سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دفتر اندیشه است . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/5/3:: 9:40 عصر

یکم - اثبات وجود امام زمان (عج)
یکى از مباحث مهم در حوزه‏ى مهدویّت، اثبات وجود امام زمان (علیه‏السّلام) است. این نکته، بسیار مهم وزیر بنایى است. اساس حرکت تخریبى مخالفان نیز براى ایجاد شبهه و شک در این رکن رکین است و در روایات ما نیز اشاره شده است که طول غیبت حضرت، باعث به وجود آمدن شک و شبهه در قلوب افراد متزلزل مى‏شود تا آن‏جا که عده‏اى مى‏گویند: ((اصلاً، امامى نیست و چنین فردى متولّد نشده است.))!(20) لذا اثبات وجود امام و بلکه اثبات اضطرار به او، نکته‏ى مهمى است که در حوزه‏ى مهدى پژوهى، نقش بسزایى دارد.
راه‏هاى اثبات وجود امام، متعدّد و مختلف است، در هر حوزه بحثى با همان زبان این استدلالها بررسى مى‏شود تاریخ، عقل و تجربه و کشف، براى خود طرق خاصى دارند امّا در این شماره، راه اثبات امام مهدى (علیه‏السّلام) از نظر قرآن و وحى را پى مى‏گیریم.
قرآن مجید، این حقیقت را که هر زمانى، امامى الهى براى مردم وجود دارد، و جریان هدایت، اضطرار به وجودش دارد. به بیان‏هاى مختلف، طرح کرده است. فهم این نکته، محتاج آن است که نخست، تعریف امام از دیدگاه قرآن براى‏مان روشن شود. امامت، از نظر قرآن، تحلیل و تبیین خاصّى دارد و با آن‏چه در عرف مردم و حتّى عرف متکلمان مطرح است، فرق مى‏کند. قرآن مجید مى‏فرماید: ((وإذا ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فاتمهن قال إنّى جاعلک للناس إماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین)) [بقره:124]
مرحوم علاّمه‏ى طباطبایى(ره) مى‏گوید:
((الإمام هوالذی یَقتدى ویأتم به الناسُ. إماماً أى مقتدى یقتدى بک الناس و یتبعونک فی أقوالک وأفعالک؛ امام، کسى است که مردم به او اقتدا مى‏کنند و در افعال و اقوال، از او پیروى مى‏کنند.
برخى از مفسران گفته‏اند: ((مراد از "اماماً" همان نبوّت است؛ لأنّ النبى یقتدى به أمته فی دینهم.)). ایشان مى‏گوید: این سخن مفسّران، ناصواب است. به دو دلیل: نخست آن که ((اماماً)) مفعول دوم براى عامل‏اش هست و اسم فاعل، اگر به معناى ماضى باشد، عمل نمى‏کند و باید معناى حال و استقبال باشد تا بتواند عمل کند و دیگر آن که این سخن خدا به ابراهیم، وحى است و وحى، متفرع بر نبوّت است. پس قبل از مفتخر شدن به مقام امامت، نبوت را دارا بوده است و این مقام به معناى نبوّت نمى‏تواند باشد.
دوم آن که این جریان، در اواخر عمر حضرت ابراهیم بوده و قبل از آن، ایشان، پیامبر مرسل بوده که ملائکه در مسیرشان براى هلاکت قوم لوط بر او نازل شده بودند و به او بشارت داده بودند. پس قبل از آن که امام باشد، پیامبر بوده و امامت‏اش غیر نبوت است.
شاهد سخن این‏جا است که علامه مى‏گوید، منشأ این گونه تفاسیر نامربوط، عدم فهم صحیح امامت از منظر قرآن است که گروهى، آن را به ((نبوّت)) و برخى به ((مطاع بودن)) و عدّه‏اى، به معناى ((خلافت و وصایت و ریاست امور دین و دنیا)) تفسیر کرده‏اند. این‏ها، تعریف دقیق امامت نیست. فلمعنى الإمامة حقیقة وراء هذه الحقائق و الذى نجده فی کلامه تعالى أنّه کلّماً تعرض لمعنى الإمامة تعرض معها للهدایه؛ امامت، حقیقتى فراتر از این گونه تفاسیر است. در منطق قرآن، هر جا امامت طرح شده، در کنارش، هدایت هم مطرح است: ((وجعلناهم ائمه یهدون بأمرنا)) [انبیاء:73] و وجعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لماصبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون)) [سجده:24]
امامت با هدایت توصیف گشته، آن هم نه مطلق هدایت، بل هدایتى که به "امرالله" است. ((امر الله)) خود، حقیقتى است که کریمه‏ى ((إنّما أمره إذا أراد شئیاً أنْ یقولَ له کن فیکون)) [یس:82] یا کریمه‏ى ((وما أمرنا إلا واحده)) [قمر:50]، پرده از آن بر مى‏دارد.(21)
"عالم امر" در برابر "عالم خلق" است و عالم خلق، عبارة اخراى عالم ملکوت و ناسوت، مى‏باشد، عالم امر و یا ملکوت، از قیود زمان و مکان، مبرا، و خالى از تبدیل و تغییر است و همان وجه الهى عالم است در قبال وجه خَلقْى و مُلکى عالم که طرف دیگر آن است و تغییر و تدریج در آن راه دارد.
بااین سخن، ((امام)) هادى است که جهان انسانى را با امر ملکوتى، هدایت مى‏کند. باطن این گوهر، ولایت بر مردم است و بر این اساس هدایت امام هم به گونه‏ى ایصال به مطلوب مى‏شود، نه ارائه‏ى طریق؛ زیرا، آن، شأن انبیا و رسولان و همه‏ى مؤمنان است که با موعظه‏ى حسنه راه را نشان مى‏دهند.
و آن چه آنان را به این مقام والا مى‏رساند، اوّلاً، صبر در امتحانات و ابتلائات، و ثانیاً، یقینى است که به آنان افاضه شده است. در آیه‏ى هفتاد و پنج سوره‏ى انعام مى‏خوانیم: ((وکذلک نرى إبراهیم ملکوت السماوات والأرض ولیکون من الموقنین.))
ارائه‏ى ملکوت به حضرت ابراهیم (علیه‏السّلام)، مقدمه براى افاضه‏ى یقین به او بود. یقین نیز از مشاهده‏ى عالم ملکوت جدا نیست. بنابراین، امام، باید انسانى باشد که به مرحله‏ى یقین برسد و عالم ملکوت که همان "امر" و باطن هستى، است براى او مکشوف است. "یهدون بأمرناً" دلالت مى‏کند که هر چه بدان هدایت تعلّق مى‏گیرد (قلوب و اعمال بندگان) حقیقت و باطن‏اش براى امام هست و تمام هستى براى امام حاضر است و او به هر دو راه خیر و شر، مهیمن است.(22)
عظمت وجودى امام و نقش آفرینى او در هستى و هدایت ممتازى که براى بشّریت دارد، در قرآن، چنین بیان شده است، و این گونه است که قدر و مقام امامت و برترى‏اش حتّى بر مقام نبوّت و رسالت، هویدا مى‏شود که پیامبر مرسلى چون ابراهیم، در آخر عمر خود، به این مرتبه، که با مشاهده‏ى ملکوت آسمان‏ها و تحصیل یقین براى‏اش حاصل شده، مفتخر مى‏گردد.
در یک کلام، امام، از منظر قرآن کاروان سالار هستى است که کاروان بشرى را در ظاهر دنیا و باطن آن، به سوى مبدأ آفرینش، سوق مى‏دهد. در قیامت - که عرصه‏ى ظهور و تجلّى این دنیا است - این قیادت و سوق‏دهى، چنین تمثّل مى‏یابد که قرآن مى‏فرماید: ((یوم ندعو کلُّ أناس بإمامهم)) [اسراء:71] روزى که هر گروهى را به امامشان مى‏خوانیم.
با این فهم و برداشت از معنا و حقیقت امامت، که نقش او بسیار فراتر از ((ارائه‏ى طریق)) است گرچه آن را نیز داراست، به پیوستگى این جریان و لزوم آن، انسان رهنمون مى‏شود در جریان هدایت، قدم اوّل ارائه‏ى طریق و تبیّن "رشد" از "غى" است. که این گام اوّل را رسول بر مى‏دارد و "ما على الرسول الا البلاغ"[مائده: 99 ]رسول ارائه‏ى طریق مى‏کند و به مقتضاى وظیفه رسالى خویش، که مصیطر بر انسان نیست و با چراغ آموزش، انسانهاى مختار را آگاهى مى‏دهد. آگاهى بخشیدن در کنار آزادى انسان، شأن رسولان است و عالمان نیز در این شأن، وارثان انبیاءاند که شأن هدایتگرى و ارائه طریق و تبیین رشد از غى را بر عهده مى‏گیرند تا اینجا، انسان آزاد به "نجدین" و "رشد" و "غى" آگاه شد و مرحله و گام بعدى هدایت براى کسانى که مسیر رشد را بر گزیده‏اند به گونه‏اى دیگر خواهد بود کسانى که ایمان به رشد و کفر به طاغوت و غى پیدا کردند تحت ولایت الهى قرار مى‏گیرند که او ولىّ مؤمنین است. امام که مظهر این ولایت است عهده دار کاروان سالارى جامعه دینى و پیروان رشد و کافران به طاغوت، مى‏باشد و هدایت او سوق این جریان به صراط مستقیم و ایصال آنان به حقیقت است که قیامت عرصه تجلى این سوق است، لذا رسول به مقتضاى رسالت، تبیین مى‏کند و امام به مقتضاى ولایت و امامت، هدایت ایصالى دارد هرچند مسلم است که اولاً هر دو شأن براى امام محفوظ است امام هم نقش تبیین و هم نقش ایصال را بر عهده دارد کما این که برخى از پیامبران به مقام امامت نیز مفتخر بودند.
و ثانیاً: هدایت ایصالى منافاتى با اراده انسانها ندارد که در طول آن قرار مى‏گیرد چرا که الذین اهتدوا زادهم هدى [محمد: 17] ((کسانى که هدایت را بر گزیدند، هدایتشان را افزون مى‏کند.))
بر این اساس علاّمه‏ى طباطبایى، نتیجه‏اى را که بر مباحث گذشته‏ى خویش مترتّب مى‏کند، چنین بیان مى‏نماید:
فالإمام هو الذی یسوق الناس إلى الله سبحانَهُ یومَ تبلى السرائر کما أنّه یسوقهم إلیه فی ظاهر هذه الحیاة الدنیا و باطنها. والآیة مع ذلک تفیدان الإمام لایخلو عنه زمان من الأزمنة وعصر من الأعصار لمکانِ قوله تعالى ((کلّ أناس))؛(23)
بر این اساس، امام، آن شخصیّتى است که مردم را در روز قیامت به سوى خدا سوق مى‏دهد، همان طور که آنان را در ظاهر و باطن این دنیا رهبرى کرد. آیه‏ى شریفه، این نکته را نیز مى‏رساند که هیچ زمانى، نمى‏تواند بدون امام باشد؛ به خاطر این که فرموده: ((کلّ أناس)) همه مردم در همه زمان‏ها.
ویستفاد أنّ الأرض وفیها الناس لاتخلو عن إمام حقٍ(24)؛ نکته‏اى که استفاده مى‏شود، آن است که زمین، مادامى که انسان در آن وجود دارد، از امام و حجّت حق خالى نمى‏شود.
ایشان، در ذیل آیه‏ى هفتاد و یکم سوره‏ى اسراء که مى‏فرماید: یوم ندعو کل اناس بامامهم: روزى که مردم را با امامشان مى‏خوانیم، مى‏گوید:
المستفاد من ظاهر الآیة أنّ هذه الدعوة تعم الناس جمیعاً من الأولین والآخرین... فالمتعیّن أنْ یکونَ المراد بإمام کل أناس... أو إمام الحق خاصّة و هو الذی یجتبیه الله سبحانه فی کل زمان لهدایه أهله بأمره نبیاً کان کإبراهیم و محمّد أو غیرنبی(25)؛
آن‏چه از آیه استفاده مى‏شد، این است که این فراخوان، شامل همه‏ى انسان‏ها از اوّلین و آخرین مى‏شود... بعد احتمالاتى را که در امام مطرح است بیان نموده و مى‏فرماید: مراد، امام حقّى است که خداى سبحان در هر عصر و زمان براى هدایت اهل آن عصر قرار مى‏دهد، اعم از این که آن امام، چونان ابراهیم و محمّد پیامبر باشد یا غیر پیامبر.
على‏اى حال، از این ایات قرآن، ضمن فهم نقش امام در هستى، همیشگى و پیوستگى این جریان زلال نیز فهمیده مى‏شود؛ یعنى، هیچ زمانى، از چنین شخصّیتى خالى نیست. پس در عصر ما هم وجود با برکت حضرت مهدى(عج) که قطب عالم امکان و هادى قلوب و افعال مؤمنان و سالار کاروان حق‏پویان است، امرى مسلّم و قطعى است.
آیه‏ى دیگرى از قرآن که بر اثبات وجود امام و ضرورت او دلالت دارد عبارتست از: کریمه‏ى ((إنّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد)) [رعد:7]؛ تو تنها بیم‏دهنده‏اى و براى هر گروهى هدایت کننده‏اى است.
این آیه نیز به وضوح، امام هادى را براى همه‏ى اقوام ثابت مى‏کند که این مطلب، جاى نقض و اشکال نیست.
فخر رازى مى‏گوید:
انذار کننده، پیامبر اسلام و هدایت‏کننده، على است، زیرا، ابن عباس مى‏گوید: پیامبر، دست مبارک‏اش را بر سینه‏ى خود گذارد و فرمود: ((أنا المنذر)) و سپس اشاره به على کرد و فرمود: ((أنت الهادی یا على! بک یهتدى المهتدون من بعدی؛ تو، هدایت کننده‏اى - اى على! - و به وسیله‏ى تو، مردم، بعد از من، هدایت مى‏شوند.(26))).
لذا جمود و تعصّب برخى از مفسران در تاویل‏هاى ناصواب این آیه، نه با ظاهر آیه و نه با انصاف علمى و وجدان عملى سازگار است. آن چه از آیه فهم مى‏شود و ائمه‏ى اهل البیت (علیهم‏السّلام) نیز فرموده‏اند، این است که آیه، براى هر قوم و زمانى، امام هادى قرار داده و چنین نیست که مردمى، در عصرى، از وجود امام محروم باشند.
در تفسیر نورالثقلین، حدود پانزده روایت در این زمینه نقل شده است. که از جمله امام صادق (علیه‏السّلام) مى‏فرماید: ((کلّ إمام هادى کل قوم فى زمانه)) و یا در تعبیر دیگر فرمود: ((کل إمام هاد للقرن الذى هو فیه(27)))
هر امام معصومى هدایتگر براى زمان خود است یا "هدایتگر اقوامى است که در زمان او زندگى مى‏کنند."
آیه دیگرى که به وضوح، بر وجود امام معصوم در همه‏ى زمان‏ها دلالت دارد، کریمه‏ى ((یا أیّها الذین آمنوا اتقوالله وکونوا مع الصادقین)) [برائت:119]؛ اى مؤمنان تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید.
دستور همراه بودن با صادقان، به طور مطلق، و جدا نشدن از آنان، بدون هیچ قید و شرط، دلالت دارد که منظور، "امام معصوم" است. فخر رازى چنین مى‏گوید:
کسى که جایز الخطاء است، واجب است اقتدا به کسى کند که معصوم است. معصومان، کسانى‏اند که خداى متعال آنان را ((صادقان)) شمرده است. و این معنا، در هر زمانى ثابت است. بنابراین، در هر زمانى، باید معصومى وجود داشته باشد(28).
اگر چه ایشان، در فهم مصداق معصوم، دچار اشتباه شده، لکن ضرورت وجود معصوم را در هر عصرى پذیرفته است.
این نکته را جابر بن عبدالله انصارى از امام باقر (علیه‏السّلام) نقل مى‏کند که در تفسیر آیه‏ى ((وکونوا مع الصادقین)) حضرت فرمود: منظور ((آل محمّد))(29) است.
آیه‏ى دیگر، ((ویمسک السماء أنْ تقع على الأرض إلاّ بإذنه)) [حج:65] است.
امام زین العابدین فرمود: ((ونحن الذین بنا یمسک الله السماءَ أنْ تقعَ على الأرض إلا باذنه.(30))).
در زیارت جامعه، خطاب به آن بزرگواران عرض مى‏کنیم: ((وبکم یمسک السماء أنْ تقع على الأرض.)).
و لذا همان طور که روایت فرمود: ((المهدى أمان لأهل الأرض))، این نقش‏آفرینى همیشگى است و امروز، بر عهده‏ى مهدى (علیه‏السّلام) است.

جمع‏بندى‏
از آیاتى که نقل شد و بسیارى از آیات دیگر - که مجال طرح آن نیست - چنین استفاده مى‏شود که امامت، واقعیّتى است که هستى، لحظه‏اى بدون آن نمى‏تواند باقى بماند و تا انسانى بر روى زمین هست و تا تکلیف هست، وجود چنین امامى ضرورى است. لذا، آیات قرآن و وحى که از منابع مهم شناخت و معرفت است، این نکته را به طور مسلّم بیان مى‏کند که وجود امام معصوم، در عصر ما، امرى مسلم و غیر قابل تردید است. امام زمان، از منظر قرآن، دو رسالت مهم را بر عهده دارد: در جامعه‏ى بشرى، نقش هدایت را آن هم به گونه‏ى ایصال به مطلوب، و در کلّ هستى، نقش لنگر اطمینان بخش و حافظ و نگهدار و واسطه‏ى فیض‏گیرى را ایفا مى‏کند.

دوم - غیبت حضرت مهدى (علیه‏السّلام)
با تبیین رسالت امام و تعیین قلمرو فیض بخشى‏اش، دیگر سؤالات کوته‏بینانه‏اى که غیبت را مخل معناى امامت مى‏داند، پیش نمى‏آید. سؤالاتى از قبیل این که ((فائده‏ى امام غائب چیست؟)) و ((امام در غیبت، چه مى‏کند؟))؛ چرا که این‏ها، حاکى از عدم درک واقعى و صحیح از مسئله‏ى امامت و اَبعاد وجودى گسترده‏ى آن است که در یک تشبیه محسوس، همان‏طور که خورشید عالم‏تاب را - که منبع فیض و گرمابخشى و مرکز و محور تنظیم حرکات دیگر کرات است - را لکه‏ى ابرى، بى‏کار نمى‏کند تا بپرسیم که فائده خورشید در پس ابر چیست؟ غیبت نیز امام را بى کار نمى‏کنند تا بپرسیم فایده او چیست؟
شاید غیبت، با رسالت و نبوت، در تضاد باشد؛ چرا که کار پیامبر، ارائه‏ى طریق است و ارائه و راهنمایى، با غیبت، فى الجمله، سر ناسازگارى دارد، امّا امامت که رسالت‏اش ایصال و دستگیرى است، با غیبت، نه تنها منافات ندارد که گاهى اوقات، مخفى و پنهان، بهتر مى‏توان بار سنگین آن را به دوش کشید.
مهدى، در حوزه‏ى هدایت جامعه‏ى بشرى، فعّال و مجاهد است(31) و کاروان بشرى را به سوى خداى متعال سوق مى‏دهد و نه تنها بى‏کار نیست که سنگین‏ترین کارها را بر عهده دارد و در حوزه‏ى تکوین و جهان هستى، مدار و قطب عالم امکان و واسطه‏ى فیض است.
قرآن مجید به مسئله‏ى غیبت حضرت نیز اشاره کرده است. در آیه‏ى سى‏ام سوره ملک آمده است: ((قل أرأیتم إنْ أصبح ماؤکم غوراً فمَنْ یاتیکم بماء معین)):
پیامبر گرامى اسلام (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) به عمار فرمود: ((یا عمار! إنّ الله تبارک و تعالى، عهد إلىّ أنّه یخرج من صلب الحسین تسعه و التاسع من ولده یغیب عنهم؟ و ذالک قوله عزّوجّل ((قل أرأیتم إنْ أصبح ماؤکم غوراً)) یکون له غیبة طویله یرجع عنها قوم ویثبت علیها آخرون.(32)؛ اى عمار! خداى متعال، با من عهد کرده که از صلب امام حسین (علیه‏السّلام) نه نفر به وجود مى‏آیند که نهمى آنان، از مردم غایب مى‏شود. و این معناى آیه کریمه بالاست، که حضرت‏اش، غیبت طولانى دارد که به سبب آن، عدّه‏اى دچار ارتجاع و گمراهى مى‏شوند و گروهى بر آن وفادار مى‏مانند.
همچنین امام باقر (علیه‏السّلام) فرمود: ((هذه نزلت فى القائم؛ این آیه، در باره‏ى حضرت مهدى (علیه‏السّلام) نازل شده است.)). ثم قال: ((والله! ما جاء تاویل هذه الآیة ولابد أنْ یجى‏ء تأویلها(33)؛ به خدا! تاکنون؛ تأویل این آیه نیامده و حتماً خواهد آمد.)).
آیه دیگرى که بر غیبت آن بزرگوار اشاره دارد. آیه چهل و پنجم سوره‏ى حج است: ((وبئر معطله وقصر مشید))
در تفسیر این آیه‏ى شریف آمده: ((هو مثل لآل محمّد. قوله: ((بئر معطلة)) هى التی لایستسقى منها و هو الإمام الذى قد غاب فلا یقتبس منه العلم؛ آیه، مثل براى آل محمد است. ((چاه آبى که استفاده نمى‏شود))، امامى است که غایب مى‏شود و از مشکات نورش، اقتباس نمى‏شود.
بئر معطله و قصر مشرف‏
مثل لآل محمد مستطرف.(34)
و نیز آیاتى که در لسان نبى مکرم اسلام و ائمه‏ى هدى (علیه‏السّلام) به غیبت حضرت، تأویل شده است.

سوّم - حکومت جهانى امام مهدى(عج)
نکته‏ى سومى که از آیات قرآنى استفاده مى‏شود و در سطحِ وسیع و گسترده‏اى مطرح شده است، حکومت عدل جهانى است که در آخرالزمان برپا مى‏شود و وعده‏ى خدا مبنى بر تحقّق آرمان‏هاى بشرى و پیاده شدن عدل و خلافت مستضعفان، جامه‏ى عمل مى‏پوشد. آینده‏گرایى و خوش بینى نسبت به آینده که پیروزى حق و حق‏جویان عالَم حتمى است و باطل با همه زرق و برق‏اش، نهایت شومى دارد و عاقبت سوئى، را در آغوش مى‏گیرد، از نکات محورى قرآن مجید در حوزه‏ى مهدویّت و پایان جهان است که به لحاظ استحکام و اعتمادى که مى‏توان در شناخت از آینده، به وحى داشت، شعله‏هاى امید و معرفت به آینده‏اى روشن، در دل همه‏ى وحى‏باوران زنده مى‏شود. اصل تحقّق حکومت جهانى مبتنى بر عدالت و خدا محورى، بخشى از این نوید است:((وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الأرض)) [نور:55].
روایات زیادى در تفاسیر وارد شده که ((إن المهدی (علیه‏السّلام) هو الموعود بالاستخلاف فی الآیة.(35))). آیه اشاره به حکومت جهانى امام مهدى (علیه‏السّلام) دارد. امام صادق (علیه‏السّلام) فرمود: ((نزلت فی القائم وأصحابه؛ آیه، در شأن حضرت مهدى (علیه‏السّلام) و اصحاب‏اش نازل شده است)).
آیه‏ى (( ونرید أنْ نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین))، اشاره به حکومت حضرت مهدى است. پیامبر اکرم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) فرمود: ((تأویل این آیه، مهدى است.))(36).
امام امیر المؤمنین فرمود: ((المستضعفون فی الأرض المذکورون فى الکتاب الذین یجعلهم الله أئمة نحن أهل البیت یبعث الله مهدیهم فیعزّهم ویذّل عدوهم(37)؛ مستضعفان در آیه‏ى فوق، ما اهل بیت هستیم. خدا، مهدى (علیه‏السّلام) ما را مبعوث مى‏فرماید و عزّت را به اهل بیت بر مى‏گرداند و دشمنان را ذلیل مى‏کند.)).
جداى از اصل حکومت حضرت، آیات مختلف قرآن، اشاره به خصوصیّات حکومت حضرت و حتّى علائم و نشانه‏هاى آن نیز دارد، فى المثل، یکى از نشانه‏ى حکومت و ظهور آن حضرت، فرود آمدن عیسى و سخن گفتن او و دعوت از اهل کتاب براى تبعیّت از مهدى (علیه‏السّلام) است.
قرآن مى‏فرماید: ((ویکلم الناس فى المهد وکهلاً من الصالحین)): در تفسیر این آیه، آمده است: ((قد کلمّهم عسیى فی المهد وسیکلّمهم اذا قتلَ الدجال و هو یومئذ کهل.)).
دیگر آن که از خصوصیّات حکومت حضرت‏اش، فراگیر شدن دین مبین اسلام است. ذیل آیه‏ى کریم ((وله أسلم مَن فى السماوات والأرض طوعاً وکرهاً)).
امام صادق (علیه‏السّلام) فرمود: ((اذا قام القائم (علیه‏السّلام) لایبقى أرض إلاّنودى فیها بشهادة أنْ لا إله إلا الله وأنّ مَحمّداً رسول الله.))(38)
تأویل آیه، زمان ظهور مهدى (علیه‏السّلام) است که هیچ قسمتى از کره زمین باقى نمى‏ماند مگر آنکه شهادتین در آن جارى مى‏شود.
و نیز فرمود: ((إذا قام القائم لم یبق أهل دین حتّى یظهروا الإسلام و یعترفوا بالإیمان.(39))).
در زمان حضرت هیچ کس نیست مگر اینکه به اسلام اعتراف مى‏کند.
خلاصه آن که، قرآن و وحى، به عنوان مستحکم‏ترین منبع و عامل شناخت انسان از جهان هستى، به حقیقت مهدویّت، انسان را رهنمون است، چه در اصل وجودش و اضطرار هستى به او و چه در غیبت و حکومت‏اش و چه در مباحث دیگر.
انسان، مى‏تواند با تکیه بر این منبع غنى معرفت، به عقیده‏اى واقعى و حقیقى با عنوان مهدویّت و امام زمان ایمان بیاورد.
امید آن که با الهام‏گیرى از وحى، ایمان و عشق و انتظارمان نسبت به امام زمان، روز افزون گردد.

------------------
پی نوشت:
1) مرحوم شهید مطهرى، بحث مفصّلى در باره‏ى شناخت و امکان آن، و نقد ادّله‏ى مخالفان دارند که مى‏توانید به مجموعه آثار، ج 13، ص 340 مراجعه نماید. به بعد، مراجعه کنید. و نیز به نهایه الحکمه، علاّمه‏ى طباطبایى، ص‏5، مراجعه شود.
2) تجربه از طریق حواس و به نحو جزئى حاصل مى‏شود و کارکرد عقل، درک مفاهیم کلى است این که چگونه عقل کلّیّات را مى‏یابد؟ آیا از طریق تجرید و کلى کردن محسوسات است یا مکانیزم دیگرى دارد، محل بحث ما نیست و ما با یک نگاه فراتر، این دو را در کنار هم طرح کرده‏ایم گرچه با نگاهى دقیق و جزئى نگر این دو از هم جدایند. الاشارات والتنبیهات، بوعلى سینا، ج 1، ص 316.
3) ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1، ص 126.
4) شهید مطهرى از منظر قرآن، منابع معرفت را طبیعت، عقل و دل و تاریخ مى‏داند که ابزار شناخت را نیز به ترتیب، احساس و تجربه، برهان و قیاس و تزکیه نفس مى‏داند بحث دقیق تفکیک منابع از ابزار را به کتب مربوط، احاله مى‏کنیم. مجموعه آثار، ج 12، ص 80-370، صدرا.
5) ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1 ص 214، دارالکتب الاسلامیه.
6) اصول کافى، ج 1، ص 392.
7) نحل، 89.
8) علاّمه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 347، دارالکتب الاسلامیة. تذکّر این نکته ضرورى است که مرحوم علاّمه بحث تبیان را به گونه‏اى دیگر طرح مى‏فرمایند که در صورت تمایل مى‏توانید مراجعه فرمایید.
9) محمد هادى معرفت، علوم قرآنى، ص 274.
10) همان، ص 275.
11) بصائر الدرجات، ص 195.
12) محمد هادى معرفت، علوم قرآنى ص 275.
13) محمّد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 12، ص 261، جامعه‏ى مدرّسین.
14) نجم / 304.
15) همان
16) نورالثقلین، ج 3، ص 55.
17) ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 11، ص 244، دارالکتب الإسلامیّة.
18) جعفر سبحانى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 185، موسّسه‏ى سیدالشهداء.
19) پیامبر اکرم، هنگام وفات فرمود: قلم و دواتى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که مانع از گمراهى‏تان شود خلیفه دوم گفت: ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله. علامه حلّى، نهج الحق و کشف الصدق، ص 274، دارالهجرة قم.
20) حتى یقولوا لم یولد بعد شیخ صدوق، کمال الدین و تمام‏النعمة، ج 1، ص 598.
21) علاّمه‏ى طباطبایى، المیزان، ج 1، ص 275.
22) همان، ص 276.
23) همان (المیزان، ج 1، ص 376).
24) همان ص 277.
25) المیزان، ج 13، ص 166، جامعه‏ى مدرّسین.
26) تفسیر کبیر، فخر رازى، ج 19، ص 14.
27) نورالثقلین، ج 2، ص 482، (به نقل از پیام قرآن، ج 9، ص 48.)
28) پیام قرآن، ج 9، ص 51.
29) معجم أحادیث الإمام المهدی، ج 5، ص 157.
30) همان، ص 270.
31) الجحجاح المجاهد، امام رضا (علیه‏السّلام): جمال الاسبوع، ص 310، به نقل از تاریخ عصر غیبت، ص 436.
32) معجم الحادیث الامام المهدى، ج 5، ص 453.
33) شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 1، ص 595؛ معجم الحادیث الامام المهدى، ج 5، ص 453.
34) همان، ص 268.
35) همان، ص 279.
36) معجم الاحادیث، ج 5، ص 220.
37) همان.
38) همان.
39) همان.




[مجله شماره 6 : - اعتقادی]
کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/5/3:: 9:38 عصر
 شناخت وحیانى خورشید پنهان
حسین على سعدى
اشاره‏
شناخت‏شناسى و تعیین منابع معرفت، از مباحث مهم و در عین حال جنجالى در طىّ قرون متمادى محسوب مى‏شود. این نوشتار منابع مهم شناخت را در سه عامل مهم و کلّى. قرآن (وحى)، برهان (عقل)، عرفان (دل و کشف) پى مى‏گیرد و این نکته را که مهدویّت از معدود حقایقى است که از آبشخور هر سه‏ى آن‏ها تغذیه نموده و سیراب شده است، بازگو مى‏کند، این، خود، حاکى از استحکام باورمندى به مهدویّت است. در این شماره، امام مهدى(عج) از منظر قرآن بررسى شده و بررسى حضرت از دیدگاه عرفان و برهان به شماره‏هاى بعدى موکول مى‏گردد.

پیشگفتار:
شناخت‏شناسى، از مباحث مهمّى است که از دیر باز، ذهن متفکّران را به خود مشغول داشته است. نزاع مشهور پندارگرایان و واقع‏گرایان، حاکى از دغدغه‏ى قدیم انسان در این حوزه‏ى مهمّ و حیاتى است. بررسى ادلّه‏ى اینان، و به نظاره نشستن و آن گاه نظارت کردن، گرچه مطبوع و دل‏پذیر است، ولى از حوزه‏ى بحث بیرون مى‏باشد. ما، با این موقف و موضع که انسان داراى قدرت شناسایى از خود و جهان خارج است و به این دلیل که حتّى ایده اَلیست‏ها هم در عمل رئالیست هستند، نظام و پایه‏ى بحث را بر این اصل استوار مى‏کنیم و مى‏گوییم، انسان، مى‏تواند از حقیقت‏هاى هستى مطلع و آگاه گردد.(1) با طرح این نکته، اساسى‏ترین و اوّلین سؤالى که به ذهن انسان خطور مى‏کند، این است که: ((راه‏هاى تحصیل و یا حصول این معرفت و شناخت چیست؟)) و ((از چه مسیرى و به چه طریقى، انسان مى‏تواند بداند و به حقایق عالم دست بیازد؟)) و ((منابعى که مى‏تواند ما را از واقعیت‏هاى موجود با خبر سازد کدام‏اند؟)) و ((آن گاه، راه مطمئن و صراط مستقیم آن‏ها، کدام است؟)) آن چه که به عنوان تمییز منابع معرفت و تعیین ابزارهاى شناخت و تفکیک بین حوزه‏ى منابع و ابزار مطرح مى‏شود گرچه در بحث شناخت‏شناسى، حیاتى است اما در این نوشتار به اشاره بیان شده و تفصیل آن به محل خود حواله مى‏شود.
فى الجمله، سه منبع مهم و حیاتى براى شناخت وجود دارد که عبارت است: از عقل و تجربه(2)، فطرت و وجدان، وحى و قرآن. گرچه منابع دیگرى براى کسبِ معرفت، همچون تاریخ و کشف، مطرح شده است، امّا در یک نگاه کلّى و جامع، این‏ها را نیز مى‏توان ذیل همان سه منبعِ اصلى، جا داد. قرآن و برهان و عرفان، اساسى‏ترین منبع براى شناخت انسان از حقایق جهان هستى است. هر کدام، براساس تعریف خاص خویش و رسالتى که بر دوش مى‏کشند، گروهى از معارف را به انسان عرضه مى‏کند. حوزه و عرصه هر کدام، بنابر تعریف و انتظارى که ما از آن داریم، ممتاز و مشخّص است و در این میان، مطمئن‏ترین معرفتى که نصیب جهان بشرى مى‏شود، به شهادت برهان و عرفان و قرآن، معرفتى است که از راه وحى حاصل مى‏شود. تاریخ فلسفه و برهان، گواه تناقض و تهافت، نه تنها در آراى فلاسفه که حتّى در آراى فلیسوف واحد و مشخّصى است. وجود تناقضات فلسفى و برهانى، انسان را وا مى‏دارد که لااقل، اعتماد بى چون و چرا و تکیه‏ى راحت و آسوده به این منبع معرفت نداشته باشد، بدون آن که از ارج و قرب آن بکاهد. همچنان که تعدّد و تشتت اذواق عارفان و رهاورد آنان نیز دوباره همان احتمال را براى انسان تقویت مى‏کند و البته باز بدون آن که بخواهیم به این منبع مهم پشت نموده و از مواهب آن محروم شویم. آن چه که از تهافت مصون و محفوظ است، به ادعاى خود و شهادت تاریخ، وحى است. که منظور ما، در این نوشتار، خصوص قرآن است. قرآن، با این که در گذار زمان و در زمنیه‏هاى مختلف نازل شده، بدون آن که گرفتار دو گانگى و تشتّت یا تعارض شود، مهم‏ترین منبع معرفت صحیح از جهان هستى به شمار مى‏آید.
اکنون، به این اعتبار، نگاهى به منابع معرفت از منظر قرآن مى‏اندازیم. ما، با بررسى مجموعه‏ى آیات قرآن، به این نتیجه مى‏رسیم که طرق و منابع معرفت را، در این امور مى‏توان برشمرد: طبیعت؛ عقل؛ تاریخ؛ فطرت و وجدان؛ وحى و پیام الهى؛ کشف و شهود(3)و(4). همان‏طور که گذشت، مى‏توان همه‏ى این موارد را در سه اصل کلّىِ برهان و عرفان و قرآن خلاصه نمود.
عقل و اندیشه، از منابع مهم معرفت بشرى است که قرآن مجید در آیات زیادى به آن مى‏پردازد و مخاطبان خود را به استفاده از آن ترغیب مى‏کند و از کسانى که به این عامل مهم شناخت، پشت مى‏کنند، سخت انتقاد مى‏کند. کثرت استعمال واژه‏هایى چون ((عقل))، ((لب))، ((فواد))، ((نُهى))، ((ذکر))، ((فکر))، ((درایت))، براى مراجعه کنندگان به قرآن، این باور را محکم مى‏کند که نه تنها وحى براین مهم صحّه گذاشته که به استفاده از آن ترغیب مى‏کند.
فطرت و وجدان - که همان شعور باطنى است - نیز منبع بزرگى براى معرفت است که وحى نیز در مراتب و مراحل مختلفى؛ از آن استفاده و استمداد کرده است و منکران حقایق هستى را به محکمه‏اى فرا مى‏خواند که نیاز به قاضى ندارد، و براى شناخت، به منبعى احاله مى‏کند که هیچ مئونه‏اى نمى‏طلبد:
((و نفس وماسواها فألهمها فجورها وتقواها)) [شمس: 7-8]؛ سوگند به جان آدمى! و سوگند به آن که او را موزون ساخت! پس راه فجور و تقوا را به او الهام کرد.
این، همان منبع و محکمه‏اى است که نمى‏توان از کنار آن با غفلت گذاشت:
((ولئن سئلتهم مَنْ خلق السموات والأرض لیقولن اللَّه)) [لقمان:25]؛ اگر از مشرکان نیز بپرسى چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفریده؟ مسلّماً مى‏گویند: ((خدا، آن‏ها را آفریده است.))
راه دل که در صورت استفاده و بسط و فربه نمودن آن، سر از کشف و شهود و عرفان در مى‏آورد، از دیگر منابع مهمّ معرفت است.
خلاصه آن که ((وحى، چیزى است که پیروان تمام ادیان آسمانى، آن را مهم‏ترین منبع معرفت مى‏دانند؛ چرا که منبعى است که از علم بى‏پایان خداى جهان سرچشمه مى‏گیرد، در حالى که سایر منابع معرفت، مربوط به انسان‏ها، و در برابر آن بسیار محدود و ناچیز است. در حقیقت، اگر عقل ما به منزله‏ى نورافکن نیرومندى باشد، و فطرت و وجدان و تجربه و کشف نیز به منزله‏ى نورافکن‏هاى دیگرى، وحى، همچون خورشید عالم‏تاب است و قلمرو آن بسیار وسیع‏تر و گسترده‏تر مى‏باشد))(5).
این، همان واقعیّتى است که قرآن مى‏فرماید: ((ونزلنّا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شى‏ء)) [نحل:89] کتاب منبع مهمّ معرفت به شمار مى‏آید.
جالب است که در روایات ما، اشاره شده، که مهم‏ترین منبع علم پیامبران، وحى تشریعى، و مهم‏ترین منبع علم امامان، نیز وحى تسدیدى است. امام کاظم (علیه‏السّلام) فرمود: ((أما الحادث فقذف فی القلوب ونقر فی الاسماع وهو أفضل علمنا))(6). قسمت اعظم علم ائمه(ع)، از الهام تغذیه مى‏شود که بهترین دانش آنان نیز هست.
با این بیان، معرفت و شناخت، سه راه مهم و حیاتى دارد و در این میان، برخى از حقایق در عالم وجود هستند که از هر سه طریق تغذیه مى‏کنند و هر سه منبع، گواه آن است و بر آن دلالت مى‏کند. از جمله‏ى آن مسایل، مهدویّت است. امام مهدى (علیه‏السّلام) حقیقتى است قرآنى و عرفانى و برهانى که قرآن و برهان و عرفان در اثبات و معرفى‏اش، همراه و همگام‏اند و این، حکایت از عمق و اصالت آن دارد. به فضل خداى متعال، در این نوشتار، امام مهدى (علیه‏السّلام) را از نظر وحى و قرآن بررسى نموده و نگاه به مهدى (علیه‏السّلام) از نظر فلسفه و برهان و کشف و عرفان را به آینده موکول مى‏نمائیم.

امام مهدى(ع) از منظر قرآن‏
قبل از بررسى امام مهدى از منظر قرآن، نکاتى باید تحقیق و روشن شود تا جاى هیچ گونه شک و شبهه‏اى باقى نماند. سؤال اوّل، این است که ((منظور از طرح یک مسئله در قرآن چیست؟)) و ((اساساً، چه موضوعاتى را قرآن طرح نموده است؟)) و ((میزان و ملاک براى انتساب مطلبى به قرآن چیست؟ آیا باید رفت و قرآن را از صفحه‏ى اوّل تا آخر ورق زد و هر جا به نامى تصریح شده بود، گفت، این موضوع، طرح شده و اگر آیه‏اى و لفظى به مطلبى، تصریح در عبارت و الفاظ نداشت بگوییم چنین موضوعى در قرآن نیست؟)) و اصولاً ((گستره‏ى قرآن تا کجا است؟)) و ((آیا فقط شامل تنزیل مى‏شود و تأویل از دایره‏ى قرآن بیرون است؟)) و ((آیا همه‏ى مطالبى که براى هدایت بشرى تا همیشه‏ى تاریخ لازم است، در همین الفاظ و تنزیل قرآن وجود دارد یا این‏که قرآن، مجموعه‏اى از ظاهر الفاظ تنزیل و بطون و تأویل‏هایى است که این مجموعه، رطب و یابس هدایت بشرى را تأمین مى‏کند و هیچ امرى را فرو نمى‏گذارد؟)).
سخن از جامعیّت قرآن - لااقل در حوزه‏ى هدایت بشرى - امرى است که مفسّران و دانشمندان با استناد به خود قرآن و البتّه به اعتضاد عقل و نقل، آن را طرح نموده‏اند. قرآن مجید مى‏فرماید: و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شى(7) خود را این گونه توصیف مى‏کند که کتاب تبیان و هدایت است. تبیان صفت عام و فراگیرش مى‏باشد کتابى که براى هدایت همه انسانها در همه زمانها، نازل شده شأنش این است و باید این گونه باشد که "بیان کل شى‏ء" را عهده دار باشد البته واضح است که مراد از کل شى‏ء همه چیزهایى است که به امر هدایت بشرى که رسالت قرآن است، بر مى‏گردد و قرآن مسأله‏اى را در حوزه‏ى هدایت بشرى فروگذار نکرده است. علاوه بر بیان، که صفت عام قرآن است هدایت هم صفت خاصّ آن است، کسانى که بعد از "تبیّن حقّ" سر تسلیم فرود آورند آنها را به صراط مستقیم هدایت مى‏کند.
((مرحوم علّامه طباطبایى نکته‏اى را از این عقیده‏ى مفسّران، استفاده کرده است که اگر قرآن "تبیان کلّ شى‏ء" باشد و بخواهد مقاصد خود را از طریق دلالت لفظیّه برساند ما فقط کلّیّاتى را از قرآن مجید استفاده مى‏کنیم در صورتى که روایات ما دلالت دارند که علم "ما کان و ما یکون و ما هو کائن"، در قرآن مجید هست، اگر روایات را بپذیریم ناگزیر باید معتقد شد که تبیان بودن قرآن را باید فراتر از دلالت الفاظ آن جست و سراغ اشاراتى رفت که براى اهلش - "راسخون فى العلم" - اسرار و گنجینه‏ها را هویدا مى‏سازد که فهم عرفى بدان دست نمى‏یابد.(8)
قرآن، براى تبیین و اثبات مدّعاى "تبیان کل شى‏ء" بودن راهکارهایى را بیان مى‏کند. ما، به دو نکته‏ى اساسى و حیاتى اشاره مى‏کنیم که قرآن، در پرتو این دو نکته، جامعیّت و کمال خود را مى‏یابد و حیات و بالندگى خویش را براى تمامى اعصار تضمین مى‏کند.
الف) تأویل و تفسیر؛ بحث تأویل و تفسیر، از مباحث مهم علوم قرآنى است. گرچه تعاریف و تحلیل‏هاى متنوّعى از سوى دانشمندان در باره‏ى آن ارائه شده، که مجال طرح و نقد آن اینجا نیست لکن ما به مقتضاى بحث خود، تحلیل و تعریفى را که براى فهم این نوشتار، ضرورى است، بیان مى‏کنیم.
التفسیر، کشف القناع عن اللفظ المشکل، تفسیر، نقاب برگرفتن از چهره‏ى الفاظ مشکل است. در این بیان، تفسیر، مربوط به ظَهْر قرآن مى‏شود و همان‏طور که پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((ما فی القرآن إلاّ ولها ظَهْرو بَطْن،)) هیچ آیه‏اى در قرآن نیست، مگر آن‏که ظهر و بطنى دارد و در این نگاه، تأویل به معناى بطن قرآن است که تأویل، دلالت درونى قرآن را مى‏رساند. در مقابل دلالت ظاهرى و برونى قرآن که از آن به ظهر تعبیر مى‏شود لذا با این نگاه، تمامى آیات قرآن، بطن دارند، نه این که بطون، مخصوص آیات متشابه باشد(9).
ظهر و تنزیل قرآن، ناظر به شأن نزول است و گاهى جنبه‏ى خصوصى مى‏یابد. ولى بطن قرآن، که دلالت باطنى آن است با قطع نظر از قرائن موجود، برداشت‏هاى کلّى است که از متن قرآن به دست مى‏آید و همه جانبه و جهان شمول است، لذا پیوسته مانند جریان آفتاب و ماه، در جریان است.(10)
لذا وقتى از امام باقر (علیه‏السّلام) پرسیدند: ((مقصود از ظهر و بطن چیست؟))، فرمود: ((ظَهْرُه تنزیلُه وبَطْنُه تأویلُه. منه ماقدمضى و منه مالم یکن یجری کما تجری الشمس و القمر(11).))
بر این اساس، مى‏توان گفت، جامعیّت و کمال و بالندگى و حیات جادوانه‏ى قرآن - که در روایت، به ((جریان)) تعبیر شده - در گروِ تأویل آن است که روز به روز در جریان است و اگر بنا بود به ظاهر قرآن اکتفا شود و تمام آیات ناظر به وقایع خصوصى و منحصر در همان جریانات بشود، زمان، باعث کهنگى و عامل فرسودگى قرآن مى‏شد.
((این همان برداشت‏هاى کلى و همه جانبه است که از متن قرآن، با دور داشتن قرائن خصوصى، به دست مى‏آید و قابل تطبیق بر زمان و مکان‏هاى مختلف و مناسب، است. اگر چنین نبود، هر آینه، قرآن، از استفاده‏ى دائمى ساقط مى‏گردید. این برداشت‏هاى جهان‏شمول است که تداوم قرآن را براى همیشه تضمین مى‏کند و آن را همواره، زنده و جاوید نگاه مى‏دارد.))(12)
بنابراین، وقتى مطلبى به قرآن نسبت داده مى‏شود، لازم نیست که حتماً در ظاهر الفاظ آن گنجیده باشد تا چنین نسبتى صحیح باشد و تمام تأویلاتى که البته از ناحیه‏ى راسخون در علم و آگاهان به تأویل کتاب، بیان شده است، جزء گستره‏ى قرآن است.
ب) شخصیّت پیامبر (علیه‏السّلام)؛ نکته‏ى دیگرى که در بحث ((طرح در قرآن)) باید بررسى و تبیین شود، شخصّیت پیامبراکرم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) در بیان کتاب خدا است. ادّعاى جامعیّت و کمال قرآن همان‏طور که گذشت، با انحصار قرآن در تنزیل و ظواهر الفاظ، قابل اثبات نیست، نیز این ادّعا بدون حضور و نقش آفرینى شخصیت پیامبر خاتم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) ناتمام است؛ چرا که بسیارى از احکام، فقط، به نحو کلّى بیان شده و تفصیل آن بر عهده‏ى نبى قرار گرفته است. این نص قرآن است که:
((وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل إلیهم)) [نحل:44]؛ و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو براى مردم آن را تبیین کنى.
این آیه شریف، نقش شخصیّت با عظمت پیامبر خاتم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) را در تبیین قرآن، به خوبى معرّفى مى‏کند.
مرحوم علاّمه‏ى طباطبایى، در تفسیر این آیه مى‏گوید:
((وفی الآیة دلالة على حجّیّة قولِ النبی فی بیان الآیات القرانیّة. وأمّا ما ذکره بعضهم إنّ ذلک فی غیرالنص والظاهر من المتشابهات، أو فیما یرجع إلى أسرار کلام اللَّه وما فیه من التأویل، فممّا لاینبغى أنْ یُصْغى‏ إلیه.(13)))
آیه بر حجیت قول پیامبر در بیان آیات قرآنى، دلالت دارد. باید دید بیان پیامبر در چه حوزه‏اى از آیات حجیت دارد؟ آیا پیامبر فقط متشابهات را باید بیان کند و اگر در نصوص بیانى داشت حجیت ندارد؟ علاّمه، تصریح مى‏کند که بیان پیامبر، در همه‏ى حوزه‏هاى قرآنى، اعم از نص و ظاهر و مشابه و تأویل آیات، حجیّت دارد و کسانى که این سخنان و تفصیل‏ها را بیان کرده‏اند، حرف‏شان با آیه‏ى قرآن ناسازگار است. ظاهر آیه، همه‏ى موارد را در بر مى‏گیرد.
بر این اساس، نیز باید گفت، برخى از حقایق قرآن، در ظاهر الفاظ آن نیامده و وظیفه‏ى بیان شدن‏اش، برعهده‏ى پیامبر اکرم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) قرار گرفته است. و به حکم آیه‏ى شریف ((ما ینطق عن الهوى إنْ هو الّا وحى یوحى))(14) حقایقى که در سخنان پیامبر خاتم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) براى تبیین قرآن و هدایت امّت، مطرح شده نیز حقایقى قرآنى است.
علاوه بر آن، در این حکم، ائمه‏ى معصوم (علیهم‏السّلام) نیز با پیامبر شریک‏اند و طبق روایات صحیح نبوى، اهل بیت عصمت و طهارت، این شأن را بر عهده دارند. علاّمه‏ى طباطبایى این واقعیت را چنین مطرح کرده است:
((هذا فی نفس بیانه، ویلحق به بیانُ أهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر وغیره(15))).
این نکته را از آیات دیگر قرآن نیز مى‏توان استنباط کرد. مى‏فرماید: ((فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون)) [نحل:43] امام رضا (علیه‏السّلام) فرمود: ((نحن أهل الذکر ونحن المسؤولون(16))). در تفاسیر دوازده‏گانه اهل سنّت، از ابن عباس نقل شده که: ((وهو محمّد وعلىّ وفاطمة والحسن والحسین هم أهل الذکر والعقل والبیان(17)))
راز و رمز حیات و جامعیّت قرآن را در همراهى‏اش با عترت باید جست و این گونه است که قرآن، در کنار معصوم، عامل هدایت و مانع از ضلالت است. قرآن، در کنار تبیین معصوم، براى همیشه، هادى است.
تاکنون، این دو نکته روشن شد که قرآن، جامع و اعم از ظهر و بطن و تفسیر و تأویل مى‏باشد و پیامبر اکرم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) و ائمه‏ى هُدى (علیه‏السّلام) در تبیین قرآن، نقش مهمّى دارند و نه تنها در حوزه‏ى مشتابهات که در حوزه‏ى ظواهر و نصوص نیز بیان آن‏ها حجیت دارد.
لذا با این مقدّمات، به این نتیجه رسیدیم که بحث ((مهدى (علیه‏السّلام) در قرآن)) را باید فراتراز از ظواهر الفاظ جست و به صِرْف این که نام مبارک ((مهدى)) در قرآن ذکر نشده، نباید گفت، قرآن، از حقیقت مهدویّت خالى است و مهدویّت، ریشه در قرآن ندارد.
سؤال دیگرى که قبل از پیگیرى بحث ((مهدویّت در قرآن)) لازم است بررسى شود، این است که با همه‏ى این تفاصیل، ((چرا نام مهدى (عج) به صراحت، در قرآن نیامده تا جلوىِ انکار خیلى‏ها، گرفته شود؟)) ، ((آیا اگر نام مهدى(عج) ذکر مى‏شد، انقیاد و قبول مردم بهتر نبود؟)).
چنانکه شبیه همین سؤال را، درباره‏ى ولایت مولا على (علیه‏السّلام) مطرح مى‏کنند.
در جواب، باید گفت، قرآن، براى معرّفى شخصیّت‏ها، به مقتضاى حکمت و بلاغت، از سه راه استفاده کرده است: 1- معرّفى با اسم، اولین راه، این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفى و مطرح مى‏کند که نمونه‏هائى در قرآن وجود دارد از جمله: ((وما محمّد إلارسول قدخلت من قبله الرسل)) [آل‏عمران:144 ]محمد (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) نیست جز پیامبرى که قبل از او نیز پیامبرانى بوده‏اند. یا در سوره صف نقل بشارت مى‏کند که: ((ومبشراً برسول یأتى من بعدى اسمه أحمد)) [صف:6]
2- معرفى با عدد، شیوه دوّم، معرفى با عدد و تعداد است که قرآن نقباى بنى اسرائیل را این گونه معرفى کرده. ((وبعثنا منهم اثنى عشر نقیباً)) [مائده:12] و همچنین گروهى که حضرت موسى برگزید تا به کوه طور برد را با عدد معرفى نموده است، ((واختار موسى قومه سبعین رجلاً)) [اعراف:155]
3- معرفى با صفت و ویژگى، شیوه سوم معرفى با صفات و خصایص است که در قران نمونه‏هایى دارد از جمله پیامبر اکرم(ص) را به این شیوه نیز معرفى کرده است: ((الذین یتبعون الرسول النبىّ الأمىّ...یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث...))[اعراف:157 ]در معرفى ولّى مؤمنین نیز از این طریق استفاده کرده است: ((إنّما ولیّکم الله ورسوله والمؤمنون الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة و هم راکعون)).[مائده:55]
معرّفى با صفت، بهترین راه معرّفى است. این نوع معرّفى است، که راه را بر سود جویان مى‏بندد زیرا، نام قلاّبى مى‏توان درست کرد، امّا تخلّق به صفات، کار آسانى نیست. و قابل جعل نمى‏باشد لذا مى‏بینم در جریان طالوت، خداى متعال، بعد از آن که او را به اسم معرفى مى‏کند، بلافاصله بعد از معرّفى با اسم، وى را با صفات و نشانه نیز معرّفى مى‏کند تا جلوى هرگونه اشتباه احتمالى گرفته شود. بعد از آن که مى‏فرماید: ((إنّ اللَّه قد بعث لکم طالوت ملکاً)) مى‏فرماید: ((و قال لهم نبیهم انّ آیة ملکه أنْ یأتیکم التابوت فیه سکینة من ربّکم و بقیة ممّا ترک آل موسى و آل هارون تحمله الملائکه)) [بقره:248(18)]
اکنون این نکته روشن مى‏شود که چرا حضرت مهدى (علیه‏السّلام) به نام در قرآن معرفى نشد زیرا اولاً تنها راه معرفى این نیست و حضرت از راه‏هاى دیگر (معرفى با صفات) معرفى شده است و قرآن به طرق دیگر به وجودش و حکومت جهانى او اشاره نموده است (آیه 106 سوره انبیاء) و ثانیاً: مصالحى در کار بوده که حضرات معصومین به نام ذکر نشوند که از این میان محفوظ ماندن قرآن از تحریف را مى‏توان نام برد درست همان علتى که ایجاب کرد آیه اکمال دین در بین آیات تحریم خبائث و آیه تطهیر در بین آیه نساء النبى قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق‏جویان مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود. چه کسى مى‏توانست تضمین کند کسانى که به پیامبر عظیم‏الشان اسلام به خاطر تصمیم به معرفى على (علیه‏السّلام) به امامت، اهانت و جسارت نمودند(19) اگر تصریح به اسم آن حضرت مى‏شد به قرآن نیز جسارت نمى‏کردند. مضافاً بر این که اگر کسى، حق را نخواهد پیذیرد، معرّفى با اسم را نیز نمى‏پذیرد و هزار و یک بهانه‏ى واهى و توجیه ناصواب، مى‏آورد. قرآن، این حقیقت را به همه‏ى ما گوشزد مى‏کند که اهل کتاب، پیامبر را به خوبى مى‏شناختند، چنانکه بچه‏ى خود را مى‏شناختند و در انجیل آنان پیامبر ختمى با اسم نیز معرفى شده بود امّا هنگامى که پیامبر عظیم‏الشان را دیدند که هم با صفات هم با اسم براى‏شان شناخته شده بود، بازهم انکار کردند و نپذیرفتند: ((فلما جائهم ما عرفوا کفروا به))[بقره، 89].
این که معرفى با اسم تنها راه معرفى نیست و هم این که مصالحى براى عدم تصریح به اسم وجود داشته و ثالثاً معرفى با اسم هم اگر مى‏شد چنانکه سابقه دارد اهل عناد و لجاج نمى‏پذیرفتند، از جمله عواملى است که به نام حضرت تصریح نشده است. با این تفاصیل، بحث ((مهدویّت در قرآن)) را، با حفظ این نکته که در این بررسى، هدف ارائه نمونه‏هایى از آیات قرآن براى اثبات این که مهدویت ریشه در قرآن دارد، مى‏باشد، در سه حوزه پى مى‏گیریم: 1- اصل وجود و ضرورت امام در هر زمانى؛ 2- غیبت حضرت؛ 3- حکومت آرمانى و جهانى مستضعفین به رهبرى امام مهدى (علیه‏السّلام)


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/31:: 5:40 صبح

و قال هذا الخطیب المسلم " ان هذه النتیجة المذهلة شجعتنی ان أقوم واحسب عدد ورود کلمة "العصمة " فی القرآن بکافة ألفاظها، لأن الشیعة تدعی بعصمة أئمتهم ولأن عدد المعصومین عندهم 13وهم النبی (ص) والأئمة الإثنی عشر (ع) بالإضافة الى السیدة فاطمة الزهراء (ع)، وکانت المفاجئة هنا فعلا أن کلمة " العصمة " قد وردت فی القرآن على عدد المعصومین 13مرة وهی کالتالی:

  - سورة النساء، الآیة 146: {إلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللّهِ وَأَخْلَصُواْ دِینَهُمْ لِلّهِ فَأُوْلَـئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیما}.

  - سورة آل عمران، الآیة 101: {وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم}.

  - سورة النساء، الآیة 175: {فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطاً مُّسْتَقِیما} .

  - سورة المائدة، الآیة 67: {یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین}.

  - سورة آل عمران، الآیة 103: {وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً ولاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُون}.

  - سورة یوسف، الآیة 32: {قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُوناً مِّنَ الصَّاغِرِین}.

  - سورة یونس، الآیة 27: {وَالَّذِینَ کَسَبُواْ السَّیِّئَاتِ جَزَاء سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِّنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُون}.

  - سورة هود (کلمتان بنفس الآیة)، الآیة 43: {قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِین}.

  - سورة الأحزاب، الآیة 17: {قُلْ مَن ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَلا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلا نَصِیرا}.

  - سورة غافر، الآیة 33: {یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد}.

  - سورة الممتحنة، الآیة 10: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم}.

  - سورة الحج، الآیة 78: {وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر}.

و تابع قائلا " ثم بعد ذلک قمت احسب کلمة "الکساء" فی القرآن الکریم بکافة ألفاظها، لأن اصحاب الکساء کما روی فی الصحاح عن أم سلمة وعددهم خمسه وهم النبی محمد (ص) والإمام علی وفاطمة الزهراء والحسن والحسین علیهم السلام أجمعین، وبعد ان انتهیت من ذلک وجدت أن هذه الکلمة قد وردت فی القرآن خمس مرات ایضا ".

  - سورة البقرة، الآیة 233: {وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیر}.

  - سورة البقرة، الآیة 259: {أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر}.

  - سورة المائدة، الآیة 89: {لاَ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلَـکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ ذَلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَیْمَانَکُمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون}.

  - سورة المؤمنون، الآیة 14: {ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِین}.

  - سورة النساء، الآیة 5: {وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفا}.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/31:: 5:37 صبح

عالم مصری یثبت عدد الأئمة (ع) وعصمتهم من القرآن الکریم

 

توصل الخطیب المصری والمحاضر بجامع الازهر الدکتور مجدی وهبه الشافعی الى اثبات عدد الأئمة الـ 12 (ع) من أهل بیت النبی (ص) وعصمتهم اضافة للسیدة فاطمة الزهراء (ع) من القرآن الکریم. حیث أثبت هذا الخطیب المصری والمحاضر فی جامع الازهر وبالارقام ایضا عصمة المعصومین الـ 14 وهم النبی محمد (ص) والسیدة فاطمة الزهراء (ع) والائمة الاثنی عشر (ع) إضافة الى عدد اصحاب الکساء المروی عن ام سلمة رضی الله عنها وهم النبی وفاطمة وعلی والحسن والحسین (علیهم الصلاة والسلام).

و قال هذا العالم المصری " لاشک ان الأعداد فی القران الکریم لها مدلولاتها ولاتوجد عبثا اطلاقا فمثلا کلمة " یوم" تکررت فی القرآن 365 مرة وهو نفس عدد ایام السنه، وکذلک کلمة "شهر" تکررت فی القرآن 12مرة وهو نفس عدد الشهور والأمثلة کثیرة."

و أضاف " إن کلمة "الامامة" وردت فی القرآن "12" مره وهو نفس عدد أئمة اهل البیت (ع) من النبی الأعظم (ص) ثم الإمام علی (ع)، ثم سیدا شباب أهل الجنة الحسن الحسین، ثم أولاد الحسین الـ 9 سلام الله علیهم اجمعین المعترف بهم لدى المسلمین والآیات وهی ":

- سورة البقرة، الآیة 124: {وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین}.

- سورة التوبة، الآیة 12: {وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیل}.

  - سورة هود، الآیة17: {أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إَمَاماً وَرَحْمَةً أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ }.

  - سورة الاسراء، الآیة70: {یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَـئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلا}.

- سورة الانبیاء، الآیة 72: {وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِین}

  - سورة القصص، الآیة 5: {وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِین}.

  سورة الحجر، الآیة 79: {فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ }-

  - سورة السجدة، الآیة 24: {وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُون}.

  - سورة یس، الآیة 12: {إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ }.

  - سورة القصص، الآیة 41: {وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لا یُنصَرُون}.

  - سورة الفرقان، الآیة 74: {وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً}

  - سورة الأحقاف، الآیة 12: {وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ}.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:29 عصر



معجزه های عددی در قرآن

خداوند متعال در سوره بقره آیه ی 22 می فرماید : «اگر از آنچه که بر بنده خودمان فرو فرستاده ایم در تعجب و تردید می باشید . پس (حداقل) یک سوره مشابه آن بیاورید و در این کار از هر که خواهید کمک بگیرد . و در آیه بعد از آن می فرماید : «اگر نتوانستید که هرگز هم نخواهید توانست از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است» .
اصولاً قرآن به حدی شیوا و روان است که هر کس حتی کمترین آشنایی با زبان عربی داشته باشد با خواندن یا شنیدن قرآن ناخودآگاه در می یابد که هیچ فرد سخنوری نمی تواند چنین بیانی داشته باشد و کلام و سخن هیچ انسانی نمی تواند باشد .
معجزه قرآن فقط به معارف عمیق عقلی و اجتماعی ، علوم غیبی و معانی شگفت انگیز و شیوایی و روانی کلام محدود نمی شود و هر روز ابعاد تازه ای از شگفتیهای قرآن کشف می شود .
اکنون 20 مورد برای نمونه از اعجازهای عددی و ریاضی قرآن که با استفاده از کامپیوتر تاکنون مشخص شده در زیر می آوریم :
1ـ کلمه (امام) به معنای رهبر و زمامدار الهی به صورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مطابق است با روایات نقل شده از پیامبر اسلام (ص) از طریق شیعه و سنی مبنی بر اینکه تعداد امامان بعد از ایشان 12 نفر می باشند . برای نمونه یکی از آیات قرآن که کلمه امام در ‌آن آمده است ، سوره یس آ‌یه 12 می باشد: «وکل شییء أحصیناه فی امام مبین» و ما هر چیزی را در امام روشنگری جمع نموده ایم .
نام دوازده امام که جانشینان پیامبر (ص) می با شند عبارتند : 1ـ امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) 2ـ امام حسن (ع) 3ـ امام حسین (ع) که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برادر یکدیگر می باشند و هر دو فرزند امام امیرالمؤمنین (ع) می باشند در حالی که بقیه امامان علیهم السلام نسبت به یکدیگر نسبت پدر و پسر دارند 4ـ امام سجاد (ع) 5ـ امام محمد باقر (ع) 6ـ امام جعفر صادق (ع)
7ـ امام موسی کاظم(ع)8ـ امام رضا(ع) 9ـ امام جواد (ع) 10ـ امام هادی (ع) 11ـ امام حسن عسگری(ع) 12ـ امام مهدی (ع) که طبق اعتقادات مسلمانان او زنده و غیرقابل رؤیت و در همه جا حاضر است و روزی قدرت جهان را همراه حضرت عیسی (ع) بدست می گیرد .
برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب شریف و مقدس «اسرار آل محمد (ص) » نوشته شاگرد و سرباز فداکار امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام جناب سلیم بن قیس هلالی .
2ـ کلمه (شهر) به معنی ماه ، 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد ماههای یکسال است .
3ـ کلمه (یوم) به معنای روز ، 365 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد روزهای یکسال شمسی است .
4ـ کلمه (ساعه) 48 بار در قرآن کریم تکرار شده است که در 24 مورد قبل از آن یکی از حروف ذکر شده است و در 24 مورد دیگر قبل از آن حرفی وجود ندارد . بنابراین هر مورد را که در نظر بگیریم مطابق است با تعداد ساعات یک شبانه روز که 24 ساعت می باشد .
5ـ کلمه (سجد) به معنای سجده کرد و مشتقات آن (در زمان ماضی ، مضارع و امر) برای عاقلان 34 بار تکرار شده است که این عدد برابر است با تعداد سجده های واجب روزانه ، چون روزانه 17 رکعت نماز واجب است و هر رکعت 2 سجده دارد .
6ـ کلمه (رجل) به معنای مرد مساوی کلمه (امراه) به معنای زن هر کدام 24 بار آمده است .
7ـ کلمه (ملائکه) به معنای فرشتگان و کلمه (شیطان) به معنای اهریمن و یا جن هر کدام 88 بار تکرار شده است .
8ـ کلمه (استعاذه) به معنای پناه بردن و کلمه (ابلیس) به معنای شیطان هر کدام 11 بار به کار رفته است .
9ـ کلمه (آخرت) به معنای جهان آخرت و کلمه (دنیا) به معنای این جهان هر کدام 115 بار تکرار شده است .
10ـ کلمه (الحسنات) به معنای خوبی ها و کلمه (سیئات) به معنای گناهان هر کدام 180 بار تکرار شده است .
11ـ کلمه (الحیاه) به معنای زندگی وکلمه (الموت) به معنای مرگ هر کدام 145 بار تکرار شده است .
12ـ کلمه (ارسل) به معنای فرستاد و مشتقات آن 513 بار در قرآن کریم تکرار شده است و نام 28 پیامبری که در قرآن از آنها نامی آورده شده است نیز مجموعاً 513 بار تکرار شده است .
13ـ کلمه (الرسل) به معنای پیامبران و کلمه (الناس) به معنای مردم هر کدام 368 بار تکرار شده است .
14ـ کلمه (الرغبه) به معنای میل و کلمه (الرهبه) به معنای ترس هر کدام 8 بار تکرار شده است .
15ـ نام مبارک پیامبر اسلام (محمد و احمد) مجموعاً 5 بار در قرآن امده است (4 بار محمد و 1 بار احمد) و کلمه صلوات که به معنای درود می باشد و بیشتر برای درود فرستادن بر پیامبر و خاندان پیامبر استفاده می شود نیز 5 بار در قرآن تکرار شده است .
16ـ کلمه (ایثار) به معنای گذشت و فداکاری و کلمه (شح) به معنای بخل و تنگ نظری هر کدام 5 بار تکرار شده است .
17ـ کلمه (سرور) به معنای شادی و کلمه (حزن) به معنای غم و اندوه هر کدام 4 بار تکرار شده است .
18ـ کلمه (الحر) به معنای گرما و کلمه (البرد) به معنای سرما هر کدام 4 بار تکرار شده است .
19ـ عبارت (حزب الله) به معنای یاران خداوند و عبارت (حزب الشیطان) به معنای یاران شیطان هر کدام 3 بار تکرار شده است .
20ـ در قرآن کریم به اینکه 300 سال شمسی دقیقاً برابر 309 سال تمام قمری است به صورت مستقیم اشاره شده است .
این مطلب وقتی مشخص شد که یکی از علمای دین یهود از حضرت امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسید : چرا قرآن مدت توقف و خواب اصحاب کهف را 309 ذکر سال کرده است در حالی که در حاشیه تورات ما این مدت 300 سال نوشته شده است ؟
حضرت امیر علیه السلام فرمودند : «سالهای شما شمسی است ولی سالهای ما قمری است» .
جالب اینجاست که یکی از اساتید ریاضی این محاسبات را انجام داده که خلاصه قابل فهم آن چنین است :
سال شمسی یهود 365 روز تمام بوده است . بنابراین 300 سال آنها می شود :
روز 109500=365×300
در حالی که سال قمری برابر است با 354 روز و 8 ساعت و 48 دقیقه بنابراین 309 سال قمری برابر است با :
روز 109500=]48 دقیقه و 8 ساعت و 354 روز[ ×309
پس معلوم شد که 300 سال شمسی یهود برابر است با 309 سال قمری نه یک روز کمتر نه بیشتر.
این در حالی است که تا صدها سال بعد از نزول قرآن هنوز شبانه روز به 24 ساعت و هر ساعت به 60 دقیقه و الی آخر تقسیم نشده بود . و حتی ساعت هنوز اختراع نشده بود .
بنابراین حضور هر کلمه در قرآن در مکان خاص و به تعداد معین حادی پیام و مفهوم ویژه ای
می باشد که در حقیقت یک نوع از اعجاز و معجزه می باشد . زیرا مجموعه آیات قرآن در مدت نسبتاً طولانی 23 سال و در اوضاع و احوال مختلف مثلاً گاهی در جنگ و گاهی در صلح ، گاهی در مکه و گاهی در شعب ابیطالب و محاصره گاهی در مدینه و گاهی در سفر و گاهی در شب و گاهی در روز بر پیامبر (ص) نازل می شد و چنین نبود که پیامبر خدا (ص) مانند مؤلفان کتابهای مختلف مدتی در کتابخانه ای خلوت کند و از سر فرصت و فراغت و یا با رجوع به منابع مختلف کتابی بنویسد .
یکی دیگر از اعجازهای قرآن که 2 سال قبل توسط یکی از فارغ التحصیلان رشته آمار جناب آقای کوروش جم نشان کشف شده است :
قبل از ‌آنکه آن را توضیح دهیم ابتدا سه نکته را متذکر می شویم :
الف)همان طور که می دانیم تعداد کل آیات قرآن کریم 6236 آیه است که یک عدد زوج است .
ب) همچنین می دانیم که قرآن 114 سوره دارد پس مجموعه شماره سوره های قرآن می شود 6555 که یک عدد فرد است:
(6555=114+000+4+3+2+1)
ج) اگر شماره ی هر سوره را با تعداد آیات آن سوره جمع کنیم عدد مخصوص آن سوره بدست می آید مثلاً برای سوره حمد که اولین سوره قرآن می باشد عدد مربوط می شود 8‌ (7+1) و برای سوره بقره می شود 288(286+2) و برای سوره آل عمران عدد مربوط می شود 203 یعنی (200+3) .
حال اگر این عددهای به دست آمده برای هر سوره را به تفکیک زوج و فرد در جدول های جداگانه ای قرار دهیم نتایج شگفت آوری به دست می آید .
جدول عددهای حاصله ی فرد --- جدول عددهای حاصله ی زوج
آل عمران 203 فاتحه 8
مائده 125 بقره 288
انعام 171 نساء 180
0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0
جمع کل 6555 جمع کل 6236
چهار مطلب شگفت انگیز در این جدول ها دیده می شود :
الف)مجموع اعداد جدول زوج برابر است با 6236 که مساوی مجموع کل ‌آیات قرآن است و مجموع عددهای حاصل از جدول فرد برابر است با 6555 که همان عدد حاصل جمع شماره سوره های قرآن است .
ب) در هر جدول 27 سوره وجود دارند که تعداد کل آیات آن سوره یک عدد زوج است و بنابراین در هر جدول نیز 30 سوره وجود دارد که تعداد کل آیات آن سوره فرد است .
ج) در هر جدول به طور مساوی 57 سوره قرار می گیرد .
د) مجموع اعداد جدول زوج یک عدد زوج شده است و مجموع اعداد جدول فرد یک عدد فرد شده است .
بدین ترتیب حتی اگر یک آیه از یک سوره ای کم شود یا زیاد شود و یا یک سوره جابه جا شود تمام نظم فوق از بین می رود .
بنابراین این رابطه اثبات می نماید که یک سوره و حتی یک آیه از قرآن شریف کم و یا زیاد نشده است .
اکنون یک نوع دیگر از معجزات قرآن را بیان می نماییم :
خداوند متعال در سوره صف آیه 6 می فرماید : «و به یاد آورید هنگامی که عیسی پسر مریم گفت ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تورات را که قبل از من نازل شده تأیید می کند و بشارت دهنده هستم به پیامبری که بعد از من می آید و نام او احمد است» .
همچنین خداوند در سوره اعراف ، آیه ی 157 می فرماید : «مؤمنان کسانی هستند که از پیامبری پیروی می کنند که از هیچ بشری تعلیم ندیده است همان پیامبری که یهودیان و مسیحیان نام او را در تورات و انجیل نوشته شده می یابند» .
حال اگر در همان زمان که قرآن نازل شد ، نام پیامبر در تورات و انجیل وجود نداشت فوراً علمای یهود که دائماً از نزدیک مراقب اسلام بودند برای اثبات عدم حقانیت قرآن به مسلمانان اعلام می کردند که چنین چیزی نیست و تورات و انجیل را به مسلمانان نشان می دادند .
در حالی که چنین چیزی اتفاق نیفتاد و خود این مسأله نشانگر این است که نام مبارک پیامبر در زمان نزول این آیات در کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان بوده است و آنها با این نام مقدس کاملاً آشنایی داشته اند به همین دلیل خداوند متعال در سوره انعام آیه 20 می فرماید : «اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) پیامبر را می شناسند همچنانکه فرزندان خود را می شناسند» .
اما در قرنهای بعد نام آن حضرت و اوصاف او را از تورات و انجیل به تدریج حذف کردند . و حتی مطالب شرم آوری را درباره بعضی از انبیاء الهی وارد کردند تا کارهای زشت خود را توجیه کنند لذا خدای متعال در قرآن کریم نقشه آنها را خنثی نمود و چهره پاک و واقعی انبیاء را مشخص نمود . البته در بعضی موارد کتابهای مقدس که از تحریف به میزان زیادی مصون مانده اند مثل انجیل برنابا نام مبارک پیامبر و اوصاف آن حضرت وجود دارد .
و در سایر کتابهای مقدس ادیان دیگر نیز نام و مشخصات آن حضرت آمده است .
برای نمونه :
در کتاب تورات سفر تکوین باب 20 چنین آمده است : «خدای متعال به حضرت ابراهیم بشارت داد به فرزندی که نامش اسماعیل است و اینکه نسل او را بسیار فرماید و در ذریه اش دوازده امیر و یک امت بزرگ قرار خواهد داد » .
توضیح :
بنی اسرائیل از نسل حضرت اسحاق می باشند و پیامبر اسلام (ص) از نسل حضرت اسماعیل می باشد و منظور از 12 امیر همان 12 امام معصوم علیهم السلام می باشند .
علاقمندان می توانند برای اطلاعات بیشتر به کتاب (بشارات عهدین) نوشته دانشمند معظم جناب آقای محمد صادقی و کتاب (محمد (ص) در تورات و انجیل) نوشته داود عبدالأحد مراجعه کنند .
یکی از معجزات غیبی قرآن این بود که خداوند در سوره احزاب آیه 40 می فرماید :«محمد پیامبر خدا و آخرین پیامبران است»‌
حال اگر محمد (ص) پیامبر واقعی خدا نبود هیچگاه نمی توانست و حتی شاید لازم نمی دید که با صراحت بگوید که بعد از او پیامبری دیگر نخواهد آمد چون به آینده اطلاع نداشت که پیامبری بعد از او نخواهد آمد .
اکنون چند روایت درباره اهمیت و عظمت قرآن ذکر می نماییم :
حضرت امام امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند : از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود : «دیری نپاید که فتنه ها برپا گردد . عرض کردم یا رسول الله ! راه فرار و رهایی از فتنه ها چیست؟ پیامبر (ص) فرمودند : «قرآن کتاب خدا»‌ کتابی که اخبار گذشتگان و آیندگان شما در آن آمده است کتابی که حل و فصل اختلافات و کشمکش های شما در آن می باشد و کتابی که می تواند حق و باطل را به آسانی از هم جدا و روشن سازد . حقیقتی که هزل و شوخی در آن راه ندارد . کتابی که هر ستمگری آنرا به دور اندازد خداوند کمر او را می شکند . آن همان ریسمان محکم الهی است که ارتباط انسان با خدای بدان وابسته است .
با همان کتاب است که گفتگوهای باطل و بی فایده پایان می پذیرد ، دانشمندان از خواندن و تفکر در آن سیر نمی شوند و با گذشت روزگار و قرنها کهنه و فرسوده نمی شود . کتابی است که عجایب و مزایای آن بی پایان است . این قرآن همان گفتاری است که وقتی جنیان‌ آن را شنیدند دلباخته ی آن گردیدند و بی اختیار گفتند : ما قرآن شگفت آوری می شنویم که که به سوی سعادت رهبری می کند ».
همچنین در حدیث دیگری حضرت امیر علیه السلام می فرمایند : «قرآن آن نور مطلق است
که غروب در آن راه ندارد ، دریای عمیق و پهناوری است که عمق آن پیدا نیست مایه ی عزت و
سربلندی است که یاران واقعی آن خوار و مغلوب نخواهند گردید . قرآن کتابی است که خداوند آن را سیراب کننده ی تشنگان علم و بهار دلهای دانشمندان و آخرین مقصد نیکان و صالحان قرار داده است» .
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند : «قرآن برنامه ی سعادت و زندگی انسانهاست که از طرف پروردگارشان برای آنان تنظیم گردیده است . مرد مسلمان کسی است که برنامه ی خود را مورد دقت قرار دهد و هر روز حداقل پنجاه آیه از آن را تلاوت کند » .
اکنون چند آیه از قرآن کریم را برای تبرک می آوریم
سوره مبارکه نساء آیه 135 : ای کسانی که ایمان آورده اید ! کاملاً قیام به عدالت کنید برای خدا گواهی دهید ، اگر چه این گواهی به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما تمام شود . چرا که اگر آنها ثروتمند و یا فقیر باشند ، خداوند سزاوارتر است که از ‌آنان حمایت کند . بنابراین از هوا و هوس پیروی نکنید که از حق منحرف خواهید شد .
سوره مبارکه آل عمران آیه های 133 و 134 و 135 : و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن برابر ‌آسمانها و زمین است که برای پرهیزگاران آماده شده است . همانهایی که در ثروتمندی و فقر انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد . همانهایی که وقتی مرتکب عمل زشتی بشوند یا به خود ستم کنند ، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خداوند که گناهان را ببخشد. و بر گناه در حالی که می دانند گناه است اصرار نمی ورزند .
سوره مبارکه بقره آیه 177 : نیکی ، این نیست که به هنگام نماز روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بچرخانید . بلکه نیکی و نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران (از ته قلب) باور داشته باشد و قسمتی از مال خود را با همه علاقه ای که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و فقیران و واماندگان در راه و تقاضاکنندگان و بردگان انفاق می کند ، نماز را برپامی دارد و زکات را می پردازد و همچنین کسانی که به عهد و قول خود وفا می کنند و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان مبارزه استقامت به خرج می دهند . اینها کسانی هستند که راست می گویند و گفتارشان با عملشان هماهنگ است و اینها هستند پرهیزگاران .
سوره مبارکه بقره قسمتی از آیه 275 : و کسانی که ربا می خورند (در روز قیامت) برنمی خیزند مگر مانند دیوانه ای که تعادل خود را نمی تواند حفظ کند و مرتب زمین می خورد . این مجازات به خاطر آن است که آنها در دنیا گفتند : «داد و ستد هم مانند ربا است و تفاوتی میان آن دو نیست» . در حالی که خدا داد و ستد را حلال کرده و ربا را حرام .
سوره مبارکه بقره آیه 276 : «خداوند سود ربا را نابود گرداند و صدقات را افزونی بخشد و خداوند افراد بسیار کافر گنه پیشه (یعنی رباخواران) را دوست ندارد» .
سوره مبارکه بقره قسمتی از آیه شریفه 279 : «پس اگر ربا را ترک نکردید آگاه باشید که به جنگ خداوند و پیامبرش برخاسته اید» .
همچنین در حدیثی پیامبر اسلام(ص) می فرمایند : «هر کس یک درهم ربا خورد مانند آن است که با مادر خود در خانه کعبه زنا کرده است» .
سوره مبارکه عنکبوت آیه 26 و 27 و 28 : «و لوط به ابراهیم ایمان آورد و ابراهیم گفت : من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او صاحب قدرت و حکمت است . و در سن پیری اسحاق و یعقوب (اسرائیل) را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در نسل او قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است . و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت : شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از موجودات جهان قبل از شما آن را انجام نداده است . شما به سراغ پسران (مردان) می روید و راه تداوم نسل و شرافت انسان را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید . اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند : اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور . لوط عرض کرد : پروردگارا مرا در برابر این قوم فاسد یاری فرما » .
سوره مبارکه نمل آیات 54 الی 56 : «و یاد کن لوط را که چون به قوم خود گفت : «آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست (لواط) می شوید ؟ آیا شما به جای زنان از روی شهوت با مردها درمی آمیزید ؟ ]نه![ بلکه شما مردمی هستید که خود را به نادانی زده اید . اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند : خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید که آنها مردمی هستند که به پاکی تظاهر می نمایند» .
سوره مبارکه هود آیات 77 الی 83 : «و هنگامی که فرستادگان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط ‌آمدند ، از آمدنشان ناراحت شد ، و قلبش پریشان گشت و گفت : امروز روز سختی است ! (زیرا آنها را نشناخت و از این ترسید که قوم تبهکار مزاحم آنها شوند) قوم او به قصد مزاحمت میهمانان به سرعت به سراغ او آمدند . لوط گفت : ای قوم من ! اینها دختران منند و برای شما پاکیزه ترند با آنها ازدواج کنید و از زشتکاری دست بردارید از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید آیا در میان شما یک مرد فهمیده و‌آگاه وجود ندارد؟! قوم لوط گفتند : تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم و خوب می دانی ما چه می خواهیم . لوط گفت : افسوس ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود تا می دنستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم . فرشتگان عذاب گفتند : ای لوط ما فرستادگان پروردگار توایم آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد در دل شب خانواده ات را از این شهر حرکت ده مگر همسرت که او هم به همان بلایی که ‌آنها گرفتار می شوند گرفتار خواهد شد . موعد عذاب آنها صبح است : آیا صبح نزدیک نیست؟!
و هنگامی که فرمان ما فرا رسید ، آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانی از گدازه های آتشی و خاکستر آتشفشانی برایشان فرو فرستادیم . سنگهایی که نزد پروردگارت هدفدار شده بود و این گونه عذاب ها از اینچنین ستمگرانی دور نخواهد بود » .
لازم به تذکر است که یکی از علائم آخرالزمان زیاد شدن عمل بسیار زشت لواط می باشد .1
سوره مبارکه مائده آیه 46 و 47 : «و به دنبال پیامبران گذشته ، عیسی (مسیح) پسر مریم را فرستادیم در حالی که کتاب تورات را که قبل از او فرستاده شده بود تأیید می کرد و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور و موعظه بود برای پرهیزگاران . اهل انجیل نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم ننمایند ، بدکارند» .
سوره مبارکه آل عمران آیه 54 و 55 : «و دشمنان مسیح برای نابودی او و دینش نقشه کشیدند و خداوند نیز برای حفظ او و دینش نقشه کشید و خداوند بهترین چاره جویان است هنگامی که خدا به عیسی فرمود : من تو را برمی گیرم و به سوی خود بالا می برم و تو را از کسانی که کافر شدند پاک می سازم و کسانی را که از تو پیروی کردند تا روز قیامت بالاتر از کسانی که کافر شدند قرار می دهم . سپس بازگشت شما به سوی من است و در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داوری می کنم» .
سوره مبارکه آل عمران 113 و 114 و 115 : «همه مسیحیان و یهودیان یکسان نیستند گروهی از آ‌نان هستند که به حق و ایمان قیام می کنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را می خوانند در حالی که سجده می نمایند . به خدا و روز قیامت ایمان می آورند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در انجام کارهای نیک سبقت می گیرند و آنها از صالحانند . و آنچه از اعمال نیک انجام دهند ، پاداش شایسته آن را می بینند و خدا از پرهیزگاران آگاه است » .
سوره مبارکه مائده آیه 82 : «به طور مسلم ، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود (منظور علما و سران آنها می باشد) **و مشرکان خواهی یافت و به طور مسلم نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می یابی که می گویند : «ما یاران عیسی هستیم» این به خاطر آن است که در میان ‌آنها ، افرادی عالم و تارک دنیا وجود دارند و آنها در برابر حق تکبر نمی ورزند» . البته به فرموده امام ششم شیعیان حضرت امام صادق (ع) (ناصبی ها از یهود هم بدترند) توضیح: ناصبی ها به گروهی گفته می شود که نسبت به دوازده امام بی احترامی کرده و شیعیان 12 امام را مورد اذیت و آزار قرار می دهند.
سوره مبارکه شمس آیه های 1و2و 3 : 1)والشمس و ضحاها : سوگند به خورشید و گسترش نور آن 2)والقمر اذا تلاها : سوگند به ماه هنگامی که پس از آن می آید 3)و النهار اذا جلاها : سوگند به روز هنگامی که جهان را روشن سازد .
البته قرآن دارای یک معنی ظاهری است و معانی عمیق و غیرظاهری هم در بسیاری از آیات وجود دارد . از جمله در همین 3 آیه فوق می باشد . از امام ششم حضرت صادق علیه السلام روایت شده که منظور از خورشید ، وجود مبارک پیامبر اسلام و منظور از گسترش نور آن دین اسلام می باشد . و منظور از ماه وجود مبارک امام اول حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام می باشد که بعد از پیامبر حجت خدا بر تمام مردم زمین است و منظور از روز وجود مبارک امام دوازدهم (مهدی موعود (عج)) می باشد که جهان را با نور عدل و توحید روشن خواهند فرمود .
به امید روزی که امام دوازدهم حضرت مهدی موعود علیه السلام و یار عزیزش حضرت مسیح(ع) و سایر یاران بزرگوار آن حضرت ظهور یابند و انتقام پیامبر اسلام و دختر پاک و مظلوم او یعنی حضرت فاطمه زهرا علیهالسلام و دو فرزند شهیدش امام حسن و امام حسین علیه السلام را از ظالمان بزرگ تاریخ و بشریت و دوستان و پیروان آنها بگیرند و حقیقت قرآن را بر سراسر جهان حکمفرما نمایند . و این آرزویی است که خداوند متعال همانگونه که در سوره انبیاء آیه 105 فرموده است وعده آن را در کتاب های مقدس گذشته نیز داده است : و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ترجمه : و در «زبور» بعد از تورات نوشتیم : مسلماً سراسر زمین را بندگان شایسته ام وارث خواهند شد.
ضمناً از پیامبر اسلام(ص) روایات بسیار زیادی درباره امام دوازدهم بعد از خود و اینکه او از فرزندان فاطمه (ع) است نقل شده است که جناب آقای آیت اله صافی گلپایگانی در کتاب ارزشمند و معروف خود به نام «برگزیده روایات درباره امام دوازدهم (عج)» صدها روایت را از دهها کتاب معتبر شیعه و اهل سنت درباره وجود مبارک امام دوازدهم از پیامبر اسلام (ص) جمع آوری نموده اند .
در پایان چند بیت شعر تقدیم به حضرت امام زمان (عج)
شاها درخت د ین تویی ، پیوند ماء و تین تویی ، در سینه سینین تویی ، زیتون تویی و تین تویی
مقصود زین آئین تویی ، و رشد زمین زیر و زبر ، ای یار غایب از نظر
روی تو دیدم جان شدم ، وز صنع تو حیران شدم ، از نرگست گریان شدم وز هیبتت آرام شدم
ای پادشاه بحر و بر ، ای یار غایب از نظر
ای پادشاه جم بیا ، وی قبله اعظم بیا ، ای صاحب خاتم بیا ، ای منجی عالم بیا ،
ای وارث آدم بیا ، وی زاده خیر البشر ، ای یار غایب از نظر
بنگر شها روی زمین ، با آن نگاه نازنین ، از لاله و از یاسمین ، از ظلم و جور و کفر و کین
از هند و ری تا روم و چین عالم به راهت منتظر ، ای یار غایب از نظر

نوشته :سیدمحمد رضا بحری


کلمات کلیدی :

   1   2   3   4   5   >>   >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786