سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رخت بر بستن نزدیک است . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/14:: 10:20 عصر



12نکته جالب و پندآموز از داستان ذوالقرنین

یکى از مهم ترین قسمت هاى نقل هر داستان، طرح نکات جالب و آموزنده آن است. داستان ذو القرنین نیز حاوی نکات جالب و آموزنده ای می باشد:
1- نخستین درسى که از این داستان مى آموزیم، آن است که در این جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى گیرد. به همین جهت، خداوند براى پیشرفت کار ذو القرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد: «واتیناه من کل شىء سببا» و وسایل دستیابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم (کهف ،84)و او هم از این اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا» بنابراین آن ها که انتظار دارند بدون تهیه اسباب و وسایل لازم و بدون استفاده از آن ها به پیروزى برسند، به جایى نخواهند رسید، حتى اگر ذو القرنین باشند!
2- یک مدیریت فراگیر، نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره اش و شرایط مختلف آن ها بى اعتنا باشد، به همین دلیل ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون که هرکدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن ها رفتار کرد و همه را زیر بال و پر خویش گرفت. هیچ حکومتى نمى تواند بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزى برسد، این همان اصلى است که ذو القرنین از آن بخوبى استفاده کرد و گفت:" آنها را که ظلم و ستم کرده اند مجازات خواهیم کرد، و آنها را که ایمان و عمل صالح دارند به نحوى شایسته و نیکویى پاداش خواهیم داد". على(ع) در فرمان معروفش به" مالک اشتر" که یک دستور العمل جامع کشوردارى است مى فرماید:«و لا یکون المحسن و المسی ء عندک بمنزلة سواء، فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان، و تدریبا لاهل الاسائة على الاسائة» ترجمه: هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر سبب مى شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران جسور و بى پروا.
3- تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل نیست. به همین دلیل ذو القرنین بعد از آن که تصریح کرد: من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا یسرا» ترجمه: و به او از فرمان خود تکلیفى آسان خواهیم گفت(کهف،88) یعنى ما براى مردم صالح این سرزمین قوانین و برنامه هاى آسانى وضع خواهیم کرد تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- از نکات جالب این داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى باشد، مردمى گرفتار ظالمین داخلى و تا حدى متمدن، به طورى که گویا ذو القرنین بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمین، براى آنان قوانینى هم وضع کرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى که حتى سایبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى دیگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.
5- ذو القرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى فهمیدند و ساده لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن ها گوش فراداد و نیازشان را برطرف ساخت و میان آن ها و دشمنشان سد محکمى برپا کرد; با اینکه مى توانست چنین مردمى را با وعده و وعید قانع کند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هیچگونه چشم داشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم:«اسماع الاصم من غیر تضجر صدقة هنیئة» ترجمه:بلند سخن گفتن آن چنان که شخص ناشنوا بشنود مشروط بر اینکه توأم با اظهار ناراحتى نباشد همچون صدقه گوارایى است.
6- امنیت، نخستین و مهم ترین شرط یک زندگى سالم و اجتماعى است. به همین جهت ذو القرنین براى تامین امنیت قومى که مورد تهدید و غارت بودند، پرزحمت ترین کارها را برعهده گرفت و براى جلوگیرى از یورش مفسدان، نیرومندترین سدها را ساخت. اصولا تا وقتى که جلو مفسدان با قاطعیت و با نیرومندترین مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد دید. به همین دلیل حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام بناى کعبه نخستین چیزى که از خداوند سبحان براى آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیت بود: رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام (سوره ابراهیم آیه 35) پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاه دار. نیز به همین دلیل در نظام قضایى اسلام سخت ترین مجازات ها براى کسانى است که امنیت جامعه را به خطر مى اندازند: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزى فى الدنیا ولهم فى الاخرة عذاب عظیم الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم » ترجمه: مجازات آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى خیزند و اقدام به فساد در روى زمین مى کنند و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى برند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى (چپ) آن ها، به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند. این رسوایى آن ها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند مگر آن ها که پیش از دست یافتن شما بر آنان توبه کنند. پس بدانید (خدا توبه آن ها را مى پذیرد) و خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره مائده، آیات 32 و 33).
7- درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى توان آموخت، این است که صاحبان اصلى درد باید در انجام کار خود شریک باشند. به همین خاطر ذو القرنین به گروهى که از هجوم اقوام یاجوج و ماجوج شکایت داشتند، گفت: «فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن ها سد محکمى ایجاد کنم!(کهف ،95)ودرتمام مراحل سدسازى از نیروى کار آنان بهره جست. اساسا چیزى که با همکارى استفاده کنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته مى شود و هم نتیجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مى گیرد; چرا که استفاده کنندگان خود رنج تهیه آن را چشیده اند و به ارزش آن واقفند.
8- هر شخص یا گروهى که خواستار انجام کارى است، خود باید حاضر به هرگونه همکارى و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتیجه این آمادگى و تلاش همه جانبه (به اضافه مدیریت صحیح و امین) است که انسان دست به انجام هر کار مهم و بزرگى بزند، در آن موفق مى شود; چنان که آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محیر العقولى بسازند.
9- یک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد و به آنچه خدا در اختیارش گذارده، قناعت کند. لذا مى بینیم که ذو القرنین برخلاف سلاطین دیگر که حرص و ولع عجیبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى که پیشنهاد مال و اموال به او مى شود نمى پذیرد و مى گوید: «ما مکنى فیه ربى خیر» گفت: تمکنى که پروردگارم به من داده بهتر است (کهف،95) آنچه پروردگارم در اختیارم گذاشته از مالى که شما پیشنهاد مى کنید،بهتراست. بنابراین من از شما اجر و مزد نمى خواهم. در قرآن مجید به طور مکرر در داستان انبیاء مى خوانیم که یکى از اساسى ترین سخن هاى ایشان این بوده: «وما اسئلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین» حضرت نوح علیه السلام بعد از اعلام رسالت خویش به قوم خود گفت: و من براى این دعوت هیچ مزدى از شما نمى طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (سوره شعراء، آیه 109) شبیه این سخن را قرآن در چندین مورد از زبان انبیاى پیشین (سوره شعراء، آیات 127 و 145 و 164 و 180 و سوره هود، آیات 29 و 51 و سوره انعام، آیه 90) و پیامبر اسلام نقل کرده است. این سخن از پیامبر اسلام به چهار صورت در قرآن آمده است:
اول: «قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکر للعالمین» ترجمه: بگو در برابر این رسالت و تبلیغ، پاداشى از شما نمى طلبم. این چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست! یعنى این وظیفه من است (سوره انعام، آیه 90).
دوم: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله وهو على کل شى ء شهید» ترجمه: بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است! (سوره سبا، آیه 47).
سوم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» ترجمه: بگو: من در برابر ابلاغ آیین خدا هیچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند. یعنى گزینش این راه پاداش من است (سوره فرقان، آیه 57).
چهارم: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور» ترجمه: بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هرکس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزایم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است (سوره شورى، آیه 23).
از مجموعه این چهار آیه چنین نتیجه گیرى مى شود که پیامبر اسلام اجر مادى و دنیایى از امت خویش نخواسته است و فقط دوستى و محبت اهل بیت علیهم السلام را که پایه اى براى رهبرى آینده اسلام و راهیابى به اهداف عالى و الهى است، به عنوان پاداش ذکر نموده است ; چیزى که در اصل به نفع خود امت مى باشد. و این شبیه آن است که پزشکى بعد از معاینه و تجویز دارو و دستورها به مریض بگوید من از تو مزدى نمى خواهم فقط دارو را درست مصرف کن و توصیه ها را درست انجام بده. خب در اینجا اگرچه عمل و توصیه هاى پزشک به صورت اجر و مزد مطرح شده است، اما این مزدى نیست که نفعش به طبیب برسد; بلکه نفع آن به شخص مریض خواهد رسید.
بنابراین عمل ابلاغ رسالت همه پیامبران با خلوص کامل و بدون هیچ گونه چشمداشتى به اموال مردم یا منافع دنیایى، تقدیم بارگاه الهى شده است. در عوض این زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و کرم خداوند سبحان نصیب آنان مى گردد.
10- درس دیگر این داستان محکم کارى است. ذو القرنین در بناى این سد از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد و براى اینکه این قطعات به هم جوش بخورند، آن ها را در آتش گداخت و براى اینکه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثیرات هوا و رطوبت باران مقاومت کند، آن را با لایه اى از مس پوشاند.
11- انسان هرقدر قوى، نیرومند و متمکن باشد و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید، هرگز نباید به خود ببالد و یا مغرور شود. این درس دیگر این داستان است. ذو القرنین در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى کرد. به هنگام پیشنهاد کمک مالى گفت: «ما مکنى فیه ربى خیر» آنچه پروردگارم در اختیارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام کار سد گفت: «هذا رحمة من ربى» این سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است(کهف،98).
12- همه چیز زایل شدنى است و محکم ترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت; هرچند از آهن و پولاد یکپارچه باشد. این نیز درسى است براى انسان ها که دنیا را جاودانه ندانند و در جمع مال و کسب مقام، بى قید و شرط و حریصانه نکوشند و بدانند که تمام آنچه در دنیاست - سد ذو القرنین که سهل است خورشید با آن عظمتش - خاموش و فانى مى شود. کوه ها با تمام صلابتشان متلاشى مى شوند و نیز انسان که در این میان از همه آسیب پذیرتر است: «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام» ترجمه: همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى شوند. تنها ذات شکوهمند و گرامى پروردگار تو است که باقى مى ماند. (سوره الرحمن، آیات 26 و 27) آیا اندیشه در این واقعیت کافى نیست تا جلو خودگامگى هاى انسان را بگیرد؟ طالب این فصل، عموما از تفسیر شریف نمونه انتخاب شده که بعضى با همان عبارات و بعضى دیگر به همراه بازنویسى در اینجا آورده شده است و البته برخى مطالب نیز اضافات نویسنده است. اید دانست که نکات پندآموز این داستان محدود به این دوازده نکته نیست و شما نیز مى توانید با تعمق در جوانب داستان نکات بیشترى به دست آورید.

پی نوشت

1- تفسیر نمونه، ج‏12، ص: 538-542
2- ذوالقرنین در قرآن ، محمد رضا امین زارع



درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786