ازروایات شنیدم که دلی مضطربود دختریثربی ازکودکی بی مادر بود
دختری کوچک وفهمیده ولی غمدیده
لقب مادر زحمت کش او کوثر بود
قصه غصه او بیشتر از یک دنیا است
شرح این حادثه چون واقعه محشر بود
دفتر شعر غم دختر یثرب واشد
برگ زردی زشقایق وسط آن دفتر بود
آنکه برحاشیه برگ شقایق دیدم
یافتم اینکه گلی زیر فشار در بود
دیدم ازبرگ گلی خون جگر می ریزد
گویی آن خون مطهر ز فشار در بود
تازه دریافتم این گل که همان یاس بود
مادرسوخته بال وپر آن دختر بود
نام گل زهره وزهرا لقبش فاطمه بود
آری این گل به خدا دختر پیغمبر بود
گردن همسر اورا به طنابی بستند
صاحب گردن بسته به خدا حیدر بود
فاطمه طاقت دیدار چنین صحنه نداشت
اوبه پهلوی شکسته در پی رهبر بود
آنقدر خورد کتک تاکه دراین ره جان داد
چون حمایت زعلی خواهش پیغمبر بود
عاشق ترین مردزمین