سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ کس نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، دشمن تر ازکسی نیست که نسبت به عبادتش تکبّر می ورزد و از درخواستآنچه نزد اوست، تن می زند . [امام باقر علیه السلام]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/5/3:: 9:40 عصر

یکم - اثبات وجود امام زمان (عج)
یکى از مباحث مهم در حوزه‏ى مهدویّت، اثبات وجود امام زمان (علیه‏السّلام) است. این نکته، بسیار مهم وزیر بنایى است. اساس حرکت تخریبى مخالفان نیز براى ایجاد شبهه و شک در این رکن رکین است و در روایات ما نیز اشاره شده است که طول غیبت حضرت، باعث به وجود آمدن شک و شبهه در قلوب افراد متزلزل مى‏شود تا آن‏جا که عده‏اى مى‏گویند: ((اصلاً، امامى نیست و چنین فردى متولّد نشده است.))!(20) لذا اثبات وجود امام و بلکه اثبات اضطرار به او، نکته‏ى مهمى است که در حوزه‏ى مهدى پژوهى، نقش بسزایى دارد.
راه‏هاى اثبات وجود امام، متعدّد و مختلف است، در هر حوزه بحثى با همان زبان این استدلالها بررسى مى‏شود تاریخ، عقل و تجربه و کشف، براى خود طرق خاصى دارند امّا در این شماره، راه اثبات امام مهدى (علیه‏السّلام) از نظر قرآن و وحى را پى مى‏گیریم.
قرآن مجید، این حقیقت را که هر زمانى، امامى الهى براى مردم وجود دارد، و جریان هدایت، اضطرار به وجودش دارد. به بیان‏هاى مختلف، طرح کرده است. فهم این نکته، محتاج آن است که نخست، تعریف امام از دیدگاه قرآن براى‏مان روشن شود. امامت، از نظر قرآن، تحلیل و تبیین خاصّى دارد و با آن‏چه در عرف مردم و حتّى عرف متکلمان مطرح است، فرق مى‏کند. قرآن مجید مى‏فرماید: ((وإذا ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فاتمهن قال إنّى جاعلک للناس إماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین)) [بقره:124]
مرحوم علاّمه‏ى طباطبایى(ره) مى‏گوید:
((الإمام هوالذی یَقتدى ویأتم به الناسُ. إماماً أى مقتدى یقتدى بک الناس و یتبعونک فی أقوالک وأفعالک؛ امام، کسى است که مردم به او اقتدا مى‏کنند و در افعال و اقوال، از او پیروى مى‏کنند.
برخى از مفسران گفته‏اند: ((مراد از "اماماً" همان نبوّت است؛ لأنّ النبى یقتدى به أمته فی دینهم.)). ایشان مى‏گوید: این سخن مفسّران، ناصواب است. به دو دلیل: نخست آن که ((اماماً)) مفعول دوم براى عامل‏اش هست و اسم فاعل، اگر به معناى ماضى باشد، عمل نمى‏کند و باید معناى حال و استقبال باشد تا بتواند عمل کند و دیگر آن که این سخن خدا به ابراهیم، وحى است و وحى، متفرع بر نبوّت است. پس قبل از مفتخر شدن به مقام امامت، نبوت را دارا بوده است و این مقام به معناى نبوّت نمى‏تواند باشد.
دوم آن که این جریان، در اواخر عمر حضرت ابراهیم بوده و قبل از آن، ایشان، پیامبر مرسل بوده که ملائکه در مسیرشان براى هلاکت قوم لوط بر او نازل شده بودند و به او بشارت داده بودند. پس قبل از آن که امام باشد، پیامبر بوده و امامت‏اش غیر نبوت است.
شاهد سخن این‏جا است که علامه مى‏گوید، منشأ این گونه تفاسیر نامربوط، عدم فهم صحیح امامت از منظر قرآن است که گروهى، آن را به ((نبوّت)) و برخى به ((مطاع بودن)) و عدّه‏اى، به معناى ((خلافت و وصایت و ریاست امور دین و دنیا)) تفسیر کرده‏اند. این‏ها، تعریف دقیق امامت نیست. فلمعنى الإمامة حقیقة وراء هذه الحقائق و الذى نجده فی کلامه تعالى أنّه کلّماً تعرض لمعنى الإمامة تعرض معها للهدایه؛ امامت، حقیقتى فراتر از این گونه تفاسیر است. در منطق قرآن، هر جا امامت طرح شده، در کنارش، هدایت هم مطرح است: ((وجعلناهم ائمه یهدون بأمرنا)) [انبیاء:73] و وجعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لماصبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون)) [سجده:24]
امامت با هدایت توصیف گشته، آن هم نه مطلق هدایت، بل هدایتى که به "امرالله" است. ((امر الله)) خود، حقیقتى است که کریمه‏ى ((إنّما أمره إذا أراد شئیاً أنْ یقولَ له کن فیکون)) [یس:82] یا کریمه‏ى ((وما أمرنا إلا واحده)) [قمر:50]، پرده از آن بر مى‏دارد.(21)
"عالم امر" در برابر "عالم خلق" است و عالم خلق، عبارة اخراى عالم ملکوت و ناسوت، مى‏باشد، عالم امر و یا ملکوت، از قیود زمان و مکان، مبرا، و خالى از تبدیل و تغییر است و همان وجه الهى عالم است در قبال وجه خَلقْى و مُلکى عالم که طرف دیگر آن است و تغییر و تدریج در آن راه دارد.
بااین سخن، ((امام)) هادى است که جهان انسانى را با امر ملکوتى، هدایت مى‏کند. باطن این گوهر، ولایت بر مردم است و بر این اساس هدایت امام هم به گونه‏ى ایصال به مطلوب مى‏شود، نه ارائه‏ى طریق؛ زیرا، آن، شأن انبیا و رسولان و همه‏ى مؤمنان است که با موعظه‏ى حسنه راه را نشان مى‏دهند.
و آن چه آنان را به این مقام والا مى‏رساند، اوّلاً، صبر در امتحانات و ابتلائات، و ثانیاً، یقینى است که به آنان افاضه شده است. در آیه‏ى هفتاد و پنج سوره‏ى انعام مى‏خوانیم: ((وکذلک نرى إبراهیم ملکوت السماوات والأرض ولیکون من الموقنین.))
ارائه‏ى ملکوت به حضرت ابراهیم (علیه‏السّلام)، مقدمه براى افاضه‏ى یقین به او بود. یقین نیز از مشاهده‏ى عالم ملکوت جدا نیست. بنابراین، امام، باید انسانى باشد که به مرحله‏ى یقین برسد و عالم ملکوت که همان "امر" و باطن هستى، است براى او مکشوف است. "یهدون بأمرناً" دلالت مى‏کند که هر چه بدان هدایت تعلّق مى‏گیرد (قلوب و اعمال بندگان) حقیقت و باطن‏اش براى امام هست و تمام هستى براى امام حاضر است و او به هر دو راه خیر و شر، مهیمن است.(22)
عظمت وجودى امام و نقش آفرینى او در هستى و هدایت ممتازى که براى بشّریت دارد، در قرآن، چنین بیان شده است، و این گونه است که قدر و مقام امامت و برترى‏اش حتّى بر مقام نبوّت و رسالت، هویدا مى‏شود که پیامبر مرسلى چون ابراهیم، در آخر عمر خود، به این مرتبه، که با مشاهده‏ى ملکوت آسمان‏ها و تحصیل یقین براى‏اش حاصل شده، مفتخر مى‏گردد.
در یک کلام، امام، از منظر قرآن کاروان سالار هستى است که کاروان بشرى را در ظاهر دنیا و باطن آن، به سوى مبدأ آفرینش، سوق مى‏دهد. در قیامت - که عرصه‏ى ظهور و تجلّى این دنیا است - این قیادت و سوق‏دهى، چنین تمثّل مى‏یابد که قرآن مى‏فرماید: ((یوم ندعو کلُّ أناس بإمامهم)) [اسراء:71] روزى که هر گروهى را به امامشان مى‏خوانیم.
با این فهم و برداشت از معنا و حقیقت امامت، که نقش او بسیار فراتر از ((ارائه‏ى طریق)) است گرچه آن را نیز داراست، به پیوستگى این جریان و لزوم آن، انسان رهنمون مى‏شود در جریان هدایت، قدم اوّل ارائه‏ى طریق و تبیّن "رشد" از "غى" است. که این گام اوّل را رسول بر مى‏دارد و "ما على الرسول الا البلاغ"[مائده: 99 ]رسول ارائه‏ى طریق مى‏کند و به مقتضاى وظیفه رسالى خویش، که مصیطر بر انسان نیست و با چراغ آموزش، انسانهاى مختار را آگاهى مى‏دهد. آگاهى بخشیدن در کنار آزادى انسان، شأن رسولان است و عالمان نیز در این شأن، وارثان انبیاءاند که شأن هدایتگرى و ارائه طریق و تبیین رشد از غى را بر عهده مى‏گیرند تا اینجا، انسان آزاد به "نجدین" و "رشد" و "غى" آگاه شد و مرحله و گام بعدى هدایت براى کسانى که مسیر رشد را بر گزیده‏اند به گونه‏اى دیگر خواهد بود کسانى که ایمان به رشد و کفر به طاغوت و غى پیدا کردند تحت ولایت الهى قرار مى‏گیرند که او ولىّ مؤمنین است. امام که مظهر این ولایت است عهده دار کاروان سالارى جامعه دینى و پیروان رشد و کافران به طاغوت، مى‏باشد و هدایت او سوق این جریان به صراط مستقیم و ایصال آنان به حقیقت است که قیامت عرصه تجلى این سوق است، لذا رسول به مقتضاى رسالت، تبیین مى‏کند و امام به مقتضاى ولایت و امامت، هدایت ایصالى دارد هرچند مسلم است که اولاً هر دو شأن براى امام محفوظ است امام هم نقش تبیین و هم نقش ایصال را بر عهده دارد کما این که برخى از پیامبران به مقام امامت نیز مفتخر بودند.
و ثانیاً: هدایت ایصالى منافاتى با اراده انسانها ندارد که در طول آن قرار مى‏گیرد چرا که الذین اهتدوا زادهم هدى [محمد: 17] ((کسانى که هدایت را بر گزیدند، هدایتشان را افزون مى‏کند.))
بر این اساس علاّمه‏ى طباطبایى، نتیجه‏اى را که بر مباحث گذشته‏ى خویش مترتّب مى‏کند، چنین بیان مى‏نماید:
فالإمام هو الذی یسوق الناس إلى الله سبحانَهُ یومَ تبلى السرائر کما أنّه یسوقهم إلیه فی ظاهر هذه الحیاة الدنیا و باطنها. والآیة مع ذلک تفیدان الإمام لایخلو عنه زمان من الأزمنة وعصر من الأعصار لمکانِ قوله تعالى ((کلّ أناس))؛(23)
بر این اساس، امام، آن شخصیّتى است که مردم را در روز قیامت به سوى خدا سوق مى‏دهد، همان طور که آنان را در ظاهر و باطن این دنیا رهبرى کرد. آیه‏ى شریفه، این نکته را نیز مى‏رساند که هیچ زمانى، نمى‏تواند بدون امام باشد؛ به خاطر این که فرموده: ((کلّ أناس)) همه مردم در همه زمان‏ها.
ویستفاد أنّ الأرض وفیها الناس لاتخلو عن إمام حقٍ(24)؛ نکته‏اى که استفاده مى‏شود، آن است که زمین، مادامى که انسان در آن وجود دارد، از امام و حجّت حق خالى نمى‏شود.
ایشان، در ذیل آیه‏ى هفتاد و یکم سوره‏ى اسراء که مى‏فرماید: یوم ندعو کل اناس بامامهم: روزى که مردم را با امامشان مى‏خوانیم، مى‏گوید:
المستفاد من ظاهر الآیة أنّ هذه الدعوة تعم الناس جمیعاً من الأولین والآخرین... فالمتعیّن أنْ یکونَ المراد بإمام کل أناس... أو إمام الحق خاصّة و هو الذی یجتبیه الله سبحانه فی کل زمان لهدایه أهله بأمره نبیاً کان کإبراهیم و محمّد أو غیرنبی(25)؛
آن‏چه از آیه استفاده مى‏شد، این است که این فراخوان، شامل همه‏ى انسان‏ها از اوّلین و آخرین مى‏شود... بعد احتمالاتى را که در امام مطرح است بیان نموده و مى‏فرماید: مراد، امام حقّى است که خداى سبحان در هر عصر و زمان براى هدایت اهل آن عصر قرار مى‏دهد، اعم از این که آن امام، چونان ابراهیم و محمّد پیامبر باشد یا غیر پیامبر.
على‏اى حال، از این ایات قرآن، ضمن فهم نقش امام در هستى، همیشگى و پیوستگى این جریان زلال نیز فهمیده مى‏شود؛ یعنى، هیچ زمانى، از چنین شخصّیتى خالى نیست. پس در عصر ما هم وجود با برکت حضرت مهدى(عج) که قطب عالم امکان و هادى قلوب و افعال مؤمنان و سالار کاروان حق‏پویان است، امرى مسلّم و قطعى است.
آیه‏ى دیگرى از قرآن که بر اثبات وجود امام و ضرورت او دلالت دارد عبارتست از: کریمه‏ى ((إنّما أنت منذر و لکلّ قوم هاد)) [رعد:7]؛ تو تنها بیم‏دهنده‏اى و براى هر گروهى هدایت کننده‏اى است.
این آیه نیز به وضوح، امام هادى را براى همه‏ى اقوام ثابت مى‏کند که این مطلب، جاى نقض و اشکال نیست.
فخر رازى مى‏گوید:
انذار کننده، پیامبر اسلام و هدایت‏کننده، على است، زیرا، ابن عباس مى‏گوید: پیامبر، دست مبارک‏اش را بر سینه‏ى خود گذارد و فرمود: ((أنا المنذر)) و سپس اشاره به على کرد و فرمود: ((أنت الهادی یا على! بک یهتدى المهتدون من بعدی؛ تو، هدایت کننده‏اى - اى على! - و به وسیله‏ى تو، مردم، بعد از من، هدایت مى‏شوند.(26))).
لذا جمود و تعصّب برخى از مفسران در تاویل‏هاى ناصواب این آیه، نه با ظاهر آیه و نه با انصاف علمى و وجدان عملى سازگار است. آن چه از آیه فهم مى‏شود و ائمه‏ى اهل البیت (علیهم‏السّلام) نیز فرموده‏اند، این است که آیه، براى هر قوم و زمانى، امام هادى قرار داده و چنین نیست که مردمى، در عصرى، از وجود امام محروم باشند.
در تفسیر نورالثقلین، حدود پانزده روایت در این زمینه نقل شده است. که از جمله امام صادق (علیه‏السّلام) مى‏فرماید: ((کلّ إمام هادى کل قوم فى زمانه)) و یا در تعبیر دیگر فرمود: ((کل إمام هاد للقرن الذى هو فیه(27)))
هر امام معصومى هدایتگر براى زمان خود است یا "هدایتگر اقوامى است که در زمان او زندگى مى‏کنند."
آیه دیگرى که به وضوح، بر وجود امام معصوم در همه‏ى زمان‏ها دلالت دارد، کریمه‏ى ((یا أیّها الذین آمنوا اتقوالله وکونوا مع الصادقین)) [برائت:119]؛ اى مؤمنان تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید.
دستور همراه بودن با صادقان، به طور مطلق، و جدا نشدن از آنان، بدون هیچ قید و شرط، دلالت دارد که منظور، "امام معصوم" است. فخر رازى چنین مى‏گوید:
کسى که جایز الخطاء است، واجب است اقتدا به کسى کند که معصوم است. معصومان، کسانى‏اند که خداى متعال آنان را ((صادقان)) شمرده است. و این معنا، در هر زمانى ثابت است. بنابراین، در هر زمانى، باید معصومى وجود داشته باشد(28).
اگر چه ایشان، در فهم مصداق معصوم، دچار اشتباه شده، لکن ضرورت وجود معصوم را در هر عصرى پذیرفته است.
این نکته را جابر بن عبدالله انصارى از امام باقر (علیه‏السّلام) نقل مى‏کند که در تفسیر آیه‏ى ((وکونوا مع الصادقین)) حضرت فرمود: منظور ((آل محمّد))(29) است.
آیه‏ى دیگر، ((ویمسک السماء أنْ تقع على الأرض إلاّ بإذنه)) [حج:65] است.
امام زین العابدین فرمود: ((ونحن الذین بنا یمسک الله السماءَ أنْ تقعَ على الأرض إلا باذنه.(30))).
در زیارت جامعه، خطاب به آن بزرگواران عرض مى‏کنیم: ((وبکم یمسک السماء أنْ تقع على الأرض.)).
و لذا همان طور که روایت فرمود: ((المهدى أمان لأهل الأرض))، این نقش‏آفرینى همیشگى است و امروز، بر عهده‏ى مهدى (علیه‏السّلام) است.

جمع‏بندى‏
از آیاتى که نقل شد و بسیارى از آیات دیگر - که مجال طرح آن نیست - چنین استفاده مى‏شود که امامت، واقعیّتى است که هستى، لحظه‏اى بدون آن نمى‏تواند باقى بماند و تا انسانى بر روى زمین هست و تا تکلیف هست، وجود چنین امامى ضرورى است. لذا، آیات قرآن و وحى که از منابع مهم شناخت و معرفت است، این نکته را به طور مسلّم بیان مى‏کند که وجود امام معصوم، در عصر ما، امرى مسلم و غیر قابل تردید است. امام زمان، از منظر قرآن، دو رسالت مهم را بر عهده دارد: در جامعه‏ى بشرى، نقش هدایت را آن هم به گونه‏ى ایصال به مطلوب، و در کلّ هستى، نقش لنگر اطمینان بخش و حافظ و نگهدار و واسطه‏ى فیض‏گیرى را ایفا مى‏کند.

دوم - غیبت حضرت مهدى (علیه‏السّلام)
با تبیین رسالت امام و تعیین قلمرو فیض بخشى‏اش، دیگر سؤالات کوته‏بینانه‏اى که غیبت را مخل معناى امامت مى‏داند، پیش نمى‏آید. سؤالاتى از قبیل این که ((فائده‏ى امام غائب چیست؟)) و ((امام در غیبت، چه مى‏کند؟))؛ چرا که این‏ها، حاکى از عدم درک واقعى و صحیح از مسئله‏ى امامت و اَبعاد وجودى گسترده‏ى آن است که در یک تشبیه محسوس، همان‏طور که خورشید عالم‏تاب را - که منبع فیض و گرمابخشى و مرکز و محور تنظیم حرکات دیگر کرات است - را لکه‏ى ابرى، بى‏کار نمى‏کند تا بپرسیم که فائده خورشید در پس ابر چیست؟ غیبت نیز امام را بى کار نمى‏کنند تا بپرسیم فایده او چیست؟
شاید غیبت، با رسالت و نبوت، در تضاد باشد؛ چرا که کار پیامبر، ارائه‏ى طریق است و ارائه و راهنمایى، با غیبت، فى الجمله، سر ناسازگارى دارد، امّا امامت که رسالت‏اش ایصال و دستگیرى است، با غیبت، نه تنها منافات ندارد که گاهى اوقات، مخفى و پنهان، بهتر مى‏توان بار سنگین آن را به دوش کشید.
مهدى، در حوزه‏ى هدایت جامعه‏ى بشرى، فعّال و مجاهد است(31) و کاروان بشرى را به سوى خداى متعال سوق مى‏دهد و نه تنها بى‏کار نیست که سنگین‏ترین کارها را بر عهده دارد و در حوزه‏ى تکوین و جهان هستى، مدار و قطب عالم امکان و واسطه‏ى فیض است.
قرآن مجید به مسئله‏ى غیبت حضرت نیز اشاره کرده است. در آیه‏ى سى‏ام سوره ملک آمده است: ((قل أرأیتم إنْ أصبح ماؤکم غوراً فمَنْ یاتیکم بماء معین)):
پیامبر گرامى اسلام (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) به عمار فرمود: ((یا عمار! إنّ الله تبارک و تعالى، عهد إلىّ أنّه یخرج من صلب الحسین تسعه و التاسع من ولده یغیب عنهم؟ و ذالک قوله عزّوجّل ((قل أرأیتم إنْ أصبح ماؤکم غوراً)) یکون له غیبة طویله یرجع عنها قوم ویثبت علیها آخرون.(32)؛ اى عمار! خداى متعال، با من عهد کرده که از صلب امام حسین (علیه‏السّلام) نه نفر به وجود مى‏آیند که نهمى آنان، از مردم غایب مى‏شود. و این معناى آیه کریمه بالاست، که حضرت‏اش، غیبت طولانى دارد که به سبب آن، عدّه‏اى دچار ارتجاع و گمراهى مى‏شوند و گروهى بر آن وفادار مى‏مانند.
همچنین امام باقر (علیه‏السّلام) فرمود: ((هذه نزلت فى القائم؛ این آیه، در باره‏ى حضرت مهدى (علیه‏السّلام) نازل شده است.)). ثم قال: ((والله! ما جاء تاویل هذه الآیة ولابد أنْ یجى‏ء تأویلها(33)؛ به خدا! تاکنون؛ تأویل این آیه نیامده و حتماً خواهد آمد.)).
آیه دیگرى که بر غیبت آن بزرگوار اشاره دارد. آیه چهل و پنجم سوره‏ى حج است: ((وبئر معطله وقصر مشید))
در تفسیر این آیه‏ى شریف آمده: ((هو مثل لآل محمّد. قوله: ((بئر معطلة)) هى التی لایستسقى منها و هو الإمام الذى قد غاب فلا یقتبس منه العلم؛ آیه، مثل براى آل محمد است. ((چاه آبى که استفاده نمى‏شود))، امامى است که غایب مى‏شود و از مشکات نورش، اقتباس نمى‏شود.
بئر معطله و قصر مشرف‏
مثل لآل محمد مستطرف.(34)
و نیز آیاتى که در لسان نبى مکرم اسلام و ائمه‏ى هدى (علیه‏السّلام) به غیبت حضرت، تأویل شده است.

سوّم - حکومت جهانى امام مهدى(عج)
نکته‏ى سومى که از آیات قرآنى استفاده مى‏شود و در سطحِ وسیع و گسترده‏اى مطرح شده است، حکومت عدل جهانى است که در آخرالزمان برپا مى‏شود و وعده‏ى خدا مبنى بر تحقّق آرمان‏هاى بشرى و پیاده شدن عدل و خلافت مستضعفان، جامه‏ى عمل مى‏پوشد. آینده‏گرایى و خوش بینى نسبت به آینده که پیروزى حق و حق‏جویان عالَم حتمى است و باطل با همه زرق و برق‏اش، نهایت شومى دارد و عاقبت سوئى، را در آغوش مى‏گیرد، از نکات محورى قرآن مجید در حوزه‏ى مهدویّت و پایان جهان است که به لحاظ استحکام و اعتمادى که مى‏توان در شناخت از آینده، به وحى داشت، شعله‏هاى امید و معرفت به آینده‏اى روشن، در دل همه‏ى وحى‏باوران زنده مى‏شود. اصل تحقّق حکومت جهانى مبتنى بر عدالت و خدا محورى، بخشى از این نوید است:((وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الأرض)) [نور:55].
روایات زیادى در تفاسیر وارد شده که ((إن المهدی (علیه‏السّلام) هو الموعود بالاستخلاف فی الآیة.(35))). آیه اشاره به حکومت جهانى امام مهدى (علیه‏السّلام) دارد. امام صادق (علیه‏السّلام) فرمود: ((نزلت فی القائم وأصحابه؛ آیه، در شأن حضرت مهدى (علیه‏السّلام) و اصحاب‏اش نازل شده است)).
آیه‏ى (( ونرید أنْ نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین))، اشاره به حکومت حضرت مهدى است. پیامبر اکرم (صلّى‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم) فرمود: ((تأویل این آیه، مهدى است.))(36).
امام امیر المؤمنین فرمود: ((المستضعفون فی الأرض المذکورون فى الکتاب الذین یجعلهم الله أئمة نحن أهل البیت یبعث الله مهدیهم فیعزّهم ویذّل عدوهم(37)؛ مستضعفان در آیه‏ى فوق، ما اهل بیت هستیم. خدا، مهدى (علیه‏السّلام) ما را مبعوث مى‏فرماید و عزّت را به اهل بیت بر مى‏گرداند و دشمنان را ذلیل مى‏کند.)).
جداى از اصل حکومت حضرت، آیات مختلف قرآن، اشاره به خصوصیّات حکومت حضرت و حتّى علائم و نشانه‏هاى آن نیز دارد، فى المثل، یکى از نشانه‏ى حکومت و ظهور آن حضرت، فرود آمدن عیسى و سخن گفتن او و دعوت از اهل کتاب براى تبعیّت از مهدى (علیه‏السّلام) است.
قرآن مى‏فرماید: ((ویکلم الناس فى المهد وکهلاً من الصالحین)): در تفسیر این آیه، آمده است: ((قد کلمّهم عسیى فی المهد وسیکلّمهم اذا قتلَ الدجال و هو یومئذ کهل.)).
دیگر آن که از خصوصیّات حکومت حضرت‏اش، فراگیر شدن دین مبین اسلام است. ذیل آیه‏ى کریم ((وله أسلم مَن فى السماوات والأرض طوعاً وکرهاً)).
امام صادق (علیه‏السّلام) فرمود: ((اذا قام القائم (علیه‏السّلام) لایبقى أرض إلاّنودى فیها بشهادة أنْ لا إله إلا الله وأنّ مَحمّداً رسول الله.))(38)
تأویل آیه، زمان ظهور مهدى (علیه‏السّلام) است که هیچ قسمتى از کره زمین باقى نمى‏ماند مگر آنکه شهادتین در آن جارى مى‏شود.
و نیز فرمود: ((إذا قام القائم لم یبق أهل دین حتّى یظهروا الإسلام و یعترفوا بالإیمان.(39))).
در زمان حضرت هیچ کس نیست مگر اینکه به اسلام اعتراف مى‏کند.
خلاصه آن که، قرآن و وحى، به عنوان مستحکم‏ترین منبع و عامل شناخت انسان از جهان هستى، به حقیقت مهدویّت، انسان را رهنمون است، چه در اصل وجودش و اضطرار هستى به او و چه در غیبت و حکومت‏اش و چه در مباحث دیگر.
انسان، مى‏تواند با تکیه بر این منبع غنى معرفت، به عقیده‏اى واقعى و حقیقى با عنوان مهدویّت و امام زمان ایمان بیاورد.
امید آن که با الهام‏گیرى از وحى، ایمان و عشق و انتظارمان نسبت به امام زمان، روز افزون گردد.

------------------
پی نوشت:
1) مرحوم شهید مطهرى، بحث مفصّلى در باره‏ى شناخت و امکان آن، و نقد ادّله‏ى مخالفان دارند که مى‏توانید به مجموعه آثار، ج 13، ص 340 مراجعه نماید. به بعد، مراجعه کنید. و نیز به نهایه الحکمه، علاّمه‏ى طباطبایى، ص‏5، مراجعه شود.
2) تجربه از طریق حواس و به نحو جزئى حاصل مى‏شود و کارکرد عقل، درک مفاهیم کلى است این که چگونه عقل کلّیّات را مى‏یابد؟ آیا از طریق تجرید و کلى کردن محسوسات است یا مکانیزم دیگرى دارد، محل بحث ما نیست و ما با یک نگاه فراتر، این دو را در کنار هم طرح کرده‏ایم گرچه با نگاهى دقیق و جزئى نگر این دو از هم جدایند. الاشارات والتنبیهات، بوعلى سینا، ج 1، ص 316.
3) ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1، ص 126.
4) شهید مطهرى از منظر قرآن، منابع معرفت را طبیعت، عقل و دل و تاریخ مى‏داند که ابزار شناخت را نیز به ترتیب، احساس و تجربه، برهان و قیاس و تزکیه نفس مى‏داند بحث دقیق تفکیک منابع از ابزار را به کتب مربوط، احاله مى‏کنیم. مجموعه آثار، ج 12، ص 80-370، صدرا.
5) ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1 ص 214، دارالکتب الاسلامیه.
6) اصول کافى، ج 1، ص 392.
7) نحل، 89.
8) علاّمه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 347، دارالکتب الاسلامیة. تذکّر این نکته ضرورى است که مرحوم علاّمه بحث تبیان را به گونه‏اى دیگر طرح مى‏فرمایند که در صورت تمایل مى‏توانید مراجعه فرمایید.
9) محمد هادى معرفت، علوم قرآنى، ص 274.
10) همان، ص 275.
11) بصائر الدرجات، ص 195.
12) محمد هادى معرفت، علوم قرآنى ص 275.
13) محمّد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 12، ص 261، جامعه‏ى مدرّسین.
14) نجم / 304.
15) همان
16) نورالثقلین، ج 3، ص 55.
17) ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 11، ص 244، دارالکتب الإسلامیّة.
18) جعفر سبحانى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 185، موسّسه‏ى سیدالشهداء.
19) پیامبر اکرم، هنگام وفات فرمود: قلم و دواتى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که مانع از گمراهى‏تان شود خلیفه دوم گفت: ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله. علامه حلّى، نهج الحق و کشف الصدق، ص 274، دارالهجرة قم.
20) حتى یقولوا لم یولد بعد شیخ صدوق، کمال الدین و تمام‏النعمة، ج 1، ص 598.
21) علاّمه‏ى طباطبایى، المیزان، ج 1، ص 275.
22) همان، ص 276.
23) همان (المیزان، ج 1، ص 376).
24) همان ص 277.
25) المیزان، ج 13، ص 166، جامعه‏ى مدرّسین.
26) تفسیر کبیر، فخر رازى، ج 19، ص 14.
27) نورالثقلین، ج 2، ص 482، (به نقل از پیام قرآن، ج 9، ص 48.)
28) پیام قرآن، ج 9، ص 51.
29) معجم أحادیث الإمام المهدی، ج 5، ص 157.
30) همان، ص 270.
31) الجحجاح المجاهد، امام رضا (علیه‏السّلام): جمال الاسبوع، ص 310، به نقل از تاریخ عصر غیبت، ص 436.
32) معجم الحادیث الامام المهدى، ج 5، ص 453.
33) شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 1، ص 595؛ معجم الحادیث الامام المهدى، ج 5، ص 453.
34) همان، ص 268.
35) همان، ص 279.
36) معجم الاحادیث، ج 5، ص 220.
37) همان.
38) همان.
39) همان.




[مجله شماره 6 : - اعتقادی]
کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786