سخنرانی آیه الله العظمی وحید خراسانی
مقام صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) مقام بسیار بزرگی است. ایشان بر گردن مسلمانان حق بزرگی دارند.
ولی متأسفانه آنگونه که مستحق است این حق را ادا نکردهایم، از آن میترسم که محکمهای در دنیا که قاضی آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و یا در آخرت که قاضی آن خداوند تبارک و تعالی باشد تشکیل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند که آیا برای ادای حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) کاری انجام دادهاید؟ حتی به مقدار اعتراف یک فقیه سنی؟ میترسم که آن زمان جوابی نداشته باشیم.
باید آنچه را که صحیح بخاری درباره حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببینیم و لو غیر عامدانه؟ متعصبترین و نقادترین فقهای اهل سنّت، بخاری را صحیح و معتبر میدانند، در این کتاب از ابی ولید از ابن عیینه، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکه از موربن مخرمه روایت شده است که رسول الله(ص) فرمود: «فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی»؛ فاطمه(س) پاره تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.
میخواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آنرا روایت میکند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجه بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونهای دیگر روایت میکند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة»(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)؛ همان خداوند با خشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت میشود.
پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است.
ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی میدانیم. حال میگوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت میکند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی میشود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوه خشنودی و خشم ظاهر میشود، که هر دو ناشی از طبع و غریزهاند، امّا در حیات انسانی چه؟
معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجه انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103). اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودیها و خشمها در وجود انسان میگردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.
آیا من به مرحله انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیدهام؟ میگویم: هرگز. اصلاً هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجه انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.
آیا ما تاکنون نفهمیدهایم که محک انسانیتمان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت میشود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجه انسانیت نرسیده است، هیچکدام از ما به درجه انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
پس هرگاه در زندگیمان، منشأ خشنودی و خشممان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شدهایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان.
امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود میشود و با خشم عقل، خشمگین میگردد.
پس اگر کسی را در روی کره زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گامهایش را نیز ببوسم.
بالاتر از این مرتبه، مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که اراده انسان، در اراده خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او ارادهای ندارد و اراده او عین اراده خداست. و این همان درجهای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» میشود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند بهخاطر رضای خداوند خشنود میگردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!
این همان مقام عصمت خاتمالانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمیدارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمیشود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.
و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحیٌ یُوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمیزند و هرچه که میفرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سوره نجم (53) ، آیه 3 و 4.)
رسیده است. و این همان درجهای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر میشود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما: «وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین»(سوره انبیاء (21)، آیه 87)؛ و یاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.
او پیامبر خدا و معصوم است. اما خودش را محتاج میبیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود: «و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین»(سوره یوسف (12)، آیه 24)؛ آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام میکرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که: «و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین»(سوره یوسف (12)، آیه 42)؛ آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که میتوان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین میشود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین میشود.
آیا بخاری و ذهبی فهمیدهاند که چه چیزی را روایت کردهاند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة».
و آیا فهمیدهاند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک میشود»، این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند: «إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة»؛ همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک میشود.
این به چه معناست که به درجهای برسد که «لام» خشنودی از طرف فاطمه(س) باشد (یعنی خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود شود و این مقام بالاتر است از اینکه فاطمه(س) از خشنودی خدا خشنود گردد).
اینجاست که معنای این سؤال فهمیده میشود که فاطمه(س) را چه کسی میشناسد، این فاطمه(س) چه کسی است؟ و در جواب میگوییم: امام جعفر صادق(ع) کسی است که میداند فاطمه کیست، ایشان میفرمایند: «إنّما سمّیت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها»(تفسیر فرات، ص 581)؛ همانا فاطمه، فاطمه نامیده شد، چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.
پس با دلیل ثابت کردیم که از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستیم، ما از معرفت آن درجه بالایی که خداوند متعال رضایش را در رضایت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستیم، عاجز هستیم از معرفت این مخلوق ربانی و حورای انسانی، او کیست؟...
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در شب دفن پیکر مبارک حضرت فاطمه(س) میفرمایند: «أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّر» (امالی المفید، ص 281)؛ حزن و اندوهم همیشگی شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانیم کسی که این جمله را بیان میکند دنیا و آخرت را شناخته و هر دوی آنها را زیر پایش گذاشته است! چرا که اوست که فاطمه(س) را میشناسد. ملاحظه کنید هنگامی که برجنازه حضرت نماز میخواند چه میفرماید. آنچه برای او در کنار پیکر همسرش اتفاق افتاد، هیچ کجا رخ نداده است، نمیتوانیم بیشتر از این بگوییم.
از مصباح الأنوار در بحارالانوار حدیثی از ابی عبدالله الحسین(ع) نقل شده است، که حضرت(ع) فرمودند:
«إنّ أمیرالمؤمنین(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل فی الغسلة الخامسة الآخرة شیئاً من الکافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الکفن، و کان هو الذی یلی ذلک منها، و هو یقول: أللّهمّ إنّها أمتک، و بنت رسولک، وصفیّک و خیرتک من خلقک، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بینها و بین أبیها محمد(ص). فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ، ووضعها علی السریر، و قال للحسن: أدع لی أباذر فدعاه، فحملا إلی المصلّی، فصلّی علیها ثم صلّی رکعتین، و رفع یدیه إلی السماء فنادی: هذه بنت نبیک فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلی النور، فأضاءت الارض میلا فی میل!»(مقتل حسین خوارزمی،
ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214)؛ امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداری از کافور استفاده کردند و مئزری بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدایا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفی و برگزیده خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالی گردان و بین او و پدرش جمع کن... و آن هنگام که شب شد، علی(ع) او را غسل داد و بر تختی خوابانید و رو به حسن کرد و گفت: اباذر را بیاور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوی محراب حمل کرد و دوباره دو رکعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت فرما. در آن هنگام منطقهای از زمین نورانی شد.
جمله آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرمایید، این جمله مجمل بیان شد، ممکن نیست جز برای غیرخدا این جمله گفته شود، میفرماید: خداوندا! فاطمه(س) را از این دنیای تاریکیها گرفتی و به سوی نور، نور آسمانها و زمین فرستادی.
ملاحظه بفرمایید که خداوند متعال دعای امیرالمؤمنین را اجابت فرمود. مثل اینکه خداوند به حضرت فرمود: بله، همانگونه که روح او را از نور پروردگارش خلق کردم او را به سوی نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امیر(ع) تمام نشده بود که خداوند او را تصدیق نمود و نقطه نوری از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتی از زمین را نورانی کرد.
این چه معنایی میدهد؟ به این معناست که «إنّالله و إنّا إلیه راجعون» برای همه است، ولی فاطمه(س) به نور خدا پیوست، نوری که از آن خلق شده بود.
این مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندی پیوست و اینگونه آن جهان از بدن طاهری که از عالم ظلمانی به عالم روحانی شتافت استقبال نمود.
این فاطمه است که به آن مقام رسید که «إنّ الربّ لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها».
بهتر است که در اینجا به مناسبت اشارهای کنیم به آنچه که بخاری در روایت صحیحهای از عایشه آورده است که او گفت: فاطمه(س) دختر رسول الله(ص) غضبناک شد و [از یکی از صحابه] روی برگرداند، بعد از آن طولی نکشید که درگذشت.(صحیح بخاری، ج 4، ص 41).
و از دیگری روایت کرده است که: حضرت فاطمه(س) به علی(ع) وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
کلینی به سند صحیح از حضرت امام محمدباقر(ع) روایت کردهاست که ولادت آن بانوی گرامی پنج سال بعد از بعثت رسولخدا(ص) شد و سن شریف آن جناب در هنگام وفات هیجده سال وهفتاد و پنج روز بود.
شیخ طوسی در مصباح و غیر آن و اکثر محققان علمائ ذکرکردهاند که ولادت آن حضرت در روز بیستم ماه جمادیالثانی بود، وگفتهاند که روز جمعه بود و در سال دوم بعثت. و بعضی گفتهاند که درسال پنجم از بعثت بوده و عامه روایت کردهاند که ولادت آن حضرتپنج سال پیش از بعثت بود و قول اول اشهرواقوی است.
ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام صادق(ع) روایت کردهاست که حضرت فاطمه(ع) را نه نام است نزد حق تعالی؛ فاطمه،صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدّثه و زهرا. پسحضرت فرمود: آیا میدانی که چیست تفسیر فاطمه؟ راوی عرضکرد؛ خیر. یاد ده مرا ای سید من. فرمود: یعنی بریده شده است ازبدیها. پس حضرت فرمود: اگر امیرالمومنین(ع) فاطمه را تزویجنمیکرد او را کفوی نبود بر روی زمین تا روز قیامت. مؤلف میگوید:صدیقه به معنی معصومه است، و مبارکه یعنی صاحب برکت در علمو فضل و کمالات و معجزات و اولاد گرام، طاهره یعنی پاکیزه ازصفات نقص، زکیه یعنی نمو کننده در کمالات و خیرات، راضیهیعنی راضی به قضای الهی، مرضّیه یعنی پسندیده خدا و دوستانخدا، محدثّه یعنی ملک با او سخن میگفت و زهرا یعنی نورانی بهنور صوری و معنوی.
در احادیث متواتره از طریقی خاصّه و عامّه روایت شده است کهآن حضرت را برای این فاطمه نامیدهاند که حقّتعالی او را و شیعیاناو را از آتش جهنم بریده است. و ابنبابویه به سند معتبر از حضرتباقر(ع) روایت کرده است که حضرت فاطمه در روز قیامت در کنارجهنم خواهد ایستاد و در آن روز در میان دو چشم هرکس نوشتهخواهد شد که مومن است یا کافر، پس امر کنند در آن روز یکی ازمحبان اهل بیت را گناه بسیار کرده باشد که او را به جهنم برند. چوناو را به نزدیک جناب فاطمه رسانند، آن جناب در پیشانی او بخواندکه محّب آن حضرت و ذریّت آن حضرت است پس گوید: ای خدامن و سیّد من مرا فاطمه نامیدی و مرا وعده دادی که به سبب مندوستان مرا از آتش جهنم آزاد گردانی، و وعدة تو حق است و خلافوعده نمیکنی.
پس حق تعالی فرماید: راست گفتی ای فاطمه، به درستی کهمن تو را فاطمه نامیدم، و بریدم و قطع کردم تو را و هرکه تو را وامامان از ذریت تو را دوست دارد و از موالیان تو و ایشان باشد ازآتش جهنم آزاد کردم، و وعدة من حق است و خلاف وعده نمیکنم.برای آن امر کردم که این بنده را به سوی آتش برند تا تو او راشفاعت کنی و شفاعت تو را در حقّ او قبول کنم و ظاهر گردد برملائکه و انبیاء و رسولان من قدر و منزلت تو نزد من. پس هر که رادر میان دیدهاش بخوانی که مؤمن است، دستش را بگیر و به داخلبهشت گردان. ابن شهرآشوب روایت کرده است که کنیههای آنحضرت «امّالحسن و امّالحسین و امّالمحسن و امّالاتحة و امّابیهابود، و اسماء آن حضرت، فاطمه و بتول و حصان و حرّ و سیّده و عذراو زهرا و حوراء و مبارکه و طاهره و زکیه و مرضیه و محّدثه و مریمالکبری و صدیقةالکبری بود.
شیخ مفید و ابن بابویه و دیگران به سند معتبر از اماممحمدباقر(ع) روایت کردهاند که حضرت رسولالله (ص) فرمود:حقّتعالی غضب میکند برای غضب فاطمه و خشنود میشود برایخشنودی او. و ابن بابویه به سند معتبر از موسی بن جعفر(ع) روایتکرده است که حضرت رسالت(ص) فرمود؛ حق تعالی از زنان، چهارکس را اختیار کرده است: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه. از حضرتصادق(ع) پرسیدند که آنچه رسول خدا فرمود؛ فاطمه بهترین زناناهل بهشت است از اولین و آخرین. پرسیدند که قول رسولخدا(ص) فرمودند: حسن و حسین بهترین جوانان بهشتند چگونهاست؟ فرمودند به خدا سوگند که ایشان بهترین جوانان اهلبهشتند، از گذشتگان و آیندگان چون حضرت رسول از سفریمراجعت میفرمودند: اول به خانه فاطمه(ع) تشریف میبردند ومدتی میماندند و بعد از آن به خانة زنان خود میرفتند. پس دربعضی از سفرهای آن حضرت جناب فاطمه(ع) دو دست ابرنجن وقلاده و گوشواره از نقره ساختند و پردهای بر در خانه آویختند. چونآن جناب مراجعت فرمودند و به خانه فاطمه(ع) داخل شدند وصحابه بر در خانه توقف کردند و آن حال را مشاهد فرمودندغضبناک بیرون رفتند و به مسجد درآمدند و به نزد منبر نشستندفاطمه(ع) گمان بردند که
برای آن زینتها رسول خدا(ص) چنینبه غضب آمدند، پس گردنبند و دستابرنجنها و گوشوارهها راکندند و پرده را گشودند و همه را به نزد آن جناب فرستادند و به آنشخص که آنها را برد گفت: بگو به حضرت که دخترت سلاممیرساند و میگوید: اینها را در راه خدا بده، چون به نزد آن جنابآوردند سه مرتبه فرمود: کرد آنچه میخواستم پدرش فدای او باد،دنیا از محمد و آل محمد نیست، اگر دنیا در خوبی نزد خدا برابر برپشهای میبود، خدا در دنیا کافران را شربتی آب نمیداد. سپسبرخاستند و به خانه فاطمه داخل شدند.
شیخ مفید و شیخ طوسی از طریق مخالفان روایت کردهاند کهحضرت رسول(ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است، هرکه او را شادگرداند مرا شاد گردانیده است، و هرکه او را آزرده کند مرا آزرده است.فاطمه عزیزترین مردم است نزد من.
ایضاً به طریق ایشان از عایشه روایت کرده است که هیچکس ازمردان نزد رسول خدا محبوبتر از علیبن ابیطالب نبود و از زنان نزدآن حضرت کسی محبوبتر از حضرت فاطمه. شیخ طوسی به سندمخالفان از عایشه روایت کرده است که او میگفت: ندیدهام احدی ازمردمان را که در گفتار و سخن شبیهتر باشد از فاطمه به رسول خدا.چون فاطمه به نزد آن حضرت میآمد، او را مرحبا میگفت ودستهای او را میبوسید و در جای خود مینشاند. چون حضرترسول(ص) به خانه فاطمه(س) میرفت، برمیخاست و استقبالآن حضرت میکرد و مرحبا میگفت و دستهای او را میبوسید.
علیبن ابراهیم روایت کرده است که حضرت رسول(ص)فرمود: هرکه آزار کند فاطمه را در حیات من، چنان است که او را آزارکند بعد از من؛ و هرکه او را آزار کند بعد از من، چنان است که آزار کنداو را در حیات من؛ وهرکه او را آزار کند، مرا آزار کرده؛ و هرکه مرا آزارکند خدا را آزار کرده. و حقتعالی در باب ایزای امیرالمومنین(ع) وفاطمه این آیه را فرستاد: «ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم اللهفی الدنیا و الاخرة و اعدلهم عذاباً ممیناً» یعنی: به درستی که آنانکه ایزا میکنند خدا و رسول را لعنت کرده است خدا ایشان را در دنیاو آخرت و مهیا گردانیده است برای ایشان عذاب خوار کننده.
در صحیفةالرضا (ع) از اسماء بنت عمیس روایت کرده است کهروزی حضرت رسالت(ص) به خانه فاطمه زهرا(ع) آمد. بر گردن اوقلادهای دید از طلا که امیرالمومنین(ع) از غنیمت برای او گرفتهبود. پس آن جناب فرمود: ای فاطمه تو را فریب ندهند مردم کهگویند دختر محمدی و لباس جباران را بپوشی. حضرت فاطمه(س)آن قلاده را گشود و فروخت و بندهای خرید و آزاد کرد. پسرسولالله(ص) به آن شاد گردید. در احادیث معتبر از طرق خاصه وعامه از حضرت صادق(ع) و غیر آن حضرت روایت کردهاند درتفسیر آیه «مرج البحرین یلتقیان» یعنی مخلوط کرد دو دریا را کهبرمیخورند با یکدیگر حضرت فرمود: مراد دو دریای علم استیعنی علی و «فاطمه، که حقتعالی ایشان را به یکدیگر رسانید؛بینهما برزخ لایبغیان» یعنی: میان ایشان فاصله است که بریکدیگر زیادتی نکنند. حضرت فرمود: مراد حضرت رسول(ص)است که سبب الفت علی و فاطمه گردید؛ «یخرج منهما اللؤلؤ والمرجان» یعنی بیرون میآید از آن دو دریا مروارید و مرجان:حضرت فرمود: مراد حسن و حسین(ع)اند که از آن دو دریای علمبهوجود آمدهاند.
ایضاً روایت کردهاند که چون حضرت رسالت(ص) ارادة سفریمیکرد، آخر کسی را که ملاقات میکرد فاطمه(س) بود. ایضاً ازطرق مخالفان روایت کردهاند که عایشه میگفت: محبوبترینزنان به سوی رسول خدا(ص) فاطمه(س) بود، و محبوبترینمردان به سوی آن حضرت شوهر او بود.
در کتاب بشارة المصطفی به سند معتبر از حضرت صادق(ع)روایت کرده است که روزی حضرت رسالت(ص) نماز عصر ادا کرد.چون از نماز فارغ شد، در محراب نشست و مردم به دور آن حضرتنشسته بودند. ناگاه مردی پیدا شد از مهاجران عرب و جامههایکهنه پوشیده بود از نهایت پیری خود را نگاه نمیتوانست داشت.پس حضرت متوجه او گردید و احوال از او پرسید. مرد پیر گفت: یارسولالله! من گرسنهام، مرا طعام ده، برهنهام مرا جامه ده، فقیرممرا بینیاز گردان.
حضرت فرمود: از برای تو چیزی نزد خود نمییابم، ولیکندلالتکننده به خیر مثل کننده آن است. برو به سوی خانه کسی کهخدا و رسول او را دوست میدارند و او خدا و رسول را دوست میداردو رضای خدا را بر جان خود اختیار میکند. برو به سوی حجرهفاطمه (و خانه آن حضرت متصل بود به حجرهای که حضرت رسولبرای خود مقرر فرموده بود هرگاه میخواست که از زنان تنها شود بهآن حجره میآمد). پس حضرت بلال را فرمود: این مرد را ببر بهخانة فاطمه. چون آن مرد پیر به در خانه فاطمه رسید، به آواز بلندندا کرد که «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و مختلف الملائکة ومهبک جبرئیل الروح الامین بالتنزیل من عند ربّالعالمین» یعنی:سلام بر شما باد ای اهل خانه پیغمبری و محل آمدن و رفتنملائکه، و محل نزول جبرئیل روحالامین با قرآن مجید از جانبپروردگار عالمیان. پس حضرت فاطمه گفت: بر تو باد سلام کیستیتو؟ گفت: من مرد پیری از عرب، آمدهام به سوی پدر تو هجرت
کردهام از مکان دوری. ای دختر محمد گرسنه وبرهنهام. پسمواسات کن با من از مال خود تا خدا تو را رحمت کند. و حضرتفاطمه(س) و حضرت امیرالمومنین(ع) و حضرت رسول خدا(ص)سه روز بود که طعام تناول نکرده بودند؛ حضرت رسول(ص) آنحالت را از ایشان میدانست.
پس حضرت فاطمه(س) پوست گوسفندی در خانه داشت کهحضرت امام حسن و امام حسین بر روی آن میخوابیدند. آن را بهسائل داد و فرمود: بگیر این را شاید حقّتعالی از این بهتر از برای تومیسر گرداند. اعرابی گفت: ای دختر محمد! من به سوی تو ازگرسنگی شکایت کردم و تو پوست گوسفندی به من دادی، من چهکنم با آن با گرسنگیای که دارم؟
چون حضرت فاطمه(س) این سخن را از سائل شنید، دستدراز کرد به سوی گردنبندی که فاطمه دختر حمزه برای آنحضرت هدیه فرستاده بود. آن را از گردن خود گسیخت و به سویاعرابی افکند و فرمود: بگیر این گردنبند را بفروش، شاید کهحقّتعالی بهتر از این تو را عوض دهد. پس اعرابی آن گردنبند رابرداشت و به سوی مسجد رسول(ص) آمد. هنوز حضرت با اصحابخود نشسته بود. گفت: یا رسولالله! فاطمه(س) این گردنبند را بهمن داد و گفت: بفروش شاید حقتعالی برای تو بهتر از این میسرگرداند.
آن حضرت چون این سخن را شنید، گریست و فرمود: چگونهحقتعالی از برای تو از این بهتر میسر گرداند و حال آنکهفاطمه(س) دختر محمد(ص) به تو داده است؛ بهترین دخترانفرزندان آدم. پس در آن حال عمار برخاست و گفت یا رسولالله! آیارخصت میدهی مرا که این گردنبند را بخرم؟ فرمود: ای عمار اگرشریک شوند در این گردنبند تمام جنّ و انس هرآینه حقتعالیایشان را معذّب نسازد به آتش جهنم عمار گفت: به چند میفروشیآن را ای اعرابی؟ گفت: به آنقدر که از گوشت و نان سیر شوم و یکبرد یمانی که عورت خود را به آن بپوشانم و در آن برد برای پروردگارخود نماز کنم، و یک دینار طلا که مرا به اهل خود برساند. در آنوقت عمار حصّة خود را از غنیمت خیبر فروخته بود و چیزی از برایاو مانده بود.
پس عمار گفت: این گردنبند را از تو میخرم به بیست دینار ودویست درهم هجری و یک برد یمانی و شتری که خود دارم که تورا به اهل خود برساند و آنقدر چیزی که سیر میشوی از نان و گندم وگوشت. اعرابی گفت: چه بسیار جوانمردی به مال خود ای مرد. پسعمار او را با خود برد و آنچه گفته بود تسلیم او کرد. اعرابی به خدمتحضرت برگشت. حضرت فرمود: ای اعرابی آیا سیر شیی و پوشیدهشدی؟ اعرابی گفت: بلی مستغنی و بینیاز شدم. پدر و مادرم فدایتو باد. حضرت فرمود: پس جزا ده فاطمه را به آنچه کرد نسبت به توای اعرابی گفت: خداوندا تویی پروردگاری که تو را یافتهایم، همیشهبودهای و خدایی که عبادت کنیم به جز تو نداریم و تویی روزیدهندة ما بر همه احوال، خداوندا عطا کن به فاطمه آنچه دیدهایندیده باشد، و گوشی نشنیده باشد.
پس عمار آن گردنبند را با مشک خوشبو کرد، و در برد یمانیپیچید و آن را غلامی داشت که او مرا سهم نام کرده بود و از حصّةغنیمت خیبر او را خریده بود. پس آن گردنبند را به غلام داد و گفت:این را ببر به خدمت حضرت رسولالله و تو را نیز به او بخشیدم.چون غلام آن را به خدمت پیغمبر آورد، آنچه عمار گفته بود عرضکرد، فرمود: برو به نزد فاطمه و گردنبند را به او بده تا تو را به اوبخشیدم.
چون غلام به خدمت جناب فاطمه(س) رفت و پیغام حضرت رارسانید جناب فاطمه(س) گردنبند را گرفت و غلام را آزاد کرد. پسغلام خندید، حضرت فرمود: چرا میخندی؟ گفت: تعجب میکنم ازبسیاری برکت این گردنبند، گرسنه را سیر کرد، برهنه را پوشیدهکرد و فقیر را غنی کرد و بنده را آزاد کرد، باز به صاحبش برگشت.
ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام حسن(ع) روایت کردهاست که آن حضرت فرمود: در شب جمعه مادرم حضرتفاطمه(س) در محراب عبادت خود ایستاده و مشغول بندگیحقتعالی گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود تا صبحطالع شد. شنیدم که پیوسته دعا میکرد از برای مؤمنان و مؤمنات وایشان را نام میبرد و دعا برای ایشان بسیار میکرد و از برای خوددعایی نمیکرد. پس گفتم: ای مادر چرا از برای خود دعا نکردیچنانچه از برای دیگران کردی؟ گفت: ای فرزند! اول همسایه راباید رسید و آخر خود را.
ابن شهرآشوب و دیگران از طریق مخالفان روایت کردهاند کهحسن بصری میگفت: حضرت فاطمه(س) عابدترین امت بود درعبادت حقتعالی، آنقدر برپا میایستاد که پاهای مبارکش ورممیکرد. ایضاً به اساتید معتبره روایت کردهاند که روزی حضرترسالت(ص) به خانه حضرت فاطمه(س) درآمد. فاطمه(س)جامهای پوشیده بود از حلّههای شتر و به دستهای خود آسیامیگردانید و در آن حالت فرزند خود را شیر میداد. چون حضرت اورا بر آن حالت مشاهده کرد، آب از دیدة مبارکش روان شد و فرمود:ای دختر گرامی! تلخیهای دنیا را امروز بچش برای حلاوتهایآخرت. پس فاطمه گفت: یا رسولالله حمد میکنم خدا را برنعمتهای او، شکر میکنم خدا را بر کرامتهای او. پس حقتعالیاین آیه را فرستاد «ولسوف یعطیک ربک فترضی» یعنی: حقتعالیدر قیامت آنقدر به تو خواهد داد که راضی شوی.
و شیخ طوسی به سند معتبر از حضرت صادق(ع) روایت کردهاست که حضرت فاطمه در هر بامداد روز شنبه به زیارت حمزه وسایر شهداء به احد میرفت و ترحم و استغفار از برای حمزه میکرد.
مقام حضرت زهرا(س) فقط از منظر معصومین(ع) که همتای ایشانند، قابل بیان است.
کلمات و سخنان این بزرگواران حکایت از کرامت و عظمت والای این بانوی عالمه دارد:
1- فاطمه(ع) از نگاه امام امیرالمؤمنین(ع):
در آخرین لحظات عمر مبارک حضرت فاطمه(س) وصایای خویش را به همسرشان مینمودند که: «ای پسرعمو! تو هرگز مرا در دوران زندگی دروغگو و خائن نیافتی و هرگز با فرمانت مخالفت نکردم.» علی(ع) که شاهد درگذشت تنها یاور و تسلی بخش خود است، میفرماید: «پناه به خدا! تو داناتر و پرهیزگارتر و گرامیتر و نیکوتر از آنی که من به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را نکوهش کنم. دوری از تو و احساس فراقت بر من گران خواهد بود ولی گریزی از آن نیست. به خدا سوگند! با رفتنت مصیبت رسول خدا(ص) را بر من تازه کردی. انالله و اناالیه راجعون از این مصیبت بزرگ و دردناک و تأثرآور و حزنانگیز!»
دقت درکلام علی(ع) در این لحظات شدت علاقه و احترامش را به فاطمه(س) میرساند. در نگاه امام علی(ع) فاطمه در چنان مرتبه والایی از زهد و خداترسی و عمل به احکام الهی قرار دارد که تصور مخالفت او با همسرش ممکن نیست. حضرت علی(ع) در پاسخ به ادعاهای بی اساس معاویه مبنی بر فضایل امویان در نامهای مینویسد: «... دو سید جوانان اهل بهشت از ماست و«صبیة النار» از شماست، کودکانی که نصیب آنان آتش گردید. بهترین زنان جهان از ماست. و «حمالةالحطب» آن که هیزم کشد برای دوزخیان از شماست. این فضلیت ها از ماست و آن فضیلت ها از شماست...» در شعری که به ایشان منسوب است، میفرماید: «من به فاطمه و فرزندانش مباهات میکنم! آن گاه به رسول خدا(ص) افتخار میکنم در آن هنگام که فاطمه را به همسری من درآورد.» شخصیت والایی چون حضرت علی(ع) به همسری بانوی جهان افتخار میکند و همسری با او را ملاک برتری خود و شایستگیاش بر رهبری اسلام می داند.
2- فاطمه(س) از نگاه امام حسن مجتبی(ع):
امام حسن(ع) در موارد بسیاری از مادرشان سخن گفتهاند. من جمله: «شبی دیدم مادرم در محراب به نماز ایستاده است و تا طلوع خورشید مشغول رکوع و سجود بود و شنیدم برای یکایک مردان و زنان دعا میکرد و آنان را نام میبرد ولی برای خود چیزی نخواست. عرض کردم: مادر! چرا همان گونه که برای دیگران دعا میکنی، برای خود دعا نمیکنی؟ فرمود: فرزندم! اول همسایه بعد از آن خانه.»
3- فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع):
در روز عاشورا، در آن هنگام که لشکر دشمن امام حسین(ع) را احاطه کرد. ضمن خطبه مفصلی فرمودند: «مرا بین کشته شدن و ذلت مخیر کردهاند و من هرگز تن به پستی نمیدهم. خدا و رسول مرا از چنین کاری باز میدارند. هم چنین نیاکان پاک و دامن های مطهر و پاکیزه اجازه چنین پذیرشی را به من نمیدهند.»
در یک کلام، امام حسین(ع) دلیل پایمردی و مقاومت خویش را تربیت الهی فاطمه (س) میداند. امام حسین(ع) نقل میکند: «آن زمان که رسول خدا(ص) در خانه امسلمه بود، صرصائیل(یکی از فرشتگان الهی) نزد پیامبر آمد و عرض کرد: نور را به عقد نور درآور. پیامبر فرمود: چه کسی را برای چه کسی؟ گفت: دخترت فاطمه (س) را برای علی بن ابیطالب. سپس در حضور جبرئیل و میکائیل و صرصائیل فاطمه را به عقد علی درآورد.»
4- فاطمه(س) از نگاه امام سجاد(ع):
امام سجاد(ع) میفرماید: «وقتی که قیامت فرا رسد، منادی ندا میدهد: در این روز، ترس و اندوهی به خود راه ندهید. همه خوشحال از این عفو عمومی سربالا میبرند. فاطمه(س) وارد محشر میشود و گفته میشود کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان شدند به جز مسلمانانی که دوستدار اهلبیت هستند، همگی سرها را بزیر اندازند. آن گاه اعلام میشود: این است فاطمه دخت محمد(ص). او و همراهانش به سوی بهشت میروند. خداوند فرشتهای را خدمت وی میفرستد و میگوید: حاجتت را از من بخواه! فاطمه(س) عرض میدارد: پروردگارا! حاجت من آن است که مرا و کسانی را که فرزندان مرایاری کردند، مورد عفو قرار دهی.»
5- فاطمه(س) از نگاه امام محمدباقر(ع):
امام باقر(ع) به جابر روایت کردند که: «... چون قیامت شود، جبرئیل ندا میدهد: خدیجه دختر خویلد کجاست؟ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، ام کلثوم خواهر موسی کجایند؟ آنان از جای بر میخیزند... ای اهل محشر! امروز من کرامت را برای محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه(ع) قرار دادم. سرها را پایین بیاندازید و چشم ها را فرو ببندید، چون فاطمه میخواهد به بهشت برود. سپس جبرئیل ناقهای بهشتی میآورد و آن حضرت را به بهشت میبرد و لیکن ایشان وقتی نزدیک بهشت میرسد درنگ میکند. خداوند میفرماید: درنگ شما برای چیست؟ فاطمه میگوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزی مقامم شناخته شود. خداوند میفرماید: ای دختر حبیبم! برگرد و نظر افکن و هرکس را که دوستی تو یا دوستی یکی از فرزندان تو در دلش باشد، او را گرفته و وارد بهشت کن.» در ادامه امام باقر(ع) میفرماید: «به خدا سوگند! ای جابر در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانش را همانند پرندهای که دانه خوب را از دانه بد جدا میکند، از بین جمعیت جدا میکند.»
6- فاطمه(س) از نگاه امام جعفر صادق(ع):
مرحوم مجلسی در ضمن روایتی از امام صادق(ع) نقل میکند: «فاطمه، صدیقه کبری است. محور حرکت انسان های گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه بوده است.» سید هاشم بحرانی روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل میکند که: «نبوت هیچ پیامبری تکمیل نشد مگر این که به فضیلت آن حضرت اقرار نموده، محبت او را دارا باشد.» امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه«اناانزلناه فیلیلةالقدر»؛ میفرماید: منظور از«لیلة» فاطمه و منظور از«قدر» خداوند است. هرکس فاطمه را آن گونه که سزاوار است، بشناسد، «لیلةالقدر» را درک کرده است.»
7- فاطمه(س) از نگاه امام موسی کاظم(ع):
امام کاظم(ع) میفرماید: «همانا فاطمه، صدیقه و شهیده است.» سلیمان جعفر میگوید: از امام کاظم(ع) شنیدم که فرمودند: «درخانهای که اسم محمد یا علی، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان فاطمه باشد، فقر و تنگدستی وارد نخواهد شد.»
8- فاطمه(س) از نگاه امام رضا(ع):
امام رضا(ع) از اجداد گرامیش نقل میکند که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند: سه فضیلت به تو داده شد که به من داده نشده است. علی(ع) عرض کرد: چه چیزهایی به من داده شده است؟ فرمود: تو پدر زنی چون من داری که من چنین پدر زنی ندارم، همسری چون فاطمه به تو داده شده که به من داده نشده است، حسن و حسین به تو داده شده که به من داده نشده است.» امام رضا(ع) از پدران بزرگوار خود از رسول خدا(ص) نقل میکند که پس از ازدواج علی و فاطمه(ع) خداوند عزوجل فرمودند: «اگر علی(ع) را نمیآفریدم برای دخترت فاطمه همتا و همسری در روی زمین یافت نمیشد.»
9- فاطمه(س) از نگاه امام جواد(ع):
امام جواد(ع) خطاب به موسی بن قاسم که گفت: در حج از طرف مادرت نیز زیارت کردم و گاهی هم نکردم؛ فرمودند: «آن را زیاد کن، زیرا که برترین چیزی است که بدان عمل میکنی.» زکریا بن آدم نقل میکند: «در محضر امام رضا(ع) بودم که امام جواد(ع) در حالی که بیش از چهار سال از عمرش نگذشته بود، وارد شد. وقتی نشست دستش را روی زمین قرار داد و سر به آسمان بلند نمود و مدتی طولانی به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) فرمود: جانم فدایت! چرا این چنین در اندیشهای؟ پاسخ داد: به جهت ستم هایی که نسبت به مادرم فاطمه(س) انجام دادند.»
10- فاطمه(س) از نگاه امام هادی(ع):
آن حضرت در مورد علت نام گذاری حضرت صدیقه طاهره(س) به«فاطمه»، از رسول خدا(ص) نقل میکند: «دخترم فاطمه را بدان جهت فاطمه نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش جهنم به دور نگه میدارد.»
11- فاطمه(س) از نگاه امام حسن عسکری(ع):
امام حسن عسکری(ع) از امام علی(ع)، از رسول خدا(ص) نقل میکند که: «آن هنگام که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت به خود مباهات میکردند. آدم به حوا گفت: خداوند هیچ مخلوقی بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمود: این دو بندهام را به فردوس برین ببر! زمانی که وارد فردوس شدند، چشمانشان به بانویی افتاد که جامهای زیبا از جامههای بهشتی در برداشت و تاجی نورانی بر سرگذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهرهاش درخشان بود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبم جبرئیل! این بانو که از زیبایی چهرهاش بهشت نورانی گشته، کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد(ص) پیامبری از نسل تو است که در آخرالزمان خواهد آمد. گفت: این تاجی که برسردارد، چیست؟ پاسخ داد: شوهرش علیبن ابیطالب(ع) است. گفت: این دو گشواره که بر دو گوش او است چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسن و حسین میباشند. آدم گفت: حبیبم! آیا اینان پیش از من آفریده شدهاند؟ گفت: بلی، اینان در علم مکنون خداوند چهارهزار سال پیش از آن که تو آفریده شوی، وجود داشتند.»
12- فاطمه(س) از نگاه امام مهدی (عج):
حضرت بقیةالله(عج) فرمودند: «دختر رسول خدا فاطمه(س) برای من سرمشق و الگوی نیکویی است.» امام مهدی(عج) که با ظهور خویش عالم را متحول میسازد، حضرت فاطمه(س) را الگوی عملی و حکومتی خویش میشمرد و این، حکایت از مقام عظمای بانوی عالم، حضرت زهرا(س) دارد.
نسب المسیح بنی لمریم سیره بقیت علی طول المدی ذکراها
والمجد یشرق من ثلاث مطالع فی مهد فاطمه فما اعلاها
هی بنت من؟ هی زوج من ؟ هی ام من؟ من ذا یدانی فی الفخار اباها؟
هورحمه للعالمین وکعبه ال- آمال فی الدنیا وفی اخراها
هی ومضه من نور عین المصطفی هادی الشعوب اذا تروم هداها
ولزوج فاطمه بسوره هل اتی تاج یفوق الشمس عند ضحیها
فی روض فاطمه نما غصنان لم ینجبهما فی النیرات سواها
حسن الذی صان الجماعه بعدما امسی تفرقها یحل عراها
وحسین فی الابرار والاحرار ما ازکی شمائله وما اندا ها
هی اسوه للامهات وقدوه یترسم القمر المنیر خطاها
لما شکی المحتاج خلف رحابها رقت لتلک النفس فی شکواها
کادت لتنقذه برهن خمارها یاسحب این نداک من جدوا ها
نور تهاب النار قدر جلاله ومنی الکواکب ان تنال ضیاها
جعلت من الصبر الجمیل غذاها ورات رضی الزوج الکریم رضا ها
فمها یرتل آی ربک بینما یدها تدیر علی الشعیر رحاها
بلت وسادتها لالئ دمعها من طول خشیتها و من تقواها
جبریل نحو العرش یر فع دمعها کالطل یروی فی الجنان رباها