سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وفا با بیوفایان ، بیوفایى است با خدا ، و بیوفایى با بیوفا وفا بود نزد خدا . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 12:27 عصر
 
مکانت زن در قرآن

جعفر سبحانى

زن در اسلام جایگاه بلندى دارد و در قرآن حکیم توجه ویژه اى به او شده است و از آنجا که این موضوع گسترده است, بحث را در این زمینه برموضوعات ذیل متمرکز مى کنیم:
ییک: نگاهى به طبیعت و نحوه تکوین و روحیه او.
دو: نگاهى به حقوق او.
سه: وظایفى که بر عهده او قرار گرفته است.
همه این موارد را در پرتو قرآن مورد بررسى قرار خواهیم داد.
اینها, عناوین اصلى بحث ما هستند و بسا که در میان سخن چیزهاى دیگرى هم به اقتضاى بحث مطرح شوند.

یک: نگاهى به طبیعت و چگونگى تکوین و روحیه زن

پرتو اسلام در روزگارى دمیدن گرفت که جنس زن, نه در جزیرة العرب و نه در دیگر تمـدنهــاى موجـود در آن روزهـا , هیچ گونـه
ارزش یادکردنى نداشت, و کاوشهاى فلسفى در روم و یونان بر محور این دور مى زد که زن یا از جنس حیوانات است یا از جنسى میانه که بین حیوان و انسان واسطه مى شود, و مرد, هنگامى که زنش دخترى مى زاد آن را به فال بد مى گرفت و چهره اش سیاه مى شد, درحالى که از نگاه هاى سنگین خویشانش پنهان مى گشت; گویى لکه ننگى بر پیشانى اش خورده است, خداوند مى فرماید:
(و إذا بشّر أحدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم. یتوارى من القوم من سوء ما بشّر به أیمسکه على هون أم یدسّه فى التراب ألا ساء ما یحکمون) نحل/58ـ59
و چون یکى از آنها را به دخترى مژده دهند از شدت غم رخسارش سیاه شده دلتنگ مى شود . و از این عار روى از قوم خود پنهان مى دارد و به فکر مى افتد که آیا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد و یا زنده به خاک گور کند, آگاه باشید که بد مى کنند.
بدین گونه مرد را در اثر جهل به کرامت و فضیلت زن, چاره اى جز زنده به گور کردن دخترانش و کشتن آنها به گمان آن که کار نیکویى مى کند نمى ماند, چنان که قرآن به تقبیح آن برخاسته مى گوید:
(و اذا الموؤدة سئلت. بأیّ ذنب قتلت) تکویر/8ـ9
و هنگامى که از دختران زنده به گور شده باز پرسند, که آن بى گناهان به چه جرم و گناه کشته شدند.
در دل اقیانوس چنین اندیشه هاى غرورآمیز سبک سرانه اى, قرآن کریم را مى بینیم که زن را به عنوان نیمى از نهاد انسانیت چنین توصیف مى کند:
(یا أیها الناس إنّا خلقناکم من ذکر و أنثى و جعلناکم شعوباً و قبائل) حجرات/12
اى مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آن گاه شعبه هاى بسیار و فرقه هاى مختلف گردانیدیم.
زن چونان مرد, بى هیچ تفاوتى دست در دست هم بنیاد جامعه را پى مى ریزند.
از سوى دیگر قرآن براى زن آفرینشى جداگانه و همسان خلقت مرد قائل است بى آن که زن از مرد پدیده آمده باشد, بر خلاف سفر تکوین تورات که بر آن است که زن از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده است. خداى سبحان با کشیدن خط بطلان بر این اندیشه اى که در کتاب الهى (تورات) نفوذ کرده گوید:
(یا ایها الناس اتّقوا ربّکم الذى خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً) نساء/1
اى مردم بترسید از پروردگار خود, آن خدایى که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن, جفت او را خلق کرد و ازآن دو تن خلقى بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت.
نفس واحده, همان آدم و حوا است که نسل جوامع انسانى به آن دو مى رسد, و معناى (خلق منها) این است که از جنس آن آفرید, چنان که: الخاتم من فضة, یعنى: انگشترى از جنس نقره است, بنابراین زوجین, همسانند و اگر این همسانى نبود حیات انسانى قوام نمى گرفت.
از این آیات چنین نتیجه مى توان گرفت که هر یک از زن و مرد, انسانى است کامل و در این مورد هیچ کاستى اى در انسانیت زن وجود ندارد و در پرتو این نکته, جدایى افکندن میان آن دو ازاین بابت بر هیچ پایه درستى استوار نیست.
عنایت الهى شامل حال انسان شده است که او را برترین آفریدگانش قرار داده و خورشید و ماه را مسخّر او ساخته است و این کرامت را تنها به مرد اختصاص نداده, بلکه همه فرزندان آدم را مشمول آن کرده است, چنان که گوید:
(و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیبّات و فضّلناهم على کثیر ممّن خلقنا تفضیلاً) اسراء/70
و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را به مرکب خشکى و دریا سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه آنها را روزى دادیم و بر بسیارى از آفریده ها برترى و فضیلت بخشیدیم.
و براى چنین کرامت فراگیرى زن و مرد را در یک کفه نهاده, بنابراین هر یک از آن دو که بگرود و کار نیک کند در برابر خداى تبارک و تعالى یکسان است و یکسان پاداش مى بیند:
(من عمل صالحاً من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ماکانوا یعملون) نحل/97
هر یک از مرد و زن که کار نیکى به شرط ایمان به خدا به جاى آرد ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده مى گردانیم و پاداشى بسیار بهتر از عمل نیکى که کرده به او مى دهیم.
از جمله چیزهایى که دیدگاه قرآن را در باب آفرینش زن روشن مى دارد, این است که حرمت نفس زن را چونان حرمت نفس مرد قرار داده و کشتن هر یک از آن دو را معادل کشتن تمامى مردم فرض کرده است:
(من قتل نفساً بغیر نفس أو فساد فى الأرض فکأنّما قتل الناس جمیعاً و من أحیاها فکأنّما أحیى الناس جمیعاً) مائده/32
… هر کس نفسى را بدون حق و یا بى آن که فساد در زمین کرده باشد بکشد, مثل آن باشد که همه مردم را کشته…
بنابراین کشتن زن در نزد خداوند همچون کشتن مرد است و هر که یکى از آن دو را به قتل برساند گویا همه مردم را به قتل رسانده است, آیا تکریم و بزرگداشتى بالاتر از این مى توان تصور کرد؟
و از جمله چیزهایى که نشان مى دهد که اسلام به هر دو یکسان مى نگرد این است که درمقام قصاص, (نفس) را موضوع پاره اى از احکام قرار مى دهد; بى آن که مرد بودن را معیار بداند:
(أنّ النفس بالنفس و العین بالعین و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السنّ بالسنّ و الجروح قصاص) مائده/49
… نفس را در مقابل نفس قصاص کنید و چشم را به مقابل چشم, و بینى را به بینى, و گوش را به گوش, و دندان را به دندان ,و هر زخمى را قصاص خواهد بود…
حتى خداى سبحان کسى را که بر طبق این آیه حکم نکند به عنوان ظالم وصف مى کند و مى گوید:
(و من لم یحکم بما أنزل الله فاولئک هم الظالمون)
هرکس به خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کسى از کافران خواهد بود.
پیامبر اکرم خون مسلمانان را در یک ترازو مى نهد و ذمه همه را به عنوان یک ذمه توصیف مى کند:
(المسلمون تتکافأ دماؤهم, و یسعى بذمتهم أدناهم, وهم ید على من سواهم)
(مسند احمد/2ـ192)
بدین گونه هر یک از مرد و زن در پناه دادن به فردى از مشرکان, در لزوم احترام برابرى و مشارکت دارند. آرى مشارکت مرد و زن در قصاص, با مشارکت شان در مقدار دیه ملازمت ندارد, زیرا معیار در قصاص غیر از معیار در دیه است. بنابراین هر کس در حق انسانى جنایت کند قصاص مى شود به این اعتبار که اگر کسى انسانى را معدوم کرده باشد خود معدوم مى گردد.
ولى معیار در تعیین دیه, مشخص کردن ضرر و زیان مادى است که به خانواده مى رسد و بى گمان زیان خانواده به سبب نبود مرد سرپرست, بیش از زیان آن به سبب نبود زن خانواده است, پس بنابراین به رغم آن که مصیبت فقدان آن دو همانند یکدیگر است, میزان دیه زن نصف میزان دیه مرد تعیین گردیده, و این به معناى اختلاف درجه انسانیت آن دو نیست.
تا اینجا واقعیت آفرینش هر یک از مرد و زن روشن شد و نیز معلوم شد که این دو ازاین جهت همسانند و از یکدیگر تمایزى ندارند.
و اما در باب آنچه به امور روانى و روحى زن و مرد بر مى گردد باید گفت, بى گمان در اینجا فرق آشکار و روشنى میان مرد و زن وجود دارد و آن این است که زن عاطفه اى خروشان و شورانگیز دارد که سرشار است از سوز و عطوفت و لطافت, و روحى دارد ظریف و حسّاس. دست آفرینش این عاطفه را در وجود او به ودیعت نهاده تا با مسئولیتى که بر دوشش گذاشته شده هماهنگ باشد, نظیر پرورش فرزندان که توأم با مشقت ها و دشوارى هاى بسیارى است که به طور معمول از عهده تحمل مرد بیرون است, حال آن که مرد چنین عواطف شورانگیزى ندارد, زیرا براى وظایف دیگرى آفریده شده که شدت وخشونتى مى طلبد متناسب با مسئولیتهایى که بر دوشش نهاده شده است. بنابراین, عواطف سرشار اگر با شدت و خشونت قرین شود, زندگى نغمه اى موزون مى یابد و خندان و با طراوت مى شود.

دو: نگاهى به حقوق زن در قرآن کریم

زن در اسلام از حقوق گسترده اى بهره مند است که فقیهان در کتابهاى خود در ابواب ویژه اى از آنها بحث کرده اند و ما دراینجا حتى نمى توانیم به اندکى از آنها اشاره کنیم چه رسد به همه آنها, در اینجا پاره اى از آنها را اقتباس مى کنیم.
قرآن کریم در زمانى نازل شد که زن از ساده ترین حقوقش حتى حق ارث محروم بود, بلکه چونان اموال به عنوان میراث به دیگران داده مى شد, در چنین فضاى آکنده از حق کشى, خداوند فرمود:
(للرجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الأقربون و للنساء نصیب ممّا ترک الوالدان و الأقربون ممّا قلّ منه أو کثر نصیباً مفروضاً) نساء/7
براى فرزندان پسر, سهمى از ترکه والدین و خویشان است و براى فرزندان دختر نیز سهمى از ترکه والدین وخویشان, چه مال اندک باشد یا بسیار, نصیب هر کس از آن معین گردیده.
و بدین سان یوغى که برگردن زن نهاده و میان او و میراثش حایل شده بود در سوره اى با نام زنان ـ یعنى سوره نساء ـ شکسته شد و زن از حیث میراث, گاهى هم وزن مرد و گاه کمتر از او و گاهى هم بیشتر از او, بر حسب مصالح, میراث برد.
اینکه شهرت دارد که میراث زن پیوسته از میراث مرد کمتر است, نشانى از حقیقت ندارد, بلکه باید بگوییم سهم و فریضه زن چنان که واضح است در میان برابرى و کمترى و بیشترى در نوسان است; بدین گونه که اگر مورّث, پدر و مادر باشد مرد دو برابر زن ارث مى برد, و اگر مورّث فرزند باشد, پدر و مادر به تساوى ارث مى برند. چنان که خداوند مى فرماید:
(لکل واحد منهما السّدس) نساء/11
و فرض هر یک از پدر ومادر, یک ششم ترکه است.
و اگر زنى بمیرد و از او شوهر و دخترى بازماند, دختر نیمى از ثروت او ارث مى برد و شوهر یک چهارم از آن, بنابراین در اینجا زن دوبرابر مرد ارث مى برد, چنان که خداى سبحان مى فرماید:
(فلکم الربع ممّا ترکن من بعد وصیّة یوصین بها أو دین) نساء/12
و اگر فرزند باشد ربع خواهد برد, پس از خارج کردن حق وصیت و بدهى که به دارایى آنها تعلق گرفته است.
و دیگر صور فرایضى که فقها به شرح آنها پرداخته اند.
در هر حال اختلاف در سهم میراث, پیرو ملاکهایى ویژه است که حاصل جمع آنها دو عنوان نزدیک تر بودن و مسئولیت انفاق است, بنابراین نزدیک تر, مانع دورتر مى شود (فالأقرب یمنع الأبعد) چنان که کسى که بار انفاق را بر دوش مى گیرد از دیگران بیشتر ارث مى برد. از جمله حقوق, آزادى مالى زن است که غرب تا همین دوران اخیر بدان دست نیافته بود, چنان که خداى سبحان مى فرماید:
(للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّا اکتسبن و اسألوا الله من فضله إنّ الله کان بکلّ شیئ علیماً) نساء/32
هر که از مرد و زن از آنچه به دست آورند بهره مند شوند و هر چه مى خواهید از فضل خدا در خواست کنید که خدا به همه چیز دانا است.
کدام سخن روشن تر و والاتر از این تواند بود که جدا بودن هر یک از مرد و زن را از بابت حقوق و دارایى ها و بهره ورى از آنها اعلان مى دارد.
مهر, هدیه اى است از طرف مرد به زن و تأثیر بسزایى در احیاى شخصیت زن و بقاى پیوند زوجیت دارد, بنابراین اگر مردى بر اساس مهریه اى که گریزى از پرداخت آن نیست ازدواج کند بر او لازم است که آنچه را که بخشیده است پرداخت نماید, خداوند مى فرماید:
(وآتوا النساء صدقاتهنّ نحلة) نساء/4
و مهر زنان را در کمال رضایت به آنها بپردازید.
آرى, اگر زن به طیب نفس, مهر خود را بخشید مرد مجاز است آن را بگیرد; مانند هر نوع بخششى که در آن رضایت بخشنده شرط است:
(فان طبن لکم عن شىء منه نفساً فکلوه هنیئاً مریئاً) نساء/4
پس اگر چیزى از مهر خود را از روى رضا و خشنودى به شما بخشیدند برخوردار شوید که شما را حلال خواهد بود.
قرآن مردى را که بر زنش تنگ بگیرد و با او بدرفتارى کند تا از مهرش دست بردارد, محکوم مى نماید. خداوند مى فرماید:
(لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتیتموهنّ إلاّ أن یأتین بفاحشة مبیّنة و عاشروهنّ بالمعروف) نساء/19
بر آنان سخت گیرى مکنید که قسمتى از آنچه مهر آنها کرده اید به جور بگیرید, مگر آ ن که عمل زشتى از آنها آشکار شود, و در زندگانى با آنها به انصاف رفتار نمایید.
سپس بار دیگر تأکید مى کند که اگر مرد به زنش مال زیادى بدهد, دیگر نمى تواند آن را از او پس بگیرد:
(و إن أردتم استبدال زوج مکان زوج و آتیتم إحداهنّ قنطاراً فلاتأخذوا منه شیئاً أتأخذونه بهتاناً و إثماً مبیناً) نساء/20
اگر خواستند زنى را رها کنید و زنى دیگر اختیار نمایید و مال بسیار مهر او کرده اید نباید چیزى از مهر از او بازگیرید, آیا با تهمت مهر او را مى گیرید؟ این گناهى است فاش و زشتى این کار آشکار است.

سه: وظایف نهاده شده بر دوش زن

تعاون و همکارى میان افراد جامعه شرط بقاى آن است, اگر همکارى را از قاموس جامعه حذف کنیم ازهم فرو مى پاشد, و خانواده جامعه اى است کوچک و خشت اول جامعه بزرگ, بنابراین حیات خانواده جز با همکارى قوام نمى گیرد, و حقیقت همکارى عبارت است از این که هر فردى حقى دارد بر دیگران و حقى دارند دیگران بر او, و این نکته اى است که قرآن حکیم آن را به صورتى جامع و رسا چنان بیان کرده که هیچ کس را نرسد که آن را چنان بیان کند:
(و لهنّ مثل الذى علیهنّ بالمعروف) بقره/228
و زنان را بر شوهران حق مشروعى است, چنانچه شوهران را بر زنان.
معناى این آیه از طریق در نظر گرفتن خانواده اسلامى روشن مى گردد, بدین گونه که مسئولیت زن حضانت و تربیت کودکان است و این کار آسانى نیست و جز مادرى که قلبش به آهنگ عطوفت و مهربانى مى زند نمى تواند عهده دار آن گردد.
کسى که بپندارد نقش پرورشى در ایفاى چنین وظیفه اى جانشین نقش مادرى تواند شد به خطا رفته است و از تأثیرات منفى اى که این کار بر روح و روان کودک مى گذارد غفلت کرده است.
در برابر این حقوق, مرد نیز حقوقى بر عهده دارد که در برآوردن نیازهاى ضرورى زندگى و آنچه مربوط به کمال زن است از آن ناگزیر است:
(و الوالدات یرضعهن اولادهنّ حولین کاملین لمن أراد أن یتمّ الرضاعة) بقره/233
و مادران بایستى دو سال کامل فرزندان خود را شیر دهند; آن کس که خواهد فرزند را شیر تمام دهد.
چنان که به مسئولیت مرد هم چنین اشاره مى کند:
(و على المولود له رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف لاتکلّف نفس الا وسعها) بقره/233
و به عهده صاحب فرزند است که خوراک و لباس مادر را به حدّ متعارف بدهد, هیچ کس را تکلیف جزبه اندازه طاقت نکنند.
پس هر یک از زوجین سعى مى کند ستون خانواده را بر پا دارد و بدین گونه زن یار مرد مى شود و مرد یار زن و زندگى آنها پاک و مرفه مى گردد.
آنچه گذشت, نگاهى گذرا بود به مشخصات زن در قرآن و در اینجا مباحث بیشترى وجود دارد بویژه پیرامون آزادى فرهنگى و اجتماعى و سیاسى از دیدگاه قرآن که در سده هاى اخیر مطرح شده و به مجالى دیگر وا مى نهیم. اما اینجا چند نکته مهم وجود دارد که بدانها مى پردازیم:

مساوات, یا عدالت

غرب موضع مساوات میان مرد و زن را پیش مى نهد و مرادش آن است که این دو بى استثنا به معرکه زندگى وارد شوند تا دوش به دوش هم تمامى کارها را چه با طبع و طبیعت هر یک سازگار باشد یا نه, عهده دار گردند.
این چیزى است که غرب پیشنهاد مى کند, بنابراین زن ناگزیر است که با مرد در میدانهاى جنگ و سیاست و رهبرى و در عرصه هاى کار و بهره ورى مشارکت کند. هیچ عرصه ویژه اى براى مرد یا زن نمى گذارد, جز آن که به بهانه مساوات هردو را به آن سوى مى کشاند.
اما قرآن عدالت میان مرد و زن را پیشنهاد مى کند و با مساوات به مخالفت برمى خیزد, زیرا بسا که مساوات بر ضد عدالت باشد و بسا که با سرشت آن ناهماهنگ است و آن کس که مدعى مساوات است گویى تمایزات روحى و غریزى این دو جنس را منکر شده وبا آنان چنان رفتار مى کند که گویى انسانهایى هستند که غرایز فطرى از آنها سلب شده و رمقى جز انجام کارهاى محوّله به آنها براى شان باقى نمانده است. این موضوع مهمى است که نیازمند توضیح و تبیین است تا از طریق آن دیدگاه قرآن روشن گردد. برابرى انسانها به معناى برابرى در همه زمینه ها و نیروها و غریزه ها و روحیه ها نیست, به طورى که دو جنس زن و مرد چونان جنس واحدى به نظر آیند که جز در ظاهر هیچ اختلافى با هم ندارند و کسى که این را بگوید, فقط زبانش آن را مى گوید, ولى عقلش به انکار آن برمى خیزد.
بى گمان میان جنس مرد و جنس زن تمایزات ذاتى و عرضى اى وجود دارد, تمایزات ذاتى به خلقت آن دو بازمى گردد و تمایزات عرضى بر حسب شرایط و محیط آنها, ملازم وجود آنها مى گردد, و در نتیجه این دگرسانى ها پایه تفاوت آنها در حوزه مسئولیتها و احکام مى شوند.
اسلام, فطرت و خلقت زن را معیار یگانه تشریع و قانونگذارى خود قرار داده است و تشریع برپایه فطرت در طى قرون گام به گام آن جلو آمده است و این راز جاودانگى تشریع اسلامى است, ولى قانونگذارى اى که فطرت را ازنظر مى افکند و براى مرد و زن به یک سان قانون جعل مى کند بسا که با فطرت و خلقت ناهماهنگ مى افتد و تعارضى میان قانون و مورد آن مى افکند; چنان که امروز در تمدن غرب مشاهده مى کنیم.

چند شبهه و چند پاسخ
1. (الرجال قوّامون على النساء)

خداى سبحان اداره امور خانواده را به مردان وا گذاشته است نه زنان, به این معنى که مرد ریاست امورى را بر عهده دارد که قوام خانواده به آنها مى باشد, زیرا اداره خانواده وابسته به دو امر تحقق یافته در وجود مرد است که زن فاقد آن دو است:
1. نیرو و توان تحمل مشکلات.
2. هزینه کردن و رفع نیازمندى هاى مالى.
در بیشتر موارد, مورد اول در مرد بیشتر است و درمورد هزینه کردن و انفاق, اسلام اداره امور مالى خانواده را بر مرد واجب کرده, بنابراین مرد است که مى باید در جهت اداره امور خانواده اش بار مشکلات را بر دوش کشد.
خداى سبحان به این اداره و اینکه جزء صلاحیت هاى مرد است چنین اشاره کرده است:
(الرجال قوّامون على النساء)
چنان که به این دو شرط نیز چنین اشاره کرده : 1. (بما فضل الله بعضهم على بعض) 2. (وبما أنفقوا من أموالهم)(نساء/34)
به واسطه آن برترى که خدا بعضى شان را بر بعضى داده است, و هم به واسطه آن که مردان ازمال خود نفقه دهند.
که مراد از آن برترى در نزد خداوند و در ترازوى قرب الهى نیست, بلکه مراد تفوق بر جنس دیگر است از جهت تحمل و صبر و استقامت در برابر مشکلات,که امرى است تکوینى و انکار نشدنى, و کسى که آن را انکار کند, فقط به زبان آن را انکار کرده و نه در دل, و مراد ازبرترى همین است.
اما دومین امر, امرى است تکلیفى که خداى سبحان آن را بر دوش مرد نهاده و مرد به سبب آن اولویت اداره امور خانواده را نسبت به زن یافته است و بر این اساس زندگانى اجتماعى جریان یافته است.
اینجا اگر انتخابى طبیعى نیز درکار بود مرد به طور طبیعى براى اداره خانواده برگزیده شده بود و این مورد امضاى شارع نیز قرار گرفته است.
معناى قوّامیت همین است و در آن هیچ نوع فروکاستنى از کرامت زن دیده نمى شود, آرى تفسیر قوّامیت به سلطه گرى بر زن و اجحاف در حق او و دخالت در امورى که بیرون از رابطه زناشویى است پذیرفته نیست و کسى که آیه یادشده را چنان تفسیر کند بر خداوند افترا بسته است.
بدین گونه اداره خانواده و طراحى آن براى آینده اى برتر, بر حسب توانایى یک چیز است, و انکار حق زن و سلطه گرى بر او و اجحاف در حق او چیزى دیگر, و کسى که این دو را با یکدیگر خلط کند بى گمان از جاده صواب به دور افتاده است.

2. چند همسرى

از جمله مسائلى که غربیان و نهادهاى مدافع حقوق زن در باب آن سر وصدا کرده اند مسئله تجویز چند همسرى است که اسلام آن را تشریع کرده است و استدلال آنها دراین کار این است که مجاز شمردن چند همسرى, اولاً موجب رنجش زن مى شود, و ثانیاً با برابرى مرد و زن ناسازگار است. در اینجا مى کوشیم این دو نکته را روشن کنیم:
بى گمان اصل در تشکیل خانواده این است که مرد خود را کنترل کند و جهت رعایت حال زن اول خود از ازدواج دوم خوددارى نماید. و باز از جمله چیزهایى که هیچ شک و تردیدى در آن نیست این است که منحصر کردن هر یک از زن و مرد خود را به دیگرى, مایه حفظ پیوندهاى خانوادگى است که برقرارى اطمینان دوطرفه میان زوجین از این مسئله پرده بر مى گیرد.
با این اعتراف, بسا که مرد در شرایط و حالاتى قرار مى گیرد که ناگزیر مى شود, به یک زن بسنده نکند و این نیز قابل انکار نیست; از جمله وقتى که زن مدت زیادى بیمار, یا دچار نازایى و یا سرد مزاج باشد و نتواند نیازهاى جنسى مرد را برآورد, یا مرد مدت قابل توجهى در مناطق دور دست ساکن شود, در چنین شرایطى مرد نمى تواند به یک زن بسنده کند, در برابر او ـ با صرف نظر از مجاز بودن چند همسرى ـ دو راه بیشتر وجود ندارد:
نخست: اینکه شهوت خود را مهار کند و فعالیت و نشاط خود را محدود سازد.
دوم: اینکه به وادى فساد و فحشا فرو غلتد.

اما راه نخست, جز مردان مرد از عهده آن بر نمى آیند. و اما راه دوم مخالف کرامت و شرافت مرد است و پیامد آن زیان یا فتن جسم و روان او خواهد بود.
وقتى این دو راه بر او بسته شوند ناگزیر راهى جز این نمى ماند که زنى به صورت عقد رسمى و با مهر و نفقه و مسکن اختیار کند تا در قلمرو خانواده داخل شود و مرد مسئولیت هر دو را به طور مساوى و با رعایت عدالت متحمل گردد, این چیزى است که اسلام را به تشریع چند همسرى فراخوانده است, خداوند سبحان مى فرماید:
(فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع) نساء/3
پس آن کس از زنان را که شما را نیکو و مناسب است به نکاح خود درآرید; دو یا سه یا چهار.
طبیعى است که زن اول از اینکه شوهرش زن دیگرى اختیار کرده دچار رنجش شود, ولى این رنجش در برابر انحراف مرد و فروپاشى خانواده از ریشه, آسان تر و تحمل پذیرتر است. غرب اگر چه علیه قانون تعدد زوجات بوق و کرنا برداشته, اما در واقع روشى همسو با این قانون اما به شکلى زشت برگزیده, بدین گونه که به یک زن قانونى اکتفا کرده است, در حالى که روابط جنسى مرد با زنان بسیارى را در خارج از چهارچوب خانواده مجاز شمرده و به یکى هم بسنده نکرده است.
نظام خانواده در غرب رو به اضمحلال و فروپاشى دارد, و سبب آن جز خیانت مرد به زن با برقرار کردن روابط جنسى با زنان دیگر نیست, که پیامد آن هم چیزى جز از دست دادن اطمینان و نابودى روابط عاطفى میان آنها نیست که به گسستن پیوندهاى قانونى و رفتارى خانوادگى مى انجامد.
واما درمورد مسئله برابرى زن با مرد ما بى نیاز از پاسخگویى هستیم, زیرا مجاز شمردن چند شوهر براى زن, ستون نسب را مى شکند و خانواده را نابود مى سازد و بیمارى هاى گونه گون را موجب مى شود و روابط زن و مرد را از بن تباه مى کند و جامعه را به محیط آماده اى براى زنا و فحشا بدل مى کند. بدین سان راز مجاز شمردن چند همسرى و نه چند شوهرى از سوى اسلام دانسته مى شود.

3. زدن زن به هنگام نشوز

از جمله اشکالات مطرح شده در باب حقوق زن در اسلام این است که به مرد اجازه داده شده است که زنش را هنگام نافرمانى, اگر از راه نصیحت و موعظه و جداکردن بستر, راضى به بازگشت نشد بزند, خداوند مى فرماید:
(و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فان أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیاً کبیراً) نساء/34
و زنانى که از نافرمانى آنها بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و از خوابگاه آنان دورى گزینید, و آنان را بزنید, چنانچه طاعت کردند دیگر حق ستمى ندارید که همانا خدا بلندمرتبه و بزرگ است.
حقیقت آن است که این اشکال, از نیندیشیدن در مضمون این آیه و در منظور از تجویز زدن برخاسته, آیه درباره زنى سخن مى گوید که نشوز کرده و حقوق شوهرش را سلب نموده و بى آن که مرد حقوق او را تضییع نماید انسانیت مرد را مورد اهانت قرار داده است, در چنین فضاى آکنده از سرکشى زن برمرد با وجود رفتار نصیحتگرانه و موعظه آمیز مرد و یا جداکردن بستر در مرحله بعد, براى مرد چاره اى نمى ماند جز آن که زن را به آرامى مورد تنبیه بدنى قرار دهد تا وى از نافرمانى اى که عصیان علیه انسانیت مرد است و صفاى فضاى خانوادگى را گل آلود کرده است, دست بردارد.
بدین گونه اولاً روشن شد که بحث درباره زنى نیست که مقهور مرد شده و مورد ظلم او قرار گرفته و براى دفاع از حق و کرامت خود دست به دفاع زده است, بلکه سخن درباره زنى است که مرد, تمامى حقوق او را ایفا کرده است اما بر حقوق مرد طغیان کرده و بناى تمرد نهاده است.
و ثانیاً مراد از ضرب, ضربى است نه چندان سخت یا خونین, بلکه مراد ضربى است که زن را بترساند و موجب شود او از نافرمانى خود دست بردارد, امام باقر(ع) ضرب دراین آیه را به زدن با چوب مسواک تفسیر فرموده است. (مجمع البیان)
این حالت, نوعاً کمیاب است, و کم اتفاق مى افتد که دو راه حل اول مثمر واقع نشوند, و بر فرض رسیدن کار به این مرحله, ضرب نباید خیلى سخت باشد و غرض از آن انداختن ترس است در دل زن تا دست از سرکشى بردارد.
امام باقر(ع) از پیامبر خدا(ص) روایت کرده است که: (آیا یکى از شمایان زنش را مى زند و سپس او را در آغوش مى گیرد؟)
در پایان توجه شما را به سخن ارجمندى از پیشواى حکیم داناى به درد و درمان جامعه, یعنى امام على بن ابى طالب(ع) جلب مى کنم; آنجا که مى گوید:
(و لاتملک المرأة من امرها ما جاوز نفسها, فإن المرأة ریحانة و لیست قهرمانة.) (نهج البلاغه, نامه 31)
امور مربوط به زن را چندان به اختیار او مسپار که از (توان و طاقت) او درگذرد, که زن گل است و نه قهرمان.
پس باید با زن چنان رفتار کنیم که گیاهى است خوشبو نه پهلوان, و از او چیزى بخواهیم که ازموجودى ظریف چون گل سرخ بهارى, که تاب تحمل باد گزنده و گرماى پژمرنده را ندارد مى خواهند.


پی نوشت‌ها:


* این مقاله در سفر نویسنده به دانشگاه (جرش) اردن هاشمى در تاریخ محرم 1419 قمرى به صورت سخنرانى ایراد شده و در مجموعه مقالات ایشان با عنوان (رسائل و مقالات) صفحه 509ـ522 درج گردیده است. همچنین برگردان آن به زبان فارسى از سوى فصلنامه پژوهشهاى قرآنى انجام شده است.

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 12:23 عصر
 
نگرش قرآن به شادی و سرور

عبدالله صدری

انسان موجودی است که نسبت به تحولات و حوادث محیطی خویش واکنش نشان می دهد. واکنشهای انسان درهنگام برخورد با عواملی که برایش مثبت تلقی شود به صورت شادی و خوشحالی و هنگامی که در برابر مشکلی یا حادثه ای ناگوار قرارگیرد به شکل گریه و اندوه نمایان می شود. نویسنده مقاله کوشیده است که به بررسی اجمالی سرور و شادی و لزوم اعتدال درآن بپردازد. اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
سرور به معنای شادی، آثار و فرح به معنای خوشحالی دو واکنش عاطفی و هیجانی بشر نسبت به اموری است که در او تاثری را برانگیخته است. به این معنا که انسان نسبت به امور و مسایل درونی و بیرونی پس ازشناختی حتی اجمالی از راه حواس و یا تفکر و یا شهود، واکنش هایی را بروز می دهد که از آن میان می توان به واکنش های درونی و عاطفی غم واندوه و در مقابل شادی و سرور و یا واکنش های هیجانی بیرونی چون گریه و یا خنده و تبسم اشاره کرد. بنابر این واکنش هایی چون تبسم و خنده که بیانگر بروز و ظهور هیجانی تاثر عاطفی انسان است همان خوشحالی و فرح است گاه در حالتی باطنی از آن به سرور و شادی یاد می کنند.
به سخن دیگر به نظر می رسد که انسان هنگامی که تحت تاثیر عاطفی امری مثبت قرار می گیرد در درون و باطن خویش نوعی واکنش مثبت نشان می دهد و عواطف و احساسات وی متاثر از آن می شود که از آن به سرور و شادی درونی یاد می شود که بروز و ظهور آن به شکل هیجانی خنده و تبسم همان خوشحالی و فرح است. درمقابل واکنش عاطفی و احساسی آدمی به امری منفی نیز به دو شکل غم واندوه و حزن درونی و گریه و مویه بیرونی خود را نشان می دهد.

سرور، شادی پنهان

به نظر می رسد که بیش تر مردم وحتی بسیاری از محققان و پژوهشگران تفاوت های معناداری درواکنش های آدمی به شادی و خوشحالی (درمقابل سرور وفرح) قایل نیستند. (به نظر می رسد که انتخاب واژه خوشحالی در مقابل واژه عربی فرح و شادی در مقابل سرور انتخابی ازسر ناچاری است و شاید اگر عکس عمل می شد بهتر بود؛ زیرا در خوشحالی سخن از حال خوش است که بیانگر واکنش امری درونی است که درمقابل آن شادی قراردارد که امری بیرونی است به هرحال منظور تفاوت هایی است که میان دو مفهوم سرور و فرح در فرهنگ و ادبیات قرآنی است.) با آن که این تفاوت ها وجود دارد و از این برای هر یک حکم خاصی می توان بیان کرد و آثار خاصی نیز بر آن مترتب نمود.

واکنش های عواطف انسان

عواطف آدمی متاثر از امری بیرونی که از راه حواس درک می شود و یا درهنگام تفکر به چیزی و یا شهود امری درونی پدید می آید واکنش های دوگانه دارد که با توجه به واکنش های ظهوری و بروزی آن می توان به چهار دسته بخش کرد.
1- غم و اندوه: واکنش آدمی نسبت به امری که آن را تلقی به منفی می کند و از نظر احساسات و عواطف روحی و روانی درراستای خواسته ها و نیازهای کمالی خویش نمی یابد، غم واندوه و حزن است. غم و اندوه بیشتر بلکه در همه مواردم برخاسته از نگرش منفی نسبت به امری است که اتفاق افتاده و فقدان آن را به معنای نقصان و کمبود برای خود می یابد. حالت دیگری که دراین جا می توان تصور کرد مساله خوف و ترس است که نسبت به فقدان چیزی در آینده است که خود عامل تاثیرگذار بر روح و روان آدمی است. از این رو در آیات قرآنی درباره مومنان به عدم حضور حزن و اندوه و یا ترس و خوف اشاره شده و بیان گردیده است که مومنان واقعی در دنیا و آخرت مردمانی هستند که متاثر از جنبه های منفی نیستند و احساسات و عواطف خود را مدیریت و مهار و کنترل می کنند؛ زیرا بینش و نگرشی دارند که آنان را از متأثر شدن واقعی و غیرمهار شده باز می دارد؛ هر چند که به طور طبیعی واکنش های احساسی و عاطفی به عنوان انسان از خود بروز می دهند ولی به شکل پایداری نیست که از آن به حزن و اندوه و یا خوف یاد شود. خوف و حزن به حالتی از حالتی های احساسی و عاطفی گفته می شود که در آن عنصر پایداری وجود داشته باشد. اما اگر شخصی در برابر امری منفی واکنش طبیعی و احساسی به دو شکل درونی شده و یا بیرونی شده ابراز کند ولی از عنصر و مولفه های پایدار و دوام حالت و واکنش برخوردار نباشد نمی توان آن را به عنوان حزن و اندوه و یا خوف و ترس یاد کرد. بنابراین تنها زمانی سخن از اندوه و ترس به میان می آید که از عنصر پایداری و دوام حالت برخوردار باشد و این گونه است که خداوند درباره مومنان می فرماید: آنان اندوهی نسبت به گذشته و فقدان امری و یا حالت ترس نسبت به آینده و از دست دادن چیزی رنج نمی برند و این دو مسئله آرامش و آسایش آنان را به هم نمی زند.
2- گریه و مویه: واکنش احساسی و عاطفی شخص نسبت به هر امر منفی که به سبب فقدان آن یا ترس از فقدان آن در آینده به شکل بروز و ظهور احساسات در صورت و بدن و حرکات باشد، حالت دیگری است که می توان تصور کرد. اگر تأثر آدمی از امری احساسی و عاطفی به شکل هیجانی باشد بستگی به درجات تأثرپذیری فرد و عامل تأثیرگذار به دو شکل غم در چهره و صورت همانند تبسم و یا حرکات بدنی چون گریه و مویه بروز و ظهور می کند. من اصطلاح و نامی برای حالت ظاهری که تنها در چهره بدون حرکات بدنی باشد در زبان فارسی نیافتم و به همین اکتفا می شود که این حالت را غم ظاهری در چهره و اندوه شماریم. شاید واژه اندوه بهترین واژه برای این حالت و بیان آن باشد. اما در زبان فارسی به حرکاتی که برخاسته از تأثر شدید آدمی به غم و اندوه باشد واژگانی چون گریه و مویه و یا حالتی که برخی از آن به چمباتمه زدن یاد می کنند بهترین شکل توضیح مطلبی باشد که در این جا مراد و مقصود نویسنده است.
3- سرور و خوشحالی (به نظر می رسد که واژه خوشحالی بتواند در برابر سرور قرار گیرد و شادی را در مقابل واژه عربی فرح قرار دهیم. بالاخره انتخاب واژگانی با خواننده است که بهترین را برگزیند و ما در این جا تنها به بیان حالت و توضیح و تشریح آن بسنده می کنیم): گاه شخص متأثر از امری مثبت چون به دست آوردن چیزی و یا کشف و یافتن امری و یا قرار گرفتن در وضعیتی در حال و یا آینده واکنش هایی از خود بروز می دهد. این امر نیز همانند حالتی است که نسبت به امر منفی دارد. از این رو واکنش هایی طبیعی است که می تواند لحظه ای و زودگذر باشد که امری غیرکنترلی و به دور از دسترس بشر و مدیریت آن است. هر چند برخی با تلاش و کوشش کاری می کنند تا هر گونه احساسات خود را کنترل و مدیریت کنند و به شکلی بی احساس نشان می دهند و مردم ایشان را افرادی بی عاطفه و بی احساس می شمارند ولی این مسئله واقعیت ندارد؛ زیرا اینان تنها واکنش های خود را نسبت به امور جزیی مدیریت و مهار می کنند و درحقیقت احساسات شدیدی ندارند و کم تر حتی تحت تأثیر طبیعی و معمولی هستند با این همه این دسته از انسان ها نیز در هر حال در شداید و مشکلات و یا اموری که عواطف و احساسات را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد به طور طبیعی واکنش نشان می دهند. آن چه ما در کاربردهای واژگانی داریم نسبت به واکنش های پایدار و تا اندازه دایمی است. به این معنا که واژه سرور و خوشحالی برای واکنش مثبتی است که به نسبت پایدار می باشد. این شکلی از تأثر آدمی است که در درون خود احساس شعف و سرور می کند. قرآن در آیات بسیاری در ترسیم مومنان واقعی در دنیا و آخرت از سرور و خوشحالی آنان یاد می کند. درحقیقت خوشحالی و سرور از ویژگی های مومنان شمرده شده است.
4- فرح و شادی: فرح شکل بروزی و ظهوری شادی است که می تواند در چهره و یا حرکات بدنی باشد. شخص اگر تحت تأثیر امر مثبتی قرار گیرد نسبت به شدت و ضعف موثر واکنش هایی نشان می دهد که اگر تأثیر آن کم باشد به شکل تبسم و در حالت شدیدتر خنده و در صورتی که بسیار شدید باشد به شکل افراطی حرکات بدنی خود را نشان می دهد که در آیات قرآنی از آن به مرح یاد شده است. (مجمع البیان ج 7 و 8 ص 872 و نیز روح المعانی ج 13 جزء 24 ص 132) در برخی از آیات شادی افرادی که به دنبال دست یابی به سرمایه های مادی و آسایش و معیشت بسیار پدید می آید به عنوان بطر یاد شده است. راغب اصفهانی در مفردات ص 129 بطر را به معنای نشاط و شادمانی بیش از اندازه دانسته است.
ناگفته نماند که واکنش های آدمی نسبت به امور تأثیرگذار در روان و احساسات و عواطف با توجه به اختلاف روحیات و احساسات هر یک مختلف و متفاوت است و شدت و ضعف دارد. برخی از امری به شدت متأثر می شوند درحالی که در دیگری تأثری را برنمی انگیزد و یا تأثر اندکی را به جا می گذارد. بنابراین در یکی موجب سرور و در دیگری فرح و در برخی حتی موجب رقص و حرکات بدنی به عنوان واکنش های غیرمدیریت شده می شود.
به نظر می رسد که در حوزه شادی و خوشحالی یعنی فرح و سرور می بایست به تفاوت های آن توجه کرد؛ زیرا برای هر یک حکم خاصی است. در این جا تنها به شادی و خوشحالی یعنی فرح و سرور پرداخته می شود تا دیدگاه قرآن از مسئله دانسته شود.

اعتدال در ابراز احساسات و عواطف

نگرش قرآن به خوشحالی و سرور نگرشی مثبت است و احکامی که برای آن بیان می شود برخاسته از این واقعیت است که از نظر قرآن سرور امری مطلوب برای آدمی است و حتی به عنوان یکی از ویژگی های بهشتیان می کوشد تا این معنا را منتقل کند که سرور و خوشحالی امری مطلوب می باشد که مومنان می بایست از آن در دنیا نیز برخوردار باشند؛ زیرا خوشحالی بیان گر این معناست که شخص در حالت آرامش است و آرامش در سایه ایمان امری مطلوب است و خداوند ایمان را برای ایجاد خوشحالی و فرح اصلی اساسی می شمارد. به این معنا که خوشحالی یکی از بازتاب های ایمان به خداوند است و کسی که از ایمان واقعی برخوردار می باشد در حالتی از سرور و خوشحالی قرار دارد.
با این همه قرآن از مردم می خواهد که در بروز احساسات و عواطف خویش نسبت به امور مثبت کنترل و مدیریت احساسات را در اختیار گیرند. این بدان معناست که بیرون از حوزه واکنش های طبیعی و ناخواسته می توان کاری کرد که تسلط بیش تری بر احساسات و عواطف داشت و نگذاشت که واکنش های احساسی و عاطفی مدیریت عقل و هوش را از آدمی سلب کند. تأثرپذیری در حد و اندازه هایی مفید و سازنده است اما می بایست در حد اعتدال باشد.
خداوند در آیه 75 سوره غافر خروج از اعتدال در بروز احساسات مثبت را نکوهش می کند و حتی آن را عاملی برای دوری از حق می شمارد. در این آیه فرح که به معنای ابراز احساسات به شکل خنده و حرکات بدنی است را امری نمی داند که بتوان به عنوان حالت دایمی مثبت ارزیابی کرد. اگر سرور به معنای خوشحالی امری خوب باشد که حتی در حالت چهره به شکل تبسم بروز کند مفید و در جلب اعتماد و گرایش مردمان سازنده و در افزایش کنش های ارتباطی مثبت موثر است چنان که پیامبر همواره با تبسم با مردمان رو به رو می شده است اما خنده و فرح امری مثبت تلقی نمی شود به ویژه اگر که بر پایه ناحق واموری باشد که در شکل تمسخر و استهزای دیگری باشد. برخی از مردم برای دست انداختن دیگری می خندند و خنده ها و فرح ایشان ریشه در امری باطل دارد. این گونه فرح و ابراز احساسات به دو جهت نادرست است؛ زیرا هم موجب می شود که شخص خود را از حالت طبیعی و هوشیاری بیرون برد و هم دیگری را دست اندازد. در حقیقت فرحی که ریشه در امر باطلی دارد از نظر اسلام و قرآن مذموم است از این امر بدتر و ناپسندتر مرح است که شکل افراطی فرح است و شخص مدیریت رفتار و حرکات خویش را در اختیار احساسات و عواطف می گذارد و به شکل افراطی شادی و سرور خویش را ابراز و اظهار می دارد.
افراط در شادی از نظر قرآن امری مذموم است به ویژه که این امر برخاسته از تصویری نادرست از جهان و مسایل شناختی باشد. بسیاری از مردم واکنش های نادرست در برابر نعمت ها از خود بروز می دهند و هنگامی که خداوند به ایشان نعمتی را ارزانی می دارد به سرعت تحت تاثیر آن قرار می گیرند و واکنش های عاطفی ایشان بیرون از مدیریت عقلی و هوشی است. این گونه است که شادی و خوشحالی ایشان همانند و غم واندوه آنان حالت طبیعی ندارد. وقتی به چیزی می رسند در پوست نمی گنجند و هنگامی که چیزی را از دست می دهند به زمین و زمان ناسزا می گویند و کفر و ناسپاسی می ورزند. (هود آیه 9 و 10 و نیز شوری آیه 48)

آثار افراط در شادی

چنان که گفته شد شادی بروز و ظهور خوشحالی و سرور درونی است که به شکل هایی چون تبسم و خنده و نیز قهقهه و حرکات بدنی که از این دو حالت اخیر به فرح و مرح یاد می شود خود را نشان می دهد. قرآن برای فرح و مرح آثاری چند را بیان می کند که می توان به شرک به خدا (غافر آیه 73 و 75) غفلت از خدا و تاثیرگذاری آن در امور و مسایل هستی و ربوبیت و مدیریت وی (همان) گمراهی و ضلالت (همان) و در نتیجه هلاکت و نابودی (قصص آیه 58) اشاره کرد. ریشه این گونه افراط در شادی را می بایست در روحیه فخرفروشی (لقمان آیه 18) و تکبر و غرور (همان) جست و جو کرد.

حکم مرح و بطر و فرح

آیات قرآنی شادی که به شکل های افراطی فرح البته به غیر حق یا بطر و مرح باشد امری مذموم و ناپسند می شمارد و از خروج مستانه مومنان حتی به سوی جهاد و جنگ نهی و باز می دارد. به این معنا که حتی اعمالی که خداپسندانه است نمی بایست آدمی را از حالت اعتدال بیرون برد و هر امری می بایست در دایره عقل و هوش مدیریت شود. به این معنا که اگر آدمی حتی در امور دینی و عمل به اعمال عبادی چون جهاد که مرگ را با خود همراه دارد از حالت اعتدال و تعادل بیرون رود امری مذموم است و خداوند به حکم فقهی از آن نهی نموده است؛ زیرا انسان نمی بایست مدیریت زندگی و رفتار خویش را به احساسات و عواطف بسپارد و می بایست همواره با عقل و هوش خویش احساسات را مهار و مدیریت نماید. (انفال آیه 45 و47 و از این روست که هرگونه افراط و زیاده روی در شادی که به شکل فرح و مرح و بطر است امری مذموم و ناپسند اخلاقی شمرده شده است و در آیات 37 و 38 سوره اسراء و نیز 18 لقمان از آن بازداشته است.

عوامل سرور و خوشحالی مومنان

مومنان واقعی همواره در خوشحالی و سرور هستند و آن را به شکل تبسم و نشاط نشان می دهند. علت این امر را می بایست در اموری چون اخلاص ایشان در امور و کارها و توحید محض دانست (انسان آیات 5 تا 11) خداترسی (همان) ایمان به حسابرسی آسان در قیامت و روز رستاخیز (انشقاق آیه 7 و9) عقیده به روز قیامت و پاداش بهشت و به روزی (حاقه آیه 19 تا 24 و نیز انسان آیه 10 و 11) که برخاسته از روحیه ایثارگری (انسان آیات 5 تا 11) و انفاق و اطعام به نیازمندان (همان) و شهادت طلبی (توبه آیه 111) و اعمال نیک و صالح (غاشیه آیه 8 و 9) است موجب می شود تا سرور و خوشحالی همه وجود ایشان را در برگیرد و هرگز حزن و اندوهی برگذشته و خوف و ترسی از آینده نداشته باشند.
آنان به سبب این که به تقدیر الهی در همه امور (حدید آیات 22 و 23) و حتی رزق و روزی (روم آیه 36 و 37) ایمان واقعی دارند و بر این باورند که خداوند مالک مطلق زمین و آسمان است (شورا آیه 48 و 49) بر هر تنگدستی و مصیبتی صبر می کنند (هود آیه 10 و 11) و همواره بر عمل صالح و نیک تاکید می کنند (همان) و این گونه است که برخوردار از آرامش روحی و روانی هستند.
.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 12:16 عصر
 
ابعاد جنگ نرم از منظر قرآن

خلیل منصوری

یکی از شیوه های جنگی، جنگ نرم است که جنگ روانی شاخه ای از آن به شمار می آید. در جنگ نرم، به جای ابزارهای جنگی متعارف چون توپ و تانک، از ابزارهای فرهنگی تاثیرگذار بر فکر واندیشه و عواطف و احساسات انسانی بهره گرفته می شود.
با نگاهی به جریان شناسی جنگ نرم می توان گفت که این شیوه جنگی، از دیرباز مورد استفاده قرار گرفته و همواره از سوی انسان ها در جنگ ها به عنوان یک ساز و کار موثر مورد توجه بوده است. تنها تفاوتی که می توان در میان جنگ های نرم در دوران گذشته و عصر معاصر یافت، تفاوت در ابزارها و روشهای آن است و اصولا بهره گیری از هر نوع ابزاری در جنگ نرم بر این پایه و محور قرار می گیرد که بر اندیشه و احساسات مخاطب تاثیرگذاشته و او را مرعوب خود سازد و بی آن که واکنشی از خود نشان دهد، تسلیم دشمن شده و یا در مسیر خواسته های او گام بردارد.
براساس این فرضیه می توان به سراغ آموزه های قرآنی رفت و تحلیل قرآن را از جنگ نرم و مسایل و مباحث مربوط به آن را استخراج کرد. نویسنده در این مطلب با توجه به چنین پیش فرضی به سراغ آیات قرآنی رفته تا نگرش قرآن را در این موضوع ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

جنگ نرم و حدود و مرزهای آن

دشمن در جنگ نرم تلاش دارد با استفاده از ابزارهای فرهنگی و ارتباطاتی پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنی و استفاده از برخی بهانه ها، میان آحادمردم تردید، بدبینی، و اختلاف ایجاد کند. (رهبر معظم انقلاب)
آموزه های قرآنی به جنگ نرم در حوزه دشمن شناسی و مقابله با دشمن، توجه داشته است. آیات بسیاری به این مسئله از دو زاویه دید مختلف نگریسته است. به این معنا که اگر دشمن برخی از سازوکارهای جنگ روانی را در جنگ نرم به کار می گیرد، جامعه اسلامی نیز در دفاع و مقابله با دشمن می بایست از همه امکانات بهره گیرد و در جنگ نرم، به حکم مقابله به مثل «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم و اتقواالله و اعلموا ان الله مع المتقین» عمل نماید. (بقره، آیه 194)
البته در این آیه و آیات دیگر بر این مهم توجه و تاکید شده است که مومنان به حکم تقوای الهی، از هرگونه رفتارهای ضد اخلاقی و عقلانی که هنجارها و ارزش های اساسی بشریت را تضعیف می کند و یا از میان برمی دارد باید پرهیز کنند. بنابراین خطوط قرمزها و محدودیت هایی را برای این مقابله به مثل در همه حوزه ها از جمله جنگ نرم معین کرده است که مومنان نمی توانند از آن مرزها گذر کنند و همانند دشمنان خدا و دین، عمل نمایند؛ به عنوان نمونه قتل و غارت بی گناهان و زنان و کودکان در فرهنگ ضدبشری دشمنان اسلام صورت می گیرد ولی مومنان مجاز نیستند این گونه رفتار کنند. در جنگ نرم نیز دشمنان به شیوه های زشت و ناپاکی رو می آورند که حریم های انسانی و نیز قداست و کرامت بشری را می شکند و به تهمت و افتراهای ناموسی و همانند آن رو می آورند، در حالی که مومنان براساس آموزه های اسلامی و محوریت تقوای عقلانی و عقلایی و شرعی نمی تواند در جنگ نرم از آن ها بهره گیرند.

روش شناسی و رفتارشناسی دشمنان

خداوند در تحلیل روش شناسی و رفتارشناسی دشمنان اسلام و توحید، به این نکته توجه می دهد که دشمنان اسلام، به سبب همدلی و مشابهت و همانندی در فکر و اندیشه، یکسان و همانند هم عمل می کنند (بقره آیه 118) از این رو بخش زیادی از آیات قرآنی به گزارش های تاریخی از رفتارهای دشمنان و تحلیل علل، عوامل، اهداف و مانند آن اختصاص یافته است؛ زیرا با تحلیل آن امور به آسانی می توان رفتارهای دشمنان عصر حاضر را تحلیل و ارزیابی کرد و توصیه های مناسب برای مقابله و مواجهه با آن ارائه داد.
دشمنان اسلام و توحید هرچند که از نظر ظاهری و نژادی و قومیت ها متفاوت هستند، ولی همگی آنان از عنصر مشترک انسانیت سود می برند که می تواند رفتارها و شیوه های آنان را یکسان نماید. همین تشابه قلوب که در آیه مطرح شده است، به ما این امکان را می دهد تا بتوانیم از پیش، رفتارهای آنان را پیش بینی کنیم و براساس آن، سازوکارهای مقابله را فراهم آوریم و اجازه ندهیم تا دشمن به اهداف پست و پلید خود دست یابد.

ابزارهای جنگ نرم

تنها اختلافی که میان جنگ های نرم در گذشته و حال می توان یافت، تفاوت در ابزارهای و روشهایی است که از سوی دشمنان مورد بهره برداری قرار می گیرد؛ زیرا انسان ها هر روزی به ابزارهای جدیدی دست می یابند که در گذشته غیرقابل دسترسی بود. فرهنگ و تمدن بشری همان گونه که به سوی کمال پیش می رود در ابزارها نیز کمال می یابد و نواقص و کمبودهای آن جبران می شود. دشمنان توحید و عدالت و اسلام نیز در مقابل، هر روز بیش از گذشته تلاش می کنند تا با استفاده از ابزارهای نوین، سد راه اهداف کمالی و عدالت خواهانه توده های مردم به ویژه مسلمانان و مومنان شوند.
در گذشته ابزارهای جنگ نرم در داستان سرایی و شعر و مانند آن خلاصه می شد. اشعار هجوآمیز به ویژه در میدان های جنگی به عنوان رجز خوانده می شد تا روحیه مخاطبان را تضعیف کرده و شرایط روحی مبارزان را تغییر دهد. رجز و شعر دو کارکرد متضاد نسبت به دوست و دشمن داشت. اشعار به دوستان انگیزه مبارزه می بخشید و روحیه دشمنان را تضعیف می کرد.
داستان سرایی و افسانه سازی از شخصیت های پهلوانی از دیگر ابزارهایی بود که در جنگ نرم میان تمدن ها و اقوام و ملل بسیار مورد بهره برداری بوده است. اقوام از طریق افسانه ها و اسطوره سازی، نه تنها موقعیت خویش را فراتر از اقوام موجود تثبیت می کردند و به مردم و ملت خویش انگیزه می بخشیدند، بلکه اقوام و ملل دیگر را تحقیر کرده و به سخریه می گرفتند تا جایی که شخص از انتساب به قوم و قبیله ای شرم می داشت.
یکی از مهم ترین اتهاماتی که همواره به پیامبران از سوی دشمنان ایشان زده می شد، عنوان شاعری بود. این اتهام از آن رو زده می شد که آموزه های آنان را در حد سخنانی برای تحریک عواطف و احساسات پایین آورند و به مردم بقبولانند که آموزه های آنان بیرون از دایره عقلانیت می باشد و نمی تواند عامل خوشبختی و سعادت ایشان و دستور درست زندگانی بشر باشد.
دشمنان برای تحقیر و تمسخر پیامبران، خود از ابزار شعر بهره می بردند و این اشعار را به گونه ای می سرودندکه مخاطبان از انتساب خود به پیامبران و عنوان پیرو بودن شرم کنند (صافات آیه 36، طور آیه 30، انبیاء آیه 5 و حاقه آیه 41)
افسانه سرایی از دیگر روش هایی بود که دشمنان برای مقابله با پیامبران در جنگ نرم از آن استفاده بسیار می کردند که آیاتی چون آیه 25 سوره انعام و 31 سوره انفال و آیه 24 سوره نحل و 83 سوره مأمنون و 5 سوره فرقان و آیاتی دیگر بر آن دلالت می کند.
در جهان امروز، ابزارهایی که برای جنگ نرم مورد استفاده قرار می گیرد از تنوع و تعدد بسیاری برخوردار است. روزنامه ها، تلفن های همراه، ماهواره ها، رسانه های همگانی و اینترنت و شبکه جهانی آن، در کنار ابزارهای دیگر، مهم ترین ابزارهای جنگ نرم است که در بسیاری از کشورها و ملت ها تأثیرات مخرب خود را گذاشته و زمینه را برای تسلط جهانخواران و دشمنان مردم فراهم آورده است.

روش های جنگ نرم

در جنگ نرم در طول تاریخ از روش های همانندی استفاده شده است. از این رو می توان گفت بیشتر روش هایی که در گذشته مورد استفاده بوده، هنوز به همان قوت و شدت مورد استفاده دشمنان قرار می گیرد. در تمامی این روش ها تلاش بر آن است تا با بهره گیری از روان شناسی، عواطف و احساسات مخاطب تحت تأثیر قرار گیرد و با تغییر در آن ها، اندیشه ها و افکار شخص را نیز تغییر داده و بر وی چیره شوند.
می دانیم که انسان مجموعه ای از بینش ها و نگرش هاست. نگرش ها، ارتباط تنگاتنگی با سه مألفه شناخت، عواطف و احساسات و رفتار دارد. از آن جایی که نمی توان در انسان میان این سه مألفه جدایی مطلق افکند، تغییر و دگرگونی در هر یک از آن ها می تواند در دو چیز دیگر نیز تغییر ایجاد کند. بسیار دیده شده است که شخص از نظر شناخت نسبت به موضوعی در مقام اطمینان و علم عرفی است و یا حتی در مقام قطعیت نشسته است ولی از آن جایی که عواطف و احساسات وی تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر یافته، برخلاف شناخت قطعی و یا علم عادی خود عمل می کند. این که در برخی از روایات درباره جوانان به عنوان جاهلان در مقابل عاقلان سخن به میان آمده و ایشان را عاقل نمی شمارد و یا همین نسبت را درباره زنان نیز اطلاق می کند، از آن روست که اصولاً جوانان و زنان بیش از آن که از شناخت عقلانی و داده های آن متأثر باشند، متأثر از عواطف و احساسات هستند و آن چه رفتار و کردار آنان را مدیریت و کنترل می کند، عواطف و احساسات ایشان است.
البته این مسأله خاص این دو گروه نیست بلکه همه انسان ها در چنین شرایطی قرار می گیرند. حتی در گزارش های قرآنی این معنا مورد توجه و اهتمام قرار گرفته است که برخی از خواص نیز که در مقام بصیرت نشسته اند، ممکن است تحت تأثیر عواطف و احساسات خود عمل کنند و آن چه از حقایق را که به دانش خدادادی و نوری کسب کرده اند، نادیده بگیرند و برخلاف آن رفتار نمایند. در قرآن این تغییرپذیری و متأثر شدن، درباره بلعم باعورا و سامری گزارش شده است.
مهم ترین روش هایی که در طول تاریخ جنگ نرم و جنگ روانی گزارش شده است، مجموعه ای از روش ها چون روش افک و افتراء، روش شخصیت سازی، روش تخریب شخصیت، روش شایعه سازی، روش افتراء، روش تهدید، روش تحریم و مانند آن است.
در روش افک و افتراء، دشمنان تلاش می کنند تا جایگاه رهبران و مسئولان هر جامعه و نظامی را از مقام کاریزماتیک، شخصیت های کامل و سالم و الگوهای مهم دیگران پایین آورده و تنزل دهند. آنان می کوشند با افک و افترا، هاله نورانیتی که از شخصیت سالم و کامل ایشان در نزد پیروان و ملت پدید آمده، از میان بردارند و آنان را حتی از سطح شخصیتی توده مردم نیز فروتر و پایین تر بکشند. از اینرو ترور شخصیت به عنوان مهم ترین روش در جنگ نرم مورد توجه و تأکید قرار می گیرد.
در این روش، تلاش می شود تا نخست خود شخص، ترور شخصیت شود و از جایگاه و مقام و منزلت خویش به زیر کشیده شود. هر آن چه که برای ملت و پیروان آن شخص، به عنوان ارزش و الگوی برای دیگران تلقی می شود، با انواع تهمت و بهتان تخریب می شود.
در طول تاریخ این گونه رفتارها از سوی دشمنان درباره پیامبران بسیار به کار رفته گزارش شده است. اتهام دزدی و بهره گیری از قدرت و ثروت برای مقاصد شخصی، بهره کشی از دیگران برای مقاصد پست دنیوی و هواهای نفسانی از جمله این امور است که همواره از سوی دشمنان استفاده شده است.
در مرحله دوم، اگر ترور شخصیت رهبران، شدنی نشد به سراغ خانواده و بستگان نزدیک وی می روند که ازجمله معروف ترین این وقایع می توان به ترور شخصیت پیامبر گرامی (ص) از طریق افک و بهتان به همسر وی اشاره کرد که در آیه 11 سوره نور گزارشی از آن آمده است. در داستان عیسی (ع) دشمنان یهودی آن حضرت (ع) چون نتوانستند آن حضرت را بی شخصیت کنند، با بهره گیری از افک و بهتان، کوشیدند تا دامن پاک دوشیزه ای چون حضرت مریم (س) را بیالایند و شخصیت کاریز ماتیک آن بزرگوار را هدف گیرند. (مریم آیه 82)

شخصیت سازی

از دیگر روش های جنگ نرم می توان به شخصیت سازی اشاره کرد. دشمنان می کوشند تا رقیبانی از درون همان جامعه برای شخصیت های اصلی و رهبران جامعه ایجاد کنند. در این کار با گزینش کسانی که قابلیت هایی را در اختیار دارند، با روش جایگزین سازی می کوشند تا جا به جایی در سطوح رهبری را فراهم آورند و با کم ترین هزینه، بیش ترین سود را ببرند. در داستان حضرت موسی (ع) فرعون کوشید تا نخست با ساحران (اعراف آیات 511 تا 711 و نیز شعراء آیات 34 تا 54 و آیات دیگر) و سپس با بلعم باعورا (اعراف آیه 671) به اهداف خود برسد و جایگزینی برای آن حضرت (ع) بسازد که از نظر او همتراز شخصیتی موسی (ع) بودند. در زمان پیامبر (ص) نیز با معرفی دو نفر به عنوان همتراز ایشان تلاش شد با شخصیت سازی دیگران، جایگزینی برای آن حضرت معرفی کنند و قدرت را با انتقال به آنان مدیریت و مهار کنند. (زخرف آیه 13)
در جهان معاصر نیز با اهدای جوایز بین المللی چون صلح نوبل و حقوق بشر و شخصیت سازی از طریق رسانه ها، همانند سازی و شخصیت سازی برای رهبران صورت می گیرد.

روش ارتداد

از روش های جنگ روانی، بازی با ارزش های جامعه با ایمان و ارتداد نسبت به آن است. برخی از دشمنان از کافران و منافقان، با بهره گیری از این شیوه می کوشند تا تردید و دودلی را در جامعه بیفکنند. از این رو گاه با ابزار ایمان و همدلی و همراهی ظاهری با مسئولان و مردم، و سپس اظهار کفر وبی ایمانی نسبت به آن می کوشند تا مردم را دچار تردید نسبت به آموزه ها و ارزش ها و باورهای خود کنند. همراهی با شخصیت های اجتماعی و رهبران و تایید مواضع آنان و سپس مخالفت با آنان، بسیاری از سست ایمان ها و بیماردلان را به تردید می افکند و زمینه اختلاف و تفرقه را فراهم می آورد. قرآن گزارش می کند که در دوره پیامبر (ص) دشمنان از این روش بسیار سود می بردند. (نساء آیات 731 و 831)
بازی با ایمان از طریق ارتداد از مهم ترین روش هایی است که دشمنان برای تخریب روحیه مومنان از آن بهره می گیرند. درجهان امروز نیز این شیوه بارها از طریق دشمنان مورد استفاده قرار گرفته است. دشمنان حتی کوشیدند تا برای تاثیرگذاری بیش تر، مدت زمانی را در ظاهر ایمانی به سر برند و سپس با نفوذ در لایه های اجتماعی و وجیه المله شدن، توانستند با بازگشت و ارتداد خود ضربه های استواری به ایمان اشخاص سست ایمان بزنند.

شایعه سازی

روش شایعه سازی و شایعه پراکنی از دیگر روش هایی است که در جنگ نرم به شدت مورد توجه و کاربرد است. این روش حتی در میدان جنگ برای کاهش روحیه سربازان به کار می رود. در جنگ احد دشمنان با شایعه کشته شدن پیامبر (ص) تلاش کردند تا موجب اختلاف و فرار و از هم پاشیدگی ارتش اسلام شوند.
در قرآن گزارش های بسیاری درباره شایعه و نقش آن در تضعیف روحیه و حتی شکست ارتش ها بیان شده که می توان به آیه 38 سوره نساء 06 سوره احزاب و 471 و 571 سوره آل عمران اشاره کرد. در این آیات از نقش تخریبی شایعه و آثار آن در شکست ارتش ها سخن گفته شده و از مومنان خواسته شده تا در دام شایعه سازی دشمن قرار نگرفته و به عنوان عامل دشمن به شایعه پراکنی اقدام نکنند و در حقیقت آب به آسیاب دشمن نریزند.
روش تهدید و تحریم از دیگر روش هایی است که در جنگ نرم بسیار مورد توجه است. یکی از روش هایی که قرآن به مومنان پیشنهاد می دهد، بهره گیری از روش تهدید از طریق ترساندن و ارعاب است. فراهم آوری تمام قدرت های نظامی و غیرنظامی از نظر عده و عده می تواند موجب ترس وهراس دشمن شود و امکان هرگونه واکنش و عکس العمل درستی را از آنان سلب کنند. (انفال آیه 06)

مخاطبان جنگ نرم

مخاطبان جنگ های نرم گروه های مختلف جامعه هستند ولی بیش ترین تاثیر را در میان افراد و اقشار جامعه، گروه هایی چون سست ایمان ها، دو چهرگان، خواص مغرور، بیماردلان و مانند ایشان می پذیرند. از این رو خداوند از مومنان می خواهد تا با تقویت توحید خویش، ربوبیت خداوندی را در همه چیز احساس کنند و دلگرم به حضور و قدرت الهی در هر کاری باشند.

هدف از جنگ نرم

تردید در شیوه زندگی و نظام سیاسی، ایجاد بدبینی نسبت به مسئولان، ایجاد اختلاف و تفرقه برای تسلط بر جامعه و منابع آن از جمله اهداف جنگ نرم می باشد. در این روش دشمن به سادگی و آسانی بی آن که حتی هزینه های سنگین نظامی و جانی و مالی را تحمل کند، با بهره گیری از احساسات و عواطف جامعه می کوشد تا مقاصد شوم خود را تحقق بخشد.

قرآن و ضرورت آمادگی دائمی برای جنگ نرم و سخت

حفاظت از منافع مادی و معنوی فرد و اجتماع در آموزه های دستوری قرآن مورد توجه بوده و بر آن تاکید شده است. از آن میان می توان به آموزه های دستوری قرآن به جنگ های روانی و ترساندن دشمن از هرگونه تحرکات مخرب و ایجاد تنش در جامعه اشاره کرد. بسیاری از آیات قرآن که به شکل انذار وارد شده است نوعی جنگ روانی را مدنظر دارد.
چنان که گفته شد در آیه 06 سوره انفال، قرآن به مسئله جنگ روانی اشاره داشته و می فرماید: ترهبون به عدوالله و عدوکم؛ تا دشمنان خدا و خودتان را بترسانید.
در حقیقت قرآن آمادگی نظامی را که به دو شکل شمار کمی نظامیان آموزش دیده و آماده و تهیه تجهیزات نظامی پیشرفته صورت می گیرد، به عنوان عوامل موثر در حوزه جنگ روانی مورد ارزیابی و تحلیل قرار می دهد و به نقش بازدارنده آن اشاره می کند. روشن است که آمادگی در همه جهات می تواند دشمنان را از تجاوز به مرزهای جغرافیایی و معنوی مسلمانان باز دارد. در آیات قرآن با تاکید بر جنگ روانی این مسئله نمایانده می شود که انسان ها به طور طبیعی گرایش به روحیه تجاوزگری دارند و برای خاموش کردن و از میان بردن بسترهای مناسب آن باید همه امکانات پیشرفته و سلاح های بازدارنده فراهم آید. هدف از تهیه نفرات و تجهیزات آن است که به دشمن هشدار داده شود که هرگونه جنگ و دامن زدن به آن نه تنها برای او منافع اقتصادی و یا معنوی نخواهد داشت بلکه منافع مهم تری از دست خواهد داد.
در حقیقت قرآن بیان می کند که آمادگی نظامی مسلمانان نه برای تهاجم و تجاوز بلکه برای دفاع از منافع امت است به گونه ای که رویارو نشدن دشمنان با چنین مسلمانان آماده ای به نفع دشمنان خواهد بود.
آمادگی نظامی به گونه ای باید باشد که هم دشمنان ظاهر و آشکار از هرگونه تجاوز و جنگی پرهیز کنند و هم دشمنان پنهان و منافقان، هوس حمله و تجاوز به حقوق مسلمانان واقعی و همکاری با دشمنان را نکنند؛زیرا منافقان هرگاه مسلمانان را از نظر دفاعی و آمادگی، ناتوان ببینند هوس همکاری با دشمنان را در سر می پرورانند، ولی آمادگی مسلمانان، منافقان را وا می دارد تا برای منافع زودگذر خود هم شده از همکاری با دشمنان پرهیز کنند.
بنابراین هدف از آمادگی همیشگی، جلوگیری از تجاوز و حمله دشمنان شناخته شده و ناشناخته به حریم امت و جامعه اسلامی است.

ابعاد آمادگی نظامی و جنگ روانی

یکی از مهم ترین ابزارهای بازدارنده از هرگونه تجاوز دشمنان، جنگ روانی است که با کم ترین هزینه بیشترین بهره و منافع به دست می آید. آیات قرآنی در همه مواردی که با دشمنان مشرک و منافق و کافر سخن می گوید از حربه جنگ روانی بهره می برد. در آخر این آیات ما با کلمات تند و انذار و هشدارهای سختی مواجه می شویم که روحیه دشمن را خرد می کند. خداوند پس از بیان هر مطلبی که درباره دشمنان اسلام است آنان را به عذاب سخت، بدبختی، بدفرجامی و آتش دوزخ و مانند آن مژده می دهد و بیان می کند که رفتار دشمنان نه تنها برای آنان نفعی نخواهد داشت بلکه موجبات بدبختی آنان را فراهم می آورد. تخطئه و درهم شکستن روحیه آنان، از اهداف این جنگ روانی است.
دشمن پیش از آن که واقعا با عذاب آخرتی مواجه شود، از هجوم بی وقفه آیات کوبنده، نابود و سست می گردد و روحیه تهاجمی و هدفمند خود را از دست می دهد. دشمن در می یابد که به جای آن که منفعتی از حمله به دست آورد، همه چیزش را از دست داده است. توهم و تخیل از دست دادن، وی را به کنجی می کشد و توان حرکت و تهاجم را از او سلب می کند. خرد کردن روحیه دشمن و ایجاد جنگ روانی، اصل راهبردی بسیاری از آیات قرآن است.

اصل هراس انگیزی و بازدارندگی

برای رسیدن به این هدف، قرآن به مسلمانان شیوه های دیگری می آموزد تا به کمک آن جنگ روانی را تشدید کنند و با متزلزل کردن روحیه دشمن، هرگونه تحرک تنش آفرین و خشونت باری را از آنان سلب نماید.
از آن میان می توان به ساخت هرگونه ابزار و ادوات جنگی و غیرجنگی که نقش دفاعی و بازدارندگی را دارند، اشاره کرد. در آیات قرآن به ویژه در آیه 06 سوره انفال به اصول کلی توجه شده و تنها برای بیان نمونه عصری، از برخی از مصادیق نام برده شده است. اصل کلی که قرآن به صورت آموزه ای دستوری به مسلمانان آموزش می دهد، فراهم آوری توان و نیرو است. توان شامل هرگونه ابزار و آلات بازدارنده و یا هجومی و یا دفاعی است. ازاین رو تنها به سلاح اشاره نشده است. تهیه هر چیزی که قدرت امت و دولت اسلامی را افزایش می دهد امری لازم و ضروری است و باتوجه به شرایط مکانی و زمانی تغییر می کند. ممکن است چیزی در زمانی ابزار جنگی مناسبی باشد ولی در عصر دیگری نه تنها مفید نباشد بلکه زیانبار به قدرت اسلام و مومنان باشد. در زمانه ما رسانه ها به عنوان یکی از ابزارهای جنگی قوی مطرح هستند، بنابراین بر امت است که از این توان نیز برخوردار گردند. چنان که فراهم آوری نفرات و نیروی انسانی زبده و کارآمد امری است که هرگز نباید آن را دست کم گرفت. در زمانی نیروی زبده کسی است که سوار بر اسب، تیراندازی می کند و در زمانی دیگر کسی است که در پس شبکه جهانی اینترنت و یا حوزه خبری و رسانه ها به جنگ روانی می پردازد. فراهم آوری و آموزش نیروی زبده به معنای آن است که در همه زمینه ها (توان و نیرو) از آمادگی لازم و بازدارنده برخوردار باشیم. در همه این ابزارها و نیروها آن چه مهم و اساسی است اصل هراس انگیزی و ایجاد بازدارندگی است. (نگاه کنید: مجمع البیان، ج 3 ص 211 و نیز جامع البیان مجلد 4 جلد 4 ص 722)
آگاهی از نقاط ضعف و قوت دشمن یا امور دفاعی، جزیی از این آمادگی است که مفسران در بیان این آیه آورده اند. آیات دیگری از قرآن بر این جنبه از آمادگی دفاعی تاکید دارند که از آن میان می توان به آیه49 سوره نساء اشاره کرد؛ زیرا از لوازم مصونیت یافتن از دشمن، شناخت دقیق موقعیت جغرافیایی و توان و قوت و قدرت دشمن است. چنانکه شناخت نقاط ضعف و اختلاف فکری و یا روشی نیزاز ابزارهای مهم است که در ایجاد قوه بازدارندگی نقش مهمی را ایفا می کند.
رزمایش های مختلف در حوزه های موثر و کاربردی، از دیگر ابزارهای جنگ روانی است. افزون بر این که در این رزمایش ها، نیروهای نظامی با توان و امکانات خود به صورت علمی آشنا می شوند و مهارت آنان افزایش می یابد، تاثیر مهمی در روحیه دشمن نیز به جا می گذارد. نمایش قدرت و توان نظامی به معنای ایجاد رعب و هراس در دل دشمن است تا فکر تجاوز را به ذهن خود راه ندهد. برخی از مفسران در بیان شدت عملی که در آیه 321 سوره توبه آمده است گفته اند: مراد از آن ضرورت نمایش قدرت و روحیه جنگاوری سپاهیان اسلام است. (تفسیر نمونه ج 8 ص 791)
بنابراین بر دولت و امت اسلامی است که به روش های جنگ نرم و جنگ روانی آشنا شوند و با به کارگیری شیوه های نوین، هر گونه تحرک را از دشمن سلب کنند. تحقق این هدف جز با آشنایی با ابزارهای عصری ممکن نیست. از این رو گفته شده است که باید فرزند زمان خویش بود و کسی که به زمانه خود آگاه است و ابزارهای آن را می شناسد هرگز دچار تردید نمی شود، در عمل درمانده نخواهد شد.

.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 12:12 عصر
 
شیوه های مقابله در جنگ نرم

خلیل منصوری

جنگ نرم، روشی است که در طول تاریخ از سوی اشخاص و جوامع نسبت به دیگری به کار رفته و می رود. در این روش، آن چه هدف قرار می گیرد، اعتقادات، عواطف و احساسات انسان هاست؛ زیرا فروپاشی شخصیت و ترور آنها، باارزش تر از ترور اشخاص و از میان بردن فیزیکی آنان است؛ زیرا هرگاه شخصیت ها از میان رفت به عنوان بردگانی بی مزد در خدمت اهداف استثماری دشمنان قرار می گیرند و آنان می تواند از خدمات و منابع شخصیت های ترور شده بهره گیرند.
از آن جایی که در جنگ نرم همه گروه ها و اقشار یک جامعه به ویژه خواص و رهبران، مخاطب پیام هستند، لازم است تا خواص با ایجاد بستری مناسب، زمینه بصیرت زایی و بصیرت افزایی در توده های مردم را فراهم آورند و اجازه ندهند تا دشمنان با هنجارشکنی، اهانت و دیگر شیوه ها مردم را به سمت و سوی غفلت کشانند و با اختلاف و تفرقه به اهداف ناپاک دست یابند. خداوند در آیاتی چند به مسئله جنگ نرم در ابعاد مختلف آن پرداخته است. یکی از ابعادی که در قرآن به آن توجه ویژه شده، شیوه های مقابله با جنگ نرم است. در این آیات، افزون بر تحلیل و تبیین جنگ نرم و اهداف آن، توصیه هایی برای مقابله با آن بیان شده است. یکی از توصیه های قرآن، مقابله به مثل و در مراتبی شدیدتر، حذف فیزیکی دشمنان و کشتن آنان است.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی و سیره معصومان(ع) کوشید تا این بخش از ابعاد جنگ نرم را ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

روش شناسی رفتارها در آموزه های قرآن

یکی از بخش های تحلیلی قرآن، ارتباط تنگاتنگی با روش شناسی رفتارهای دشمنان دین و اسلام دارد. در آموزه های قرآنی که به دشمن شناسی اختصاص یافته، به روش های آنان نیز اشاره می شود و با بیان این نکته کلیدی و اساسی که میان آنان تشابه قلوب وجود دارد، بر تکرار رفتارهای آنان در طول تاریخ بشریت تأکید می شود. از این رو وقتی سخن از تکرار تاریخ به میان می آید، به یک معنا همان همانندی در فکر و اندیشه و عمل است که در شرایط و مقتضیات متفاوت یکسان عمل می کند، هر چند که ابزارهای آن تغییر می کند.
همه دشمنان پیامبران در طول تاریخ، به سبب مشابهت در اندیشه و احساس، کنش و واکنش های یکسانی داشته اند. گزارش و بازخوانی تاریخ از سوی قرآن به این معناست که مومنان به بصیرتی دست یابند که رفتار دشمنان را شناسایی کنند و مقابله با آن را بشناسند و براساس آن رفتار کنند؛ زیرا تکرار پندارها و افکار و اعتقادات پوچ و رفتارهای ضدهنجاری و ضدعقلانی و ضدعقلایی، واکنش های یکسانی را اقتضا می کند که قرآن براساس تسلط و احاطه کامل بر انسان و فطرت و رفتارهایش ارایه می دهد.
در هر روشی، شیوه های گوناگونی از سوی دشمن به کار گرفته می شود که باید با شناخت ظرفیت ها و مقتضیات زمانی و مکانی، شیوه های مقابله به آن شناخته و به کار گرفته شود.

بصیرت زایی و بصیرت افزایی

قرآن مهم ترین روش دشمن در جنگ نرم را روشی می داند که هدف از آن قرار دادن مخاطب پیام ها در غفلت، جهل و تحلیل نادرست و نارواست. بخشی از این هدف به وسیله شبکه های عنکبوتی شایعه سازی و شایعه پراکنی پیگیری می شود. ایجاد گروه های اخباری یکی از روش های آنان است که یک مطلب دروغ و ناروا را چنان از منابع متعدد و متنوع و گوناگون تکرار می کنند که مخاطب آن را ناخودآگاه باور کند. به سخن دیگر تواترسازی خبر یکی از مهم ترین روش هایی است که دشمن در جنگ نرم از آن به خوبی بهره می گیرد. در این روش، دشمن خبری دروغ را می سازد و از زبان افراد مختلف تکرار می کند تا برای توده های مردم بلکه خواص نیز باورپذیر باشد. همین روش را در عصر پیامبر(ص) در جنگ احد با شایعه سازی و شایعه پراکنی کشته شدن پیامبر(ص) آزمودند به طوری که در یک لحظه همه لشکر اسلام از جنگ بازماند و حتی بسیاری از خواص به سبب باورکردن آن از صحنه جنگ گریخته و درپی عافیت رفتند.
باورپذیری از طریق تواترسازی خبر دروغین و شایعه، شیوه ای است که حتی خواص را فریب می دهد. شبکه های عنکبوتی که هر خبری را از یک دیگر تکرار می کند، باورپذیری را آسان می کند. به عنوان نمونه وقتی روزنامه های زنجیری و شبکه عنکبوتی رسانه های ماهواره ای و اینترنتی یک مطلب را در اشکال مختلف تصویرسازی می کنند، باورپذیری آن آسان می شود. در این روش از غرقه سازی که در علوم روان شناسی اجتماعی مورد استفاده قرار می گیرد، به خوبی استفاده می شود. غرقه سازی مخاطب از طریق همه رسانه های شنیداری و دیداری می تواند مردم را در حالتی از غفلت قرار دهد که از تفکر درباره ماهیت خبر و صدق و کذب آن بازماند.

راهکار قرآن برای مقابله با شایعات

قرآن به این نکته توجه می دهد که راه مقابله با تواترسازی ازطریق شایعه برای پذیرش خبر نادرست و دروغ، آن است که با هرگونه شایعه سازی به شدت مقابله شود وشایعه پراکنان مجازات شوند و تهدید به مجازات در دنیا و آخرت گردند. در این میان بصیرت زایی و بصیرت افزایی در میان مردم بسیار اهمیت دارد. به این معنا که با گزارش از واقعیت ها و شفاف سازی، اجازه داده نشود تا دشمن با دراختیار گرفتن نیاز خبرجویی فطری بشر، با بیان یک دروغ در میان چند حقیقت و واقعیت، فکر و احساس مخاطبان را در اختیار گیرد.
اهانت از روش هایی است که دشمنان اسلام همواره از آن به عنوان عامل تأثیرگذار در صحنه اجتماعی بهره برده اند؛ زیرا اهانت موجب می شود تا شخصیت شکنی و یا ترور شخصیت، اعتبار وجایگاه اجتماعی شخص از میان برود و سخنان او از اعتبار و رفتارش از ارزش فروافتد. در طول تاریخ همواره دشمنان اسلام با استفاده از ابزار اهانت به قصد سبک شمردن و تحقیر پیامبران و مؤمنان، کوشیدند تا ارزش و اعتبار شخصیتی آنان را تضعیف کرده و خدشه جدی بر آن وارد سازند.
قرآن کریم گزارش می کند که منافقان با برخوردهای توهین آمیز خویش نسبت به حضرت پیامبر(ص) تلاش می کردند تا عزت آن حضرت را درهم شکنند، زیرا عزت آن حضرت همانند کوهی بلند بود که هیچ چیزی بر آن تسلط نمی یافت. بنابراین با ترور شخصیت کوشیدند تا عزت را از نظر خود به ذلت تبدیل کنند و زمینه دور شدن مردم از پیرامون شخصیت شکسته شده آن حضرت را فراهم آورند. (منافقون آیه 8)
در شأن نزول آیه فوق آورده اند که پیامبر(ص) به همراه گروهی از صحابه از غزوه بنی مصطلق به مدینه باز می گشتند که عبدالله بن ابی سرکرده منافقان مدینه اظهار داشت: هنگامی که محمد به مدینه برگشت او را از مدینه بیرون خواهیم کرد و وی را خوار و ذلیل می کنیم. (مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه) از باب تشابه قلوب و همانندی فکر و رفتار دشمنان اسلام، قرآن گزارش می کند که یهودیان نیز همین شیوه اهانت را در پیش گرفتند تا با تحقیر آن حضرت، شخصیت ایشان را ترور کرده و ارزش و جایگاهش را بکاهند. آنان کوشیدند با به کارگیری الفاظ زشت و توهین آمیز، آن حضرت را خرد و خوار کنند. لذا در خصوص واژه «راعنا» که در زبان عبری توهین آمیز ولی در زبان عربی به معنای طلب توجه و مراقبت است، یهودیان با گفتن آن به پیامبر(ص) کاربرد عبری آن را در نظر داشتند تا با آن به پیامبر(ص) توهین روا دارند و تحقیر نمایند.(الکشاف، زمخشری، ذیل آیه)
قرآن در تحلیل و تبیین روش شناسی رفتار دشمنان اسلام در جنگ نرم، در آیه 46 سوره نساء به رفتار یهودیان در تحریف واقعیت ها و اتهام زنی و جابه جائی حق و باطل اشاره می کند و به مومنان نسبت به این شیوه های دشمنان توجه و هشدار می دهد.
دشمنان منافق در این راه برای این که شخصیت پیامبر را شخصیتی به دور از کمال و تعادل و سلامت جلوه دهند، به زود باوری و خوش باوری پیامبر(ص) با تاکید بر اصطلاح «اذن» توجه می دهند. اینان با این کار می خواستند تا پیامبر را بیازارند و ضمن اذیت و آزار ایشان، مردم را نسبت به شخصیت استوار و مستحکم آن حضرت بدبین کنند. هدف نهایی تمامی این اهانت ها همان خدشه وارد کردن بر شخصیت کامل آن حضرت بود. (توبه، آیه 61)
در جنگ نرم، یکی از شیوه هایی که در روش اهانت آمیز بسیار به کار می رود، تحقیر امت در اندیشه و افکار آنان است. دشمن با تبلیغات شدید و ایجاد گفتمان دروغین غالب، می کوشد تا مومنان را در وضعیتی قرار دهد که گمان کند اندیشه و افکار و رفتارشان، بیرون از دایره عقلانیت است. در همین عصر ما نیز در دوره ای دشمنان چنان بر روی افکار جامعه و رفتارش کار کرد که نماز خواندن نوعی سفاهت دانسته می شد.
خداوند در آیاتی چون 13 سوره بقره گزارش می کند که منافقان در صدر اسلام با سفیه خواندن مومنان می کوشیدند تا آنان را در مسیری قرار دهند که افکار و رفتارشان از نظر دیگران و خودشان سفیهانه جلوه کند. تاکیدهای منافقان و تکرار آن از طریق شبکه های عنکبوتی و شایعه سازی به گونه ای بود که برخی از مؤمنان سست ایمان، افکار و رفتارشان را خوار و ذلیل می شمردند.
این جاست که قرآن با روش مقابله به مثل به تحقیر و اهانت و خوار کردن منافقان و دشمنان از یهود و مشرکان می پردازد و کاری می کند که منافقان و مشرکان و یهودیان خود را در حالتی می بینند که دوست داشتند مومنان را در آن حالت ببینند. (منافقون آیه 8 و آیات دیگر)
خداوند با اشاره به عوامل اهانت زا و تحقیرکننده واقعی می کوشد تا مؤمنان را از حقیقت امر آگاه کرده و با ایجاد بصیرت و بصیرت افزایی به ایشان نشان دهد که برخلاف تصویری که منافقان و دیگر دشمنان اسلام و مؤمنان ارایه می دهند، عوامل اهانت زا چیز دیگری چون غفلت انسان از حق (اعراف آیه 179) کفرورزی (بقره آیه 171) گمراهی (مؤمنون آیات 106 و 108) هواپرستی (اعراف آیه 176) دنیاطلبی و دلبستگی به مادیات زودگذر آن (همان) ظلم و ستم (نساء آیه 148) اطاعت از شیطان (اعراف آیات 175 و 176) گناه و جرم و جنایت (انعام آیات 123 و 124) و علم بی عمل و بی هدف (جمعه آیه 5) می باشد و انسان بایستی از این امور پرهیز کند.
قرآن در ادامه بحث و تحلیل از روش شناسی جنگ نرم که شخصیت رهبر و خواص جامعه مورد هجوم و حمله قرار می گیرد، به مسئله افترا اشاره می کند؛ زیرا افترا، ساختن دروغ و نسبت دادن سخن یا فعل ناحق یا صفت نادرست به دیگری است. (لسان العرب، ابن منظور، ذیل کلمه فری)
دشمنان اسلام در طول تاریخ بشریت از آن جایی که تشابه قلوب داشتند، یکسان می اندیشند و یکسان رفتار می کنند، هرچند که ابزارهای ایشان دگرگون و پیشرفته تر شده است. اگر دیروز با شعر و هجو و مانند آن، افترائی را نسبت به شخص رهبر و خواص جامعه نسبت می دادند تا از اسوه بودن و شخصیت کامل ساقط کنند، امروز با شبکه های عنکبوتی و رسانه های پیشرفته و با ابزارها و فن آوری های جدید این کار را انجام می دهند.
آیاتی که به مسئله افترا به پیامبران در طول تاریخ از سوی دشمنان اشاره کرده، بسیار است که می توان به آیات 51 و 55 انبیاء و 52 سوره ذاریات اشاره کرد.
در صدر اسلام، دشمنان به انواع تهمت ها و افتراها تمسک جستند تا شخصیت پیامبر(ص) را ترور کنند. آنان گاه به آن حضرت افترا می زنند که در غنایم جنگی خیانت می کند (آل عمران آیه 161) یا آن که کارهای زشت و ناهنجار انجام می دهد (نساء آیه 78) یا این که مجنون و جن زده است (صافات آیه 36) و گرایش به کهانت دارد (طور آیه 29) و به خدا نسبت های دروغ می دهد (سبا آیات 7 و 8) و جادوگر (یونس آیه2) و شاعر (انبیا آیه 5) و افسون شده (اسراء آیه 47) می باشد.
این شیوه تخریب شخصیت از طریق تبلیغات مسموم علیه پیامبر (انعام آیه 112) بسیاری راتحت تأثیر قرار می داد و آنان به این باور می رسیدند که پیامبر(ص) شاسته پیامبری و نبوت و رهبری جامعه نیست.
خداوند با تبیین شخصیت پیامبر(ص) و جایگاه واقعی او می کوشد تا مردم را نسبت به شخصیت پیامبر آگاه سازد و آنان را نسبت به رفتارها و تبلیغات دشمنان دارای بصیرت سازد تا به سادگی در دام تبلیغات دشمن نیفتند. نمونه این مقابله و مبارزه را می توان درباره افک به همسر پیامبر(ص) دید که در آیات 11 و 16 سوره نور به آن پرداخته است. به سخن دیگر، واکنش به هنگام و شفاف سازی درست، می تواند توطئه دشمن را با شکست مواجه سازد. (مجمع البیان، ذیل آیات)

ضرورت افشاگری بموقع

آیاتی از قرآن به این مهم توجه می دهد که افشاگری به هنگام و درست می تواند تبلیغات مسموم دشمن را دفع کند و اجازه بهره گیری را به دشمن ندهد. از جمله این آیات آیاتی است که درباره افترا به حضرت یوسف (ع) پرداخته است. (یوسف آیه 26)
افشای به هنگام طرح ترور پیامبر (ص) که نقشه منافقان قدیم و جدید بود، از سوی خداوند موجب می شود تا آنان در انجام آن ناکام شوند و نتوانند به مقاصد شوم خود برسند. (توبه آیات 64 و 65 و مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه)
همین افشاگری به هنگام است که می تواند بسیاری از توطئه های دشمنان را خنثی سازد. از جمله می توان به افشاگری به هنگام خداوند درباره اخنس بن شریق اشاره کرد که با اظهار دوستی ظاهری نسبت به اسلام و پیامبر (ص)، عداوت درونی داشته و می کوشید تا با نهان سازی کینه خود، اهدافش را عملی سازد. (بقره آیه 204 و مجمع البیان ذیل آیه)
خداوند در آیاتی از جمله 11و 41 و 82 سوره مائده به افشاگری به هنگام طرح های ترور و توطئه های یهودیان نسبت به پیامبر (ص) می پردازد و هدف آنان از فرستادن جاسوسانی جهت تحریف و تکذیب سخنان پیامبر (ص) را رسوا می کند. این روش پیامبر (ص) برای ایجاد بصیرت در مردم و یا بصیرت افزایی نسبت به دشمنان اسلام و پیامبر (ص) بود.

هیاهوگرایی (کف و سوت) در برابر منطق

هیاهوگرایی یکی از روش هایی است که دشمنان اسلام و قرآن در جنگ روانی برای دست یابی به اهداف خود در پیش می گیرند. از آن جایی که دشمنان اسلام دارای منطق عقلانی نیستند به جای پاسخ گویی به پرسش ها و نیز تبیین مواضع و افکار و اندیشه های خویش به هجو و توهین یا هیاهو و غوغاسالاری رو می آورند. در قرآن خداوند گزارش های بسیاری را از رفتار دشمنان حق و اسلام آورده است که در حوزه روش شناسی رفتار دشمنان حق در برابر سخنان حق پیامبران قرار می گیرد. در این گزارش ها آمده است که نمرود در برابر استدلال های حضرت ابراهیم (ع) و فرعون در برابر منطق قوی و برهانی حضرت موسی (ع) به چرندگویی و هیاهوسالاری توسل جستند.
هنگامی که مشرکان مکه، نماز پیامبر (ص) و رفتارهای منطقی و عقلانی و عقلایی وی را در عبادت می دیدند، به جای این که رفتار عبادی خود را نقد کنند به کف و سوت پناه می برند تا هم اجازه ندهند کلمات نماز شنیده شود و هم خود را نشان دهند و مردم ساده و ظاهربین را به سوی خود بکشانند. خداوند در 35 سوره انفال می فرماید: و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه ؛ نمازشان در کنار خانه خدا، چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نیست.
در روز عاشورا نیز دشمنان امام حسین (ع) بارها برای این که سخنان حق آن بزرگوار شنیده نشود، به هیاهوسالاری رو آوردند و با سوت و کف و کرنا و هلهله اجازه ندادند تا سخنان آن بزرگوار شنیده شود و مردم از آن متاثر شوند و یا راه حق را بیابند.
یکی از روش های رویاروئی با دشمنان، مقابله به مثل است که بارها در این باره گفته و نوشته شده است ولی روش دیگری که از سوی خداوند در جنگ نرم مورد توجه و تاکید و از سوی معصومان (ع) و پیامبر (ص) به کار گرفته شده است، تشدید مجازات است. در تاریخ موارد بسیاری را می توان یافت که از جمله برخورد شدید پیامبر (ص) با عاملان جنگ نرم و دستور قتل آنان است. البته آن چه پیامبر (ص) به آن فرمان می دهد، فتک و ترور و یا اغتیال نیست؛ زیرا ترور و فتک از نظر اسلام و ایمان حرام است (کتاب الفروع من الکافی، ج 7، ص 375) و هرگونه ترور و اغتیال و فتک، عملی مجرمانه و بیرون از دایره ایمان و اسلام دانسته شده است:» از این رو آمده است»: الایمان قید الفتک و المؤمن لایفتک.» اما آن چه که پیامبر (ص) فرمان می دهد اعلان رسمی جواز قتل برخی از افرادی است که در جنگ نرم حضور فعال دارند و با روش های گوناگون می خواهند اسلام و حقایق آن را تخریب کرده و وجوه و شخصیت های اسلامی را از اعتبار ساقط نمایند.
روشی که امام خمینی (ره) در برابر سلمان رشدی و مجموعه فعالان در این تخریب و اهانت ضد اسلامی در پیش گرفت، بیرون از دایره فتک و ترور می باشد؛ زیرا در این روش حکم رسمی و علنی قتل داده می شود و شخص از هدف بودن خود آگاه می باشد، هر چند که زمان این قتل و مکانش برای او معلوم نباشد. بنابر این جواز قتل عاملان و فعالان در جنگ نرم به معنای جواز ترور نیست. از جمله افراد و فعالان در جنگ نرم که آن زمان به شکل سرود و شعر و ابزارهای آن انجام می شد و پیامبر (ص) حکم قتل وی را صادر کرده بود، می توان به کعب ابن اشرف اشاره کرد که یکی از سرسخت ترین دشمنان اسلام بود. او در اشعارش پیامبر اسلام را هجو می کرد و مشرکان و عرب را به جنگ با وی تحریک می کرد. پس از جنگ بدر وی به عنوان فرستاده بزرگ یهود به سوی قریش، به مکه آمد و قریش را برای جنگ با مسلمانان و خونخواهی کشتگان بدر تحریک کرد و چون در اشعارش پیامبر (ص) را هجو می کرد و به اصحاب وی و مسلمانان ناسزا می گفت، اهل مکه ترسیدند از اینکه حسان بن ثابت شاعر پیامبر اکرم (ص)، در رد اشعار کعب، متعرض مکیان شود و علیه مردم مکه شعر بسراید. لذا از کعب ابن اشرف خواستند از مکه خارج شود.
کعب از مکه خارج شد و در میان اقوام عرب شبه جزیره می گشت و تخم کینه و دشمنی نسبت به پیامبر و اصحابش را در میان آنان می پاشید و چون در یثرب اقامت گزید، در اشعارش زنان مسلمان را مورد تعرض قرار می داد وشرف و کرامت ایشان را پایمال می کرد و به آنها ناسزا می گفت و در جهت ایجاد شورش در مدینه منوره تلاش می کرد.
پیامبر اعظم اسلام (ص) با یارانش درباره قتل وی مشورت کرد و مسئولیت این عمل مهم را محمدبن مسلمه، ابونائله سلکان بن سلامه بن وقش، عبادبن بشر بن وقش، حارث بن اوس بن معاد، ابوعبس بن جبر به عهده گرفتند و در ماه ربیع الاول سال سوم هجری قتل شاعر یهود و مشرکان در محلی نزدیک پناهگاه و قلعه وی به نام شعب العجوز درخارج یثرب صورت گرفت. (طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 143)

.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 12:5 عصر
 
ابعاد مهجوریت قرآن کریم

على اکبر مؤمنى

مفهوم مهجوریت

پیامی که در طول قرون اسلامی از آیه شریفه «وقال الرسول یرب ان قومی اتخذوا هذا القرءان مهجورا» (فرقان/30) برداشت شده است، بیان «نکوهش از مهجورکردن قرآن» است، که به عنوان شکایت رسول خدا(ص) در روز قیامت به محضر پروردگار عرضه می گردد. در تفسیر مجمع البیان ذیل همین آیه آمده است: منظور از رسول در این آیه، محمد(ص) است که از قوم خود شکایت می کند که پروردگارا قوم من این قرآن را مهجور کردند! معنای «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» این است که قرآن را رها کرده و به دنبال شنیدن و فهمیدن آن نیستند.(1)
نزدیک به همین معنا را می توان در دیگر تفاسیر و ترجمه ها مشاهده کرد: شکوه پیامبر(ص) به پیشگاه خداوند از مردم به خاطر متروک ساختن قرآن کریم بوده است.(2) نکته قابل توجه این است که گرچه مهجورکردن قرآن امری نکوهیده و مورد سرزنش و توبیخ است، ولی آیا پیام این آیه بیان کردن نکوهش مهجور کردن قرآن است، به تعبیر دیگر آیا «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» دقیقاً به معنای «قرآن را مهجور کردند» می باشد؟
«هجر یهجر» با مصدر «هجر» یا «هجران» در مفردات راغب چنین معنا شده است: «مفارقه الانسان غیره اما بالبدن او باللسان او بالقلب»؛ (3) یعنی «دوری کردن بدنی، زبانی یا قلبی از دیگری». بنابراین اگر خدای متعال در آیه مذکور از این فعل استفاده کرده بود معنای آن چنین می شد: قرآن را ترک کردند ولی کلمه «اتخاذ» که به معنای اخذ (به دست آوردن و گرفتن) است، هنگامی که با کلمه «مهجوراً» آمده است، معنای جدیدی را القا می کند، که غیر از معنای مهجورکردن قرآن است، چرا که استفاده از فعل «اتخذوا» (گرفتند، تحصیل کردند و...) نوعی توجه به مفعول و دست یافتن به آن را القا می کند.
علاوه بر آن چه گفته شد، برخی از لغت دانان نیز «هجر» را به معنای «ترک گفتن چیزی همراه با وجود نوعی ارتباط با آن» معنا نموده اند.(4)
در آیه سی ام سوره فرقان، خداوند با استفاده از کلمه «اتخذوا» بیانگر این نکته است که اتفاقاً قوم رسول اکرم(ص) نه تنها قرآن را وا ننهاده اند و ترک نگفته اند، بلکه آن را در اختیار گرفته و به آن دست یافته اند ولی تمام مسأله این است که این بدست آوردن و در اختیار گرفتن قرآن به گونه ای است که در اثر عدم درک صحیح و شناخت اصولی و استفاده شایسته و بایسته، قرآن در این میان عملاً مهجور و متروک مانده است. بنابراین معنای صحیح «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» این است که «قرآن را به مهجوریت گرفتند» مهجورکردن و به مهجوریت گرفتن مانند تعابیری چون مسخره کردن و به مسخره گرفتن، بازی کردن و به بازی گرفتن... تفاوت ظریفی با هم دارند. در اولی (بازی کردن، مهجورکردن، مسخره کردن) فعل، صریح و آشکار صورت می گیرد و فاعل نیز دانسته، ترس و ابایی ندارد که فعل را صریح و بی پرده انجام دهد تا دیگران به واقعیت فعل وی پی ببرند، در حالی که در دومی (به بازی گرفتن، به مهجوریت گرفتن، به مسخره گرفتن...) فاعل به هر علت (حتی جهل) صریحاً به انجام فعل مبادرت نمی ورزد، بلکه آن را در پرده ای از خفا و پوشش انجام می دهد، به گونه ای که در ابتدا نمی توان به واقعیت فعل وی پی برد، بلکه شاید در ابتدا عکس آن هم به نظر برسد.
مهجورکردن قرآن یعنی روی گردانی و دوری از آن، در حالی که مهجورگرفتن قرآن یعنی پرداختن به قرآن ولی به گونه ای که اگر چه در ظاهر از این رویکردهای مختلف قرآنی بوی توجه و استفاده به مشام می رسد ولی حقیقت مطلب این است که در همه این رویکردها قرآن بیگانه و ترک شده است.
در مهجور کردن قرآن، شخص به خانه قرآن قدم نمی گذارد ولی در به مهجوریت گرفتن قرآن، فرد به میهمانی صاحب خانه ای فاضل و حکیم نایل شده است ولی به جای توجه به میزبان و استفاده از محضر وی، گرفتار نقش و نگار در و دیوار خانه و گل ها و... شده است. در مهجورکردن قرآن، بیمار از آغاز به طبیب مراجعه نمی کند و به سراغ قرآن کریم نمی آید، در حالی که به مهجوریت گرفتن قرآن، بیمار به طبیب مراجعه کرده و داروهای شفابخش وی را گرفته است ولی از آنها استفاده ای نمی کند تا به کام مرگ فرو می رود.(5)

مهجوریت قرآن در تلاوت

مهجوریت قرآن در تلاوت را در دو بخش می توان بررسی نمود.

1-تلاوت نکردن

دسترسی مردم به قرآن و سهل الوصول بودن آن جای تردید ندارد. شاید کمتر مکانی را بتوان یافت که در آن قرآن کریم موجود نباشد، اما با این وجود اندک افرادی در برنامه زندگی خود زمانی را به تلاوت و انس با قرآن اختصاص می دهند و به رغم تأکید فراوان قرآن و توصیه پیشوایان دین درباره تلاوت، بسیاری از مردم از نعمت و تلاوت و آثار ارزشمند آن بی بهره اند.
قرآن کریم می فرماید: «فاقرء وا ما تیسر من القرءان؛ (مزمل/20) آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید.»
آیه شریفه همگان را به قرائت قرآن فراخوانده است زیرا؛ قرآن نور الهی است و خواندن آیات آن حتی بدون درک معانی عبادت است.
امام صادق(ع) می فرماید: قرآن عهدنامه خدا برای مردم است. شایسته است که انسان مسلمان به آن عهدنامه نگاه کند و در هر روز پنجاه آیه بخواند.(6)

2- رعایت نکردن آداب تلاوت

امام محمد غزالی می گوید: خداوند متعال در تورات می فرماید: ای بنده من! آیا شرم نمی کنی از این که اگر نامه برادری به دست تو رسد در حالی که تو در راه باشی، بایستی یا بنشینی و یکایک کلمات آن را با دقت و تأنی بخوانی در حالی که کتابی که من برای تو فرستاده ام تا آن را با تأمل بخوانی و دستورات آن را بکاربندی، از آن اعراض می کنی (و آن را نمی خوانی) و بکار نمی بندی و اگر بخوانی در آن تأمل و دقت نمی نمایی.(7)
برای آن که از تلاوت قرآن بهره کافی برده شود و تلاوت قرآن، قاری را به هدف رهنمون شود باید آداب و شرایط تلاوت و حق تلاوت آن را به بهترین وجه رعایت نمود.

آداب تلاوت

امام صادق(ع) می فرماید: «قاری قرآن به سه چیز نیاز دارد: دلی خاشع، بدنی فارغ، جایی خالی، و چون دل او برای خدا خاشع گردید شیطان رجیم از او گریزان خواهد شد.»(8)
برای تلاوت قرآن آداب فراوانی ذکر شده است که به مهم ترین آن ها اشاره می شود.
1- تعظیم: قرآن کتاب خدا، کلام خدا و هدیه محبوب است که برای بشر فرستاده شده است، همانگونه که محبوب را باید محترم و بزرگ شمرد، هدیه او را نیز باید ارزشمند و عزیز دانست؛ پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «قرآن پس از خدای متعادل از هر چیزی برتر است، هر که قرآن را محترم و بزرگ شمرد، خدا را بزرگ شمرده، و هر کس قرآن را محترم و بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبک شمرده است.»(9) اولین شرط حضور در محضر قرآن، بزرگ شمردن، برخورد مؤدبانه و همراه با احترام است چرا که قرآن تجلی خداوند متعال است. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا رأوه؛ پس خدای سبحان، در کتاب خود، قرآن، بی آن که او را ببینند خود را به ایشان آشکار گرداند.»(10)
عظمت قرآن اقتضا می کند انسان، با تواضع و به قصد تأثیرپذیری در پیشگاه کتاب خدا حاضر شود و با وضو و حضور قلب و رو به قبله آیات آن را تلاوت نماید.
2- استعاذه: تلاوت قرآن، باید با پناه بردن از شر شیطان آغاز شود. قرآن کریم می فرماید: «فاذا قرات القرءان ان فاستعد بالله من الشیطن الرجیم» (نحل/98)
3- پاکیزگی: بهره مندی از قرآن مستلزم پاکیزگی ظاهری و باطنی شامل تطهیر دهان و زبان، استغفار از گناهان و تطهیر جسم و جان است چرا که قرآن پاک و پاکیزه است و فقط پاکیزگان می توانند از آن توشه بردارند: «لایمسه الا المطهرون» (واقعه/79)
4- ترتیل: قرآن را باید شمرده همراه و توأم با تأمل تلاوت کرد: «و رتل القرءان ترتیلاً» (مزمل/4) تلاوت کننده قرآن نباید در اندیشه ختم سریع آیات و سوره ها باشد. رسول اکرم(ص) می فرماید: «همتتان این نباشد که زودتر به آخر سوره برسید.»(11) امام صادق(ع) می فرماید: «ترتیل آن است که در قرائت تأمل و دقت کنی و آن را با صوت نیکو بخوانی».(12)
5- تدبر: بدون تدبر در آیات قرآن، درک حقیقت کلام خدا دست یافتنی نیست. کتاب خدا باید با تدبیر و اندیشه قرائت شود: «کتب انزلنه الیک مبرک لیدبروا ءایته» (ص/29)؛ «افلا یتدبرون القرءان» (محمد/24)
در روایت آمده است اصحاب پیامبر اکرم(ص) ده آیه از قرآن را از پیامبر(ص) می آموختند و پس از فهمیدن آیات و عمل کردن به آن ها ده آیه دیگر را فرا می گرفتند.(13)
6- حق تلاوت: تلاوت کننده هر آیه ای باید حق تلاوت آن را به جا آورد: «الذین ءاتینهم الکتب یتلونه حق تلاوته اولئک یؤمنون» (بقره/121)
امام صادق(ع) درباره حق تلاوت آیات می فرماید: آیات آن را با دقت بخوانند، حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل نمایند، به وعده های آن امیدوار، و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستان های آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند، به خدا قسم منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها، یادگرفتن اعشار و اخماس(14) آن نیست.»(15)
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم هر چند تلاوت به تنهایی دارای ثواب و فضیلت است ولی هدف مستقل به حساب نمی آید. هدف از تلاوت قرآن آشنایی با حق و بهره مندی از هدایت است؛ بنابراین رعایت آداب تلاوت زمینه ساز هدایت انسان و عمل به دستورات قرآن کریم می باشد.

مهجوریت قرآن در استماع

سخن گفتن و گوش نسپردن به آیات خدا در هنگام تلاوت قرآن از واقعیت های تلخ در میان مسلمانان می باشد. این درحالی است که خداوند متعال از هرگونه سخن گفتن در وقت تلاوت نهی فرموده است: «واذا قری القرءان فاستمعوا له وانصتوا لعلکم ترحمون؛ (اعراف/204) هنگامی که قرآن خوانده می شود گوش فرادهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خدا شوید.»
پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید: «از شنونده قرآن شر دنیا رفع گردد، و از خواننده قرآن گرفتاری آخرت دور گردد، و کسی که یک آیه قرآن گوش دهد برای او بهتر است از کوه «ثبیر» که طلا باشد.»(16)
قرآن کتابی است که آیات آن را باید شنید و در آن اندیشه کرد و به کار بست. آنان که ارزش سخنان خدا را می دانند در هنگام شنیدن قرآن، با گوش جان به آن گوش می سپارند. چرا که قرآن کریم، خود ضرورت استماع و لزوم سکوت را یادآور شده و آن را شرط بهره مندی از رحمت خدا دانسته است.
چنانچه در مقام سخن گفتن باشیم و مستمع و مخاطب ما مشغول گفتگو با دیگران باشد و به سخنان ما بی اعتنایی کند و یا از ما رو برگرداند آیا آن را بی احترامی و حتی توهین تلقی نمی کنیم؟
چه بسیار در مجالس ما مسلمانان، قرآن خوانده می شود در حالی که مستمعین مشغول خوردن میوه و چای و... می باشند یا با یکدیگر به گفتگو می پردازند.
اگر باور داشته باشیم که قرآن کلام خداست و خداوند در آن با ما سخن گفته است و خود را مخاطب آن قرار دهیم. هنگامی که آیات آن به گوش ما می رسد به یقین بدون پرداختن به عملی که منافی با گوش سپردن باشد، آن را با گوش جان خواهیم شنید.
لزوم سکوت در وقت تلاوت آیات قرآن تا بدانجا اهمیت دارد که امیرمؤمنان علی«ع» در حال نماز با شنیدن آیات قرآن سکوت می نماید. آن حضرت مشغول نماز صبح بود ناگاه «ابن کوا» (منافق تیره دل با هدف اعتراض به علی«ع» در مورد حکمیت در جنگ صفین) در نماز این آیات را تلاوت کرد:«و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخسرین» (الزمر/65) حضرت به احترام قرآن سکوت کرد تا وی آیه را به پایان رسانید، سپس امام به ادامه نماز پرداخت، و «ابن کوا» مجدداً آیه را تکرار کرد. امام علی«ع» دوباره سکوت کرد و وی بار سوم آیه را تلاوت کرد علی «ع» مجدداً به احترام قرآن سکوت نمود. آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمود:«فاصبر ان وعد الله حق و لایستخفنک الذین لایوقنون» (الروم/ 60) (اشاره به این که مجازات دردناک الهی در انتظار منافقان و افراد بی ایمان است و در مقابل آن ها باید تحمل و حوصله به خرج داد) سرانجام امام علی«ع» سوره را تمام کرده و به ادامه نماز پرداختند. (17)

مهجوریت قرآن در حفظ

همزمان با نزول آیات نورانی قرآن، اسلام باوران آغازین با سرمشق قرار دادن دستورالعمل های رسول گرامی اسلام «ص» اشتیاق فوق العاده ای نسبت به حفظ قرآن از خود نشان دادند. حافظان قرآن از سوی پیامبر اکرم«ص» همواره تشویق می شدند و در جامعه نیز از جایگاه بلندی برخوردار بودند. آنان تنها به حفظ آیات اکتفا ننموده و عمل به آیات را سرلوحه برنامه زندگی خود قرار داده بودند. بدین جهت هر یک از حافظان قرآن مبلغی توانا و اسلام شناسی برجسته به شمار می آمد. اعزام آنها به سرزمین های اسلامی از سوی پیامبر اکرم به عنوان معلم قرآن و مبلغ احکام و معارف اسلام گواه روشنی بر این مطلب می باشد.
در روایاتی که از پیامبر اکرم «ص» نقل شده است حفظ قرآن بسیار مورد توجه واقع شده و برای آن ثواب و فضیلت فراوانی ذکر شده است. آن حضرت در روایتی فرموده اند:«عدد و درجه های بهشت، عدد آیه های قرآن است، و کسی که همدم قرآن است چون وارد بهشت شود به او گفته می شود: بالا برو و بخوان، که برای هر آیه ای درجه ای است، و بدین ترتیب بالاتر از درجه حافظ قرآن درجه ای نیست.» (18)
کسی که آیاتی از قرآن را در دنیا حفظ نموده و سپس فراموش کرده باشد با مشاهده چنین جایگاهی جز افسوس و حسرت چیزی عاید وی نمی شود.
در کشور ما هر چند پس از انقلاب اسلامی گام های مؤثری در جهت ترویج فرهنگ حفظ قرآن برداشت شده و روزنه نویدبخشی به وجود آمده است و اقبال مردم نسبت به حفظ قرآن رو به افزایش و امیدوارکننده است ولی با این همه، درصد بسیار ضعیفی از هموطنان ما مفتخر به حفظ آیات الهی شده اند و هنوز سیاست گذاری نسبت به تشویق حفظ قرآن در مراکز علمی و آموزشی بویژه در آموزش و پرورش جایگاهی ندارد. به زعم برخی از مردم فقط نوابغ می توانند حافظ قرآن باشند و برخی دیگر نیز گمان می کنند دست یافتن به چنین مقام ارزشمندی تنها برای کودکان و نوجوانان میسر است و سالخوردگان و میان سالان نه فرصت پرداختن به آن را دارند و نه توانایی آن را.
دردمندانه باید گفت که فرصت های ارزشمندی صرف حفظ مطالب و اطلاعاتی می شود که نه دردی از دنیایمان را درمان می کند و نه مشکلی از مشکلات آخرتمان را برطرف می سازد. چه بسیارند جوانان و افرادی که حجم وسیعی از اطلاعات مربوط به بازیکنان تیم های مختلف داخلی و خارجی فوتبال را در ذهن خود جای می دهند تعداد بازی های یک بازیکن، تعداد تیم هایی که با آن ها قرارداد منعقد کرده، تعداد گل های زده و ... همه را به خوبی حفظ می نمایند و درباره آن ها به بحث می نشینند و ساعت ها وقت خود را صرف آن می نمایند اما از قرآن کمترین اطلاعاتی ندارد در نظر ایشان حفظ اطلاعات مربوط به بازیگران و ستاره های سینمایی و تلاش برای آشنایی با آنان به منظور الگوپذیری، بسیار مهم تر از شناخت کتاب خدا و حفظ آیات آن می باشد.
بدون شک تربیت حافظان قرآن و برنامه ریزی برای ترویج فرهنگ حفظ، امنیت، سلامت روانی، کاهش فحشا و منکرات را در کشور به ارمغان خواهد آورد. زیرا دلی که جایگاه قرآن شود نه تنها گرد گناه نمی چرخد بلکه شعاع تأثیر آن اطرافیان را هم پوشش خواهد داد. پیامبر اکرم«ص» می فرماید:«قرآن را بخوانید و آن را حفظ کنید که خداوند دلی را که قرآن را حفظ کند عذاب نمی کند.»(19)
حافظ قرآن، نه تنها خود عذاب نمی شود بلکه در پیشگاه خداوند متعال از مقامی برخوردار است که در قیامت به وی اجازه شفاعت نیز داده می شود؛ در روایتی از رسول اکرم«ص» می خوانیم:«کسی که قرآن را حفظ کند و حلالش را حلال و حرامش را حرام بداند، خداوند او را به بهشت می برد و شفاعت او را درباره 10 نفر از خاندانش که آتش دوزخ به آن ها واجب گشته است می پذیرد.»(20)

مهجوریت قرآن در تدبر

مؤمنان راستین و پرهیزکاران واقعی، تلاوت را با تدبر همراه نموده و بدین سان از سفره رنگین الهی بهره مند می شوند. حضرت علی«ع» اشتیاق آنان را چنین توصیف می فرماید:«پرهیزکاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است.(21)
قرآن کتاب تدبر است و اکتفا به تلاوت بدون تدبر، نمی تواند انسان را به اهداف قرآن رهنمون شود. دست یابی به گوهرهای ناب و ارزشمند اقیانوس، بدون غواصی و اندیشه ورزی ممکن نیست. اساساً قرآن کریم برای تدبر نازل شده است: «کتب انزلنه الیک مبرک لیدبروا ءایته؛(ص/29) این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند.»
تدبر و اندیشه در آیات قرآن راه شناخت و زمینه درک مفاهیم کتاب خدا را فراهم می سازد قرآن کریم به گونه ای نازل شده است که همگان بتوانند در آن تدبر نموده و از آن بهره مند شوند. «و لقد یسرنا القرءان للذکر فهل من مدکر؛ (قمر/ 22) ما قرآن را برای تذکر، آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکر شود؟!»
قرآن، کسانی را که در آیات خدا تدبر نمی کنند مورد سرزنش قرار داده و می فرماید: «افلا یتدبرون القرءان ام علی قلوب اقفالها؛ (محمد/23) آیا آن ها در قرآن تدبر نمی کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!»
قرآن کریم برای هدایت بشر نازل شده است و برای دست یابی به گنجینه های ارزشمند آن، باید خود را مخاطب آیات خدا قرار داد و درباره آن به تفکر و اندیشه پرداخت. امام علی(ع) می فرماید: «الا لاخیر فی قرائه لاتدبر فیها؛ آگاه باشید، در قرائتی که تدبر و اندیشه نباشد خیری نیست.»
توجه بیش از حد به الفاظ و عبارات قرآن، تلاش برای به پایان رسانیدن سوره های قرآن، عدم اهتمام به درک آموزه های قرآن در هنگام تلاوت و بی توجهی به ترویج فرهنگ تدبر در مراکز علمی و آموزشی از نمونه های آشکار مهجوریت تدبر در قرآن می باشد.

مهجوریت قرآن در تفسیر

همان گونه که تلاوت و تدبر و... هدف غایی به حساب نمی آیند تفسیر قرآن نیز هدف نهایی محسوب نمی شود و آن چه اهمیت دارد این است که این مقدمات پیوند عملی ما را با قرآن برقرار سازند و ما را به ذی المقدمه که عمل به دستورات سازنده قرآن کریم می باشد سوق دهند.
انجام هر عملی نیازمند شناخت آن عمل است و بدون شناخت، دست یابی به عمل یا ممکن نیست یا کورکورانه است. قرآن کتاب زندگی و عمل است و قبل از عمل باید آن را شناخت، تفسیر قرآن شناخت ما را نسبت به آیات الهی افزایش داده و این نقش را می تواند به خوبی ایفا نماید.
پس از نزول قرآن از صدر اسلام تاکنون مفسران گرانقدر نسبت به تفسیر قرآن اهتمام ورزیده و قرآن کریم را تفسیر نمودند که بسیاری از کتب تفسیری از گذشتگان به دست ما رسیده است؛ اما در نگارش تفاسیر، همواره مقتضای زمان مورد توجه مفسران بوده است بنابراین ممکن است تفاسیری که در گذشته نوشته شده است در تمامی عرصه های زندگی، پاسخگوی امروز نباشد، با توجه به این که قرآن برای همه زمان ها نازل شده است و با درنظر گرفتن این که جهان همواره آبستن حوادث و تحولات جدیدی است؛ نگارش تفاسیر روز آمد توسط مفسران و علمای اسلام یک ضرورت انکارناپذیر است.
از نگارش تفاسیر که بگذریم رویکرد خواص و عوام نسبت به تفسیر قرآن در عصر حاضر، چندان رضایت بخش نبوده است.
اگر نگاهی به جامعه علمی امروز بیفکنیم خواهیم دید که هر چند تشکیل کلاس های تفسیر در برخی از مراکز علمی و برگزاری مسابقات تفسیر در سال های اخیر، گامی هرچند کوچک در ترویج فرهنگ تفسیر قرآن به شمار می آید، ولی با این مقدار فعالیت، به یقین نمی توان از قرآن مهجوریت زدایی نمود. تا زمانی که تفسیر قرآن در دانشگاه ها از جایگاه شایسته ای برخوردار نباشد، و تا وقتی که تفسیر قرآن در حوزه های علمیه به عنوان درس جنبی در کنار دروس اصلی قرار گرفته است، و تا وقتی که خطبا و سخنرانان تفسیر قرآن را سرلوحه سخنان خود قرار ندهند، تا هنگامی که تفسیر قرآن به عنوان کتاب درسی در نظام آموزش و پرورش جایگاهی نداشته باشد، و تا روزی که جلسات تفسیری همانند جلسات قرائت و آموزش قرآن فراگیر نشده است، نمی توان به وضع تفسیر قرآن در جامعه دلخوش بود.

تفسیر به رأی

از ظلم های نابخشودنی که برخی نسبت به قرآن روا داشته اند تفسیر به رأی است. بدون تردید با مطالعه چند کتاب تفسیری نمی توان مفسر شد و آیات قرآن را تفسیر کرد. حضور در محضر قرآن باید با انگیزه شناخت مقاصد و اهداف آیات صورت پذیرد و از تحمیل عقاید بر آیات پرهیز شود. چنان چه در برداشت از آیات قرآن دقت لازم اعمال نشود، گرفتار شدن به عذاب تفسیر به رأی حتمی است.
درباره تفسیر به رأی احادیث فراوانی نقل شده است که این احادیث مردم را از تفسیر به رأی برحذر داشته است، جهت روشن شدن موضوع با رعایت اختصار به دو حدیث اشاره می نماییم:
شهید ثانی- زین الدین عاملی- در حدیثی از پیامبر(ص) نقل می کند: «من از امت بعد از خودم بیشتر بر کسی خائف هستم که به قرآن روی آورد ولی نادرست تفسیر کند.»(22)
حدیث دیگری ترمذی از ابن عباس و او از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که حضرت فرمود: «جز در مواردی که علم دارید، از نسبت دادن سخن به من بپرهیزید؛ زیرا هر کس از روی عمد دروغی را به من نسبت دهد جایگاه خویش را در آتش فراهم آورده و هرکس با نظر خود درباره قرآن سخن بگوید، جایگاه خویش را در آتش فراهم کرده است.»(23)
درباره تفسیر به رأی دو نکته قابل توجه است: «.1 این که گروهی، آیه ای از قرآن را بر دیدگاه یا عقیده و مرام ویژه خود تطبیق دهند، تا آن عقیده را توجیه نمایند و یا به گرایش های مخصوص خود سرپوش نهند و آنها را در قالب تعابیر ویژه ای بر عامه مردم تحمیل نمایند، این افراد درواقع به منظور به نتیجه رساندن اهدافشان از قرآن پلی ساخته و هیچ گاه در فکر تفسیر قرآن نبوده اند.
2- برای دست یابی به مقصود کلام پروردگار، ابزار و شیوه هایی وجود دارد که از جمله آن ها مراجعه به گفتار سلف (صحابه) و اطلاع یافتن بر مطالب رسیده از ایشان درباره آیات، بررسی اسباب نزول و شرایطی است که وجود آن ها در تفسیر ضروری است. نادیده گرفتن تمامی این ها و تنها بر فهم خود تکیه کردن، مخالف شیوه همه دانشمندان است هر کس استبداد به رأی بورزد هلاک خواهد شد و هر که نسبت دروغ به خدا دهد، از راه راست منحرف گردیده و به همین دلیل هرچند گاهی صواب گفته باشد، اشتباه کرده است؛ زیرا در انتخاب مسیر، خطا کرده و راهی جز راه راست را پیموده است.»(24)

نقش اهل بیت(ع) در تفسیر قرآن

اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان پاسداران دین و شریعت، پس از رسول گرامی اسلام(ص) نقش منحصر به فردی در تبیین آموزه های قرآن دارند. رسول اکرم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین فرمود: ای علی(ع)! من و تو و دو فرزندت حسن و حسین و 9 فرزند حسین، بنیان ها و پایه های اسلام هستیم، هر که از ما پیروی کند، رهایی یابد و هر که از ما باز ماند، رو به سوی آتش دارد.(25)
مطابق نظر قرآن کریم، پیامبر اسلام مبین و مفسر قرآن است «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(26) روایات معتبری که از ائمه اطهار(ع) به ما رسیده است به اندازه روایات پیامبر دارای اعتبار است و در شناخت قرآن نیز نقش مهمی ایفا می نماید.
نظر به علم و دانش اهل بیت(ع) که از علم الهی و وحی سرچشمه می گیرد نقش اهل بیت(ع) در تفسیر قرآن کلیدی و منحصر به فرد است. امام علی(ع) می فرماید: آیه ای از قرآن بر پیامبر نازل نشده است مگر آن که قرائت آن را به من آموخته و بر من املا فرموده است و من آن را باخط خود نوشته ام و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من یاد داده است.(27)
باتوجه به اهتمام ائمه اطهار(ع) در تبیین حقایق قرآن، تربیت مفسران توانا و ارزشمند و نیز مبارزه با انحراف ها، ضرورت رجوع به اهل بیت، به منظور شناخت آیات الهی آشکار می گردد امام باقر(ع) در این رابطه می فرماید: مردم باید قرآن را چنان که که نازل شده است بخوانند و اگر نیاز به تفسیر آن پیدا کردند به سراغ ما آیند، زیرا هدایت، تنها درآمدن به سوی ما و به وسیله ما است.(28) مراجعه نکردن به اهل بیت و بی توجهی به جایگاه آنان در تفسیر قرآن، نتایج و پیامدهای زیانباری به دنبال داشته که پدیده هایی چون تفسیر به رأی، جعل احادیث، ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی و... نمونه هایی از این پیامدها به شمار می روند که در مهجوریت قرآن نیز سهم به سزایی داشته اند.

روش صحیح تفسیر قرآن

تفسیر قرآن به معنای واقعی به نحوی که مفسر در فهم معنای آیه، اجتهاد و کوشش را در پیش گیرد، بدون این که از دیگران در تفسیر آیه پیروی نماید و یا عقاید خود را بر آیه تحمیل نماید، در گرو تحقق زمینه ها و رعایت اموری است که به آن ها اشاره می کنیم:
1-آگاهی از قواعد زبان عربی؛ 2-آگاهی از معانی مفردات قرآن؛ 3-تفسیر قرآن به قرآن؛ 4-مراجعه به شأن نزول ها؛ 5-مراجعه به احادیث صحیح؛ 6-توجه به هماهنگی مجموع آیات قرآن؛ 7-توجه به سیاق آیات؛ 8-آگاهی از آرای مفسران اسلامی؛ 9-پرهیز از هر نوع پیشداوری؛ 10-آگاهی از بینش فلسفی و علمی؛ 11-آگاهی از تاریخ صدراسلام؛ 12-آگاهی از قصه ها و تاریخ زندگانی پیامبران 13-آگاهی از تاریخ محیط نزول قرآن؛ 14-شناخت آیات مکی از مدنی.
موارد فوق، پایه های چهارده گانه «روش تفسیر صحیح» قرآن است که برخی اولویت خاصی دارند، هرچند می توان برخی از آنها را در برخی دیگر ادغام کرد؛ مانند آگاهی از تاریخ اسلام و قصص پیامبران که می توانند به گونه ای در «شأن نزول» داخل شوند؛ ولی ما برای روشن گویی، هر یک را جداگانه ذکر نمودیم.(29)

مهجوریت قرآن در عمل

تمام مراحل و مراتب ارتباط با قرآن اعم از آموزش قرائت، تدبر، انس و آشنایی با معارف الهی قرآن، مقدمه ای برای عمل کردن است. اگر قرآن در عمل و رفتار و گفتار و شخصیت انسان و جامعه تجلی نیابد و ظهور و بروز پیدا نکند، هرگز به قرآنی شدن انسان و جامعه نخواهد انجامید، عمل به قرآن است که جان ها را منقلب و جوامع را تعالی می بخشد به قول علامه اقبال لاهوری:
نقش قرآن چون که در عالم نشست
نقشه های پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیز دیگر است
چون که در جان رفت، جان دیگر شود
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
از این رو، اکتفا به آموزش، تعلیم و قرائت، تدبر و شناخت مفاهیم قرآنی و برگزاری جشنواره و نمایشگاه ها، فقط می تواند ظاهر و نام قرآن را از مهجوریت و غربت برهاند. در حالی که مهجوریت و غربت اصلی، عمل نکردن و پیاده نشدن فرامین و اهداف قرآنی در عمل و رفتار مردم و متن جامعه است.(30)
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای انزوای قرآن را چنین توصیف می نماید:
«از وقتی که قدرت های مسلط بر جوامع اسلامی از ارزش های اسلامی، تهیدست و بیگانه شدند و قرآن را که ناطق به حق و فرقان حق و باطل بود مزاحم خود یافتند، تلاش برای بیرون راندن کلام خدا از صحنه زندگی آغاز شد و به دنبال آن جدایی از این زندگی اجتماعی و تفکیک دنیا از آخرت و تقابل دین داران واقعی با دنیاطلبان قدرتمند به وجود آمد، اسلام از منصب اداره عرصه های زندگی جوامع مسلمان پایین کشیده شد و به مساجد و معابد و خانه ها و کنج دلها اختصاص یافت و جدایی خسارت بار بلند مدت دین از زندگی پدید آمد.
امروز نگاهی به صحنه زندگی مسلمانان بیفکنید، ببینید قرآن در کجاست؟ در دستگاه های حکومت؟ در نظام های اقتصادی؟ در تنظیم روابط و مناسبات مردم با یکدیگر؟ در مدرسه ها و دانشگاه ها؟ در سیاست خارجی و روابط با دولت ها؟ در تقسیم ثروت های ملی میان قشرهای مردم؟ در خلق و خوی مدیران جوامع اسلامی و همه قشرهای ملت ها که کم یا بیش از آنان تأثیر می پذیرند؟ در رفتار فردی حکام اسلامی؟ در روابط زن و مرد؟ در خوراک و پوشاک؟ در کدام جلوه اصلی زندگی؟ در کاخ ها؟ در سپرده ها و اندوخته های بانکی؟ در معاشرت ها؟ در کجای حرکت عمومی و اجتماعی انسان ها؟ از این همه میدان های زندگی، تنها مساجد و مأذنه ها و احیاناً برای ریاکاری و مردم فریبی بخش ناچیزی از رادیوها مستثناست. اما آیا قرآن برای همین است؟ سیدجمال صدسال پیش از این می گریست. می گریاند که قرآن مخصوص هدیه دادن و زینت کردن و خواندن بر مقبره ها و نهادن بر طاقچه هاست، در این صدسال چه تغییری حاصل شده است؟ آیا وضع قرآن برای امت قرآن نگران کننده نیست،»(31)
نقل شده است شخصی در گورستان، برسر قبری نشسته بود و قرآن می خواند، جهانگردی از آن جا عبور می کرد، از مترجم خود پرسید: این مرد چه می کند؟ گفت: قرآن می خواند. پرسید: قرآن چیست؟ جواب داد: قرآن کتاب مقدس مسلمانان و کتاب قانون و دستورات است. جهانگرد تعجب کرد و پرسید:کلماتی که او می خواند به چه معنی است؟ مترجم گفت: او می خواند: «ویل للمطففین؛ (مطففین/1) یعنی «وای بر کم فروشان» (کسانی که وقتی از مردم چیزی می خرند زیاد می گیرند، و موقعی که به مردم متاعی می فروشند کمتر می دهند). جهانگرد پرسید: مگر در شهر شما مرده ها در زیر خاک خرید و فروش می کنند که می خوانید: وای به حال شما اگر کم بفروشید؟!(32)
بنیان گذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) در مقدمه وصیت نامه خویش می نویسد:
«ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگ ترین نسخه نجات دهنده بشر از جمعی قیودی که برپای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می کشاند نجات دهد.»(33)
قرآن کریم هدف از نزول خود را عمل به فرامین و دستورات آن می داند و از مخاطب خویش انتظار پیروی دارد.
«و هذا کتب انزلنه مبارک فاتبعوه» (انعام/155)
در تلاوت آیات قرآن آیاتی چون «و من لم یحکم بما انزل الله فاولیک هم الکفرون» (مائده/44) را به آسانی می خوانیم، اما در عمل به آن سختی های بسیاری را باید به جان خرید. به همین جهت باید بین سهل و آسان بودن قرآن: «و لقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر» (قمر/22) و میان سخت و دشوار بودن قرآن «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» (مزمل/5) تفکیک شود.
برخی معتقدند «قول ثقیل» دشواری مادی نیست؛ بلکه مقصود دشواری بار مسئولیت است که بردوش انسان می آید.(34)
در سایه تحمل این سختی ها و تحمل بار مسئولیت است که پیامبر گرامی اسلام(ص) بهشت را برای عمل کنندگان به قرآن تضمین می نماید: «الا من تعلم القرآن و علمه و عمل بما فیه فانا له سائق الی الجنه و دلیل الی الجنه »(35) آگاه باشید هرکس قرآن را فراگیرد و به دیگران نیز آموزش دهد و بدان چه در آن است عمل نماید اورا به سوی بهشت هدایت و راهنمایی خواهم نمود.»
تلاوت ظاهری قرآن، بدون عمل به آن، ممکن است آثار زیانباری به دنبال داشته باشد. تلاوت قرآن با اهداف ریاکارانه و نیز خواندن قرآن همراه با شناخت پیام خدا اما بدون عمل، ممکن است زمینه انحطاط و گمراهی انسان را فراهم سازد.
مولوی در مثنوی خود به این مطلب اشاره می کند:
زان که از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند
مررسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سربالا نبود
امیر مؤمنان علی(ع) می فرماید:
«من قرا القرآن فمات فدخل النار فهو ممن کان یتخذ آیات الله هزواً؛ کسی که قرآن بخواند و پس از مرگ داخل آتش گردد، از کسانی بوده که آیات خدا را استهزاء کرده است»
ابن ابی الحدید در ذیل این سخن حضرت می نویسد: شاید مقصود امام از استهزاءکننده آیات الهی کسی است که به نزول قرآن از جانب خداوند معتقد است ولکن به واجبات آن عمل نمی کند؛ چنانکه بسیاری از مردم در روزگار ما چنین اند.(36)
امید است این سخن امام علی(ع) را همواره آویزه گوشمان قرار دهیم که در واپسین لحظه های زندگی خود فرمود: الله، الله فی القرآن، لایسبقکم بالعمل به غیرکم؛ بترسید از خدا، بترسید از خدا درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند!»

پی نوشت:


1- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 7، ص 263، تهران، انتشارات ناصرخسرو.
2- اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 12، ص .414
3- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 514، بیروت، دارالمعرفه .
4- حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چ اول، 1369، ج 11، ص .240
5- مهدی غفاری، مهجوریت قرآن، بینات، ش .30
6- اصول کافی، ج 2، ص .609
7- امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج1، ص.243
8- تفسیر نورالثقلین، ج3، ص.85
9- بحارالانوار، ج92، ص.19
10- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه147، ترجمه سیدجعفر شهیدی، ص.142
11- المیزان، ذیل آیه4 مزمل.
12- ابوعلی فضل ابن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، نشر فراهانی، ج اول، 1360، ذیل آیه4 مزمل.
13- بحارالانوار، ج92، ص.106
14- منظور از اعشار و اخماس تقسیماتی است که برای قرآن صورت می گیرد مانند جزء یا حزب و...
15- ارشاد دیلمی، نقل از تفسیر نمونه، ج1، ص.431
16- بحارالانوار، ج92، ص.19
17- تفسیر نمونه، ج 7، ص .71
18- بحارالانوار، ج 92، ص .22
19- بحارالانوار، ج 92، ص .20
20- همان.
21- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص .403
22- بحارالانوار، ج 89، ص .112
23- جامع ترمذی، ج 5، ص .199
24-معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران؛ (قم، مؤسسه فرهنگی التمهید، چ اول، 1379) ص .72
25-محمدی ری شهری، اهل بیت در قرآن، ح .244
26-نحل/ .44
27-اهل بیت در قرآن، ح .422
28-تفسیر فرات کوفی، ص 258، شماره .351
29-ر.ک: آیت الله جعفر سبحانی، روش صحیح تفسیر قرآن، مجله قسبات، سال هشتم، شماره .29
30- ر.ک: بازگشت به کتاب وحی، مجله گلستان قرآن، ش 167، ص .7
31- پیام آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری به کنفرانس اندیشه اسلامی، بهمن ماه 64، نقل از قرآن در آینه اندیشه ها.
32- اقتباس از صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، تأثیر قرآن در جسم و جان، ص .137
33- وصیت نامه سیاسی- الهی امام خمینی(ره)، مقدمه.
34- ر.ک: علامه فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، ج 23 ذیل آیه 5مزمل، نقل از القرآن المهجور المظاهر و الاسباب، سید مالک موسوی، مجله رساله القرآن.
35- نهج البلاغه، حکمت .228
36- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص.53
? ارسال کننده: مدیر سایت
? منبع: روزنامه - کیهان
.
کلمات کلیدی : فاطمه زهرا س

<   <<   11   12   13   14   15      >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786