اجزاء مختلفی تشکیل یافتهاند از جمله اجزائی که دارای بار الکتریسیته مثبت هستند و پروتون نام دارند بنابراین الزامی نیست که شیء را حتما به معنی حیوان یا گیاه تفسیر کنیم و یا زوج را به معنی صنف بدانیم.»[14] 3ـ در مقدمه ی کتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائی (ره) آمده است: هنگامی که جهان در تاریکی جهالت به سر میبرد قرآن در بیش از ده آیه از زوجیت گیاهان بحث کرده، تصریح مینماید که خدا همه گیاهان را جفت آفرید. [15] (رعد/3 ـ شعراء /7و ...) 4ـ یکی از نویسندگان از آیه 36 سوره یس « سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من الانفسهم و مما لا یعلمون» استفاده میکند که: « کاملاً روشن است که این آیه بر جفت داشتن گیاهان دلالت دارد و نیز از ذیل آیه که جفت داشتن را در مورد چیزهایی که خبر ندارند بیان میکند، چه بسا بتوانیم نیروی مثبت و منفی برق و نیز محیط میکروب یا ویروسها و نیز اجزای اتم را استفاده کنیم.»[16] 5ـ نویسنده دیگری نیز با ذکر آیات مورد بحث زوجیت گیاهان و حتی زوجیت درون اتم بین الکترون و پروتون را استفاده میکند.[17] 6ـ احمد محمد سلیمان نیز در یک بحث که به صورت سؤال و جواب تنظیم شده است زوجیت ماده را از آیه 49 سوره ذاریات بدست میآورد.[18] 7ـ مهندس محمد علی سادات نیز پس از یک مقدمه طولانی که ساختمان اتم را توضیح میدهد و سابقه تاریخی اشاره به اتم را تذکر میدهد، آیه ی 49 سوره ذاریات را متذکر شده و مینویسد: « و لذا میتوان « اتم» را موجودی زوج نامیده و از طریق تعمیم زوجیت در دل اتمها ، نتیجه گرفت که اساسا عالم ماده بر اساس زوجیت بنا گردیده و هیچ موجود مادی از این قاعده کلی مستثنی نیست.»[19] 8ـ یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از طرح زوجیت ماده (Puality of matter) به آیات سوره ذاریات/49 ـ رحمن /52 ـ طه/53 ـ استناد کرده است.[20] 9- صاحب تفسیر نوین نیز با ذکر آیات مورد بحث آنها را اعجاز علمی قرآن می داند که اشاره به زوجیت کرده است و سپس توضیحات مفصلی در این مورد ارائه میدهد.[21] 10ـ عبدالرزاق نوفل در مورد آیه 189 سوره اعراف: « هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها» « اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفریده و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد. » پس از آنکه مقدمهای در مورد « وحدت خلق» میآورد و اینکه ذرات بنیادی همه ی موجودات یکسان است میگوید: « این حقیقت علمی را که عصر جدید کشف کرده قرآن 1400 سال قبل با صراحت و وضوح بیان کرده که همه خلق الهی از نفس واحدی بوده است.» و سپس آیه فوق را میآورد میگوید: « آیا این [نفس واحده] پروتون و الکترون ... برق واحدی که مثبت و منفی دارد... یعنی نفس واحده نیست...» و حتی در مورد کلمه « لیسکن الیها» میگوید: « سبب سکون نفس واحد همان زوج است و این مطلبی است که علم بیان کرده که سکون پروتون و الکترون به خاطر اختلاف و تساوی آنها در برق است ...»[22] 11ـ طنطاوی در تفسیر الجواهر بحث گستردهای در زمینه زوجیت گیاهان در زیر سوره ذاریات /49 آورده است و اقسام دستهبندی گیاهان و حیوانات و .... را بررسی کرده و شکلهای آنها را آورده است که ربطی به تفسیر آیه ندارد و فقط مطالب علمی است که به مناسبت آورده شده است .[23] بررسی: در اینجا تذکر چند نکته لازم است: 1ـ مطلبی را که عبدالرزاق نوفل در مورد آیه 189 سوره اعراف نوشته است از چند جهت قابل اشکال است: اول : آنکه کلمه «نفس» و «زوج» از نظر لغوی و اصطلاحی دلالت بر الکترون و پروتون نمیکند و ایشان نیز در این مورد قرینهای نیاوردهاند. دوم : آنکه از نظر علمی صحیح نیست که کسی بگوید پروتون از الکترون پدید آمده است (جعل منها زوجها) بلکه همانطور که گذشته هر کدام از الکترون و پروتون از تعدادی کوارک U و D تشکیل شده است . سوم : آنکه سیاق آیه مورد نظر با تفسیری که ایشان کرده تناسب ندارد چون در آیه میخوانیم: « هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشیها حملت حملاً خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوالله ربهما لان اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین » « اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد . پس چون [آدم] با او [چندی] با آن [بار سبک] گذرانید و چون سنگین بار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندی] شایسته عطا کنی قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود.» سیاق آیات در مورد باردار شدن زن از مرد (حوا از آدم) و بوجود آمدن فرزند است پس نفس واحد و زوج در اول آیه در همین مورد است و مراد مرد و زن هستند نه الکترون و پروتون . 2ـ آیات دیگر (رعد/3 ـ شعراء /7 ـ یس/36) ظاهر در زوجیت همه میوهها و گیاهان است و همانطور که گذشت این مطلب از قرن هیجدهم کشف گردید و قبل از آن زوجیت به جز در مواردی مثل « نخل» مشخص نبود پس این آیات نوعی رازگویی علمی واعجاز علمی قرآن بوده است. 3ـ زوجیت عمومی همه اشیاء نیز از آیه 49 سوره ذاریات به خوبی استفاده میشود، ولی تطبیق آن بر الکترون و پروتون قطعی نیست، زیرا همانطور که گذشت امروزه ذرات بنیادین دیگری به نام کوراکها شناخته شده که دارای بار مثبت و منفی هستند و لذا باز هم نمیتوان به طور قطعی ادعا کرد که «زوجین» مذکور در آیه همان کوارک U و D باشد بلکه احتمالاً میتوانند این مطالب (الکترون ـ پروتون ـکوارکها و ....9 از مصادیق « زوجین» محسوب شود. همانگونه که ممکن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نیز از مصادیق آنمحسوب شود. 4ـ هر چند که مصداق دقیق « زوجین » در آیه 49سوره ذاریات مشخص نیست، ولی بیان زوجیت عمومی در همه اشیاء یکی از اشارات علمی قرآن و رازگوییهای آن است که در صدر اسلام کسی از آن اطلاعی نداشته است. پس این مطلب نیز میتواند اعجاز علمی قرآن محسوب شود. 5- ممکن است کسی ادعا کند که زوجیت عمومی موجودات با مسأله ی بکرزدایی (تولید مثل برخی تک سلولیها بدون نیاز به جنس مخالف) منافات دارد. این مطالب را در بخش بعدی بررسی خواهیم کرد و بیان میکنیم که منافاتی بین آنها نیست. تعارض زوجیت عمومی و بکرزایی : یکی از صاحبنظران مینویسد: « کسانی که این آیه شریفه قرآن (آیه زوجیت) را به این معنا گرفتهاند که هر یک از انواع موجودات زیستی، نر و ماده دارند، یعنی هیچ موجود زیستی ، اعم از حیوانات و نباتات وجود ندارند که نر و ماده نداشته باشد، حال ممکن است کسی بگوید در زیستشناسی امروز این را نمیپذیرد ، بلکه خلاف این را به ما میگوید ، یعنی میگوید انواعی از موجودات زیستی وجود دارند که نر و ماده در میان آنها وجود ندارند.»[24] برای روشن شدن اشکال لازم است به دو مطلب اشاره کنیم: نخست اینکه در آیات مربوط به زوجیت ، برخی زوجیت میوهها را بیان میکرد (رعد/3) و برخی زوجیت گیاهان را تذکر میداد (شعراء /7) و برخی زوجیت عمومی همه موجودات را اشاره میکرد: «و من کل شیء خلقنا زوجین اثنین »[25] « و از هر چیز دو گونه آفریدیم» دوم آنکه پدیده بکرزایی در میان تکیاختگان (تک سلولیها) رواج دارد که در ابتدا مناسب است اطلاعاتی در مورد این موجودات و نحوه تکثیر آنها پیدا کنیم: تکیاختگان (تکسلولیها) Protozoa به معنی حیوان تکیاخته است که پستترین طبقه از سلسله حیوانات هستند که بدن آنها تنها از یک سلول (Unicellular) ساخته شده است که دارای هسته مشخص و کامل هستند که بوسیله غشاء هستهای محصور است. تاکنون بیش از سیهزار گونه آنها تشخیص داده شده است و اکثراً بطور آزاد در آب و خاک زندگی میکنند و برخی انگلیسی هستند. اندازه هر کدام 1 ـ 150میکرون است و تعدادی از آنها با چشم غیر مسلح قابل رؤیت است. تکثیر گونههای تک یاختگان مثل : مژگداران ـ تاژکداران و ... به سه صورت است: الف : تکثیر غیر جنسی (Asexual) که خود دارای صور مختلف است. 1ـ تقسیم دوتایی (Binary Fission) که تک یاخته مادر از جهت طولی به دو تک یاخته دختر تقسیم میشود و در مژک داران از عرض تقسیم میشوند. 2ـ شیزوگونی (Schizogony) یا تکثیر چندتایی ، هسته مادر مکرر به چندین هسته دختر تقسیم میشود و سپس سیتوپلاسم تقسیم شده و اطراف هر هسته را میگیرد. 3ـ جوانه زدن (Budding) بعد از رشد کامل سلول مقاومت غشاء سلولی در نقطهای کم میشود و جوانهای تشکیل میشود و مقداری از هسته و سیتوپلاسم مادر وارد آن میشود و رشد میکند تا آنکه از مادر جدا و زندگی مستقلی را شروع میکند. تذکر: این سه قسم تکثیر را میتوان نوعی بکرزایی دانست. ب : تکثیر جنسی (Sexual) چند صورت است که در مژکداران دیده میشود. 1ـ آمیختگی (Coniugdion) در این روش دو تکیاخته با یکدیگر جفت شده و آنگاه محتویات هسته آنها تجدید سازمان یافته است از هم جدا میشوند. 2ـ سنگامی (Syngamy) دو سلول جنسی نر و ماده به نام گامت با یکدیگر ملحق شده و تشکیل تخم میدهند. 3ـ اسپوروگونی (Sprogony) ابتداء در داخل اووسیست تک یاخته تعداد زیادی اسپوروزئیت (Sporozoites) بوجود میآید(به طور غیر مستقیم چندتایی ) که بعدا طی مراحلی سلولهای جنسی تشکیل میشوند که به طریق سنگامی با یکدیگر جفت میشوند.[26] بررسی تعارض زوجیت و بکرزایی : 1ـ همانطور که گذشت کلمه «زوج» در لغت به هر یک از دو چیزی گفته میشود که قرینه همدیگر باشند و یا مقارن، مشابه و یا متضاد باشند[27] ـ [28] پس نمیتوان گفت که معنای لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است. از این رو در تک یاختگان که از طریق تقسیم سلولی دو تا میشوند دو زوج خلق شده است، و لذا مشمول کلمه زوج هستند؛ چون از هر کدام از آنها دو چیز مقارن و مشابه پیدا میشود. 2ـ مسأله ی زوجیت عمومی همه اشیاء، همزمان بودن یا هم مکان بودن هر دو زوج ملاک نیست و لذا ممکن است دو زوج در دو مکان (مثل الکترون و پروتون که در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و یا در دو زمان باشند. 3ـ اشکال اساسی که باعث پیدایش پندار تعارض بین قانون زوجیت عمومی موجودات قرآن با مسأله ی بکرزائی شد این است که گمان کردهاند همیشه لغت زوج به معنای نر و ماده اصطلاحی است در حالی که معنای کلمه زوج اعم است و هر دو چیز مقارن مشابه یا متضاد را شامل میشود. پس تعارضی بین آیات قرآن در مورد قانون عمومی زوجیت و مسأله ی بکرزائی نیست. 5ـ لقاح(زایا کردن گیاهان و ابرها) هر موجود نر و ماده وقتی ثمر میدهند که زایا باشند و زایا شدن آنها به آمیزش دو جنس است، اما آمیزش هر نوعی با نوع دیگر متفاوت است. آمیزش گیاهان از راه گردهافشانی و آمیزش ابرها بوسیله برخورد ابرهایی با بار مثبت ومنفی و آمیزش حیوانات و انسان غالبا با انتقال اسپرمها با شیوه خاص است. قرآن کریم به مسأله ی آمیزش و زایا شدن ابرها و گیاهان اشاره میکند و میفرماید: « و ارسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاستقینا کموه و ما أنتم له بخازنین»[29] « و بادها را باردار کننده فرستادیم و از آسمان، آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانهدار آن نیستید.» و در جای دیگر قرآن به نقش بادها در شکلگیری ابرها اشاره میکند و میفرماید: « الله الذی یرسل الریاح فتیثر سحابا فیبسطه فی السماء کیف یشاء و یجعله کسفافتری الودق یخرج من خلاله فاذا اصاب به من یشاء من عباده اذا هم یستبشرون »[30] « خدا همان کسی است که بادها را میفرستد و ابری بر میانگیزد و آن را در آسمان ـ هر گونه بخواهد ـ میگستراند و انبوهش میگرداند،پس میبینی باران از لابلای آن بیرون میآید و چون آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد ، رساند، بناگاه آنان شادمانی میکنند.» همین مضمون در سوره فاطر/9 آمده است. نکات تفسیری : 1ـ از سیاق آیات برمیآیدکه آیه اول و دوم در مقام شمارش آیات الهی و نعمتهای او است و سپس در آیه اول به بحث قیامت اشارهای میشود. 2ـ شاید بهترین معادل فارسی کلمه لقاح واژه « زایا» است، این کلمه گاهی لازم است (مثل آنکه میگویند: شتر زایا است) و گاهی متعدی است (شتر نر شتر ماده را لقاح کرد ـ زایا کرد) و در لغت به « شتر ماده» که شیر میدهد « اللقحة » گویند. و به بچهای که در شکم است ملاقیح گویند. و به منی جنس مذکر نیز «لقاح» گفته شده است.[31] در یک جمع بندی میتوان گفت که لغت لقاح و لقاح به معنای نتیجه دادن و زایا بودن یا زایا کردن است . و « لواقح» جمع « لاقح» است. تاریخچه: در اینجا به دو تاریخچه اشاره میکنیم: الف ـ بشر از دیر زمان حتی قبل از اسلام اطلاع داشت که اگر نرینههای گیاهان را برای گردهافشانی بر سر شاخههای درختان میوه به کار نبرند عملاً محصول گیاهان بسیار کم میشود مثلاً در عربستان معمول بود که خوشههای نرینه خرما را برای گرده افشانی بر سر شاخههای گلدار درختان خرما بپاشند. اما دراواخر قرن 18 یا اوایل قرن نوزده و با پیدایش وسایل تحقیقاتی جدید از قبیل میکروسکوپ و غیره ...و پیدایش نوابغ و دانشمندان ، کشف شد که بدون عمل جفتگیری و انجام تلقیح درحیوانات و گیاهان، تولید مثل امکان پذیر نیست (مگر در برخی گیاهان و حیوانات که تکثیرشان از طریق تقسیم سلول و راههای دیگر است. سپس معلوم شد که تولید مثل گیاهان عموما بر اساس تلقیح ذرات خیلی ریز و ذرهبینی به نام گرده یا پولن (polin) است که عامل انتقال این گرده وسایل مختلف مثل حشرات و جریانهای شدید هواست.[32] ب :قرنها بشر اطلاعی از کیفیت دقیق نزول باران از ابرها نداشت ، ولی در سالهای اخیر پس از پیشرفتهایی که در علم فیزیک صورت گرفت و در نتیجه رشتههای جدیدی از قبیل هواشناسی (متئرورلوژی ) تأسیس یافت به مسأله ی تلقیح ابرها پی بردند و حتی بحث از باران مصنوعی شد. و در اینجا متوجه شدند که بادها نقش عجیبی در زایا شدن ابرها دارند یعنی از طرفی باعث تشکیل قطرات باران و دانههای برف میشوند و از طرف دیگر در باردار شدن ابرها به الکتریسیته و تخلیه این بار نقش دارند.[33 اسرار علمی : در مورد آیات مورد بحث، بویژه کلمه « لقاح» که در آیه 22 سوره حجر مطرح شده است، مفسران و صاحبنظران سخنان مبسوطی دارند و سه دیدگاه مختلف در مورد آیه فوق وجود دارد که هر کدام به نوعی ، لقاح را اشاره به مسائل علمی معرفی کردهاند که بدانها اشاره میکنیم: الف ـ مقصود لقاح گیاهان است: یکی از نویسندگان معاصرمینویسد: « ما بادها را فرستادیم که گیاهان را آبستن میکنند، در آیه موضوع تلقیح گیاهان ، به وسیله باد به روشنی بیان شده است. ضمنا مسألهی نر و ماده داشتن گیاهان نیز استفاده میشود.»[34] ملا فتح الله کاشانی (متوفی 988 ق) نیز در تفسیر منهج الصادقین لقاح گیاهان را به عنوان یکی از دو احتمال در معنای آیه مطرح میکند و مینویسد: « فرستادیم بادها را آبستنتان به ابر، یعنی بردارندگان ابرها یا آبستن کنندگان درختها را به میوه؛ چه لواقح لازم و متعددی هر دو آمده.»[35] برخی دیگر از نویسندگان نیز آیه فوق را در مورد گیاهان دانسته و مینویسند: چون گیاهان و گلها برای رسیده به یکدیگر هیچ گونه حرکتی ندارند، بعضی از حشرات و خصوصا باد عامل اصلی این وصال گردیده است.[36] ایشان حتی استفاده میکنند که قرآن قانون ازدواج را مخصوص انسان و حیوان قرار نداده است.[37] احمد محمد سلیمان درکتاب القرآن و الطب آیه مورد بحث (حجر/22) را اشاره به لقاح گیاهان دانسته است و سپس عوامل لقاح را به عوامل رئیسی (مثل حشرات) و عوامل غیر رئیسی (مثل آب و انسان و ...) تقسیم میکند . سپس نقش باد را ذکر کرده و سپس این مطلب را اعجاز قرآن میداند؛ چرا که بشریت در اواخر قرن 18 یا اوایل قرن 19 به مسأله ی تلقیح پی برد. در حالی که قرآن قرنها قبل از آن تذکر داده بود.[38] برخی دیگر از صاحبنظران عرب بدون هیچ توضیحی آیه 22سوره حجر را حمل بر لقاح اشجار کردهاند.[39] ب : مقصود لقاح ابرهاست : مرحوم طبرسی (ره) (548 ق) از اولین کسانی است که لقاح را به معنای آبستنی ابرها دانسته است و مینویسد: « بادها را لقاح کننده فرستادیم؛ یعنی وسیله لقاح و آبستنی ابرها به باران میشوند . پس از آسمان آب نازل کردیم، یعنی باران فرستادیم.»[40] همین معنا را مهندس بازرگان میپذیرد و مینویسد: « آیه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنهاست که در نتیجه آن لقاح،باران میبارد...» و در جای دیگر مینویسند: « اما باید دانست تأمین دو شرط فوق (وجود بخار آب در هوا و اشباع شدن و تقطیر آن در رسیدن هوای جو به حالت اشباع ، کافی برای تشکیل ابر و ریزش باران نیست، یک عمل یا شرط سوم نیز ضرورت دارد:« بارور شدن » یا عمل لقاح (Germination Stimulation) ... بخار آب ممکن است با وجود رسیدن به حالت اشباع تقطیر نشود و وقتی تقطیر شد، دانهها آنقدر ریز و معلق در هوا بمانند که سقوط نکنند و باران نبارد، مگر آنکه با ذرات نامرئی نمک که به وسیله باد از روی دریاها آورده شده است، نطفههای جذب و آماس کنندهای تشکیل شود. یا مهمتر از آن، رطوبت هوا به دور برگههای متبلور برف که ارتفاعات بالاتر منعقد شده و به وسیله باد پوشیده میشود، جمعگردد و بالاخره قطرات ریز اولیه باران در اثر اختلاط و تلاطم و تصادم بادها به هم بپیوندد تا رفته رفته درشت شده در اثر وزن نسبتا زیاد خود از خلال تودههای ابر ساقط گردد... تخلیه برق مابین تودههای مختلف ابر که در اثر اصطکاک با عوارض زمین واجب معلق در باد دارای الکتریستههای مخالف میشوند و این تخلیه، توأم با روشنائی و غرش شدید، یونیزه شدن هوا و تشکیل ازن است که کمک فراوان به پیوستن و درست شدن و پختن قطرات مینماید.... خلاصه آنکه تشکیل و تقویت ابر و مخصوصا نزول باران یا برف بدون عمل لقاح که با دخالت و تحریک باد صورت میگیرد، عملی نمیشود.»[41] سپس ایشان بقیه مفسران را تخطئه میکند که صراحت نداشتهاند؛ زیرا از کیفیت موضوع اطلاع نداشتهاند.[42] احمد امین نیز مینویسد: « منظور (از آیه) همان تأثیری است که باد در اتحاد الکتریسته مثبت و الکتریسته منفی در دو قطعه ابر و آمیزش و لقاح آنها دارد. بنابراین آیه شریفه یک معجزه جاودانی است زیرا حدود هزار و سیصد و نود سال پیش، موضوعی را بیان داشته که عصاره و نتیجه تحقیقات علمی جدید است.»[43] استاد مکارم شیرازی نیز تفسیر لقاح ابرها را برای آیه میپذیرند و تفسیر لقاح گیاهان را رد میکنند. ایشان مینویسند: « لواقح» جمع «لاقح» به معنای بارور کننده است، در اینجا اشاره به بادهائی است که قطعات ابر را به هم پیوند میدهد و آنها را آماده باران میسازد. سپس به دلیل رد تفسیر لقاح گیاهان میپردازند و مینویسند: اشاره به « نمیتوان آیه فوق را اشاره به (لقاح گیاهان) دانست چرا که بعد از این کلمه بلافاصله نازل شدن باران از آسمان (آن هم با فاء تفریح) آمده است که نشان میدهد تلقیح کردن بادها مقدمهای برای نزول باران است.» البته ایشان تذکر میدهند که لقاح گیاهان را برخی به عنوان اعجاز علمی آیه ی فوق مطرح کردهاند.[44] احمد عمر ابوحجر نیز آیه 22 سوره حجر را به معنای لقاح ابرها گرفتهاند و توضیحات مفصلی میدهند.[45] ج ـ مقصود لقاح ابرها و گیاهان است: برخی از نویسندگان آیه 22 سوره حجر را ناظر به تلقیح در عالم نباتات (گیاهان) و دنیای ابرها دانستهاند.[46] یکی دیگر از نویسندگان با طرح دو آیه مورد بحث (حجر/22 ـ روم /47) آنها را اشاره به «بادهای نر» که ابرها را حرکت میدهند و در سرزمینهای دیگر میبرند و به باران تبدیل میشود، میداند. و سپس در ذیل آیات فوق ، نقشبادها در گرده افشانی گلها و کشاورزی را مطرح میکند و آن را یکی از پیشگوئیهای علمی قرآن میداند.[47] مهندس محمد علی سادات با طرح آیه 22 سوره حجر مینویسند: « با در نظر گرفتن اطلاعات و معلوماتی که علوم جدید تا به امروز در اختیار بشر قرار داده، به وضوح پیداست که آیه ی مذکور با معرفی باد به عنوان وسیله ی تلقیح در حالت کلی، پرده از روی دو راز بزرگ عالم خلقت (تلقیح گیاهان ـ تلقیح ابرها) برداشته و قرنها قبل از اینکه بشر به اتکاء علم و دانش خود پی به وجود آنها برد، آنها را برای بشر تعلیم فرموده. یکی از این دو اصل مسلم علمی همانا نقش اصلی و اساسی باد در تلقیح نباتات میباشد و اما اصل دیگر موضوع تلقیح ابرها میباشد.»[48] سپس ایشان با رد انحصار معنای آیه به تلقیح گیاهان بخاطر حرف « فاء » « فانزلنا من السماء ماءً » مینویسد: « با اندک تعمقی در متن آیه و مقایسه آن با سایر آیات مشابه به وضوح پیداست که قسمت اول آیه حالت کلی داشته و حالت حصر و انحصاری در بین نیست. به عنوان مثال شواهدی از خود قرآن نقل میشود: «و هوا الذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء » [49] « و او کسی است که آب را از آسمان فرو فرستاد و سپس بیرون آوردیم به سبب آب هر گیاه و روئیدنی را ...» و همینطور آیه 57 سوره اعراف میفرماید: « فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات » « و به وسیله آن آب را فرو فرستادیم ، سپس به وسیله آن آب ، بیرون آوردیم از زمین تمام ثمرات را » در هر کدام از آیات مذکور تنها به یک فونکسیون آب و صرفا به یکی از نتایج و اثرات نزول آن که روئیدن نباتات باشد، اشاره گردیده است. در صورتی که میدانیم نتایج حاصله از نزول آب تنها به این یک مورد خلاصه نمیگردد(در حالی که هر دو مورد حرف « ف» به اول «اخرجنا» اضافه شده است.) پس اگر در آیه شریفه مورد بحث نزول آب از آسمان را تنها یکی از نتایج عمل تلقیح بوسیله باد بدانیم، نه تنها تناسب با مورد خواهد داشت. بلکه در غیر این صورت انحصار بیجائی از پیش خود بر آیه تحمیل کردهایم.»[50] بررسی: در اینجا تذکر چند نکته لازم است: 1ـ کلمه «لواقح» در آیه «و ارسلنا الریاح لواقح»[51] میتواند به چهار معنا تصور شود: الف : و بادها را زایا و آبستن (حامل ابر) فرستادیم. ب : و بادها را زایا و آبستن (گرده گیاهان) فرستادیم. ج : و بادها را زایا کننده و آبستن کننده (ابرها) فرستادیم. د: و بادها را زایا کننده و آبستن کننده (گیاهان)فرستادیم. از آنجا که لواقح در آیه به صورت مطلق آمده و مشخص نشده که لازم یا متعدی است، در صورت متعدی بودن، متعلق آن ابرها یا گیاهان است؛ پس نمیتوانیم هیچکدام از چهار احتمال را از آیه نفی کنیم. بلی در ادامه میفرماید «فانزلنا من السماء ماءً »[52] و تفریح و نتیجهگیری نزول باران از آسمان بدنبال فرستادن ابرها میتواند قرینه باشد که مراد آیه احتمال « الف یا ج» است. (حامل ابر بودن یا زایا کردن ابرها). ولی از طرف دیگر میتوان گفت که صدر آیه یک مطلب کلی را میگوید (لقاح بادها) اعم از لقاح ابرها یا گیاهان و در دنباله آیه یکی از نتایج این لقاح را تذکر میدهد و یا مصداق اکبر آیه را تذکر میدهد و یا مصداقی از آیه را متذکر میشود که بشر از آن اطلاع نداشته و اعجاز قرآن را اثبات میکند. همانطور که گذشت این مطلب در برخی از آیات دیگر قرآن مشابه دارد. مثل : « و هو الذی انزل من السماء ماءً فاخرجنا به نبات کل شیء»[53] پس انحصار آیه در لقاح ابرها (دیدگاه دوم) یا لقاح گیاهان (دیدگاه اول) دلیل قاطعی ندارد و معنای آیه اعم است. 2ـ «لقاح» در آیه مورد بحث میتواند چیزی فراتر از لقاح ابرها و گیاهان باشد و لقاح ابرها و گیاهان دو مصداق برای لقاح باد است . ممکن است در آینده با پیشرفت علمی بشر تأثیرات ابرها در موارد دیگری نیز اثبات شود. 3ـ اشاره علمی قرآن به لقاح ابرها در آیه 22 سوره حجر میتواند نوعی اعجاز علمی قرآن بشمار آید؛ چرا که این مطلب تا سالهای اخیر برای بشر روشن نشده بود، اما اشاره قرآن به لقاح گیاهان هر چند که مطلب شگفتآوری است، اما اعجاز علمی قرآن به شمار نمی آید؛ چرا که انسانها حتی قبل از اسلام به صورت اجمالی از تأثیر گردهافشانی برخی گیاهان اطلاع داشتند. پی نوشت [1] رعد/3. نویسنده: دکتر محمد علی رضائی اصفهانی--> منبع: کتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن (جلد دوم) |
|
یکى از مهم ترین قسمت هاى نقل هر داستان، طرح نکات جالب و آموزنده آن است. داستان ذو القرنین نیز حاوی نکات جالب و آموزنده ای می باشد: 1- نخستین درسى که از این داستان مى آموزیم، آن است که در این جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى گیرد. به همین جهت، خداوند براى پیشرفت کار ذو القرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد: «واتیناه من کل شىء سببا» و وسایل دستیابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم (کهف ،84)و او هم از این اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا» بنابراین آن ها که انتظار دارند بدون تهیه اسباب و وسایل لازم و بدون استفاده از آن ها به پیروزى برسند، به جایى نخواهند رسید، حتى اگر ذو القرنین باشند! 2- یک مدیریت فراگیر، نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره اش و شرایط مختلف آن ها بى اعتنا باشد، به همین دلیل ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون که هرکدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن ها رفتار کرد و همه را زیر بال و پر خویش گرفت. هیچ حکومتى نمى تواند بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزى برسد، این همان اصلى است که ذو القرنین از آن بخوبى استفاده کرد و گفت:" آنها را که ظلم و ستم کرده اند مجازات خواهیم کرد، و آنها را که ایمان و عمل صالح دارند به نحوى شایسته و نیکویى پاداش خواهیم داد". على(ع) در فرمان معروفش به" مالک اشتر" که یک دستور العمل جامع کشوردارى است مى فرماید:«و لا یکون المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء، فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدریبا لاهل الاسائة على الاسائة» ترجمه: هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر سبب مى شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران جسور و بى پروا. 3- تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل نیست. به همین دلیل ذو القرنین بعد از آن که تصریح کرد: من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا یسرا» ترجمه: و به او از فرمان خود تکلیفى آسان خواهیم گفت(کهف،88) یعنى ما براى مردم صالح این سرزمین قوانین و برنامه هاى آسانى وضع خواهیم کرد تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند. 4- از نکات جالب این داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى باشد، مردمى گرفتار ظالمین داخلى و تا حدى متمدن، به طورى که گویا ذو القرنین بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمین، براى آنان قوانینى هم وضع کرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى که حتى سایبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى دیگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى. 5- ذو القرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى فهمیدند و ساده لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن ها گوش فراداد و نیازشان را برطرف ساخت و میان آن ها و دشمنشان سد محکمى برپا کرد; با اینکه مى توانست چنین مردمى را با وعده و وعید قانع کند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هیچگونه چشم داشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم:«اسماع الاصم من غیر تضجر صدقة هنیئة» ترجمه:بلند سخن گفتن آن چنان که شخص ناشنوا بشنود مشروط بر اینکه توأم با اظهار ناراحتى نباشد همچون صدقه گوارایى است. 6- امنیت، نخستین و مهم ترین شرط یک زندگى سالم و اجتماعى است. به همین جهت ذو القرنین براى تامین امنیت قومى که مورد تهدید و غارت بودند، پرزحمت ترین کارها را برعهده گرفت و براى جلوگیرى از یورش مفسدان، نیرومندترین سدها را ساخت. اصولا تا وقتى که جلو مفسدان با قاطعیت و با نیرومندترین مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد دید. به همین دلیل حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام بناى کعبه نخستین چیزى که از خداوند سبحان براى آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیت بود: رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام (سوره ابراهیم آیه 35) پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار. نیز به همین دلیل در نظام قضایى اسلام سخت ترین مجازات ها براى کسانى است که امنیت جامعه را به خطر مى اندازند: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزى فى الدنیا ولهم فى الاخرة عذاب عظیم الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم » ترجمه: مجازات آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى خیزند و اقدام به فساد در روى زمین مى کنند و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى (چپ) آن ها، به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند. این رسوایى آن ها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند مگر آن ها که پیش از دست یافتن شما بر آنان توبه کنند. پس بدانید (خدا توبه آن ها را مى پذیرد) و خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره مائده، آیات 32 و 33). 7- درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى توان آموخت، این است که صاحبان اصلى درد باید در انجام کار خود شریک باشند. به همین خاطر ذو القرنین به گروهى که از هجوم اقوام یاجوج و ماجوج شکایت داشتند، گفت: «فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن ها سد محکمى ایجاد کنم!(کهف ،95)ودرتمام مراحل سدسازى از نیروى کار آنان بهره جست. اساسا چیزى که با همکارى استفاده کنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته مى شود و هم نتیجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مى گیرد; چرا که استفاده کنندگان خود رنج تهیه آن را چشیده اند و به ارزش آن واقفند. 8- هر شخص یا گروهى که خواستار انجام کارى است، خود باید حاضر به هرگونه همکارى و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتیجه این آمادگى و تلاش همه جانبه (به اضافه مدیریت صحیح و امین) است که انسان دست به انجام هر کار مهم و بزرگى بزند، در آن موفق مى شود; چنان که آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محیر العقولى بسازند. 9- یک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد و به آنچه خدا در اختیارش گذارده، قناعت کند. لذا مى بینیم که ذو القرنین برخلاف سلاطین دیگر که حرص و ولع عجیبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى که پیشنهاد مال و اموال به او مى شود نمى پذیرد و مى گوید: «ما مکنى فیه ربى خیر» گفت: تمکنى که پروردگارم به من داده بهتر است (کهف،95) آنچه پروردگارم در اختیارم گذاشته از مالى که شما پیشنهاد مى کنید،بهتراست. بنابراین من از شما اجر و مزد نمى خواهم. در قرآن مجید به طور مکرر در داستان انبیاء مى خوانیم که یکى از اساسى ترین سخن هاى ایشان این بوده: «وما اسئلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین» حضرت نوح علیه السلام بعد از اعلام رسالت خویش به قوم خود گفت: و من براى این دعوت هیچ مزدى از شما نمى طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (سوره شعراء، آیه 109) شبیه این سخن را قرآن در چندین مورد از زبان انبیاى پیشین (سوره شعراء، آیات 127 و 145 و 164 و 180 و سوره هود، آیات 29 و 51 و سوره انعام، آیه 90) و پیامبر اسلام نقل کرده است. این سخن از پیامبر اسلام به چهار صورت در قرآن آمده است: اول: «قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکر للعالمین» ترجمه: بگو در برابر این رسالت و تبلیغ، پاداشى از شما نمى طلبم. این چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست! یعنى این وظیفه من است (سوره انعام، آیه 90). دوم: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله وهو على کل شى ء شهید» ترجمه: بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است! (سوره سبا، آیه 47). سوم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» ترجمه: بگو: من در برابر ابلاغ آیین خدا هیچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند. یعنى گزینش این راه پاداش من است (سوره فرقان، آیه 57). چهارم: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور» ترجمه: بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هرکس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزایم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است (سوره شورى، آیه 23). از مجموعه این چهار آیه چنین نتیجه گیرى مى شود که پیامبر اسلام اجر مادى و دنیایى از امت خویش نخواسته است و فقط دوستى و محبت اهل بیت علیهم السلام را که پایه اى براى رهبرى آینده اسلام و راهیابى به اهداف عالى و الهى است، به عنوان پاداش ذکر نموده است ; چیزى که در اصل به نفع خود امت مى باشد. و این شبیه آن است که پزشکى بعد از معاینه و تجویز دارو و دستورها به مریض بگوید من از تو مزدى نمى خواهم فقط دارو را درست مصرف کن و توصیه ها را درست انجام بده. خب در اینجا اگرچه عمل و توصیه هاى پزشک به صورت اجر و مزد مطرح شده است، اما این مزدى نیست که نفعش به طبیب برسد; بلکه نفع آن به شخص مریض خواهد رسید. بنابراین عمل ابلاغ رسالت همه پیامبران با خلوص کامل و بدون هیچ گونه چشمداشتى به اموال مردم یا منافع دنیایى، تقدیم بارگاه الهى شده است. در عوض این زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و کرم خداوند سبحان نصیب آنان مى گردد. 10- درس دیگر این داستان محکم کارى است. ذو القرنین در بناى این سد از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد و براى اینکه این قطعات به هم جوش بخورند، آن ها را در آتش گداخت و براى اینکه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثیرات هوا و رطوبت باران مقاومت کند، آن را با لایه اى از مس پوشاند. 11- انسان هرقدر قوى، نیرومند و متمکن باشد و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید، هرگز نباید به خود ببالد و یا مغرور شود. این درس دیگر این داستان است. ذو القرنین در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى کرد. به هنگام پیشنهاد کمک مالى گفت: «ما مکنى فیه ربى خیر» آنچه پروردگارم در اختیارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام کار سد گفت: «هذا رحمة من ربى» این سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است(کهف،98). 12- همه چیز زایل شدنى است و محکم ترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت; هرچند از آهن و پولاد یکپارچه باشد. این نیز درسى است براى انسان ها که دنیا را جاودانه ندانند و در جمع مال و کسب مقام، بى قید و شرط و حریصانه نکوشند و بدانند که تمام آنچه در دنیاست - سد ذو القرنین که سهل است خورشید با آن عظمتش - خاموش و فانى مى شود. کوه ها با تمام صلابتشان متلاشى مى شوند و نیز انسان که در این میان از همه آسیب پذیرتر است: «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام» ترجمه: همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى شوند. تنها ذات شکوهمند و گرامى پروردگار تو است که باقى مى ماند. (سوره الرحمن، آیات 26 و 27) آیا اندیشه در این واقعیت کافى نیست تا جلو خودگامگى هاى انسان را بگیرد؟ طالب این فصل، عموما از تفسیر شریف نمونه انتخاب شده که بعضى با همان عبارات و بعضى دیگر به همراه بازنویسى در اینجا آورده شده است و البته برخى مطالب نیز اضافات نویسنده است. اید دانست که نکات پندآموز این داستان محدود به این دوازده نکته نیست و شما نیز مى توانید با تعمق در جوانب داستان نکات بیشترى به دست آورید. پی نوشت 1- تفسیر نمونه، ج12، ص: 538-542 |
| ||
| ||
| ||