سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تندخویى گونه‏اى دیوانگى است ، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بود . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:59 عصر
 
کوثر قرآن

عباس کوثرى

این جویبارهاى فضیلت‏به هم پیوند خورد و در سوره «کوثر» مجموعه‏اى دل‏انگیز از زیباییها و اصالتها را رقم زد و آن را به عنوان، هدیه‏اى الهى، تقدیم رسول خاتم(ص) کرد، زیرا فاطمه(س) یکى از مظاهر فیض مداوم و جریان پر برکت‏حرکت محمدى است که استمرار آن را با ذریه خویش تضمین کرد.
«بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک وانحر. ان شانئک هو الابتر»
معنویت قدسى فاطمه(س) در قرآن کریم، جلوه‏اى تام یافته. جمال معنوى و اوج پاکى و عصمتش، در آیه تطهیر، (1) درخشش انسان کامل را متجلى ساخت، آیه مباهله (2) شاهدى بر شکوهمندى و قدر و جلالتش شد.
و سوره «هل اتى‏» (3) جلوه‏اى از مروت و ایثار فاطمه(س) را همراه با عارفانه‏ترین زمزمه هستى - «على حبه‏» - تجسمى زیبا بخشید.
این جویبارهاى فضیلت‏به هم پیوند خورد و در سوره «کوثر» مجموعه‏اى دل‏انگیز از زیباییها و اصالتها را رقم زد و آن را به عنوان، هدیه‏اى الهى، تقدیم رسول خاتم(ص) کرد، زیرا فاطمه(س) یکى از مظاهر فیض مداوم و جریان پر برکت‏حرکت محمدى است که استمرار آن را با ذریه خویش تضمین کرد.
در این راستا نگاهى به سوره کوثر داریم:
الف: جلوه‏هاى اعجاز در سوره کوثر; آنان که اهل ذوق و ادب و آشناى با آهنگ کلمات هستند و معانى زیبا و معارف بلند را درک مى‏کنند سوره‏هاى قرآن را آنچنان پرجاذبه و دلربا احساس مى‏کنند که خضوع و فروتنى خویش را در مقابل این اعجاز بزرگ اعلام داشته و اسلام را به عنوان دین و برنامه زندگى خویش برمى‏گزینند.
همین آهنگ زیبا و دلنشین قرآن در نظم و نسق زیباى کلمات سوره کوثر جلوه غیر قابل تقلید یافته است; بویژه که پایان هر آیه به راء ماقبل مفتوح در کلمات - الکوثر - و انحر - ابتر - روح هنرمند را به وجد و شوق آورده و او را به دنیاى زیباى ترکیب کلمات رهنمون مى‏گردد. یکى از مفسرین در این باره مى‏نویسد: مخارج صوتى حروف، حرکات، ترکیبات و فواصل این سوره، آهنگ و ایقاعات خاص و وصف ناپذیرى دارد. هر آیه داراى دو ایقاع (4) است که از حروف هم مخرج و قریب المخرج «ا، ن، ک، ل‏» متصل و منفصل و فواصل راء ماقبل فتحه، ترکیب یافته که از مجموع آنها آهنگ یکنواخت‏بر مى‏آید، آیه اول با حرکت کسره و نون مشدد و فتحه‏ها و سکونهاى متعالى آمده که حرکت اعطاء را از مبدء تا نهایت مى‏نمایاند.
صداى حروف و حرکات متنوع آیه دو، بیانگر دو امر متوالى است ... اوزان و کلمات خاص این سوره: اعطیناک، الکوثر، انحر، شانئ، الابتر است. معانى عالى و پیشگویى قاطع را که در آیه کوتاه این سوره آمده و در آهنگ حروف و حرکات و کلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده است، نه آنطور که هست مى‏توان دریافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه کوثر و نشانه کلام برتر و به عجز آوردن بشر است. (5)
اعجاز قرآن در سوره کوثر نه تنها در موزون بودن کلمات و ترکیب زیباى آن نهفته است‏بلکه با پیشگویى درست از آینده، جلوه‏اى دیگر از اعجاز را فراراه حق جویان قرار داده است. با استخدام کلمات غنى و برخوردار از معانى بلند آنچنان به سوره کوثر استحکام بخشیده، که مجال ظهور و مقاومت هر گونه معارضه‏اى را از بین برده است و اگر کسى به این کار دست زد نه تنها بر آن خدشه‏اى وارد نساخته بلکه بر رونق آن نیز افزوده است. نمونه آن را در کار یکى از مزدوران استکبار در کتاب «حسن الایجاز» (6) «حویش‏» مشاهده مى‏نماییم. نویسنده به گمان خود به مقابله با سوره «کوثر» برخاسته و معارضه خویش را این چنین آورده است: «انا اعطیناک الجواهر فصل لربک و جاهر - ولا تعتمد قول ساحر; ما به تو زر و زیور دادیم، پس براى پروردگار خویش نماز بگزار و آن را آشکار کن و به سخن جادوگر اعتماد نکن.»
اولین سؤالى که براى هر فرد پیش مى‏آید این است که; این چه نوع مقابله و معارضه‏اى است که بیشترین الفاظ را از خود سوره کوثر انتخاب کرده است و فقط به جایگزینى بعضى الفاظ بسنده کرده است؟ آیا همانندى یک اثر زیبا این گونه است که عبارات آن اثر با تغییرات اندک ذکر نشود؟ علاوه اینکه تاکید آورده شده در جمله «انا اعطیناک‏» که لفظ «انا» و «نا» و آوردن فعل ماضى گواه آن است مى‏بایست‏بیانگر امرى باشد که از اهمیت فراوانى برخوردار است. هر انسان اندیشمند و متفکر این را به خوبى مى‏فهمد که نعمتهاى مهمترى مانند عقل، ایمان و حیات با این تاکید و اهتمام سازگارى و تناسب تام دارد و آوردن زر و زیور تنها به خاطر همان روحیه بندگى و پویندگى در مقابل جواهرات است که از بین همه نعمتها به آن اهتمام ورزیده است. (7) سوره کوثر جداى از کوتاهى عبارات، از مضامین بلند و معارف زیبایى برخوردار است و این معجزه و سند نبوت پیامبر گرامى(ص)براى همیشه‏در تاریخ‏از مردم خواسته است که اگر مى‏توانند یک سوره هر چند به کوتاهى سوره کوثر، بیاورند.
سوره کوثر با این جمله آغاز مى‏شود «انا اعطیناک الکوثر». سؤالى که مطرح است این است که چگونه عطاى خداوندى به صورت جمع، ما، آورده شده است؟ با این که خداوند متعال یگانه یکتاست و همه نعمتها از او سرچشمه گرفته است‏براى این تعبیر که نظیر آن در سوره‏هاى دیگر از جمله سوره قدر «ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم‏»فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مى‏نویسد: سومین نظر در معناى کوثر این است که منظور از آن فرزندان آن حضرت است، و این به آن جهت است که; این سوره در رد کسانى نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى‏مى‏کردند.
مشاهده مى‏شود، دو جواب داده شده است: 1 - تعبیر جمع به خاطر عظمت دادن به او است و اینکه مورد، کوثر، ذکر شده است، نشان دهنده اهتمام فوق‏العاده خداوند است.
2 - جهان مبتنى بر نظام علت و معلول و اسباب و مسببات است; چنانکه در حدیثى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب‏» اراده‏اى الهى بر این قرار گرفته است که امور جهان جز به اسباب خود جریان نیابد. (8) و چون علل و اسباب به اذن الهى دست اندر کار این عطیه الهى بوده است، در اشاره به آن جمع آورده شده است. فخر رازى در این زمینه مى‏نویسد: «فلا یمکن حمله على الجمع الا اذا ارید ان هذه العطیه مما سعى فى تحصیلها الملائکة وجبریل و میکائیل والانبیاء المتقدمون...» نمى‏توان این آیه را «انا اعطیناک‏» جمع دانست; مگر اینکه بگوییم این بخشش از امورى است که در به دست آوردن آن ملائکه و جبرئیل و میکائیل و انبیاء پیشین سعى و تلاش داشته‏اند. (9)
ب: معناى کوثر: مرحوم طبرسى در معناى لغوى «کوثر» مى‏نویسد: «الکوثر، فوعل من الکثرة و هو الشئ الذى من شانه الکثرة و الکوثر، الخیر الکثیر» کوثر صفت مبالغه و وزن فوعل را دارد و بر گرفته از کثرت است و آن عبارت از چیزى است که; شایستگى و زیادى را داشته باشد و منظور از آن خیر فراوان است. (10)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى کوثر ذکر مى‏کند.
ج: مظاهر و جلوه‏هاى کوثرى: خیر فراوان در این آیه به امور مختلفى از جمله: قرآن، نبوت، چشمه‏اى در بهشت، علماء، زیادى فرزندان، حوضى در بهشت، حکمت و شفاعت تفسیر شده است. (11)
هیچ کدام از این معانى با یکدیگر منافاتى ندارند، زیرا همه بیانگر همان مضمون متعالى کوثر و خیر فراوانند. نکته در خور توجه این است که این زیادى فرزندان و نسل پیامبر(ص) که از چشمه‏سار فاطمه(س) جوشیده است، در میان دیگر معانى از درخشش و جلوه بیشترى برخوردار است. برخى از شواهد و قرائنى که آن را تایید مى‏کند عبارتند از:
الف. شان نزول سوره: مفسرین از شیعه و اهل سنت در شان نزول این سوره این گونه نگاشته‏اند که; عاص بن‏وائل سهمى جلوى یکى از درهاى مسجد الحرام بنام باب بنى السهم با رسول گرامى اسلام ملاقات کرد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت. قریشى‏ها که شاهد این منظره بودند از او سؤال کردند: با چه شخصى سخن مى‏گفتى؟ او با عبارات بیشرمانه گفت‏با ابتر.
این جواب به آن جهت‏بود که عبدالله، آخرین فرزند پسر آن بزرگوار، زندگى را بدرود گفته بود. و عرب جاهلى کسانى را که داراى فرزند پسر نباشد «ابتر» قلمداد مى‏کردند زیرا تنها راه استمرار اهداف فرد را در وجود پسر مى‏دانستند. (12) در نتیجه، این شان نزول متناسب با سرزنش آنان خواهد بود.
در این باره فخر رازى، از علماى اهل سنت، در تفسیر خود مى‏نویسد: «سومین نظر در معناى کوثر این است که منظور از آن فرزندان آن حضرت است و این به آن جهت است که; این سوره در رد کسانى نازل شده است که از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزندان عیبجویى مى‏کردند که در این صورت معناى آن این است که خداوند ترا فرزندان و نسلى عطا مى‏کند که در طول تاریخ برقرار خواهند ماند سپس مى‏گوید: ببین که چقدر انسانها از اهل‏بیت پیامبر(ص) به شهادت رسیده‏اند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاینده آنان است آنگاه بنگر که چه تعداد از بزرگان اندیشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا «علیهم الصلوة و السلام‏» و محمد نفس زکیه در میان آنها جلوه‏گر شده است‏» (13) .
علامه آلوسى بغدادى در تفسیر روح المعانى مى‏نویسد: مى‏توان یکى از معانى کوثر را زیادى فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) دانست زیرا که; عیبجویى دشمنان در ارتباط با فقدان فرزند آن حضرت بوده است. سپس مى‏گوید: این‏چنین است که فرزندان رسول گرامى اسلام سراسر گیتى را فرا گرفته‏اند. (14)
بیضاوى، از دیگر مفسرین اهل سنت، نیز زیادى فرزندان و پیروان را در شمار معانى کوثر ذکر مى‏کند. (15)
در میان مفسرین شیعه، مرحوم طبرسى در مجمع البیان و علامه طباطبایى در المیزان مخاطبان خود را به این معنا توجه داده‏اند. در تفسیر المیزان در این باره به خوبى استدلال شده است.
ب: دومین شاهد بر اینکه در کوثر معناى فرزندان فراوان منظور شده، ذیل سوره شریفه است که مى‏فرماید: «ان شانئک هو الابتر.» محققا دشمن تو بى‏دنباله است; زیرا که ظاهر کلمه ابتر، عبارت از قطع نسل و بى‏فرزندى است چنانکه شان نزول سوره آن را تایید مى‏کند و یا دلیلى بر انحصار به یکى از موارد آن مثل جدا شدن از خیرات ... است.
و یا از قوم خود نخواهد دانست و بیانگر هرگونه انقطاع و جدا شدن مى‏باشد در هر صورت بدون دنباله بودن از نظر فرزند، در معناى ابتر ملاحظه شده است که خود دلیلى بر این است که در کوثر معنایى مقابل آن ارائه شده است; یکى وجود فرزندان بسیار است که به پیامبر(ص) اعلام مى‏دارد که: اى پیامبر ما به تو خیر فراوان از جمله فرزندان بسیار دادیم و دشمن تو براى همیشه تاریخ از تمامى نیکیها و از نسل و فرزندان منقطع و جدا خواهد بود و از آنجا که بستر کوثر و جریان پرفیض و مداوم، در وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه(س) قرار دارد، به عظمت این سرچشمه خیرات و وجود با برکت‏بیشتر مى‏توان پى برد. وجود مقدسى که نعمت‏بزرگ الهى و استمرار فرزندان رسول گرامى اسلام(ص) به وسیله او تحقق یافت، تا شخصیت زن را در ابعاد معنوى و اجتماعى جلوه بیشترى بخشیده تا هیچ فردى به خود اجازه ندهد که فرزندش را تنها به خاطر جنسیت مورد تحقیر قرار دهد زیرا که الگوى زن مسلمان فاطمه(س) است. همان بزرگوارى که حلقه پیوند شکوهمند رسالت و امامت گشت و زیباترین جلوه‏هاى انسانى معنوى را در خویش متجلى ساخت.
مکتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضایل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نیک زیستن است که در هسته مرکزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، که جامعه دیروزجاهلى.
سوره کوثر خود گواه این مطلب است که تبار و ذریه پیامبر گرامى(ص) از دختر گرانمایه‏اش فاطمه(س) استمرار مى‏یابد; چنانکه مرحوم علامه طباطبائى (16) به آن توجه داده است. البته این معنا را در آیات دیگر به صورت آشکارترى مى‏توان دید. همچنین به دو نمونه آن در مناظره امام موسى بن‏جعفر(ع) با هارون الرشید تصریح شده است زمانى هارون الرشید از امام موسى بن‏جعفر(ع)، پرسید: چگونه شما مى‏گویید ما از فرزندان پیامبریم، با اینکه به جاى ماندن نسل از پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستید؟ حضرت در جواب او، آیه‏اى از سوره انعام را خواند: «و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هرون وکذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین‏» و هدایت نمودیم - از فرزندان او، نوح یا ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و اینگونه نیکوکاران را جزا مى‏دهیم و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند. (17) آنگاه حضرت از هارون‏الرشید پرسید: پدر عیسى کیست، که به وسیله آن از فرزندان نوح «یا ابراهیم‏» بشمار آمده است؟ هارون گفت: عیسى پدرى نداشت. امام بى‏درنگ فرمود: همانگونه که خداوند عیسى را بوسیله مریم از فرزندان انبیاء محسوب داشته است، ما نیز به پیامبر اسلام از طریق مادرمان فاطمه(س) انتساب پیدا کرده‏ایم و از فرزندان آن حضرت هستیم. آنگاه حضرت آیه شریفه مباهله را تلاوت کرد: «فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم ...» و فرمود: هیچ کس ادعا نکرده است که: در موقع مباهله و نفرین بر مسیحیان پیامبر غیر از على بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین،: در زیر کساء (عبا) داخل کرده باشد. به این ترتیب مشخص مى‏شود منظور از ابنائنا، پسران ما، حسن و حسین‏اند که خداوند آنها را پسران رسول خود خوانده است. (18)
بهره‏اى که از این سوره نورانى باید براى امروزمان برداریم این است که: راه نجات جامعه انسانى در بازگشت‏به چشمه‏سار جوشان و استفاده از برکات فراوان آن است، که در مجموعه‏اى از الگوهاى متعالى تجلى یافته است.
اگر فاطمه(س) براى زن معاصر امروزین بهترین الگو است‏بدان جهت است که مکتب فاطمه(س) مجموعه‏اى از فضایل انسانى و منظومه‏اى از گلواژه‏هاى نیک زیستن است که در هسته مرکزى آن پیامبر قرار گرفته است و فرزندان معصومش، اقمار این منظومه‏اند. جهان امروز به همان مقدار نیازمند به آرمانهاى فاطمى است، که جامعه دیروز جاهلى. زیرا که اصول حاکم بر نظام جاهلى قدیم، در شکلهاى جدیدتر ارائه شده است و جاهلیت جدیدى را در قالب نظام‏هاى غربى و الحادى ترسیم کرده است. نظام خانواده استحکام و اصالت‏خویش را از دست داده و زن به صورت یک شى‏ء و بازیچه بازارهاى تبلیغاتى درآمده و آزادى زن در برهنگى و جلوه‏گرى او تجسم یافته است.
اینجاست که زن امروز نیازمند اسوه‏هایى است که با تکیه بر ارزشهاى راستین الهى او را به کوثر آگاهى و ایمان و آزادى راستین رهنمون شود.
نى تو اعطیناک کوثر خوانده‏اى پس چرا خشکى و تشنه مانده‏اى یا مگر فرعونى و کوثر چو نیل بر تو خون گشته است و ناخوش اى علیل توبه کن بیزار شو از هر عدو کو ندارد آب کوثر در گلو هر که را دیدى ز کوثر سرخ رو او محمد(ص) خوست‏با او گیر خو هر که را دیدى ز کوثر خشک لب دشمنش میدار همچون مرگ و تب
«فصل لربک وانحر; پس براى پروردگارت نماز گزار و نحر کن.» سپاسگزارى و کرنش به آستان الهى از وظایف مهمى است که عقل هر انسان برایش مقرر مى‏دارد. سرشت انسانها مبتنى بر قدردانى از فردى است که به او نیکى کرده است و از آنجا که تمامى نعمتها از جانب خداوند به انسان ارزانى شده است، سپاسگزارى از او جلوه دیگرى به خود مى‏گیرد که در این سوره مبارکه در نماز و «نحر» تجسم یافته است.
هر معنایى که در «نحر» منظور باشد چه قربانى کردن شتر و چه بالا بردن دو دست تا روبروى گلوگاه و یا جلو آوردن روى سینه - به هنگام تکبیرهاى نماز، همه نشانه سپاسگزارى از نعمتهاى خداوند است و نماز و نحر در صورتى مى‏تواند اعلام سپاس باشد که فقط براى خدا و در جهت پروردگار جهان باشد.
«ان شانئک هو الابتر.» به یقین دشمن تو بى‏دنبال و بى‏خیر است. یکى از جلوه‏هاى اعجاز قرآن، خبرهاى غیبى و پیشگوییهاى قاطع و انطباق آن با واقعیتها است و به روشنى موارد زیادى را در آیات قرآنى مى‏توان یافت. از جمله; داستان پیشگویى پیروزى رو میان بر ایرانیان، پس از آنکه آنها مغلوب ایرانیان گشتند و آن را نه سال قبل پیش‏بینى کرد و به همانگونه نیز تحقق یافت‏خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: «غلبت الروم فى ادنى الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین‏» رومیان مغلوب شدند در جنگى که به نزدیکتر زمین واقع شد و آنها پس از مغلوب شدن به زودى بر فارسها با ر دیگر غلبه خواهند کرد. (19) و در آیه‏اى دیگر پیروزى مسلمین در جنگ بدر را پیش‏بینى کرد و فرمود: «سیهزم الجمع و یولون الدبر» به زودى آن جماعت «در بدر» شکست‏خورده و به جنگ پشت کنند. (20)
جهت تحقیق بیشتر مى‏توان به تفسیر البیان اثر آیة‏الله خوئى (21) و المیزان نوشته علامه طباطبائى (22) مراجعه کرد.
سومین پیش‏بینى مربوط به آیه شریفه «ان شانئک هو الابتر» است. دشمن که از سر غرور و نخوت به زیادى تعداد و فرزندان خویش مى‏بالید و مسلمین را ناچیز مى‏انگاشت و به خصوص بعد از فوت فرزند رسول گرامى اسلام، کار را تمام شده تلقى کرد و گمان برد پیام و رسالت پیامبر در میان انبوه حوادث تاریخ به فراموشى سپرده خواهد شد. در این هنگام قرآن کریم پیشگویى کرد که دین تو جهانگیر خواهد شد و کار دشمنان به نافرجامى و تباهى خواهد کشید و امروزه که پس از چهارده قرن حضور سرافراز اسلام را در جهان مشاهده مى‏کنیم درخشش اعجاز این سوره را هر چه بیشتر حس کرده و آن را به عنوان نشانه صدق دیگرى بر رسالت نبى گرامى اسلام اعلام مى‏داریم.
مصطفى را وعده کرد الطاف حق گر بمیرى تو نمیرد این سبق من کتاب و معجزت را رافعم بیش و کم کن را ز قرآن مانعم من مناره پر کنم آفاق را کور گردانم دو چشم عاق را چاکرانت‏شهرها گیرند و جاه دین تو گیرد ز ماهى تا به ماه تا قیامت‏باقیش داریم ما تو مترس از نسخ دین اى مصطفا (23)
در پرتو همین اعجاز فرزندان فاطمه(س) همچنان رونقى فزاینده یافته، سرچشمه‏اى پربرکت‏شده‏اند که هر روز بیش از گذشته در جهان مى‏درخشند و شاخسارهاى معنویت و پاکى را فرا راه حق‏جویان قرار مى‏دهند، تا آن زمان که چهره پر فروغ حسن یار و جلوه زیباى عدل الهى حضرت بقیة الله «عجل الله تعالى فرجه الشریف‏» رخ کند و با ظهور خود کوثر فاطمى را تفسیرى تام و تمام بخشد - به امید آن روز. والسلام.

پى‏نوشتها:


1- سوره احزاب، آیه‏33.
2- آل عمران، آیه 61.
3- سوره دهر، آیه‏76.
4- ایقاع: توافق صداها - هم آهنگى نقل از کتاب «فرهنگ نوین‏» در ماده وقع.
5- پرتوى از قرآن; آیة‏الله طالقانى، بخش 2، جلد آخر، ص‏281.
6- این کتاب از چاپخانه انگلیسى، آمریکائى بولاق مصر در سال 1912 منتشر شد و مرحوم آیة‏الله خوئى در رد آن کتاب «نفحات الاعجاز» را نگاشته است. نقل از تفسیر «البیان‏» ج‏1، ص‏108، طبع پنجم.
7- براى توضیح بیشتر مراجعه شود به «البیان‏»: آیة‏الله خوئى، ج‏1، ص‏113، طبع پنجم.
8- بحارالانوار، ج‏2، کتاب العلم، ص‏90.
9- تفسیر فخر رازى، سوره کوثر، ج‏32، ص‏124.
10- مجمع البیان، سوره کوثر، ج‏5، ص‏548، کتابخانه آیة‏الله نجفى.
11- مراجعه شود به مجمع البیان، ج‏5، ص‏549 و تفسیر فخر رازى، ج‏32، ص‏124.
12- مجمع البیان، ج‏5، ص‏549 و المیزان، ج‏20، ص‏372 و درالمنثور، ج‏8، ص‏652، دارالفکر.
13- تفسیر فخر رازى، ج‏32، ص‏124.
14- روح المعانى، ج‏30، ص‏245.
15- تفسیر بیضاوى، ج‏2، ص‏626.
16- المیزان، سوره کوثر، ج‏20، ص‏371.
17- سوره انعام، آیه 84.
18- بحارالانوار، ج‏48، ص‏128.
19- سوره روم، آیه‏3.
20- سوره قمر، آیه 45.
21- البیان، ج‏1، ص‏81، طبع پنجم.
22- المیزان، ج‏1، ص‏63.
23- مثنوى مولوى، دفتر سوم، ص‏442، شماره‏1196.
--------------------------------------------------------------------------------
منبع:ماهنامه کوثر ، شماره 8
.
کلمات کلیدی : فاطمه زهرا س

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:37 عصر
حوزه هاى قوامیت

بر اساس معنایى که براى (قوام) ارائه گردیده است, هر آنچه که در حفظ تعادل شخصیت زن دخالت دارد در دایره قوامیت مى گنجد. مهم ترین این عوامل را مى توان این گونه برشمرد:
الف. اداى حقوق زن یکى از عوامل سلامت جسمى و روحى او به حساب مى آید که بارزترین محور قوّامیّت را تشکیل مى دهد.105 مرد به تناسب توانایى جسمى و آشنایى بیشتر با واقعیتهاى بیرونى بایستى نیازهاى معیشتى و روحى زن را تأمین نماید, تا وى با فراغت خاطر بدون خستگى جسمى و روحى به انجام وظایف خود بپردازد. به همین دلیل, قوّامیّت در آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به فضایل موهبتى مرد و تأمین نفقه توسط او مستند شده است.
اگر در کنار رنج و زحمت طاقت فرساى باردارى, شیردهى و رسیدگى به کارهاى خانه, بار تأمین هزینه زندگى زن نیز بر عهده خود او باشد, یقیناً پیرى و افسردگى زودرس به سراغ او آمده و نابهنگام جاذبه هاى طبیعى او را به یغما مى برد و این خسارتى است که کاهش رغبت و علاقه مرد را نیز در پى دارد, بویژه اگر فرسودگى ظاهرى با افسردگى روحى همراه باشد. بر این اساس تأمین هزینه زندگى زن نقش واضح و آشکارى در پایدارى و استوارى زیبایى و شادابى جسمى و روحى زن دارد.
طرح تأمین نفقه زن با ماهیت حقوقى گام دیگرى است در جهت حفظ کرامت و شخصیت زن و این که موقع دریافت هزینه, احساس ذلت و فرودستى دامنگیر وى نگردد.
هویت حقوقى نفقه زن این پیام را در خود نهفته دارد که بى توجهى یا کم توجهى به آن ستمگرى و جفاکارى است و با رعایت آن حقوق, مرد مى تواند ادعاى عدالت کند!
ب. دعوت به ارزشها که در سنت از آن تعبیر به (اطاعت از شوهر در دایره معروف) شده است عامل دیگرى است براى حراست و پاسدارى تعادل شخصیت زن که تعادل شخصیت انسان را به ارمغان مى آورد, چون هر انسانى در دامن مادر تربیت مى شود!
پیامبر(ص) در روایتى که از امام صادق(ع) نقل شده, هنگام بیعت با زنان فرمود:
(لاتعصین بعولتکنّ فى معروف) 106
شوهران خود را در کار نیک نافرمانى نکنید.
و در حدیث دیگر فرمود:
(و من حقکم علیهنّّ… و لایعصینکم فى معروف.)
یکى از حقوق شما این است که زنان در حوزه معروف از شما پیروى نمایند.

حوزه هاى معروف

شایسته است که معروف دردو حوزه (دین) و (وظایف ویژه زنان) به مطالعه گرفته شود:
1. علاقه به خودآرایى, مهرورزى به فرزند, علاقه به تدارک لوازم منزل و هیجانهاى برخاسته از زودرنجى. مرد در این زمینه ها باید پاسدار حریم خانواده اش باشد و همسرش را به تعادل فراخواند.
(یا أیها الذین آمنوا قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً وقودها الناس والحجارة)تحریم/6
اى مؤمنان! خود و خانواده تان را از گزند آتشى که سوخت آن را مردم و سنگ تشکیل مى دهد, حفظ کنید.
امام على(ع) ذیل این آیه مى فرماید:
(علّموا انفسکم و أهلیکم الخیر و أدّبوهم.)107
خود و خانوداه تان را با نیکى آشنا ساخته و بر اساس آن تربیت کنید.
شایان توجه این که حق نظارت و پاسدارى از حریم خانواده تنها متوجه مرد نیست, بلکه زن نیز حق نگهبانى دارد هم نسبت به مرد و هم نسبت به سایر اعضاى خانواده:
(المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر)
توبه/71
مردان و زنان با ایمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را امر به معروف و نهى از منکر نمایند.
بر پایه این آیه زن حق دارد از انحراف شوهرش جلوگیرى کند و در امر اخلاق و دیندارى به او کمک کند.
طبق روایت ربیعة بن کعب, پیامبر(ص) در مقام شمارش امور پنجگانه اى که با وجود آنها عذرى در انجام ندادن کارهاى مفید براى آخرت نمى باشد فرمود:
(زوجة صالحة تعینه على أمر الدنیا و الآخرة.)108
زن شایسته اى که درامر دنیا و آخرت به انسان مدد مى رساند.
در روایت نبوى دیگرى آمده است:
(… و المرأة راعیة على أهل بیت زوجها و هى مسؤولة عنهم.)109
زن نگهبان اهل خانه شوهر خویش است و دراین رابطه مورد بازخواست قرار مى گیرد.
2. دومین حوزه معروف که اطاعت از شوهر در آن واجب است حوزه استیفاى حقوق همسرى است که با عقد ازدواج مشروعیت پیدا مى کند و زن متعهد مى شود که آن را رعایت نماید.
آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل ا لله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً) آغازش اطلاق دارد و همه حوزه هاى قوامیت را پوشش مى دهد. واژه (قانتات) اشاره به دو حوزه اطاعت خدا و اطاعت شوهر دارد 110 واز جمله (حافظات للغیب) تا آخر آیه, به حقوق همسرى اختصاص یافته و از لزوم پاى بندى زن به آن سخن مى گوید.
براى تعیین حد و مرز حق شوهر, باید حد ومرز (نشوز) را روشن ساخت.
صفت (قانتات) و جمله (فإن اطعنکم) که از دو طرف موضوع (نشوز) را در آیه فوق دربرگرفته است, سیاق آیه را مى سازد و اثبات مى کند که نشوز نقطه مخالف پاى بندى به حق شوهر است, این تقابل از سوى فقها, مفسران و حقوق دانان مسلمان نیز شناخته شده است.
تردیدى نیست دراین که (نشوز) نوعى حق گریزى است که زن یا مرد ممکن است در زندگى زناشویى مرتکب آن شوند, ولى مفسران و فقها به دلیل اختلاف دیدى که در مورد حقوق زن ومرد دارند, در تعیین حد و مرز حقوق زن و مرد نیز ناهمگون سخن گفته اند; کسانى که به برترى مرد معتقدند از نشوز زن و مرد به گونه اى سخن مى گویند که فرادستى مرد و فرودستى زن را برساند. در رابطه با نشوز زن, فخر رازى مى نویسد:
(نشوز عبارت است از عصیان و مخالفت برترى طلبانه زن در برابر مرد.)111
قاسمى و ابن کثیر مى گویند:
(اطاعت شوهر واجب و مخالفت او حرام است, زیرا مرد نسبت به زن فضیلت دارد و فضیلت داده شده است, پیامبر(ص) فرمود: (اگر روا بود که کسى را به سجده در برابر کسى وا دارم, همانا زن را دستور مى دادم که در مقابل شوهرش سجده کند.)112
نامبردگان به ترتیب در توضیح نشوز ذیل آیه (و إن امرأة خافت من بعلها نشوزاً)(نساء/128) مى گویند:
(نشوز مرد در حق زن به معناى اعراض, نگاه خشمگینانه, تضییع حق همخوابى و معاشرت ناخوشایند با زن است.113
(از زن فاصله بگیرد و با نادیده گرفتن حق همخوابى و کوتاهى در پرداخت نفقه, از همراهى با او سرباز زند.)114
(زن بترسد از این که شوهرش از وى نفرت پیدا کند.)115
ابن اثیر مى نویسد:
(نشوز زن عبارت است از عصیان او در برابر مرد و سرباز زدن او از اطاعت مرد, و نشوز مرد عبارت است از ستم به زن و ضرر زدن به او.)116
دراین تفکر, نشوز زن به اندازه محورهاى حقوقى مرد و نمونه هاى فراوان آن, تعدد و تنوع پیدا مى کند, از باب نمونه:
(حبس زن در خانه یکى ازحقوق مرد است, بر این اساس اگر مردى با اطلاع ازاین که زن کار ادارى دارد, با وى ازدواج کند و پس از ازدواج با استمرار کار او مخالفت نماید, بر زن لازم است اطاعت کند و گرنه ناشزه است.)117
ابن تیمیه مى گوید: خدمت شوهر بر زن واجب است.118 بر اساس فقه حنبلى و شافعى مرد حق دارد همسرش را از دیدار پدر و مادرش یا عیادت و حضور در مراسم تدفین آنان باز دارد.119
(صاحب حدائق) اطلاق روایتى را معتبر مى داند که در آن زنى از پیامبر(ص) مى پرسد:
آیا من هم حقى همانند حق مرد برعهده او دارم؟
پاسخ مى شنود: (ولا من کل مأة واحدة)120
حق تو به یک درصد حق مرد نمى رسد!
نقطه مخالف تفکر بالا دیدگاه کسانى است که اعتقاد به برابرى حقوق زن و مرد دارند و نشوز را هم به معناى نادیده انگاشتن حق مى دانند که زن و مرد به صورت یکسان در معرض دست یازیدن بدان هستند. محمد بن فهد حلى مى نویسد:
(نشوز عبارت است از نافرمانى زن یا مرد در برابر یکدیگر و تعلل وکوتاهى در ایفاى حقوق یکدیگر.)121
محقق حلى مى فرماید:
(نشوز که در لغت به معناى بلند شدن است, [در اصطلاح] به معنى خروج از طاعت است که گاه از سوى مرد صورت مى گیرد و گاهى از سوى زن.)122
صاحب جواهر ضمن پذیرش تعریف بالا مى نویسد:
(ظاهراً هرگاه زن یا مرد, از حقوق واجب طرف مقابل چشم پوشى کند و آن را تضییع نماید, نشوز تحقق مى یابد.)123
شهید ثانى نیز نشوز زن و مرد را به معناى رعایت نکردن حقوق یکدیگر مى داند.124
دراین دیدگاه محور اصلى را حق تشکیل مى دهد, هر صاحب حقى رعایت حقش واجب است, حق مرد در بهره جنسى و همزیستى خلاصه مى گردد و نادیده گرفته شدن این حق از سوى زن نشوز نامیده مى شود.
چنین تفسیرى از نشوز پیشینه تاریخى طولانى دارد و در تمام مقاطع تاریخى طرفداران جدى داشته است; مجاهد در تعریف نشوز مى گوید:
(هرگاه زن بستر شوهرش را ترک گوید, به او بگوید به بسترت برگرد; پس اگر اطاعت نمود شوهر حق ندارد اقدامى بر ضد او داشته باشد. اطاعت از شوهر یعنى بازگشت به بستر او.)125
قتاده, عطا و ثورى (حافظات للغیب) را که مقدمه طرح مسأله نشوز به حساب مى آید, به حفظ پاکدامنى در غیاب شوهر تفسیر مى کنند.126
طبرى مى گوید:
(نشوز عبارت است ازاین که زنان با برترى جویى خوابگاه شوهران خود را ترک گویند.)127
قاضى ابن براج, تمکین جنسى زن و انتخاب مسکن را حق شوهر, و سرباز زدن ازاین حق را نشوز مى داند.128
ابوصلاح حلبى براین باور است که تنها پاسخگویى به نیاز جنسى مرد و نیز سکونت درمنزل او بر زن واجب است, پس اگر نیاز جنسى او را نادیده گرفت یا در پى تسلط بر او بود باید او را موعظه نماید و از خدا بترساند; اگر ازمنزل شوهر با اجازه یا بدون اجازه بیرون رفت و از بازگشت امتناع ورزید, مرد حق دارد او را برگرداند.129
شهید دوم مى نویسد:
(بد زبانى و ناسزاگویى نه نشوز است و نه از مقدمات آن, گرچه بدزبانى زن گناه است و باید اصلاح شود, ولى در این که آیا شوهر مى تواند او را ادب کند یا اینکه مسأله را به حاکم شرع واگذار نماید, دو نظریه است… قول استوارتر این است که شوهر در مسائلى که خارج از دایره حق سکونت و استمتاع است مثل اجنبى است, و این گونه امور را باید از طریق حاکم شرع اصلاح نمود.)130
محقق در شرایع در تعریف تمکین که نقطه مخالف نشوز است با صراحت اعلام مى دارد:
(تمکین کامل این است که زن مانعى بین خود و مرد به وجود نیاورد; بدین معنى که مکان و زمانى را پیشنهاد نکند پس اگر خود را در برخى زمانها و در برخى از جایها که بهره گیرى جنسى در آن امکان دارد دراختیار مرد قرار دهد, تمکین تحقق نمى یابد.)131
امام خمینى مى فرماید:
(نشوز با نافرمانى زن در امور مربوط به بهره گیرى مرد تحقق مى یابد.)132
امام خمینى بر اساس چنین معیارى ترک آرایش, نظافت, تجمل, بیرون رفتن از منزل را نیز عناصر تشکیل دهنده نشوز مى شناسد.133
نویسنده تفسیر (من وحى القرآن) مى نویسد:
(عقد ازدواج, تعهدهایى را در پى دارد که زن و مرد ملزم به رعایت آنها هستند… بر زن واجب است که به نیازهاى جنسى مرد پاسخ مثبت دهد ومانع مادى و معنوى در برابر رغبت او ایجاد ننماید, همین نیاز بیرون رفتن او را از منزل ناروا مى نمایاند.)134
محمد غزالى از دانشمندان مصرى براى نشوز, دو نمود خارجى قائل است که عبارتند از:
1. برترى جویى زن تا جایى که از تماس با مرد بر پایه وظایف ویژه زناشویى نفرت داشته باشد.
2. راه دادن بیگانه بدون اذن شوهر به خانه او.135
اصرار بر این دیدگاه, به این دلیل, منطقى و پذیرفتنى است که زن پیش از ازدواج, مسلمان و مکلف به تکالیف فردى و اجتماعى مى باشد که از حقوقى منشأ گرفته است; مانند حقوق پدر و مادر و خویشاوندان, حق دین, حق اطاعت از پیامبر(ص) و امامان, و از سوى دیگر مفهوم عقد ازدواج ازنظر شرع و عرف با حقوق و تکالیفى که از گذشته به عهده زن بوده در تضاد نیست و اگر تضادى هم داشته باشد, حق تقدم با حقوق سابق است, بر همین اساس فقها مى گویند:
اگر زنى پیش از ازدواج, اجیر شد و پیش از تمام شدن مدت اجاره ازدواج کرد, عقد اجاره باطل نمى شود, حتى در صورتى که اجیر بودن زن با حق استمتاع مرد در تضاد باشد.136
بر اساس فقه حنبلى نیز شوهر حق ندارد همسرش را ازملاقات و زیارت پدر و مادرش محروم سازد, زیرا این بازدارى, قطع رابطه با والدین و مخالفت شوهر را با امر خدا (عاشروهنّ بالمعروف) در پى دارد, پس چنین برخوردى نمى تواند مصداق پیام این آیه باشد.
در فقه شافعى نیز این برخورد مکروه قلمداد شده است, بدین سبب که نفرت مى آفریند و عاقّ والدین شدن را در پى دارد.137
شیخ محمدجواد مغنیه در توجیه این دیدگاه فقهى مى نویسد:
(اگر دو حق با هم تزاحم پیدا نماید و جمع بین آن دو ناممکن باشد, حق سابق تقدم دارد.)138
با توجه به گفته هاى روشنگرانه این گروه از مفسران و فقیهان, در معناى (نشوز) و (حافظات للغیب) مى توان نتیجه گرفت که حق همسرى در همنوایى زن با خواسته هاى جنسى مرد و حفظ پاکدامنى در نبود او خلاصه مى شود. مخالفت زن با چنین حقى در فقه قرآنى نام (نشوز) را به خود گرفته و حق مرد است که در این رابطه (امر) و (نهى) داشته باشد به گونه اى که اعتدال شخصیت زن را حفظ کند و مفهوم معناى قوامیت را تحقق بخشد.

تأدیب زن

تمکین و نشوز, معروف و منکر نظام زندگى زناشویى است. زنى که حق شوهرش را نادیده مى گیرد بایستى وادار به رعایت عدالت گردد.
از آن رو که تمکین و نشوز زن جزء اسرار زندگى زناشویى است و افشاى آن ناروا و ناگوار مى باشد بویژه براى مرد, پیشنهاد اصلاحى قرآن در این زمینه با امر به معروف و نهى از منکر در صحنه هاى دیگر زندگى فرق دارد, قرآن مى فرماید:
(و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیاً کبیراً) نساء/34
موعظه, پرهیز از همخوابى و برخورد فیزیکى سه اقدامى است که از سوى قرآن جهت مهار نشوز زن پیشنهاد شده است که هر یک کاربرد معیّنى دارد. اندرز, نرمى دل, پشت گرداندن به زن در بستر خواب, فشار روحى سازنده و زدن, انزجار شدید مرد را مى رساند. امّا همه اینها باید در جهت اصلاح به کار رود و نه افساد و ایجاد مشکل عمیق تر, ازاین رو در تعیین حد و مرز برخورد فیزیکى از پیامبر(ص) روایت شده است:
(اضربوهنّ اذا عصینکم فى المعروف ضرباً غیرمبرح.)149
اگر زنان در دایره معروف به مخالفت با شما برخیزند آنها را بزنید, اما به گونه اى که احساس آزار در پى نداشته باشد.
زدن بدون آزار, تنها اثرى که دارد اعلان انزجار است و مى تواند زن را ـ اگر تصمیم بر شقاق و جدایى نداشته باشد ـ به اطاعت وا دارد. اگر این روشها هیچ کدام به نتیجه نینجامید, معلوم خواهد شد که نشوز زن داراى دلایل عمیق ترى است و نیاز به داورى دیگران دارد و نباید با تکیه بر زور و اجبار مشکل را حل کرد. اینجاست که حکمیت داوران فامیلى و یا داورى حاکمان شرع مطرح مى شود.


پی نوشت‌ها:


1. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, بیروت, مؤسسه اعلمى, 2/263و267.
2. الحمرانى, احمد, المرأة فى التاریخ و الشریعة, دارالنفائس,20.
3. جان استوارت میل, انقیاد زنان, ترجمه علاء الدین طباطبایى, انتشارات هرمس,46.
4. نشریه سالانه مکتب تشیع, شماره اول, سال 1338, قم, مقاله زن در اسلام از محمدحسین طباطبایى,30 ـ 7.
5. ویل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زریاب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,150.
6. همان.
7. همان,80.
8. راوندى, مرتضى, تاریخ اجتماعى ایران, انتشارات امیرکبیر,214.
9. همان.
10. عهد جدید باب 2 رساله پولیس به تیموتاج, چاپ انگلستان, به نقل از: ع. نوابخش, زن در تاریخ, نشر رفعت, جلد اول,19.
11. جان استوارت میل, انقیاد زن, 48ـ47.
12. هبه رئوف, مشارکت سیاسى زن, ترجمه محسن آرمین, تهران, نشر قطره, 158.
13. جان استوارت میل, انقیاد زن, 94.
14. ژانت هاید, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65; استفن مور, دیباچه اى بر جامعه شناسى, ترجمه مرتضى ثاقب فر, انتشارات ققنوس, 46ـ45.
15. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 12; ویل دورانت, لذات فلسفه, 50.
16. مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر, فصلنامه کتاب نقد, شماره 12, صفحه 65.
17. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالمعرفة, 1/503.
18. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف, قم, منشورات دار البلاغه, 1/503.
19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 2/43.
20. زمخشرى, جارالله, اساس البلاغه; طریحى, مجمع البحرین.
21. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف,1/ 505.
22. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالکتب العلمیة, 1/506.
23. فخررازى, التفسیر الکبیر, دفترتبلیغات اسلامى, 25/110.
24. همان, 6/101.
25. ابوزید, نصر حامد, دوائرالخوف, (قراءة فى خطاب المرأة), المرکز الثقافى العربى, 212.
26. همان, 214.
27. جهت دست یابى به توضیح بیشتر این مطلب مراجعه شود به: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 22 ـ 21, صفحه110.
28. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 13/47.
29. همان, 12/342.
30. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, انتشارات صدرا, 3/372.
31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 118.
32. همان, 202.
33. عبدالکریم زیدان, المفصل فى أحکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة, مؤسسة الرسالة, 4/292.
34. المؤتمر العالمى لألفیّة الشیخ المفید, مصنفات شیخ مفید, 9/34.
35. قشیرى, تفسیر لطائف الاشارات, الهیئة المصریة العامة للکتاب, 1/181.
36. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
37. همان,210.
38. همان, 164.
39. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, اسلامیه, 14/118.
40. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,164ـ163.
41. همان, 209.
42. همان, 169.
43. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, 14/126.
44. ویل دورانت, لذات فلسفه,136.
45. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 5/343.
46. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
47. ویل دورانت, لذات فلسفه,139; فضل الله, محمـدحسیـن, من وحـى القرآن, دارالزهـراء,7/161.
48. وفابخش, محمود, جزوه روان شناسى عمومى, دفترتبلیغات اسلامى, مشهد,32.
49. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, داراحیاء التراث العربى, 45/2.
50. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 18/90.
51. قمى, عباس, سفینة البحار, بنیاد پژوهشهاى اسلامى, 3/800.
52. سید رضى, نهج البلاغه, نامه 14.
53. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/253.
54. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, 5/515.
55. روژه پیره, روان شناسى اختلاف زن و مرد, ترجمه محمدحسین سرورى, انتشارات جانزاده, تهران, 1370, 48و52و104, به نقل از فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/239.
56. هاشمى رکاوندى, مقدمه بر روان شناسى زن,130.
57. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,171.
58. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/569.
59. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 20/291
60. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,299.
61. همان, 249.
62. ویل دورانت, لذات فلسفه,135.
63. شمس الدین, اهلیة المرأة لتولّى السلطة, المؤسسة الدولیة للدراسات و النشر, 27ـ22.
64. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, دارالعلم للملایین, 1/447.
65. هفته نامه ساندى تایمز, چاپ لندن, به نقل از روزنامه اطلاعات, تاریخ 25/4/1379, شماره 1958, صفحه 5 ضمیمه.
66. فضل الله, محمدحسین, من وحى القرآن, دارالزهراء, 7/73.
67. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, 2/16.
68. صدوق, امالى صدوق, کتابخانه اسلامیه, 228.
69. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/535 و 2/648.
70. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, ترجمه عباس زریاب, شرکت انتشارات, 299.
71. همو, لذات فلسفه,137.
72. فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/300.
73. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, 307.
74. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, انتشارات فرهنگ اسلامى, 5و6/38.
75. همان, 5و6/31; جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
76. جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
77. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جلال و جمال, 364.
78. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 167.
79. همان, 146.
80. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 416.
81. قرطبى, محمد بن احمد, الجـامع لأحکام القرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 1405, 3/123.
82. همان.
83. همان.
84. طوسى, محمدحسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 2/241.
85. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 3/506.
86. رشید رضا, تفسیرالمنار, دارالمعرفة, 2/268 ـ 297.
87. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, 5ـ6/59ـ58.
88. قرطبى, محمد بن احمد, الجامع لأحکام القرآن, 3/125.
89. طبرى, ابن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 2/8ـ 467.
90. محمد البهى, الاسلام فى حل مشاکل المجتمعات الاسلامیة, 85, به نقل از الاتحاد اللبنانى, مجله المنطلق شماره 60, ربیع الثانى 1410,62; شمس الدین, حقوق الزوجیة, المؤسسةالدولیة للدراسات الاسلامیةو النشر, 105.
91. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 2/44.
92. ابن منظور, لسان العرب, داراحیاء التراث العربى, جلد 11, واژه قوم.
93. زبیدى, تاج العروس. جلد 9, ذیل ماده نشز.
94. سعید الخورى, اقرب الموارد.
95. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 417.
96. فخر رازى, التفسیرالکبیر, 10/88.
97. طبرسى, مجمع البیان, 3/24.
98. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/502.
99. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,281.
100. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 75/127.
101. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/510.
102. کاشانى, فیض, تفسیر الصافى, مؤسسه اعلمى, 1/448.
103. حرّ عاملى, وسائل الشیعة, 15/251.
104. همان,2/43.
105. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/526.
106. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/245.
107. سیوطى, جلال الدین, الدر المنثور, دارالفکر, 8/225.
108. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/238.
109. صحیح البخارى, 4/313.
110. طبرسى, مجمع البیان, 2/43.
111. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 10/90.
112. قاسمى, محاسن التأؤیل, دارالفکر, 5/122; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/503.
113. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 11/65.
114. قاسمى, محاسن التأویل, 5/505.
115. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/575.
116. ابن اثیر, محمد, النهایة فى غریب الحدیث و الأثر, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 5/56.
117. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/165.
118. همان, 7/35.
119. همان, 7/289 و 293.
120. بحرانى, یوسف, الحدائق الناضرة, بیروت, دارالاضواء, 23/119.
121. حلى, احمد بن فهد, المهذب البارع, مؤسسه نشر اسلامى, 1411, 3/419.
122. حلى, محقق, شرایع الاسلام, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 2/282.
123. نجفى, محمدحسین, جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 31/200.
124. شهید ثانى, زین الدین عاملى, مسالک الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامیة, قم, 8/355.
125. سیوطى, جلال الدین, الدرّ المنثور, 2/522.
126. طبرسى, مجمع البیان, 2/43.
127. طبرى, محمد بن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 4/64.
128. عبدالعزیز بن البراج, المهذب, مؤسسة النشر الاسلامى, 1406, 2/240 ـ 225.
129. ابوصلاح حلبى, الکافى فى الفقه, 447 ـ 347, به نقل از حقوق الزوجیة, 34.
130. شهید ثانى, مسالک الأفهام, 8/360.
131. محقق حلى, شرایع الاسلام, 2/291.
132. امام خمینى, تحریرالوسیلة, انتشارات قدس محمدى, 2/306.
133. همان.
134. فضل الله, محمد حسین, من وحى القرآن, 7/156.
135. جریدة الأهرام,سال 123, عدد 874, به نقل از دوائر الخوف, 216.
136. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق(ع), 4/265; خویى, ابوالقاسم, منهاج الصالحین, جلد دوم, مسأله 395.
137. زیدان, عبد الکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/294.
138. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق (ع),4/265.
139. سیوطى, الدرّ المنثور, 2/519.
.
کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:36 عصر
تفاوتهاى جنسى, یا فضایل موهبتى

قرآن, دو جنسیت (مذکر) و (مؤنث) را نا همگون و این تفاوت را جزء مقدرات و آفرینش الهى دانسته است:
(و أنّه خلق الزوجین الذکر و الأنثى) نجم / 45
و او جفت نر و ماده را آفرید.
(و لیس الذکر کالأنثى) آل عمران / 36
و مرد و زن مثل یکدیگر نیستند.
ویژگیهاى متفاوت جسمى, روحى و احساسى در زن و مرد که جنسیت آنها را مى سازند ارزشهاى موهبتى هستند که با راز و رمز خاص و آثار شناخته شده در وجود آن دو به ودیعت نهاده شده اند.

ویژگیهاى مرد

اساسى ترین ویژگیهاى مرد از نگاه دانشمندان و روان شناسان عبارتند از:
1) مرد, توان و قدرت جسمى بیشترى دارد و این زمینه تحمل مسؤولیتهاى سنگین تر و دشوار تر زندگى زناشویى را در وى فراهم آورده است 35
2) مرد, سرد مزاج تر است 36 و آمادگى او براى اقدام خردمدارانه و آینده نگرانه به جاى اقدامات احساسى و واکنشى بیشتر است. چنین ویژگى زمینه واگذارى مسؤولیت تدبیر زندگى زناشویى و امر طلاق رجعى را بر عهده او فراهم آورده است. خونسردى مرد به او این اجازه را مى دهد که به هزینه سنگین طلاق و ازدواج که همه بر عهده خود اوست بیندیشد, از اقدام سلیقه اى اجتناب نماید و در صورت ناچارى با رعایت عدالت و احسان, انحلال زندگى مشترک را بر گزیند.
3) مرد, کانون خانواده را کانون آسایش, رفع خستگى و فراموشخانه گرفتارى هاى بیرون مى شناسد 37. نادیده انگاشته شدن این نیاز و انتظار از سوى زن, یکى از عوامل گشت و گذار بى هدف یا هوس آلود مرد در بیرون منزل است.
قرآن با صراحت از این نیاز مرد یاد نموده و بر آورده شدن آن را توسط همسر از جلوه هاى قدرت الهى شمرده است:
(و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها) روم / 21
و یکى از آیات الهى براى شما این است که از جنس شما جفتهایى آفرید تا در بر آنان آرامش خود را باز یابید.
وقتى که مرد از محیط کار و یا انجام مسؤولیت سنگین به خانه باز مى گردد و ناگهان با جاى خالى زن یا با سیماى گرفته و وضع آشفته او روبه رو مى شود تلخکامى و خستگى سنگینى به او هجوم مى آورد. چنین توقعى مى تواند جزء عوامل توصیه هاى اخلاقى زیر باشد: زن با اجازه شوهر بیرون رود و هنگام رفت و آمد شوهر, از بدرقه و استقبال او دریغ نورزد.
4) مرد خواستار زیبایى, تجمل و دلربایى زن است 38; زن آشنا با روحیه مرد, مى تواند با برآورده نمودن چنین خواسته هایى به میزان وابستگى مرد به منزل افزوده گشت و گذار بى هدف او را محدود نماید.
روایاتى که در زمینه آرایش و پیرایش زن وارد شده39 به گونه اى با این نیاز روحى و جنسى مرد در ارتباط است.
5) ابتدایى و تهاجمى بودن نیاز جنسى مرد, دیگر ویژگى او را تشکیل مى دهد,40 بر همین اساس او خود را مظهر نیاز41,طلب, عشق و تقاضا مى شناسد.42
سرعت جوشش شهوت, در مرد با تقوا سبب گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیبا روى مى شود. همین عامل از مرد بى بند وبار, شکارچى بى رحمى مى سازد که عفت عمومى را تهدید مى کند.
با توجه به وضعیت جنسى مرد و خطرسقوط او در دام بى بند وبارى و نیز اهتمام به عفت عمومى, قرآن حرمت نگاه به نامحرم, ضرورت حجاب و حرمت ارائه زیورآلات زن … را مطرح مى نماید:
(قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم) نور / 30
به مردان با ایمان بگو که چشمان خود را از نگاه به نامحرم بپوشند.
(قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن …ولا یبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ ولا یبدین زینتهنّ إلا لبعولتهنّ…) نور / 31
به زنان با ایمان بگو چشمان خود را از نگاه به نامحرم ببندند … و زیور ناپیداى خود را آشکار نسازند و مقنعه هاى خویش را بر گریبان خود بیندازند و زیورشان راجز براى شوهران خود آشکار ننمایند.
و از سوى دیگر به زن توصیه شده است که اشباع جنسى مرد را به عنوان یک اولویت استثنایى بشناسد 43و بدین وسیله از بحرانهاى خانوادگى ناشى از محرومیت جنسى مرد پیشگیرى نماید.
6) مرد در مقایسه با زن غیرتمندتر است, (غیرت همان غریزه تملک است که با رقابت, سخت تر گشته است, … مرد نگران و مضطرب است که مبادا کسى پیش از او زنش را تصرف کرده باشد, ولى این نگرانى و اضطراب در زن کمتر است) 44 وقتى که غریزه غیرت با آگاهى مرد از روان شناسى و خصلت شهوت پرستى مردان, همراه مى گردد نگرانى او افزایش مى یابد و به همین دلیل خارج شدن زن از خانه بویژه در سالهاى جوانى براى شوهر تشویش عمیقى را به دنبال دارد.
مى توان قانون تک همسرى براى زن و تعدد ازدواج مرد را در ارتباط با غیرت شدید مرد و نبود همانند آن در زن مرتبط دانست, مرد رضایت نمى دهد که زن شوهر دار همسر او باشد, ولى زن به آسانى به عقد مرد متأهل در مى آید.

ویژگیهاى زن

1) زن در کنار لطافت و جاذبه ظاهرى از لطافت روحى و رقت قلب بیشتر برخوردار است, 45 زود تر از مرد هیجانى شده46 اسیر احساسات مى گردد, 47 (هیجان که حالت روانى پیچیده است … علائم روانى آن به شکل آشفتگى واضطراب پدیدار مى شود … روى فعالیت ذهنى تأثیر دارد, فرد هیجانى دقت عادى و تمرکز را از دست مى دهد و چه بسا بدون تأمل در عواقب رفتار, به هر عملى دست مى زند.)48
در متون دینى توجه خاصى به این ویژگى عاطفى زن دیده مى شود:
امام سجاد مى فرماید:
(من شأن النساء الرقة والجزع, فلم تملک نفسها.)49
حال زنان نازکدلى و آشکار نمودن غم در گرفتارى ها است, که درنتیجه آن اختیار از دست مى دهد.
(أو من ینشّؤا فى الحلیة و هو فى الخصام غیر مبین) زخرف / 18
آیا کسى [را شریک خدا قرار مى دهند ] که در زر و زیور پرورش یافته و هنگام خصومت بیان روشن ندارد.
ناکارآمدى گویش زن به هنگام خشم و ناتوانى او از استدلال, ناشى از عاطفى بودن اوست. 50 امام على (ع) در این رابطه مى فرماید:
(شدة الغضب تغیّر المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم.) 51
اوجگیرى خشم, گفتمان را دگرگون مى کند, ماده استدلال را مى گسلد و فهم را آشفته مى سازد.
(لا تهیّجوا النساء بأذى.) 52
زنان را با آزار, هیجانى نکنید.
(فالطفوا لهنّ على کل حال, لعلّهنّ یحسنّ الفعال.) 53
در همه حال با زنان رفتار ملایم داشته باشید, تا نیک کردارى آنان امکان پذیر گردد.
در روایتى از امام باقر (ع) نقل شده است که پیامبر(ص) فرموده است:
(لأنهنّ کافرات الغضب مؤمنات الرضا.)54
زنان را خشم به کفر مى کشاند و رضا در خط ایمان نگه مى دارد.
برخى از دانشمندان نیز سرعت هیجان و جوشش احساسات زنان را خاستگاه سست اندیشى آنان دانسته و جهت کاهش دغدغه خاطر و تحفظ بر اعتدال آنان, اظهار علاقه و همیارى مردان را اجتناب ناپذیر مى شناسند:
(عدم رشد عقلى در برخى اندیشه ها از بزرگ ترین نقطه ضعف هاى شخصیت زن به حساب آمده است, امرى که عامل نا استوارى و غیر قابل اعتماد بودن شخصیت زن شمرده شده و سبب مى شود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالات را که به دست مى آورد نگاه دارد, و بر اثر دخالتهاى عاطفى عقل از مسیر خودش انحراف یابد.)55
خانم نویسنده اى به نام (لامبر) مى نویسد:
(در زن قدرت عقل ناقص است, زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد.) 56
روان شناسى به نام خانم (کلیودالسون) اظهار مى دارد:
(خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیارى دیده شده که خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى کنند, بلکه گاهى در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها احساسات شدید آنها ست به همین دلیل باید قبول کنند که به نظارت آقایان نیاز دارند.)57
زن به دلیل زود رنجى شدید که از لطافت روحى او سر چشمه مى گیرد, به همان اندازه که از خشونت مرد نگران است به علاقه و حمایت او نیاز دارد, در پى تسخیر دل اوست و اظهار محبت او را جزء خاطرات فراموش ناشدنى خود قرار مى دهد:
در روایتى پیامبر(ص) مى فرماید:
(قول الرجال للمرأة إنّى أحبّک لایذهب من قلبها أبدا.)58
اظهار دوستى مرد به زن هیچ گاه از یاد او نمى رود.
امام على (ع) مى فرماید:
(المرأة تکتم الحبّ أربعین سنة)59
زن تا چهل سال اظهار دوستى را در دلش نگه مى دارد.
شهید مطهرى در توضیح این مطلب و آثار تربیتى عشق به زن مى گوید:
زن مى خواهد قلب مرد را در اختیار داشته باشد و مرد حامى و مدافع او باشد 60. علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد نسبت به او وجود مى آید, از این رو علاقه زن به مرد, معلول علاقه مرد به زن است … طبیعت, کلید محبت هر دو طرف را در اختیار مرد قرار داده است.61
ویل دورانت در این رابطه اظهار مى دارد:
(زن فقط وقتى زنده است که معشوق باشد و توجه به او مایه حیات اوست.)62
در هر صورت زن موجود عاطفى است و عاطفى بودن او یک ارزش است نه کاستى, ولى بى توجهى به این حالت خطر خروج او را ازمسیر اعتدال افزایش مى دهد.
براین اساس گفته شده است: اگر طلاق در دست زن مى بود همیشه نظام خانوادگى در معرض خطر انحلال قرار داشت و کوچک ترین بى توجهى اقدام عملى زن را در پى مى آورد.63 و نیز ضرورت گواهى دو زن به جاى یک مرد با توجه به همین واقعیّت قابل توجیه مى باشد.64
2. علاقه به مادر بودن از دیگر ویژگى هاى زن است که ازحمایت قدرت عاطفه او برخوردار است و براساس آن, نمایش بزرگ و اعجازآمیز زاد و ولد و بقاى نوع بشر و جریان حیات انسانى تداوم پیدا مى کند و رنج باردارى, زایمان, شیردهى و مراقبت نوزاد تحمل پذیر مى نماید.
قرآن گویا وجود این حس را در زن پذیرفته و به قصد احترام به مقام مادر, تقدیس حس مادرى, یادآورى رنجهاى مادر و اهمیّت مادر تمام وقت مى گوید:
(و وصّینا الانسان بوالدیه حملته أمّه وهناً على وهن و فصاله فى عامین أن اشکرلى و لوالدیک إلیّ المصیر)لقمان/14
و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش کردیم, مادرش او را در دوران حاملگى و ضعفهاى مضاعف حمل کرد و او را دو سال شیر داد ـ که سپاسگزار من و پدر و مادرش باشد که بازگشت به سوى من است.
مادریِ تمام وقت که امروز در حوزه زیست شناسى و روان شناسى در صورت مصونیت مادر از تنش و اضطراب به عنوان عامل رشد سالم قواى روحى و ذهنى و سلامت جنین درآینده مطرح است,65 از عوامل واگذارى مسؤولیت تأمین نفقه و هزینه زندگى زن به عهده مرد شناخته شده است,66 و در صورت انحلال ازدواج و مطلقه شدن زن نیز مرد وظیفه دارد هزینه زندگى زن باردار را بپردازد و در زمان شیرخوارگى کودک نیز اجرت او را به صورت کامل بدهد:
(و إن کنّ أولات حمل فأنفقوا علیهنّ حتّى یضعن حملهنّ فإن أرضعن لکم فآتوهنّ أجورهنّ)طلاق/6
و به زنان مطلقه اگر باردار باشند تا وقت وضع حمل, نفقه دهید آن گاه اگر فرزند شما را شیر دادند اجرت آنها را بدهید.
3. علاقمندى به آرایش, زیبایى و تجمل سومین فضیلت موهبتى زن است.67 قرآن دراین رابطه مى فرماید:
(أو من ینشّؤا فى الحلیة و هو فى الخصام غیرمبین)زخرف/18
آیا کسى [را شریک خدا قرار مى دهند] که در زیور پرورش یافته…
تجمل گرایى که به صورت طبیعى مورد علاقه زن است مرز معینى ندارد و ممکن است آن زنان در تدارک و نمایش گرفتار افراط گردند و استعداد و خرد خود را ابزار انحصارى این گرایش قرار دهند. و به همین دلیل على(ع) فرمود: (عقول النساء فى جمالهنّ.)68
قرآن حس تجمل گرایى زن را که تجلى گاه آن محیط زندگى خانوادگى مى باشد و به برکت آن خشکى و یکنواختى زندگى تبدیل به طراوت و جاذبه هاى هنرى مى شود, مشروط کرده است به این که درمعرض دید نامحرمان قرار نگیرد و تعادل نظام خانواده و جامعه را بر هم نزند:
(و لایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها)
زنان جز آنچه آشکار است از زیورآلات شان را ننمایانند.
(و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ أو آبائهنّ…)
زنان زینت خود را جز براى شوهران و پدران ارائه ندهند.
(ولایضربنّ بأرجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ)نور/31
زنان به قصد آگاهى دادن نسبت به زینت ناپیداى خود پاى کوبى نکنند.
فلسفه حجاب و محدودیتهایى از این نوع, به منظور مصونیت عفت عمومى در جامعه است. به همین دلیل خطاب قرآن متوجه زنان جوان است و سالخوردگان که مورد رغبت نیستند مشمول همه مراتب حجاب نمى باشند.
(یا أیها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین)احزاب/59
اى پیامبر! به همسران, دخترانت و زنان مؤمنان بگو که روپوش هاشان را بر خود بگیرند, این نزدیک تر است به این که آنان اهل صلاح شناخته شده و از آزار به دور بمانند.
(فلاتخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض)احزاب/32
پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید تا مایه طمع هواپرستان شود.
(و اذا سألتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب ذلک أطهر لقلوبکم و قلوبهنّ)احزاب/53
وهرگاه از زنان پیامبر(ص) چیزى خواستید, از پشت پرده بخواهید این سبب پا کى بیشتر دلهاى شما و آنان است.
(و القواعد من النساء اللاتى لایرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیرمتبرّجات بزینة)نور/6
زنان سالخورده که از عادت و زاد و ولد بازمانده و امیدى به ازدواج ندارند, مجازند که جامه [روپوش و چادر] نزد نامحرمان برگیرند, مشروط بر این که تجملات و زینت شان را آشکار نکنند.
امام صادق(ع) مى فرماید:
(کان أمیرالمؤمنین یسلّم على النساء, و کان یکره أن یسلم على الشابّة منهن و یقول أتخوّف أن یعجبنى صوتها فیدخل علیّ أکثرممّا طلبت من الأجر.)69
امیرمؤمنان(ع) سیره اش بود که بر زنان سلام مى کرد و خوش نداشت بر زنان جوان سلام کند و مى گفت: مى ترسم که صداى آنها مرا تحت تأثیر قرار دهد و بدین وسیله بیش از پاداشى که در پى آن هستم ضرر ببینم.
4. زنان بیشتر به خود و زندگى خانوادگى خود مى اندیشند. شوپنهاور مى نویسد:
(زن همه چیز را از نظرخود مى نگرد, همه چیز در نظر او شخصى است و وسیله اى براى غایات و اهداف خصوصى.)70
ویل دورانت ادعا دارد:
(توجه زن به امور خانوادگى است. محیط او معمولاً خانه خودش است… اگر گاهى در سالهاى جوانى مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسى مى گردد و احساس خود را به همه جنبه هاى انسانى بسط مى دهد, پس از یافتن شوهر وفادارى, از تمام آن فعالیتها چشم مى پوشد و به سرعت خود و شوهرش را از فعالیت هاى عمومى بیرون مى کشد و به شوهرش یاد مى دهد که حس وفادارى شدید خود را به خانه محدود کند.)71
خانم (لامبر) که مى گوید (ما زنان افکارمان در مسائل اجتماعى ارتباط و پیوستگى ندارد)72 نیز معناى سخنش این است که زنان انگیزه لازم را براى پرداختن به مسائل بیرونى ندارند, نه این که توان انجام این نوع مسؤولیت را ندارند.
چه بسا قرآن که مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا إنّ من أزواجکم و أولادکم عدوّاً لکم فاحذروهم) (تغابن/14) نظر به این معنى داشته باشد که خصلتها و گرایشهاى طبیعى همسران, مى تواند تأثیرگذار بر مردان باشد و آنان را که باید مسؤولیت پذیر در صحنه جامعه باشند, به دلیل شفقت به زن و فرزند تحت تأثیر انگیزه هاى انحصارگرایانه و بازدارنده قراردهد.73
تفاوتهاى یادشده در حقیقت مزایا و فضایل موهبتى و خدادادى هستند که در زن و مرد وجود دارند, ولى قرب و منزلت بیشتر یکى را بر دیگر نزد خداوند ثابت نمى کند, چون اراده و اختیار در پیدایش آنها نقش ندارد, البته هر کدام وسیله دست یابى به فضایل اکتسابى و ارزشى مى باشد.74
از نگاه بسیارى جمله (ولاتتمنّوا مافضّل الله به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب ممّااکتسبن)(نساء/32) و (بما فضل الله بعضهم على بعض)(نساء/34) به فضیلت بودن و موهبتى بودن تفاوتها و ویژگیهاى جنسى در زن و مرد نظر دارد.75
مزایاى یادشده علاوه براین که هر کدام وسیله اى است براى کسب فضیلت ارزشى مناسب با خود, تدبیرى است الهى در راستاى طبیعى سازى زندگى خانوادگى با جبران کاستى جسمى و روحى هر کدام از زن و مرد با برترى جسمى و روحى دیگرى,76 تسخیر و به کارگیرى هر یک از سوى دیگرى, و پرجاذبه تر جلوه نمودن هر کدام براى دیگرى.77
شهید مطهرى در این باره مى نویسد:
(براى این که طرح وحدت کاملاً عملى شود و جسم و جان آنها را [زن و مرد را] بهتر به هم بپیوندد, تفاوتهاى عجیب جسمى و روحى در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب مى کند, عاشق و خواهان یکدیگر قرار مى دهد, اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود, محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و او را شیفته وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى را مى داشت که زن دارد ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند).78
بدین ترتیب هر مزیت موهبتى در هر کدام از زن و مرد مى تواند پاسخگوى نیاز طبیعى در دیگرى باشد, نیاز طبیعى سبب حق طبیعى و فطرى در دو جنس مذکر و مؤنث است. مزیت طبیعى فلسفه واگذارى تکلیف و مسؤولیت شرعى در زندگى زناشویى است, به تعبیر شهید مطهرى:
استعدادها و نیازهاى ناهمگون در زن و مرد, سندى است براى حقوق طبیعى و تکالیف شرعى آنها.79

تساوى حقوق زن ومرد

ظاهر قرآن از تساوى حقوق زن و مرد در زندگى زناشویى پرده بر مى دارد, یعنى اقتدار, سلطه و امتیازى که به نفع زن اعتبار شده هم سنگ آن چیزى است که به نفع مرد لحاظ شده است, هر چند ممکن است در پاره اى از مصادیق, تفاوت هایى دیده شود; مثل حق نفقه که مرد ملزم به رعایت آن است و حق تبعیت در سکونت که زن باید بدان متعهد باشد, زیرا قرآن مى فرماید:
(و لهنّ مثل الذى علیهنّ)بقره/228
براى زنان حقوقى است, مانند آنچه بر ایشان هست.
در میان واژه هایى که براى اثبات همانندى بین دو چیز به کار مى رود, کلمه (مثل) از گستره معنایى خاصى برخوردار است, زیرا (ندّ) تنها در مقام بیان شباهت گوهرى, (شبه) تنها براى بیان همانندى کیفى, (مساوى) فقط براى بیان تشابه در کمیت و اندازه, و (شکل) براى بیان تنها همانندى در مساحت به کار مى رود, ولى (مثل) همه این موارد را پوشش مى دهد به همین جهت درمورد ذات بارى تعالى که در هیچ یک از جهات یادشده همانند ندارد, نفى (مثل) شده است (لیس کمثله شىء).80
بر این اساس حقوق زن نباید از نظر چند و چون کمتر از حقوق مرد باشد.
بین مفسران همواره کسانى بوده اند که از آیه (لهنّ مثل الذى علیهنّ) حقوق برابر زن و مرد در زندگى زناشویى را نتیجه گرفته اند.
ابن عباس مى گوید:
(دوست دارم براى همسرم آرایش کنم, همان گونه که دوست دارم او براى من خود را بیاراید, و نمى پسندم که تمام حقوقى که بر عهده او دارم استیفا کنم تا رعایت تمام حقوق او بر من واجب شود, زیرا خداوند مى فرماید: (و لهنّ مثل الذى علیهنّ و للرجال علیهنّ درجة)81.)
درجاى دیگر همین آیه را این گونه توضیح مى دهد:
(معناى آیه این است که مردان به همزیستى و معاشرت نیک و بر اساس معروف با زنان الزام شده اند, همان گونه که بر زنان لازم است که به تکالیف الهى واجب و سودمند به حال شوهران عمل کنند.82
ابن زید گفته است:
(مردان در مورد زنان تقواى الهى را پیشه کنند, همان گونه که زنان ملزم به رعایت تقواى الهى درمورد مردان هستند.)83
طبرى مى گوید:
(مردان از ضرر رساندن به زنان دورى نمایند, همان گونه که زنان موظف به دورى از ضرر رساندن به شوهران مى باشند.)84
ابن کثیر نیز همانندى حقوق متقابل زن و مرد را از این آیه فهمیده, مى نویسد:
(حقوق زنان همانند حقوق مردان است, پس هر کدام از آن دو بایستى بر اساس معروف واجبى را که بر عهده دارد ادا نماید.)85
عبده از مفسران قرن بیستم مى نویسد:
آیه (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) ترازویى است در دسترس مرد تا در تمام شؤون و احوال, برخورد با همسرش را مورد سنجش قرار دهد. پس اگر چیزى را از همسرش خواست به خاطر آورد که در مقابل آن بایستى به سود وى وظیفه اى انجام دهد… مراد این است که حقوق آن دو همسان است… همان گونه که در گوهر, عقل و احساس مانند یکدیگرند.)86
مؤلف (الفرقان فى تفسیر القرآن) نیز بر همانندى حقوق زن ومرد تأکید مى کند, بر اساس آیه (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) با افزودن این دو نکته که جمله (و للرجال علیهنّ درجة) نمى تواند استثنا باشد و روایتى که فزونى حق مرد را بر حق زن مطرح مى کند مخالف صریح آیه مماثلت است.87
مراد خداوند از (وللرجال علیهنّ درجة) و رابطه آن با مفهوم (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) مورد توجه نخستین مفسران نیز بوده و از آن فضل و احسان مى فهمیده اند که به اراده و انتخاب انسان بستگى دارد, نه برترى حقوقى.
ابن عباس مى گوید (دوست ندارم تمام حقوقم را که همسرم ملزم به رعایت آنهاست استیفا کنم, زیرا خداوند مى فرماید: (و للرجال علیهنّ درجة).
عطیه از مفسران عصر تابعان, این سخن ابن عباس را سخن زیباتر و برتر مى شناسد.88
ابن جریر طبرى نیز مى گوید: برترین تلقى ها از آیه (و للرجال علیهنّ درجة) تلقى ابن عباس است که بر اساس آن, مراد خداوند از (درجة) این است که مرد بخشى از حقوق خود را ببخشد ولى تمام حقوق همسرش را رعایت نماید, زیرا خداوند, نخست فرموده است (و لهنّ مثل الذى علیهنّ) و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشم پوشى از بعض حقوق خود بر زنان اثبات نماید.89
ازمحققان معاصر نیز کسانى چون دکتر محمد البهى و شیخ شمس ا لدین دیدگاه ابن عباس را تأیید مى کنند.90
واقعیت این است که در قرآن موردى وجود ندارد که در آن به صورت واضح, از برترى حقوقى یا فضیلت موهبتى خارج از دایره اراده و اختیار انسان تعبیر به درجه شده باشد, بلکه بیشتر واژه (درجه) یا (درجات) اشاره یا صراحت در منزلت دنیوى یا اخروى اى دارد که اراده و عمل انسان زاینده آن باشد.
(الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عندالله)توبه/20
آنان که ایمان آورده و هجرت نموده اند و بامال و جان خود در راه خدا جهاد کرده اند, منزلت عظیمى نزد خدا دارند.
(لکلّ درجات ممّا عملوا)انعام/132 و احقاف/19
براى همه, منزلتهایى هست که ناشى از کارهاى آنان است.
بنابراین برداشت ابن عباس از آیه مورد بحث با فهم سیستمى واژگان قرآن, سازگارى بیشتر دارد و تفسیر (درجه) ویژه شوهران به فضیلت اکتسابى خردپذیرتر مى نماید, در نتیجه نسبت دادن برترى حقوق در زندگى زناشویى به قرآن پشتوانه محکم ترى دارد.
برابرى زن و مرد در حقوق و التزام هر کدام به وظایف خود, سودرسانى دوسویه و همسان آنها را در پى دارد که قرآن و سنت در مورد آن این گونه سخن مى گوید:
(هنّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّ)بقره/187
زنان پوشش شما مردان و شما پوشش زنان هستید.
زن و مرد به دلیل سودمندى و مصونیت بخشى دوسویه و همسان به لباسى مى مانند که یکدیگر را پوشش مى دهند.91

معناى (قوّام بودن)

برپایه مطالب گذشته, قوامیت برمبناى وظایف مرد وحقوق زن قابل تفسیر مى نماید و معناى لغوى (قوّام) نیز این ادعا را تأیید مى کند.
اهل لغت همه از درمحافظت وکارپردازى در توضیح واژه (قوّام) و قوامیت مرد سود برده اند, مفسران نیز بیشتر ذیل آیه (الرجال قوّامون) به نقل این دیدگاه مشترک لغت شناسان پرداخته اند, به عنوان نمونه ابن منظور مى نویسد:
(قد یجىء القیام بمعنى المحافظة و الاصلاح, و منه قوله (الرجال قوّامون على النساء).)92
(قیام) گاهى به معنى محافظت و اصلاح مى آید. از همین قبیل است سخن خداوند که مى فرماید: مردان قوّام بر زنان هستند.
(و قیّم المرأة زوجها فى بعض اللغات لانّه یقوم بأمرها و ماتحتاج الیه. قال الفراء… و القوّام, المتکفل بالأمر.)93
قیّم زن, شوهر اوست در برخى از اصطلاحات, چون شوهر به کار او مى پردازد و به نیازهایش رسیدگى مى کند. فرّاء گفته است… قوّام یعنى کسى که کارى را به عهده مى گیرد. (قام الرجل على المرأة صانها و قام بشأنها)94
قوّامیت مرد بر زن یعنى به او مصونیت داد و به امور او پرداخت.
راغب اصفهانى مى نویسد:
(القیام و القوّام اسم لمایقوم به الشىء أى یثبت, کالعماد و السناد لما یعمد و یسند به کقوله (و لاتؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل الله لکم قیاماً)(نساء/5) أى جعلها مما یمسککم, و قوله (جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاماً للناس)(مائده/97) أی… یقوم به معاشهم و معادهم… و قوله (دیناً قیماً) (انعام/161), أى ثابتاً مقوّماً لأمور معاشهم و معادهم… (الحیّ القیوم) اى القائم الحافظ لکل شىء و المعطى له ما به قوامه)95.
قیام و قوام, نام چیزى است که سبب ثبات چیزى شود, مانند عماد و سناد که نام وسیله پایدارى و استحکام مى باشد, مانند این آیه: (مال خود را که خداوند وسیله قیام قرار داده به سفیهان ندهید) یعنى آن را وسیله نگهدارى شما قرارداده است. و این آیه: (خداوند کعبه یعنى بیت الحرام را وسیله قیام مردم قرار داده است) یعنى معیشت و معاد مردم بر آن استوار است. و خداوند مى فرماید: (دین بر پادارنده) یعنى ثابت و برپا دارنده امور مربوط به معاش و معاد انسانها. (الحى القیوم) یعنى کسى که به محافظت هر چیز پرداخته و وسیله پایدارى را دراختیار او قرار مى دهد.
فخررازى که سنتى ترین نگاه را به حق سرپرستى شوهر دارد, در مقام تحقیق لغوى (قوامون) با اهل لغت همسویى دارد:
(القوّام اسم لمن یکون مبالغاً فى القیام بالأمر, یقال هذا قیّم المرأة و قوّامها, للذى یقوم بأمرها و یهتمّ بحفظها.)96
قوّام اسم است براى کسى که با جدیت به کارى مى پردازد, وقتى گفته مى شود این قیّم این زن است, مراد کسى است که به کار او مى پردازد و به نگهدارى او اهتمام مى ورزد.
در بیشتر پژوهشها و تحقیقات به عمل آمده, معناى محافظت, اصلاح و کارپردازى یا در ابهام باقى مانده و یا این که تفسیر به سختگیرى ها و محدودیت هاى تحکم آمیز شده است در صورتى که چارچوب قرآنى قوامیت مرد, کوچک ترین زمینه اى را براى زورگویى باقى نمى گذارد, زیرا عمده ترین شاخصهاى کارپردازى یا قوّامیت عبارتند از:
1. قرآن قوامیت را تنها در دایره عدالت و رضایت خداوند مجاز مى داند:
(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط)نساء/135
اى مؤمنان! پیوسته به عدالت قیام و کارپردازى کنید.
(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوّامین لله) مائده/8
اى مؤمنان! همیشه براى رضاى خداوند قیام کنید.
(فإن خفتم ألاّتعدلوا فواحدة)نساء/3
اگر بیم دارید ازاین که به عدالت رفتار نکنید, پس به یک زن بسنده کنید.
2. معیار دوم قوامیت مرد, (معروف) است که هیجده بار در قرآن به عنوان مبناى برخورد مرد با زن به کار رفته است.
(و عاشروهنّ بالمعروف) نساء/19
با زنان رفتار شایسته داشته باشید.
مرحوم طبرسى در توضیح آیه مى نویسد:
(مقصود همزیستى مطابق فرمان خداوند است که اداى حقوق زن باشد; مانند حق بهره ورى جنسى, پرداخت نفقه و کار و سخن زیبا. (معروف) این است که آزار جسمى و گفتارى نسبت به زن روا ندارد, خوش زبان و گشاده رو باشد.)97
امام صادق(ع) مى فرماید:
(اذا اراد الرجل أن یتزوّج المرأة فلیقل: أقررت بالمیثاق الذى اخذ الله: (فإمساک بمعروف او تسریح باحسان) 98
هرگاه مردى بخواهد با زنى ازدواج کند باید بگوید: مى پذیرم بر اساس پیمانى که خدا گرفته است, یعنى زن را به خوبى نگه داشتن یا با شایستگى رها کردن.
در ذیل آیه (و کیف تأخذونه و قد أفضى بعضکم إلى بعض و أخذن منکم میثاقاً غلیظاً)(نساء/21), مفسران شیعه و سنى مى گویند, مقصود از پیمان استوار, جمله (فإمساک بمعروف أو تسریح باحسان) است.99
زیباترین تعریف براى معروف, تعریف تمثیلى امام حسین(ع) است که در آن آمده است:
(فلورأیتم المعروف رجلاً لرأیتموه حسناً جمیلاً یسرّ الناظرین.)100
اگر معروف را به صورت انسانى مجسم ببینید, او را با نیکویى و زیبایى مى بینید که تماشا کننده را به مسرت و شادمانى وا مى دارد.
بنابراین معاشرت بر اساس معروف, معاشرتى است که نه تنها از نگاه خردمندان اجنبى که از منظر خود زن نیز زیبا و پسندیده باشد و این نشانه قوامیت است.
3. مبناى سوم جهت دهنده رفتار مرد با زن, مهربانى و دلسوزى است که در قرآن آمده است:
(و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودّة و رحمة)روم/21
از نشانه هاى او این است که ازجنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها به آرامش برسید و بین شما دوستى و رحمت را حاکم ساخت.
بنابراین قرآن تنها اقدام و برخوردى را به عنوان تجلى گاه قوامیت مى پذیرد که رضاى خداوند, رنگ عدالت, زیبایى معروف و محبت و دلسوزى مرد را همراه داشته باشد.
امیرمؤمنان مى فرماید:
(لاتملّک المرأة من الأمر مایجاوز نفسها, فانّ ذلک أنعم لحالها و أرخى لبالها و أدوم لجمالها فإنّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.)101
زن را به کارى مگمار که خارج از توانش باشد که همانا این با حال زن بیشترین سازگارى را دارد, براى روح او بیشترین آرامش را به ارمغان مى آورد و زیبایى او را پایدارتر مى سازد, بدان دلیل که زن گُل است و نه پهلوان جنگاور!
وقتى از پیامبر(ص) درباره برترى مردان بر زنان پرسیده شد, فرمود:
(کفضل الماء على الأرض, فبالماء تحیى الأرض و بالرجال تحیى النساء) ثمّ تلا هذه الآیة (الرجال قوّامون على النساء)102
فضیلت مرد بر زن مثل فضیلت آب نسبت به زمین است, با آب زمین زنده مى شود و با مردان زندگى زنان به نشاط و شادابى و زایندگى مى رسد. آن گاه پیامبر آیه (الرجال قوّامون على النساء) را تلاوت فرمود.
مسؤولیت سنگین قوامیت اگر به صورت درست انجام پذیرد, سعادت مرد را همراه مى آورد و گرنه مایه خسران او به حساب مى آید: امام صادق(ع) مى فرماید:
(من سعادة الرجل أن یکون القیّم على عیاله.)103
قوامیت برخانواده نشانه سعادت مرد است.
طبق روایتى پیامبر(ص) فرمود: (معلون ملعون من یضیع من یعول)104
کسى که خانواده تحت سرپرستى خود را تباه کند, از رحمت خدا به دور است, از رحمت خدا به دور است.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:35 عصر

قوامیت مردان بر زنان در خانواده


 

سید ابراهیم سجادى

همزیستى زن و مرد در طول تاریخ بشر, همواره با زیبایى و زشتى هایى همراه بوده است.
در داستان بلند و دامنه دار زندگى بشر, حساس ترین بخشها و صحنه هاى عاطفى, هیجانى, شورانگیز و مهرآفرین به زنان اختصاص یافته است, چنان که غم انگیزترین صحنه ها و تأسف بارترین آنها نیز درباره زنان و علیه آنان به اجرا در آمده است !
به رغم نقش حساس و عاطفى و شیفتگى آفرین زن در جامعه و کانون خانواده به عنوان همسر یا مادر و به رغم مهرورزى که از جانب مرد نسبت به او انجام گرفته و مى گیرد, سوگمندانه تاریخ در همه جاى جغرافیاى انسانى خود از دیرباز تاکنون, خاطره هاى تلخى را از ستم ورزى مردان بر زنان به یـاد دارد!
در بخشى از این خاطره هاى تلخ که به گذشته باز مى گردد, زنان در چین, هند, مصر, ایران و شبه جزیره عربى, گوش به فرمان مرد, زندانى در خانه و بى نقش در ازدواج و طلاق خود دیده مى شوند 1; در جامعه سومرى به آسانى توسط مرد کشته مى شوند و یا براى اداى دین او به فروش مى رسند. 2 به طور کلى در عهد باستان مرگ و زندگى شان در دست مرد است و براى آنها قانون و دادگاهى جز سخن و قضاوت مرد وجود ندارد. 3 در فرانسه پس از سال 586 میلادى انسان بودن آنها تأیید مى شود. 4 در بریتانیا تا سال 1882 میلادى حق تملک ندارند. 5 و در آفریقا تا قرن نوزده همچنان مانند بردگان و کالاى کشاورزى خرید و فروش مى شوند. 6 با چنین محرومیتى نه ترحم فیلسوفان را به خود جلب مى توانند کرد و نه از حمایت ادیانى چون یهودیت و مسیحیت برخوردارند.
ارسطو مى گفت: نسبت زن به مرد, مثل نسبت غلام به مولا و بدن به روح و قوه تفکر است. 7
در کتاب مقدس مى خوانیم:
(زن را اجازت نمى دهیم تعلیم دهد یا بر شوهر مسلط شود, بلکه در سکوت بماند, زیرا آدم اول ساخته شد و بعد حوا, و آدم فریب نخورد, بلکه زن فریب خورد و در تقصیر گرفتار شد 8.)
در جاى دیگر از این کتاب آمده است:
(چشمت به شوهرت باشد و وى بر تو حکومت خواهد کرد 9.)
در رساله پولیس رسول به تیموتاج آمده است:
(شوهر سر زن است. چنان که کلیسا مطیع مسیح است, هم چنین زنان نیز شوهران خود را در هر امرى مطیع باشند 10.)
هم اکنون نیز زن در کلیسا سوگند مى خورد که در همه عمر مطیع شوهر باشد و بدون اجازه او کارى انجام ندهد, وى حق تملک ندارد و حتى اموال ارثیه او نیز با عقد ازدواج, خود به خود در تملک مرد درمى آید 11.
انباشت این خاطره هاى سنگین در طول زمان در عصر جدید به واکنشى انجامید که فمینیسم نام گرفت.
بنیاد جریان فمینیستى دعوتى است براى خود شناسى, خود باورى و رقابت زنان با مردان, براى تصاحب همسان مشاغل اجتماعى و حضور فعال در تمام صحنه ها. و بر اساس رادیکال ترین نوع آن, تفاوت دو جنس انکار مى شود, نهاد خانواده امرى غیر طبیعى و ساختگى 12 و سبب ناپایدارى, کم طاقتى و عصبى بودن زن تلقى مى گردد 13, و بچه زایى عامل اصلى مشکلات, رانده شدن به حاشیه, کشیده شدن به فرو دستى و وابستگى زن به مرد قلمداد مى شود و رهایى از این حقارتها در جایگزینى ولادتهاى آزمایشگاهى و علمى به جاى زایمان طبیعى امکان پذیر مى نماید 14.
شعارها مؤثر مى افتد, زنان سالها به مبارزه پى گیرشان ادامه مى دهند و به پیروزى هایى در عرصه هاى اجتماعى, اقتصادى, سیاسى نایل مى گردند ولى در متن موفقیت هایى این چنینى, زن در عصر جدید دوباره خود را تنها بلکه تنهاتر و خسته تر از گذشته مى بیند و به تعبیر برخى متفکران: اکنون زن غربى در قالب آزادى و تساوى حقوق, به کارخانه, صحنه سیاست و میدان هنر و مدیریت و بازار کار و تجارت کشیده شده است و مردان هم از نیروى آنان در نیل به اهداف اقتصادى خود سود مى برند و هم با در کنار داشتن این جنس لطیف, از پذیرش بار مسؤولیت خانواده تا آنجا که بتوانند شانه خالى مى کنند.15
موناشارن نویسنده آمریکایى مى گوید:
آزادى زنان براى ما افزایش درآمد, سیگار ویژه زنان, حق انتخاب تنها زیستن, تشکیل خانواده یک نفره, ایجاد مراکز بحران تجاوز …, عشق آزاد و زنان متخصص بیمارى هاى زنان را به ارمغان آورده, ولى در ازاى آن چیزى را به غارت برد که خوشبختى بسیارى از زنان در گرو اوست و آن وجود همسر و خانواده است 16.

دو برداشت ناهمخوان

در این میان رابطه زن و مرد مسلمان در زندگى زناشویى به رغم اعتقاد به قرآن و اسلام, گاه دمساز با سنتهاى عهد باستان مى نماید و زمانى از شعارهاى فمینیستى الهام مى گیرد و در مواردى نیز گرفتار سردرگمى مى باشد. تنش و اصطکاک آرا در حوزه پژوهش این موضوع نیز نگران کننده است, برداشتهاى پژوهشگران متون قرآنى و روایى در این زمینه با آشفتگى و تشویش همراه است که مراجعه بدانها نه تنها دست یابى به دیدگاه زلال قرآن را در پى ندارد که جویندگان حقیقت را با حیرت فزون تر روبه رو مى سازد, شمارى از مفسران و محققان با استناد به دو آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضل اللّه بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم) (نساء/ 34) و (وللرجال علیهن درجة) (بقره/ 228), براى مرد سلطه اى بى چون و چرا قائل شده در توضیح قوامیت او مى گویند:
(شوهر رئیس, بزرگ حاکم و تنبیه کننده زن است هرگاه بدخوى گردد17.)
(مردان با امر و نهى, به راست نمودن زنان مى پردازند, چونان که فرمانروایان بر رعیت فرمان مى رانند18.)
(مردان بر زنان تسلط دارند; در تدبیر, ادب کردن, اصلاح نمودن و آموزش دادن 19.)
معتقدان به سالارى و خدایگانى مرد در خانه, حقانیت باور خود را در گفته بعضى از آگاهان به لغات عربى (که فرماندهى را یکى از معانى قوّام مى دانند20 ) و سخن خود قرآن (الرجال قوّامون … بما فضّل اللّه بعضهم على بعض) و(و للرجال علیهنّ درجه) جست وجو نموده واقعیت برترى مرد را مزایاى جسمى, روحى, حقوقى و تکلیفى مى دانند که واژه هاى (درجه) و (فضل) بدان اشاره دارد.
طبق اظهارات زمخشرى آن مزایا عبارتند از: خرد, ثبات قدم, قوت اراده, نیروى جسمى, توان نویسندگى (به صورت غالب), سوار کارى, تیر اندازى, مرد بودن پیامبران, عالمان و رهبران, اختصاص داشتن مواردى به مردان از جمله خطبه خواندن, اعتکاف, تکبیر در ایام تشریق (نزد ابوحنیفه), گواهى در باب حدود و قصاص, فزونى سهم میراث, برخوردارى از حق تعصیب در باب میراث, ولایت بر عقد, ولایت بر طلاق, حق رجوع در طلاق رجعى, حق تعداد ازدواج, انتساب اولاد به پدر, داشتن ریش و داشتن عمامه 21.
ابن کثیر مى گوید:
(مراد از درجه, برترى مرد بر زن است در آفرینش, اخلاق, مقام, اطاعت خدا, انفاق, اقدامات مصلحت آمیز و مقام برتر در دنیا و آخرت 22.)
فخر رازى با استناد به آیه (و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها) (روم/21) مى نویسد:
(به مقتضاى این آیه زن براى عبادت و پذیرش تکالیف آفریده نشده است, زنان به دلیل ناتوانى و کم عقلى چون کودکانند و شایسته بود که همچون آنان تکلیف نداشته باشد, ولى خداوند آنان را مکلف نمود تا گوش به فرمان شوهر باشند و از عذاب خدا بترسند تا نعمت بر مردان به کمال خود رسد.23)
وى پس از بیان برترى هاى مرد مى گوید:
(وقتى برترى مرد بر زن در این امور ثابت گردید این مطلب آشکار مى شود که زن چون اسیر ناتوان در دست مرد است24.)
برخى دیگر با تأثیر پذیرى از نهضتهاى فمینیستى, به انکار زبان تشریع در آیه (الرجال قوّامون على النساء) پرداخته بر این باورند که هدف آیه به تصویر کشیدن روابط زن و مرد در محیط نزول قرآن بوده است25 که در آن اصل تفاوت حقوقى زن و مرد همچون تفاوت فقیر و غنى به عنوان یک واقعیت تلخ و نیز تغییر آن به عنوان یک خواسته آرمانى مورد تأکید قرار مى گیرد. ابو زید یکى از حامیان این تفکر مى نویسد:
(برترى مردان بر زنان جزء مقدرات مطلق الهى نیست, بلکه باز گو کننده واقعیتى است که دگرگونى آن مطلوب است, (درجه) داده شده به مرد بر ضرر زن (للرجال علیهن درجة) شاخه و فرعى است از اصل (لهنّ مثل الذى علیهنّ) [به سود زنها است همانند آنچه بر ضرر آنها است] یعنى بر اساس عادتها و رسوم جاافتاده در جامعه کسى نگفته و صحیح هم نیست که بگوید: سنتها و عادتها احکام الهى جاودانه و مطلق است. اگر تشریع را در متن این توصیف بپذیریم معناى آن سلطه کور و بى قید و شرط مرد نیست تا تصمیم او نافذ و اطاعتش بى چون و چرا واجب باشد, بلکه معناى قوامیت, پذیرش مسؤولیت اقتصادى و اجتماعى است … قوامیت در این صورت مسؤولیتى است که هرکدام از زن و مرد که توان لازم را داشته باشد, آن را به عهده مى گیرد و یا متناسب با شرایط به صورت مشترک به انجام آن مى پردازند, این که قرآن قوامیت را بر اساس برترى و قدرت انفاق دانسته, ولى مشخص ننموده که چه کسى بر چه کسى برترى دارد, مى تواند دلیلى باشد بر این که این مسؤولیت, مى تواند بین زن و مرد دست گردان شود یا با تلاش مشترک آن دو انجام پذیرد26).
آنچه تا کنون نقل شد, بخشى از نگاه هاى افراطى به مسأله زن بود, اما این تحقیق از سویى درپى تبیین دیدگاه قرآن به صورت واقع بینانه و حقیقت گرایانه است و نقد و بررسى دیگر دیدگاه ها را در باب قوّامیّت, هدف اساسى خود نمى شناسد, ولى از سوى دیگر بیان تطبیقى مسائل, خود نقدى ضمنى بر ساید دیدگاه ها نیز به حساب مى آید.
سیستم بیانى قرآن ویژه خود قرآن است و چینش آیات آن از مبناى خاصى تبعیت مى کند, شبکه معنایى, هر آیه را با تمام آیات قرآن پیوند مى دهد, به همین دلیل هر آیه اى با تمام آیات تعامل تبیینى داشته و در افاده معناى خود از همه آیات کمک مى گیرد و به همه نیز کمک متقابل مى رساند.
(مثانى) نامیده شدن قرآ ن و ضرورت تلاوت دوره اى آن مى تواند ناظر به این باشد که برداشت از هر آیه باید در پرتو تمام آیات قرآن و سیاق پیرامون آن صورت گیرد 27 و این تنها راه مصونیت قرآن از تفسیر به (رأى) و تحلیل پیش فرض هاست, ولى حاکمیت روش تفسیر و پژوهش ترتیبى قرآن, جاذبه سنتهاى ملى-قومى و فراورده هاى فکرى هر زمان, سبب مى شود که سیاق قرآن نادیده گرفته شود و قرآن پژوه گرفتار تفسیر به رأى گردد, به همین دلیل فخر رازى در داورى پیشین خود از این سخن خداوند غافل مانده است که مى فرماید:
(وما خلقت الجنّ و الانس الالیعبدون) ذاریات/ 56
ما جن و انس را نیافریدیم جز براى بندگى خود.
که فلسفه آفرینش زن و مرد (انس) را عبادت مى داند, و از سوى دیگر ابوزید نیز از تأمّل در سیاق آیه باز مى ماند که فرموده است (الرجال قوّامون على النساء).

پیش نیازهاى فهم قوّامیّت مرد

آیه (إنّ هذا القرآن یهدى للتى هى أقوم) (اسراء/ 9) اساس تمام دیدگاه ها و دعوتهاى قرآن است که در آن آموزه هاى خود را با وصف (اقوم) تعریف مى نماید که به معناى (پایدارتر) است, یعنى دعوتهاى دینى رهنمودى است در جهت پایدارى و استوارى فرایند خلقت و سرشت آدمى که شامل خیر دنیا و آخرت و اصلاح معاد و معیشت انسانهاست با بیشترین کارایى در مقایسه با سایر ادیان و مکاتب.28
این داعیه قرآن به طور طبیعى به نظام همسرى و زندگى زناشویى نیز توجه دارد و دست یابى به این دیدگاه متعالى نیازمند نگاهى جامع و روشمند به آیات قرآن است و همزمان باید به مقولات مرتبط نظرافکند که از آن جمله همسانى و نا همسانى هاى زن و مرد ازنگاه قرآن مى باشد.

همسانى ها و ارزشهاى اکتسابى

قرآن ضمن بیان مراحل تکوین جسمانى انسان ,بارها از آفرینش همسان زن و مرد و خاستگاه آفرینش آنها سخن گفته و در مرحله اى از مراحل رشد جنین, ساختار معنوى سرشت یا آموزشها و تقاضاهاى فطرى انسان, چه زن و چه مرد را به عنوان عامل درونى کمال خواهى مطرح کرده است:
(و أنّه خلق الزوجین الذکروالأنثى. من نطفة إذا تمنى) نجم / 46-45
و همانا جفت نر و ماده را آفرید از نطفه اى که مى ریزد.
(ألم یک نطفة من منیّ یمنى. ثمّ کان علقة فخلق فسوّى. فجعل منه الزوجین الذکروالأنثى) قیامت / 39-37
آیا او نطفه از منى ریخته شده نبود, سپس خونى آویخته شد, پس خدا او را آفرید و سامان داد و نر وماده را از او پدید آورد.
(ونفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) شمس / 6-7
سوگند به نفس و آن که او را نیکو بیافرید و به او شر و خیر را الهام کرد.
مرحله تسویه نفس, مرحله اى است که بدن با اندام مناسب, شکل اولیه خود را یافته شایسته پذیرش روح انسانى مى شود,چنان که در داستان آدم مى خوانیم:
(فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین) حجر / 19
پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او دمیدم, در برابر او به سجده درافتید.
روح الهى که پس از شکل گیرى متوازن اندام جنین - مذکر و مؤنث - دمیده مى شود در کنار استعداد تمایل به خوبى ها و نفرت از بدى ها, استعداد پرورش خوبى ها و زمینه هاى آلایش به بدى ها رانیز در خود دارد, به همین دلیل قرآن مى گوید :
(قد أفلح من زکّیها. و قد خاب من دسّیها) شمس/10ـ9
رستگار شد کسى که نفس را بپروراند, و زیان دید کسى که آن را مدفون ساخت.
قرآن توان خود سازى و خود سوزى زن و مرد را همسان دانسته و کمال و نقص آن دو را به صورت همزمان یاد مى کند:
(الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات والطیّبات للطیّبین و الطیبّون للطیّبات) نور/ 25
زنان پلید, شایسته مردان پلید, و مردان پلید, شایسته زنان پلید مى باشند, و زنان پاک, شایسته مردان پاک, و مردان پاک, شایسته زنان پاک هستند.
(إن المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات والصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصائمین والصائمات والحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعّد اللّه لهم مغفرة و أجراً عظیما) احزاب / 35
همانا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان, مردان با ایمان و زنان باایمان, مردان مطیع خدا و زنان مطیع خدا, مردان راستگو و زنان راستگو, مردان بردبار و زنان بردبار, مردان خاشع و زنان خاشع, مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده, مردان روزه دار و زنان روزه دار, مردان باعفّت و زنان باعفّت و مردانى که زیاد به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار به یاد خدا هستند; خداوند مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است.
صفاتى که به صورت مشترک براى زن و مرد دست یافتنى هستند, عزم و ثبات قدم و تلاش علمى و عملى را مى طلبند و با تکرار و ممارست شکل مى گیرند. قرآن درباره نقش مؤثر عمل صالح ـچه از ناحیه مردان و چه از سوى زنان ـ در شکل گیرى زندگى دلپذیر و آرمانى مى گوید:
(من عمل صالحا من ذکر أوأنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون) نحل / 97
زن و مرد با ایمانى را که عمل صالح دارند, زندگى پاک و دلپذیر مى دهیم و پاداش بهتر از عمل او به ایشان عطا مى کنیم.
حیات طیّبه, نمود کمالاتى است که انسان در پرتو درک و اراده بدانها دست مى یابد, حق و باطل به صورت آشکار در افق دید او ظاهر مى گردد, و سلطه شیطان, هواى نفس و زرق و برق دنیا بر انسان پایان مى پذیرد.29
چنین دستاوردى هم تکیه به خرد آدمى دارد و هم به آزادى عقل از اسارت خیالات و پندارها مى انجامد 30. قرآن با نامگذارى چنین خردمندانى به (اولوالالباب) از جهان شناسى, آرمانها و تحقق خواسته هاى آنان سخن گفته و بر همسان بودن زن و مرد در این ویژگى ها تأکید کرده است:
(إنّ فى خلق السموات والأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولى الالباب. الذین یذکرون اللّه قیاما و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. ربّنا إنّک من تدخل النار فقد أخزیته و ماللظالمین من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا منادیا ینادى للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لاتخزنا یوم القیامة إنّک لاتخلف المیعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آل عمران / 195-190
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز, براى صاحبان خرد ناب نشانه هایى است; آنها که در حال ایستاده, نشسته و خفته خدا را یاد مى کنند و همواره در خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا این همه را بیهوده نیافریده اى; پاک و منزهى; ما را از عذاب آتش مصون دار, پروردگارا آن را که در آتش افکنى خوار مى سازى و ستمکاران را کسى یارى نخواهد کرد, پروردگارا ما چون صداى منادى را که مردم را به ایمان فرا مى خواند شنیدیم, اجابت کردیم پس ایمان آوردیم.
پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن مارا با نیکان محشور گردان, پروردگارا ما را از آنچه به پیامبران وعده دادى نصیب فرما و در قیامت خوارمان مگردان که تو در وعده ات تخلف ندارى. این چنین است که پروردگارشان خواهش آنان را اجابت کرد, که همانا من عمل زن و مرد شما را ضایع نمى کنم شما با هم یکى هستید.
بدین ترتیب قرآن ضمن خطاب به (اولوالالباب) و وعده پاداش به زن و مرد آنان و تصریح به وحدت نوعى آنها, این حقیقت را نیز یادآورى مى کند که اوج تعقل و مقام عالى شهود, هم در دسترس زن است و هم در توان مرد.
زن با اوجگیرى در مسیر درک و شهود, مقام عصمت, مقام مصاحبت با فرشتگان و مقام دریافت الهام الهى را از آن خود مى سازد. قرآن درباره حضرت زهرا, حضرت مریم و مادر موسى در چند آیه تعبیرات بلندى دارد; درباره زهرا (س) مى فرماید:
(إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا) احزاب / 33
خداوند مى خواهد هر آلایش را از شما خاندان نبوت بر دارد و شما را پاک سازد.
و درباره مریم(س) نیز مى فرماید:
(و إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ اللّه اصطفاک وطهّرک و اصطفاک على نساء العالمین) آل عمران / 42
و آن گاه که فرشتگان گفتند: اى مریم! همانا خداوند تو را بر گزید و پاکیزه گردانید و برترى بخشید بر زنان جهانیان.
همچنین خطاب به موسى(ع) مى فرماید:
(إذ أوحینا إلى أمّک ما یوحى. أن اقذفیه فى التابوت فاقذفیه فى الیمّ) طه/ 39-38
[موسى] آن هنگام به مادرت وحى شگفتى نمودیم, که کودک خود را در صندقى قرار بده و آن را به دریا افکن.
بنابر این اسلام در ""سیر من الخلق الى الحق"" یعنى در حرکت و مسافرت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست, 31 و سیر به سوى خدا با تعقل و عمل صالح امکان پذیر است. بنابراین اگر روایات نقص عقل و ایمان از نظر سند درست و داراى اعتبار باشد اشاره به موانع تعقل و رفع تکلیف دارد که در این نیز فرقى میان طبیعت مرد و زن نیست و اگر تفاوتى هست به زمینه هاى اجتماعى و بیرونى باز مى گردد.
ظاهر آیات از صحنه هاى گوناگون کارکرد زن پرده برمى دارد و او را در انجام کارهاى مؤثر در تعالى آزاد مى داند و وعده آمرزش و پاداش براى زنان روزه دار و صابر و انفاق کننده مى دهد که چندان با شرط بودن اجازه شوهر سازگار نمى نماید. معنى ندارد که با وجود تصریح قرآن به حق تملک زن:(للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن) نساء/ 32 تصرف مالى زن مشروط به اجازه شوهر باشد 32. به همین دلیل بسیارى از فقیهان اهل سنت بر آزادى زن شوهر دار, در تصرف مالى چون هبه و صدقه تأکید دارند 33. دانشمندانى چون شیخ مفید از علماى امامیه نیز مى گویند:
(زن شوهر دار وقتى عقل کامل و رأى استوار داشته باشد, در ازدواج و معاملاتى مانند خرید و فروش, تملیک, هبه, صدقه و سایر تصرفات خود اولویت دارد.) 34
در آیه 195 آل عمران با تقسیم (اولوالالباب) به زن و مرد, به وحدت نوعى و تضمین پاداش آن دو تصریح دارد: (فاستجاب لهم ربّهم أنّى لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آن گاه با استفاده ازکلمه (فـ ) که تفریع را مى رساند مى فرماید:
(فالذین هاجروا وأخرجوا من دیارهم و أوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لأکفذرنّ عنهم سىآتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثوابا من عند الّله)
پس کسانى که هجرت کرده و از خانه هاى خود خارج شده و در راه من آزاردیده و جهاد کرده و کشته شده اند, البته بدیهاى آنان را مى پوشانم و آنها را در باغهاى بهشت که نهرها در آن جارى است وارد مى کنم و این پاداشى است از جانب خداوند.
مطالعه صدر وذیل این آیه تردیدى باقى نمى گذارد که مقصود, تشویق اولوالالباب ـ اعمّ از زن و مرد - به هجرت, جهاد و شهادت است. این سند دیگرى است بر آزادى زن و حق حضور او در صحنه هاى گوناگون فعالیتهاى ایمانى و انجام مسؤولیت که نردبان کمالات انسانى مى باشد. بر اساس چنین حقى زنان مسلمان در صدر اسلام در حضور پیامبر به استقبال شکنجه مشرکان رفته و با هجرت در راه خدا و حضور در میدان جهاد, افتخار آفریده اند.
خلاصه سخن این که زن و مرد در ویژگیهاى انسانى و در گرایش ها و لغزشگاه هاى اساسى همانند هستند, بر همین اساس حقوق و وظایف زن همسان با حقوق و وظایف مرد است و براى احراز تعالى انسانى بایستى اقداماتى به وسعت همه ارزشها داشته باشد, هر گونه ادعایى جز این در رابطه با حقوق زن آن گاه پذیرفتنى است که سند و دلیلى به قوّت و سندیت دلالت قرآن داشته باشد و گرنه تقدم با اطلاقات قرآنى خواهد بود.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:28 عصر
دیدگاه فمینیستى درباره حقوق زن

فمینیسم (FEMINISM) واژه فرانسوى است که بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان (جنبش زنان) معروف بوده اطلاق مى شود.40
در دهه 1960 میلادى, واژه هایى چون: (استبداد, آزادى, برابرى و…) در فعالیتهاى سیاسى چپ نو, کلماتى جاذبه انگیز به شمار مى آمد و نشانه تفکر نو, انقلابى و اصلاحى تلقى مى گردید. البته این اندیشه, نخست از تمدن جدید دنیاى غرب آغاز شد, ولى به تدریج گسترش یافت. نگرش تحقیقى به مبانى, اندیشه ها و سیر زمانى و مکانى فمینیستى در مجال این نوشتار نیست, بلکه به تحقیقات گسترده ترى نیاز دارد. ولى به گونه اجمال مى توان گفت, در دنیاى غرب تلقیهاى زیادى از آن شده که مى توان به (لیبرال فمینیسم, فمینیسم مارکسیستى, سوسیال فمینیسم, فمینیسم رادیکال و فمینیسم پست مدرن) اشاره کرد.
مبانى فلسفى و حقوقى فمینیسم را سکولاریزم و اومانیزم تشکیل مى دهند که امروز جایگاه هر یک از این دو اندیشه بر پژوهشگران پوشیده نیست.41
اصالت حاکمیت امیال افراد, بى نیازى از مبدأ و بى اعتقادى به معاد, گریز از دستورات و مقررات دینى که با این اندیشه ناسازگارى دارند زیربناى این اندیشه را تشکیل مى دهند.
با نگرشى به حقوق زن از این زاویه آموزه هاى شریعت به ویژه تعلیمات آسمانى قرآن کریم, از مجموعه چالشهایى هستند که فرا روى فرد قرار مى گیرند.
گرچه بیشتر در گرایشهاى فمینیستى از برابرى زن و مرد و تساوى آنان در حقوق انسانى سخن مى رود اما در عمل, سمت و سوگیرى یک جانبه در دفاع از زن و زن مدارى مطلبى نیست که بر کسى پوشیده باشد. الیسون جگر مى نویسد:
(بر خلاف تصور, آرمان رادیکال فمینیستها, آرمان دو جنسى نیست. آرمان دو جنسى (Androgyny) متضمن ترکیبى از صفات مردانه و زنانه است. حال آن که بسیارى از رادیکال فمینیستها, صفات ارزشمند را صفات ویژه زن مى دانند و از این رو آرمان انسانى آرمان زن است.)42
(سیمون دوبوار) نیز موجودیت مرد را مصداق (دوزخ) بر هم زننده فردیت و آزادى یاد مى کند.43
(بنتام) یکى از طرفداران فلسفه لیبرالیستى است که سعادت و خوشبختى انسانها را در سایه آزادیهاى فردى مى داند, او خطاب به زنان مى گوید:
(به طور کلى مى توان گفت هیچ کس به خوبى خود شما نمى داند چه چیز به نفع شما است. هیچ کس با چنین پى گیرى و شور و شوقى مایل به دنبال کردن آن نیست.)44
به عبارت دیگر هیچ کس حق ندارد بگوید خواست واقعى و مصلحت زنان, غیر از آن چیزى است که خود آنان مى خواهند. به گفته (ایریا برلین) این عمل نوعى, خود جایگزین ساختن شرم آور است.
فمینیسم با توجه به مبانى حقوقى خود, براى زن در همه زمینه هاى اجتماعى و فردى آزادى مطلق قائل است. تفاوتهاى موجود بین زن ومرد در این اندیشه نادیده تلقى شده است. حجاب, خانواده و فرزند دارى هر یک در این تلقى زنجیره هایى به حساب آمده که زن را در حصار خود قرار مى دهند و دست و پاى او را مى بندند.

برآیند اندیشه فمینیستى

با قطع نظر از انتقادهاى روشنى که امروزه از سوى فیلسوفان و پژوهشگران خردورز بر مبانى فلسفى و حقوقى فمینیسم; مانند سکولاریسم و اومانیسم وارد است و با چشم پوشى از اشکالات بنیادین این تفکر و ناسازگارى این پندار با دین و فطرت و خرد آدمى و… که دراین نوشتار مجال نگرش به آنها نیست, آثار و پیامدهاى این اندیشه و نقش آن در تنزّّّل دادن مقام انسانى زن پوشیده نیست.
همچنین بسیارى از کسانى که شعار آزادى زن سر مى دادند مردان و زنانى بودند که در پى منافع و لذتهاى بى ارزش خود بودند و در این راه شعار فمینیسم نیز سر مى دادند. بسیارى از اینان با پى بردن به نادرستى این اندیشه دریافتند که در دام سودجویان گرفتار بوده اند, در این زمینه سخن یکى از مدافعان فمینیسم جدید یادکردنى است:
(از رسواترین اشکال توسعه که جنبه بهره بردارى دارد, تجارت جدیدى به نام بهره بردارى جنسى یا جهانگردى جنسى است…. این صنعت نخستین بار توسط بانک جهان صندوق بین المللى پول و آژانس بین المللى آمریکا برنامه ریزى و حمایت شد.)45
کمى دقت در برآیند رفتار با زنان در پوشش این شعارها به روشنى برملا مى کند (زنان) در پرتو این اندیشه تا آنجا تنزل مى کنند که در جاهلیت پیش از اسلام و یونان قدیم تا آن اندازه سقوط نکرده بودند.
مارى وستون کرافت, اولین زن آزادى خواه اروپا پس از گرایش به زندگى مشترک غیرمشروع و غیرقانونى که ثمره آن کودکى نامشروع بود تصمیم به خودکشى مى گیرد که توسط اطرافیان نجات مى یابد. خواسته هاى سیاسى ـ اجتماعى او نیز به سوى غریزه و تمتعات نامشروع سوق مى یابد و از شعار اعاده حقوق راستین و تضییع شده زن منحرف شده در زندگى مجدد با مردى به نام ـ ویلیام گادوین ـ که وى نیز چون مارى به نام آزادى خواهى هرگونه نظارت و کنترل قانون را در ازدواج ردّّّ مى کند, هنگام تولد کودک این خانواده, به رغم میل خود تن به ازدواج مى دهند.46
(سیمون دوبوار) نیز در 180 ـ 1905 با (ژان پل سارتر) فیلسوف و منتقد اجتماعى فرانسه تا آخرین روزهاى عمر زندگانى غیرقانونى و بدون ازدواج مشترک داشتند.47

حقوق زن از منظر قرآن

قرآن کریم با توجه به شرایط طبیعى و ساختار فیزیکى زن, حقوق او را در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى زنده کرد. در راستاى تشریع حقوق همه جانبه زن به پدیده دخترکشى خاتمه داد و با بیانهاى گوناگون, اعراب را از این کردار زشت و ناپسند بر حذر داشت:
(ولاتقتلوا أولادکم خشیة إملاق نحن نرزقهم و إیّّّاکم إنّّّ قتلهم کان خطأ کبیراً) اسراء/31
فرزندان (دختر) تان را از بیم فقر و تهى دستى نکشید, ما شما و آنان را رزق مى دهیم, همانا کشتن آنان گناهى بزرگ است.
(ولاتقتلوا أولادکم من إملاق نحن نرزقکم و إیّّّاهم) انعام/151
دختران خود را از بیم فقر نکشید; ما شما و آنان را رزق مى دهیم.
از این دو آیه فهمیده مى شود که عامل عمده دخترکشى در عرب جاهلى فقر و تهى دستى آنان بوده است.
آیه دیگر آنان را به یاد پرسشهاى سخت روز واپسین در برابر دختران بى گناه مى اندازد.
(و اذا الموءودة سئلت. بأیّّّ ذنب قتلت) تکویر/9 ـ 8
و هرگاه از دختران زنده به گور شده پرسیده شود, که آنان به چه گناهى کشته شده اند.
آیات روح بخش قرآن در دلهاى مرده مشرکان قریش تأثیرگذاشت. قیس بن عاصم که خود با غرور از زنده به گور کردن 13 دختر بزرگ و کوچک خود سخن مى گفت, با چهره شرم آلود نزد حضرت پیامبر آمد و پرسید: (براى کفاره گناهم چه کنم؟)
حضرت فرمود: (در برابر هر دخترى که کشته اى, کنیزى آزاد کن.)
و این گونه بود که اسلام, نه تنها زنان را از کشتن رهانید, بلکه آزادى آنان از اسارت و بندگى را نیز به همراه آورد.

قرآن و اصلاح ازدواج

قرآن کریم بر ازدواجهاى ضدّّّ انسانى که در میان عرب جاهلى, قبایل وحشى, هندیان, یونانیان, ایرانیان و دیگر ملتها به شدت رونق یافته بود مهر بطلان زد و با دو دستور حکیمانه در برابر آن ایستاد:
1. بازدارندگى از تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر.
2. نهى از ازدواجهاى نامشروع.
چند همسرى براى یک مرد از نگاه قرآن کریم تا چهار (زن) جایز شمرده شده و آن هم با قید (بیم نداشتن از اجراى عدالت), اما کسانى که در اجراى عدالت در بین همسران دچار خوف و بیم مى باشند, هرگز به بیش از یک همسر مجاز نیستند.
قرآن کریم مى فرماید:
(فإن خفتم أن لاتقسطوا فى الیتامى فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فإن خفتم أن لاتعدلوا فواحدة…) نساء/3
اگر از اجراى عدالت درباره یتیمان بیم داشتید, پس با زنانى که مورد دلخواه تان باشید, دوتا, سه تا, چهارتا ازدواج کنید. و اگر بیم داشتید که نتوانید عدالت را در بین آنان اجرا کنید, از یک همسر تجاوز نکنید.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه مى نویسد:
(در این آیه, خداوند حکم را بر ترس از بى عدالتى معلق کرده نه بر علم; زیرا در این گونه موارد که وسوسه هاى شیطانى هم تأثیر انکارناپذیر مى گذارند, اطمینان به بى عدالتى به دست نمى آید و در نتیجه مصلحت از بین مى رود.)48
قرآن در ضمن محدود ساختن تعداد همسران, ازدواجهاى نادرست را ممنوع کرده است. در زمینه ازدواج با محارم مى خوانیم:
(حرّّّمت علیکم أمّّّهاتکم و بناتکم و أخواتکم و عمّّّاتکم و خالاتکم و بنات الأخ و بنات الأخت و أمّّّهاتکم التى أرضعنکم و أخواتکم من الرضاعة وأمّّّهات نسائکم و ربائبکم اللاتى فى حجورکم من نسائکم… و حلائل أبنائکم الذین من أصلابکم و أن تجمعوا بین الأختین إلاّّّ ما قد سلف…) نساء/23)
مادران, دختران, خواهران, عمه ها, خاله ها, دختران برادر, دختران خواهر, مادران رضاعى, خواهران رضاعى, مادران همسر, دختران همسرتان که در کنار شما پرورش یافته باشند… و نیز همسران پسرانى که از نسل شما هستند, بر شما حرام هستند و اینکه دو خواهر را با هم همسر بگیرید…
ازدواج با همسر پدر نیز در آیه نهى شده و زشت شمرده شده است.
(ولاتنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء إلاّّّما قد سلف انّّّه کان فاحشة و مقتاً و ساء سبیلاً) نساء/22
با زنانى که پدران شما با آنان ازدواج کرده اند زناشویى نکنید, مگر آنچه پیش از این انجام گرفته است که این کارى زشت و نکوهیده و شیوه ناپسندى است.
صاحب روح البیان مى نویسد:
(قبح, سه درجه دارد: قبح عقلى, قبح شرعى و قبح عرفى, در این آیه با (إنّّّه کان فاحشة) به قبح عقلى و کلمه (مقتاً) به قبح شرعى و (ساء سبیلاً) به قبح عرفى اشاره شده است. منظور از قبح عرفى, عملى است که موجب تنفر در افکار مردم مى شود و طبع بشر آن را نمى پسندد. و بدین سان همه مراحل قبح در این ازدواج, جمع شده است.)49
شیخ طبرسى در تفسیر این آیه مى نویسد:
(مردم عصر جاهلیت این نوع ازدواج را (مقت) (تنفرآمیز) و فرزندانى را که ثمره آنان بودند مَقیت (فرزندان مورد تنفر) مى نامیدند.)50
قرآن کریم, نکاح جمع (خریدن کنیزان و مجبور کردن آنان به زنا) را به شدت نهى کرده است:
(ولاتکرهوا فتیاتکم على البغاء إن أردن تحصّّّنا لتبتغوا عرض الحیوة الدنیا…)
نور/33
و کنیزان خود را که مى خواهند عفیف و پاک دامن بمانند, براى به دست آوردن مال دنیا به زنا مجبور نکنید…
قرآن کریم, دو شیوه ناپسند دیگر در این رابطه را که در میان آنان رواج یافته بود و (سفاح) و (خدن) نام داشت با آیه کریمه (غیرمسافحات و لامتخذات أخدان…)(نساء/25) مردود شمرده است.
فخررازى مى نویسد:
(در زمان جاهلیت برخى از زنان و مردان به طور پنهانى با یکدیگر دوست مى شدند و زنا مى کردند. مردم نیز فقط به حرمت زناى آشکار معتقد بودند, ولى زناى پنهان را جایز مى دانستند. خداوند در این آیه مردان را از هر دو نوع زنا یعنى زناى آشکار و پنهان نهى مى کند.)51
خداوند متعال دراین آیه ضمن تحریم نکاح خدن, مردان را مخاطب قرار داده مى فرماید:
(اگر توانایى ازدواج با زنان مؤمنه آزاد را ندارید با کنیزان عفیف که زناکار نیستند و رفیق پنهانى نمى گیرند با اذن مالکان آنها ازدواج کنید.)
ازدواج اجبارى یکى دیگر از سنتهاى عرب جاهلى بود. پس از مرگ شوهر فردى زورمند, زن متوفّّّى را به منظور تصاحب دارایى و اموالش به زور و جبر, در خانه خود برده و با او ازدواج مى کرد و اگر نمى پذیرفت او را زندانى مى کرد تا بمیرد, که قرآن کریم آنان را از این عمل ناپسند بر حذر داشت:
(ولایحلّّّ لکم أن ترثوا النساء کرهاً و لاتعضلوهنّّّ لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن…) نساء/19
اى مؤمنان براى شما حلال نیست که زنان را با زور (و بر خلاف میلشان) به ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار ندهید که بخشى از آنچه را که به آنان داده اید پس بگیرید.

قرآن و آفرینش حوّّّا

چونان که یادشد در تورات کنونى آفرینش همسر نخستین انسان; یعنى حوّّّا از دنده چپ آدم عنوان شده و دسته اى از روایات اسلامى که در بعضى منابع قرآن پژوهى آمده با مضمون یادشده همخوانى دارند, تفاسیرى چون (روح المعانى), (تفسیر طبرى) و… از تفاسیر اهل سنت به نقل این گونه روایتها مبادرت ورزیده اند.
اما دسته دیگرى از روایات با روایات نخست ناسازگارند و بعضى از قرآن پژوهان نیز با روایتهاى دسته دوم همگام گردیده و روایتهاى نخستین را اسرائیلى مى نامند.
به اجمال مى توان گفت: قرآن کریم در موارد چندى و با بیانهاى همسان و همانند این مطلب را یادآور شد که از همه این موارد چنین استفاده مى شود که خداوند نخستین بار آدم را آفرید و در مرتبه دوم از وجود آدم, همسر او را خلق کرد.
از شیوه بیان همسان قرآن در همه موارد, دو نکته به روشنى استفاده مى شود:
1. خلقت آدم پیش از آفرینش حوا بوده است.
2. وجود آدم, ماده و مایه اصلى آفرینش حوّّّا بوده است.
اینک از میان مجموعه آیات به نقل چند آیه بسنده مى کنیم.
(یا أیّّّها النّّّاس اتّّّقوا ربّّّکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
نساء/1
اى مردم از پروردگارتان بترسید; آن خدایى که شما را از یک نفس آفرید و همسر او را نیز از آن نفس آفرید.
(خلقکم من نفس واحدة ثمّّّ جعل منها زوجها) زمر/6
او شما را از یک نفس آفرید, آن گاه جفت او را از آن نفس قرارداد.
در این آیه کریمه, جمله (ثم جعل منها زوجها) با واژه (ثمّّّ) به جمله پیش عطف شده و به گفته نحویان (ثمّّّ) دلالت بر تأخّر رتبه (معطوف) دارد.
(هوالذى خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها) اعراف/189
اوست خدایى که همه شما را از نفس واحدى (یک تن) آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت, تا به او آرام گیرد.
علامه طباطبایى ذیل آیه اول سوره نساء مى نویسد:
(مراد از نفس انسان چیزى است که انسان به واسطه آن انسان شده است. و از ظاهر عبارت چنین استفاده مى شود که مقصود از (نفس واحدة), آدم و از (زوجها) زن او مى باشد و این دو, پدر و مادر نسل انسان کنونى هستند که ما از آنها هستیم.)52
برخى از (وخلق منها زوجها) چنین فهمیده اند که:
همسر آدم از بدن آدم آفریده شده است همان گونه که یهود معتقدند که همسر آدم از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده است,53 ولى بسیارى نیز (منها) را به معناى: از وجود و طینت او تفسیر کرده اند.

نظر قرآن در بیرون رانده شدن آدم وحوّّّا از بهشت

قرآن کریم, عصیان و سرکشى آدم و حوّا را در برابر آفریدگار هستى و خوردن آن دو از (شجره منهیه) را تنها به گردن حوّّّا نمى افکند, بلکه هر دو آنان را در این امر دخالت مى دهد:
(فوسوس لهما الشیطان… فدلّّّیهما بغرور فلمّّّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة و ناداهما ألم أنهکما عن تلکما الشجرة و أقل لکما إنّّّ الشیطان لکم عدوّّّ مبین. قالا ربّّّنا ظلمنا أنفسنا…) اعراف/23 ـ 20
شیطان آن دو را وسوسه کرد… و بدین ترتیب آنها را فریب داد وقتى از آن درخت تناول کردند, شرمگاه شان آشکار شد و بر آن شدند که از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند, پروردگار ندا داد: مگر شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست؟ گفتند: پروردگارا بر خود ستم کردیم.
تثنیه آوردن ضمیرها در این آیات: (ولاتقربا), (فتکونا), (وسوس لهما), (وورى عنهما), (سوآتهما), (مانهاکما) حکایت از این دارد که وسوسه شیطان, آدم و حوّّّا را با هم در بر گرفته و به همین جهت هر دو از بارگاه خدا رانده مى شوند. بنابراین, این اندیشه یهود که زن عامل رانده شدن آدم از بهشت شد اساسى ندارد.

نظر قرآن در دوران عادت زنانگى زن

از مسائل دیگرى که در متن تورات آمده, کناره گیرى مطلق از زنان در دوران عادت زنانگى است. بنابراین اگر فردى با زن حائض نشست و برخاست کند, بخوابد و یا به هر صورتى با وى تماس پیدا کند باید بدن و لباس خود را شست وشو دهد.54
گروهى از مشرکان نیز به جهت معاشرت با یهود از آمیزش با زنان حائض خوددارى مى کردند. امّّّا مسیحیان و یا سایر اعراب به جهت آن که دراین زمینه منعى وجود نداشت به آمیزش مبادرت مى ورزیدند. این افراط و تفریط ها سبب شد که بعضى از مسلمانان دراین باره از پیامبر پرسش نمایند و خداوند در پاسخ آنان این آیه را نازل کرد:
(و یسئلونک عن المحیض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحیض و لاتقربوهنّّّ حتى یطهرن فإذا تطهّّّرن فأتوهنّّّ من حیث أمرکم الله إنّ اللّّّه یحبّّّ التوّّّابین و یحبّّّ المتطهّّّرین) بقره/222
تو را از حیض مى پرسند, بگو آن آزارى است, پس از زنان به هنگام حیض کناره بگیرید و نزدیک شان نشوید تا پاک شوند. و هنگامى که پاکیزگى یافتند از جایى که خدا به شما فرمود نزدشان بروید; همانا خدا بسیار توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
علامه طباطبایى در تفسیر (فاعتزلوا النساء فى المحیض و لاتقربوهنّّّ) مى نویسد:
(هرچند چنین به نظر مى رسد که امر به مطلق کناره گیرى در حال حیض است, چنان که یهود قائل بودند و جمله (ولاتقربوهنّّّ) آن را تأیید مى کند, ولى ذیل آیه که مى فرماید: (فأتوهنّّّ من حیث أمرکم) قرینه است بر اینکه جمله (فاعتزلوا) و (ولاتقربوهنّّّ) کنایه از نزدیکى نکردن با زنان از مجراى خون است, نه اینکه مطلق آمیزش و معاشرت یا مطلق استلذاذ و استمتاع از ایشان ممنوع باشد و پس از پاک شدن از حیض یا پس از غسل کردن, نزدیکى از جایى که امر تکوینى به آن تعلق گرفته; یعنى همان مجراى خون حیض جایز باشد.)55

قرآن و مالکیت زن

قرآن کریم چونان که مرد را مالک مال و ثروت خودش مى داند, زنان را نیز داراى حق مالکیت و بهره بردارى از دارایى و دستاورد کار و زحمت خود مى شناسد:
(للرجال نصیب ممّّّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّّّا اکتسبن) نساء/32
براى مردان است آنچه از راه کار و تلاش به دست مى آورند, و براى زنان است آنچه را که از راه کار و تلاش به دست مى آورند.
قرآن کریم هر یک از مرد و زن را داراى بهره از ارث مى داند:
(للرجال نصیب ممّّّا ترک الوالدان و الأقربون و للنساء نصیب ممّّّا ترک الوالدان و الأقربون) نساء/4
مردان را از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان شان به جاى گذاشته اند سهمى است, و زنان را نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان شان بر جاى گذاشته اند بهره اى.
قرآن, مهریه را ملک زنان دانسته و مردان را به پرداختن این واجب مالى دستور داده است:
(و آتو النساء صدقاتهنّّّ نحلة)
مهر زنان را با طیب خاطر بپردازید.
همچنین نفقه زن را به عهده مرد گذاشته و در برابر خدمات و زحمات او در خانه شوهر و نیز در برابر شیر دادن فرزند, براى او در ذمّّّه شوهر حقوقى منظور کرده است و حتى در عده طلاق نفقه زن را بر ذمه شوهر قرار داده است.

هم فکرى مرد و زن

قرآن کریم معیار برترى انسانها از مرد و زن را در پرتو (تقوا) مى داند:
(إنّّّ أکرمکم عنداللّّّه أتقاکم)
بدین سان آن مرد و زنى با یکدیگر مى توانند کفو باشند که هر دو در تقوا و فرمان بردارى از خدا همانند باشند.
قرآن کریم هر یک از زن و مرد را با توجه به کردار و ایمان شان شایسته یکدیگر مى داند:
(الخبیثات للخبیثین…) نور/29
زنان ناپاک, لایق مردان ناپاک و مردان ناپاک, لایق زنان ناپاک هستند و زنان پاکدامن, شایسته مردان پاکدامن, و مردان پاکدامن شایسته زنان پاکدامن هستند.

دفاع از حریم زن

قرآن کریم در برابر تهمت زدن به زنان پاکدامن, کیفر سختى تعیین کرده است:
(والذین یرمون المحصنات ثمّّّ لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة ولاتقبلوا لهم شهادة أبداً اولئک هم الفاسقون) نور/5
کسانى را که به زنان پاکدامن تهمت مى زنند و نمى توانند [براى اثبات سخنان خود] چهار شاهد بیاورند هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادت آنها را نپذیرید که آنها فاسقند.
قرآن در راستاى دفاع از حیثیت و حریم زن, مردانى را که به همسران خود نسبت زنا مى دهند و شاهدى ندارند دستور (ملاعنه) مى دهد.(نور/6)
(الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم) نور/23
کسانى که به زنان پاکدامن ناآگاه با ایمان, تهمت مى زنند, در دنیا و آخرت لعنت شده اند و براى آنان عذاب بزرگى است.

برابرى زن و مرد در کیفرها و نکوهشها

قرآن در مجازاتهایى چون قصاص, دیات و حدود, احکام همسان و همگونى را با مردها براى آنان در نظر گرفته است; مثلاً در باب حدود مى فرماید:
(الزانیة و الزانى فاجلدوا کلّّّ واحد منهما مأة جلدة و لاتأخذکم بهما رأفة…) نور/2
هر مرد و زن زناکار را صد تازیانه بزنید, و هرگز به آنان رحم نکنید.
(السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما…)
دستهاى مرد و زن دزد را قطع کنید.
قرآن کریم حتى آثار و پیامدهاى وضعى کردار نیک و بد را براى زن و مرد برابر مى داند:
(الزانى لاینکح إلاّّّ زانیة أو مشرکة و الزانیة لاینکحها إلاّّّ زان أو مشرک و حرّّّم ذلک على المؤمنین) نور/3
مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمى کند. و زن زناکار را جز زناکار و مشرک به ازدواج خود در نمى آورد و این کار بر مؤمنان حرام شده است.

پاداش و ثواب زن

قرآن مرد و زن را در مقام عبادت یکسان قرار داده و براى هر دو پاداش برابر وعده کرده است; که در آیات بسیارى به این حقیقت تصریح شده از جمله:
(إنّّّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّّّقین و المتصدّّّقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات أعدّّّ الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
خداوند براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمان بردار و زنان فرمان بردار و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانى که عفت خودشان را حفظ مى کنند و زنانى که عفت خودشان را حفظ مى کنند و مردانى که خداوند را زیاد یاد مى کنند و زنانى که خداوند را زیاد یاد مى کنند, آمرزش و پاداش بزرگى آماده کرده است.
(إنّّّى لااُضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض) آل عمران/195
عمل هیچ فردى از شما را از مرد و زن که بعضى از بعض دیگر هستید ضایع نمى کنم.

شگفتیهاى نهفته در زن

خداوند بر پایه تدبیر حکیمانه خود, هر یک از زن و مرد را مایه آرامش جنس مخالف قرار داده است. بنابر این وجود زن, مایه آرامش خاطر و سکونت مرد است, نه آنچه در مکتبهاى دیگر گفته شده است.
(و من آیاته أن خلق لکم أزواجاً من أنفسکم لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودّّّة و رحمة إنّّّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّّّرون) روم/21
از نشانه هاى خداوند این است که جفتهایى از نفس خودتان براى شما آفرید تا به وسیله آنان آرامش یابید و بین شما دوستى و رحمت قرار داد. همانا در این کار نشانه هایى است براى قومى که بیاندیشند.
چنان که زنان و مردان لباس یکدیگر خوانده شده اند.
(هنّّّ لباس لکم و أنتم لباس لهنّّّ) بقره/178
زنان براى شما مردان, لباس, و شما براى آنان لباس هستید.

پرورش شخصیت زن در مهد قرآن

به دلیل اهتمام بسیارى که قرآن نسبت به مقام والا و ارجمند زن قائل شده است, احکام و دستورات مهم و راه گشایى فرا راه او قرار داده تا شخصیت ارزشمند و گوهر لطیف وجود او به عنوان رحمت و رأفت و مایه آرامش و سکون خانواده, براى اجتماع بشرى مناسب شأن وى محفوظ بماند.
دستورات قرآنى که به منظور پرورش انسانى شخصیت زن, عنوان شده به دو دسته تقسیم مى شود; در بعضى از آنها او مشترک با مرد است; مانند نگاه کردن, و در بعضى تنها او مأمور و مکلف است; مانند آیات حجاب.
دسته اول: دستوراتى است که مردان و زنان هر دو مخاطب آن مى باشند, مانند آیه کریمه زیر:
(قل للمؤمنین یغضّّّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم… و قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّّّ و یحفظن فروجهنّّّ…) نور/31ـ30
اى پیامبر! به مردان با ایمان بگو: چشمهاشان را (از نگاه غرض آلود به زنان) بپوشانند و عفت شان را حفظ کنند, این براى شما شایسته تر است… و به زنان با ایمان بگو: چشمهاشان را از (نگاه هاى غرض آلود به مردان) بپوشانند و تن خود را (دربرابر چشمان ناپاک) حفظ کنند.
(ولایبدین زینتهنّّّ إلاّّّ ماظهر منها…) نور/31
(یا أیّّّها النبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّّّ من جلابیبهنّّّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین…) احزاب/59
اى پیامبر به همسران و دختران خودت و زنان با ایمان بگو خود را با چادر بپوشانند; این کار بهتر است که شناخته شوند و مورد آزار قرار بگیرند…
چنان که مى بینیم حکم پوشش و نگاه به دلیل محافظت زنان مؤمن است.
به رغم آنچه علیه قرآن و اسلام تبلیغ شده و احکام قرآن درباره زن را حصارى براى او و موجب پایمال شدن حقوق او دانسته اند, بسیارى از وجدانهاى آگاه و بى غرض جهان از اندیشمندان یا شهروندان عادى دریافته اند که دستورات قرآن بیش از هر نظام و مکتبى با ناموس آفرینش و طبیعت مرد و زن هماهنگى کامل دارد, و کامل ترین و جامع ترین نظام حقوقى براى جامعه زنان تا رستاخیز خواهد بود.
استدلال بر این مدعا نیازمند بررسیهاى گسترده در زمینه طبیعت, استعداد, توانایى و تفاوتهاى زن و مرد است که در خور این نوشتار نیست; اما سرخوردگى بسیارى از کسانى که در برهه هایى چشم به مکتبهاى غیرالهى دوخته بوده اند دراین مجال یادکردنى است.
منابع پرشمارى خبر مى دهند که امروز در دنیاى غرب, بسیارى از زنان ازشعارهاى آزادى و برابرى فمینیستى بیزارى مى جویند. یک خانم روزنامه نگار آمریکایى از طرفداران حقوق زن که در زمینه (بازیافت هویت واقعى در سایه ارزشهاى طبیعى و غیرتجملى) کتابى منتشر کرده و شرح حال خود را به رشته تحریر درآورده, مى نویسد:
(زنان آمریکایى با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بى فایده با مردان, بزرگ ترین موهبت زندگى یعنى مادر شدن را از دست داده اند.)
او به زنان جهان توصیه مى کند:
(اگر مى خواهید, خانواده داشته و مادر باشید, به خود بپردازید.)56
رادیو دولتى انگلستان با عنوان (دین اسلام سریع ترین رشد را در انگلستان داشته است) گزارشى دارد که قسمتى از آن چنین است:
(بر اساس آمارگیرى روزنامه (تایمز) تعداد تازه مسلمانان انگلیس رقمى در حدود 20 هزار نفر است که اکثریت آنان را زنان انگلیسى تشکیل مى دهند. در میان تازه مسلمانان آمریکایى نیز بیش از 80% زن دیده مى شود. به گفته زنان انگلیسى تازه مسلمان, ارزشهاى اسلامى عمیقاً آنان را جذب کرده است.)57
گریز زنان از تمدن غرب و پناه گرفتن آنان به اسلام, نمایان گر این واقعیت است که امروزه براى انسانهاى خردورز و آرمان خواه از مرد و زن, فمینیزم غرب جلوه و جاذبه اى ندارد.
گزارشهایى که اکنون به آن اشاره مى شود سند زنده دیگرى بر این واقعیت است.در مقاله اى از نیویورک تایمز با عنوان (زنان در آغوش اسلام به امنیت مى رسند) چنین نوشته است:
(بسیارى از کسانى که متقاعد شدند سوسیالیزم و کاپیتالیسم در جهت ترفیع موقعیت آنان ـ به عنوان انسان و زن ـ با شکست مواجه شده, به این امید گرویده اند که اگر خود را به عنوان متفکر منتقد در چارچوب هویت در ریشه (اسلام) قرار دهند, تمام اختیارات سیاسى لازم را به دست خواهند گرفت.)58
و نیز آمده است:
(اسلام تغییرات پویا را تشویق مى کند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن, یک جریان قوى است. اگر زنان ثابت کنند که خدا طرفدار آنان است, حتى ضد زن ترین مردها چنانچه با خدا باشند در مقابل شان زانو خواهند زد. این چیزى است که در اسلام و نخستین کتاب دینى مسلمانان, قرآن, به دست مى آید.)59
درمیان پژوهشگران غربى نیز کسانى هستند که جامعیت و جاودانگى احکام قرآن را موجب روى آوردن زنان غربى به اسلام مى دانند.
ویل دورانت در آثار و نوشته هاى خود, احکام قرآن مجید را اساس تعالى شخصیت (زنان) دانسته است:
(رسم زنده به گور کردن دختران با فرمان قرآن از میان برداشته شد و زن و مرد از لحاظ تشریفات قضایى و استقلال مالى برابر شدند. به زن اجازه داده شد تا به هر کار مجاز اشتغال ورزد و مال و سود خود را تصاحب کند; ارث ببرد و به هر صورت که مایل است در مال خویش تصرف نماید. قرآن این باور و اعتقاد به فرهنگ جاهلى را که در آن زن مانند اثاث منزل به مردها مى رسید باطل کرد… و احکام قرآن براى همیشه ضامن سعادت زن است.)60
ویل دورانت احکام قرآن کریم درمورد زنان را در روش پیامبر خدا جارى دانسته براى نمونه مى نویسد:
(وقتى زنان به مسجد مى رفتند و کودکان خود را همراه داشتند پیامبر نسبت به آنها رفتارى نیکوتر داشت. بنا به گفته روایتها وقتى در اثناى نماز صداى گریه کودکى را مى شنید, خطبه را کوتاه تر مى کرد (و نماز را با شتاب مى خواند) تا مادر کودک از طولانى شدن آن به زحمت نیفتد.)61
نویسنده کتاب (جنگ علیه زنان) نیز در یک تحقیق گسترده در باب جایگاه زن در اسلام و مقایسه آن با غرب چنین مى نویسد:
(درک این نکته مهم است که بر خلاف جهان غرب به ویژه آمریکا (که مى کوشند مرد و زن را به نحوى کمى و ظاهرى, برابر قرار دهند, چنان که گویى هیچ تفاوت و تمایزى میان آنها نیست) اسلام, مردان و زنان را موجودات کامل کننده هم مى داند… تفاوت این دو جنس در نقش و وظیفه ظاهرى اجتماعى آن دو است, و اسلام در این زمینه به نوعى تکمیل گرى زن و مرد نسبت به یکدیگر قائل است, تا برابرى کمّّّى ایشان. انتقادى که غالباً غربیان به نقش زن در اسلام دارند, پیش از هر چیز بر اطلاق متکلفانه رسم و روشهاى غربى بر جهان اسلام, مبتنى است…)62
مطالب یاد شده, نمونه هاى اندکى از رویکرد زنان به تعلیمات مکتب اسلام نسبت به زن و بازیافت جایگاه واقعى شان در بستر آموزه هاى این مکتب است, این رویکرد بدون شک بُعد ارزشى ـ الهى دستورات اسلام وجاودانگى آن نسبت به جایگاه و مقام زن را روشن مى سازد و همسازى آن را با هویت واقعى و انسانى او مى نمایاند.


پی نوشت‌ها:


1. سبحانى, جعفر, فروغ ابدیت, 1/50.
2. وکیلى, الهه, نگرش تطبیقى زن در آئینه قرآن…, مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى, 1370ش, 62.
3. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان فى تفسیر القرآن, ذیل تفسیر آیه 33 از سوره مبارکه نور; طباطبایى, محمدحسین, تفسیر المیزان, 19/171.
4. صدوق, جامع الأخبار, باب النهى عن نکاح البدل فى الزوج.
5. کاشانى, فتح الله, تفسیر منهج الصادقین, 208.
6. ویل دورانت, تاریخ تمدن, 1/97.
7. همان, 1/100.
8. همان, 1/102.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. همان, 120.
13. همان; همو, لذات فلسفه, 148.
14. همو, تاریخ تمدن, 1/132.
15. همان.
16. همان.
17. همان, 1/90 و 147.
18. همان.
19. همان, 1/148.
20. همان, 1/97; لذات فلسفه, 148.
21. آیین نامه زرتشتیان, 6ـ5.
22. همان, 5 تا 16.
23. تجزیه و تحلیل افکار زرتشت, مزدیسنا و حکومت, 358.
24. ویل دورانت, لذات فلسفه, 49.
25. تورات, آیه 21,22,و 28.
26. همان, باب سوم, آیات 1 الى 7.
27. همان, آیات 16 الى 17.
28. کتاب فرهنگ و تعلیمات دینى یهود, 33.
29. تورات, سفر لاویان, آیات 19 تا 21.
30. همان, باب 5, آیات 12 الى 17.
31. تورات, سفر لاویان, باب دوازدهم, آیات 2 الى 5.
32. همان, باب 27, آیات 2 الى 4.
33. رساله اول پولس به تیموتائوس, باب دوم, آیات 4 و 5.
34. رساله اول پولس رسول به افسیسان, باب 5, آیات 22و23.
35. رساله اول پولس به تیموتائوس, باب 2, آیه 13.
36. رساله اول پولس رسول به مسیحیان قرنتس, باب 7, آیات 1, 7, 8.
37. احمد کمانگر, قواعد و عادات فرقه کاتولیک, مجموعه شماره 6, صفحه109.
38. همان.
39. انجیل متى, باب 5, آیه 32.
40. حسینى, سیدابراهیم, کتاب نقد, شماره 17, فمینیزم علیه زنان,151.
41. رجبى, فاطمه, کتاب نقد, شماره 17, زنان و فمینیزم, صفحه, 203.
42. تازه هاى اندیشه, شماره 2, صفحه 17; حسینى سیدابراهیم, کتاب نقد, شماره 17, صفحه 158.
43. همان.
44. لیبرالیسم غرب; ظهور و سقوط, 43ـ44.
45. رجبى, فاطمه, کتاب نقد, شماره 17, زنان و فمینیسم, صفحه 212, به نقل از کتاب جنگ علیه زنان, 49.
46. نصر, حسین, جوان مسلمان و دنیاى متجدّد,50.
47. ویل دورانت, تاریخ تمدن, عصر ناپلئون, 481.
48. طباطبایى, سیدمحمدحسین, المیزان, 7/312.
49. بروسوى حقى, روح البیان, 2/184.
50. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, 5/248.
51. فخررازى, تفسیر کبیر, 9و10/62; آلوسى, سید محمود, بلوغ الارب, 5.
52. طباطبایى, سیدمحمدحسین, المیزان, 7/23.
53. همان.
54. تورات, سفرلاویان, باب 15, آیات 19 تا 23.
55. طباطبایى, سیدمحمدحسین, المیزان, 3/302.
56. ویل دورانت, لذات فلسفه, 99.
57. جان آل اسپوزیتو, روزنامه کیهان, 2/4/1373.
58. همان, 28/2/1373.
59. همان.
60. ویل دورانت, تاریخ تمدن, عصر ایمان, 1/231.
61. همان.
62. نصر, دکتر حسین, جوان مسلمان و دنیاى متجدد, 50.
.
کلمات کلیدی :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786