سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که به مردم خوش گمان گردد، دوستی آنان رابه دست می آورد . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/2/3:: 10:46 صبح

کلینی‌ به‌ سند صحیح‌ از حضرت‌ امام‌ محمدباقر(ع‌) روایت‌ کرده‌است‌ که‌ ولادت‌ آن‌ بانوی‌ گرامی‌ پنج‌ سال‌ بعد از بعثت‌ رسول‌خدا(ص‌) شد و سن‌ شریف‌ آن‌ جناب‌ در هنگام‌ وفات‌ هیجده‌ سال‌ وهفتاد و پنج‌ روز بود.

شیخ‌ طوسی‌ در مصباح‌ و غیر آن‌ و اکثر محققان‌ علمائ ذکرکرده‌اند که‌ ولادت‌ آن‌ حضرت‌ در روز بیستم‌ ماه‌ جمادی‌الثانی‌ بود، وگفته‌اند که‌ روز جمعه‌ بود و در سال‌ دوم‌ بعثت‌. و بعضی‌ گفته‌اند که‌ درسال‌ پنجم‌ از بعثت‌ بوده‌ و عامه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ ولادت‌ آن‌ حضرت‌پنج‌ سال‌ پیش‌ از بعثت‌ بود و قول‌ اول‌ اشهرواقوی‌ است‌.

اسماء شریفه‌ و بعضی‌ از فضایل‌:

ابن‌ بابویه‌ به‌ سند معتبر از حضرت‌ امام‌ صادق‌(ع‌) روایت‌ کرده‌است‌ که‌ حضرت‌ فاطمه‌(ع‌) را نه‌ نام‌ است‌ نزد حق‌ تعالی‌؛ فاطمه‌،صدیقه‌، مبارکه‌، طاهره‌، زکیه‌، راضیه‌، مرضیه‌، محدّثه‌ و زهرا. پس‌حضرت‌ فرمود: آیا می‌دانی‌ که‌ چیست‌ تفسیر فاطمه‌؟ راوی‌ عرض‌کرد؛ خیر. یاد ده‌ مرا ای‌ سید من‌. فرمود: یعنی‌ بریده‌ شده‌ است‌ ازبدی‌ها. پس‌ حضرت‌ فرمود: اگر امیرالمومنین‌(ع‌) فاطمه‌ را تزویج‌نمی‌کرد او را کفوی‌ نبود بر روی‌ زمین‌ تا روز قیامت‌. مؤلف‌ می‌گوید:صدیقه‌ به‌ معنی‌ معصومه‌ است‌، و مبارکه‌ یعنی‌ صاحب‌ برکت‌ در علم‌و فضل‌ و کمالات‌ و معجزات‌ و اولاد گرام‌، طاهره‌ یعنی‌ پاکیزه‌ ازصفات‌ نقص‌، زکیه‌ یعنی‌ نمو کننده‌ در کمالات‌ و خیرات‌، راضیه‌یعنی‌ راضی‌ به‌ قضای‌ الهی‌، مرضّیه‌ یعنی‌ پسندیده‌ خدا و دوستان‌خدا، محدثّه‌ یعنی‌ ملک‌ با او سخن‌ می‌گفت‌ و زهرا یعنی‌ نورانی‌ به‌نور صوری‌ و معنوی‌.

در احادیث‌ متواتره‌ از طریقی‌ خاصّه‌ و عامّه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌آن‌ حضرت‌ را برای‌ این‌ فاطمه‌ نامیده‌اند که‌ حقّتعالی‌ او را و شیعیان‌او را از آتش‌ جهنم‌ بریده‌ است‌. و ابن‌بابویه‌ به‌ سند معتبر از حضرت‌باقر(ع‌) روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ حضرت‌ فاطمه‌ در روز قیامت‌ در کنارجهنم‌ خواهد ایستاد و در آن‌ روز در میان‌ دو چشم‌ هرکس‌ نوشته‌خواهد شد که‌ مومن‌ است‌ یا کافر، پس‌ امر کنند در آن‌ روز یکی‌ ازمحبان‌ اهل‌ بیت‌ را گناه‌ بسیار کرده‌ باشد که‌ او را به‌ جهنم‌ برند. چون‌او را به‌ نزدیک‌ جناب‌ فاطمه‌ رسانند، آن‌ جناب‌ در پیشانی‌ او بخواندکه‌ محّب‌ آن‌ حضرت‌ و ذریّت‌ آن‌ حضرت‌ است‌ پس‌ گوید: ای‌ خدامن‌ و سیّد من‌ مرا فاطمه‌ نامیدی‌ و مرا وعده‌ دادی‌ که‌ به‌ سبب‌ من‌دوستان‌ مرا از آتش‌ جهنم‌ آزاد گردانی‌، و وعدة‌ تو حق‌ است‌ و خلاف‌وعده‌ نمی‌کنی‌.

پس‌ حق‌ تعالی‌ فرماید: راست‌ گفتی‌ ای‌ فاطمه‌، به‌ درستی‌ که‌من‌ تو را فاطمه‌ نامیدم‌، و بریدم‌ و قطع‌ کردم‌ تو را و هرکه‌ تو را وامامان‌ از ذریت‌ تو را دوست‌ دارد و از موالیان‌ تو و ایشان‌ باشد ازآتش‌ جهنم‌ آزاد کردم‌، و وعدة‌ من‌ حق‌ است‌ و خلاف‌ وعده‌ نمی‌کنم‌.برای‌ آن‌ امر کردم‌ که‌ این‌ بنده‌ را به‌ سوی‌ آتش‌ برند تا تو او راشفاعت‌ کنی‌ و شفاعت‌ تو را در حقّ او قبول‌ کنم‌ و ظاهر گردد برملائکه‌ و انبیاء و رسولان‌ من‌ قدر و منزلت‌ تو نزد من‌. پس‌ هر که‌ رادر میان‌ دیده‌اش‌ بخوانی‌ که‌ مؤمن‌ است‌، دستش‌ را بگیر و به‌ داخل‌بهشت‌ گردان‌. ابن‌ شهرآشوب‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ کنیه‌های‌ آن‌حضرت‌ «امّالحسن‌ و امّالحسین‌ و امّالمحسن‌ و امّالاتحة‌ و امّابیهابود، و اسماء آن‌ حضرت‌، فاطمه‌ و بتول‌ و حصان‌ و حرّ و سیّده‌ و عذراو زهرا و حوراء و مبارکه‌ و طاهره‌ و زکیه‌ و مرضیه‌ و محّدثه‌ و مریم‌الکبری‌ و صدیقة‌الکبری‌ بود.

فضایل‌ و مناقب‌ و بعضی‌ از احوال‌ و معجزات‌

شیخ‌ مفید و ابن‌ بابویه‌ و دیگران‌ به‌ سند معتبر از امام‌محمدباقر(ع‌) روایت‌ کرده‌اند که‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ (ص‌) فرمود:حقّتعالی‌ غضب‌ می‌کند برای‌ غضب‌ فاطمه‌ و خشنود می‌شود برای‌خشنودی‌ او. و ابن‌ بابویه‌ به‌ سند معتبر از موسی‌ بن‌ جعفر(ع‌) روایت‌کرده‌ است‌ که‌ حضرت‌ رسالت‌(ص‌) فرمود؛ حق‌ تعالی‌ از زنان‌، چهارکس‌ را اختیار کرده‌ است‌: مریم‌ و آسیه‌ و خدیجه‌ و فاطمه‌. از حضرت‌صادق‌(ع‌) پرسیدند که‌ آنچه‌ رسول‌ خدا فرمود؛ فاطمه‌ بهترین‌ زنان‌اهل‌ بهشت‌ است‌ از اولین‌ و آخرین‌. پرسیدند که‌ قول‌ رسول‌خدا(ص‌) فرمودند: حسن‌ و حسین‌ بهترین‌ جوانان‌ بهشتند چگونه‌است‌؟ فرمودند به‌ خدا سوگند که‌ ایشان‌ بهترین‌ جوانان‌ اهل‌بهشتند، از گذشتگان‌ و آیندگان‌ چون‌ حضرت‌ رسول‌ از سفری‌مراجعت‌ می‌فرمودند: اول‌ به‌ خانه‌ فاطمه‌(ع‌) تشریف‌ می‌بردند ومدتی‌ می‌ماندند و بعد از آن‌ به‌ خانة‌ زنان‌ خود می‌رفتند. پس‌ دربعضی‌ از سفرهای‌ آن‌ حضرت‌ جناب‌ فاطمه‌(ع‌) دو دست‌ ابرنجن‌ وقلاده‌ و گوشواره‌ از نقره‌ ساختند و پرده‌ای‌ بر در خانه‌ آویختند. چون‌آن‌ جناب‌ مراجعت‌ فرمودند و به‌ خانه‌ فاطمه‌(ع‌) داخل‌ شدند وصحابه‌ بر در خانه‌ توقف‌ کردند و آن‌ حال‌ را مشاهد فرمودندغضبناک‌ بیرون‌ رفتند و به‌ مسجد درآمدند و به‌ نزد منبر نشستندفاطمه‌(ع‌) گمان‌ بردند که‌

برای‌ آن‌ زینت‌ها رسول‌ خدا(ص‌) چنین‌به‌ غضب‌ آمدند، پس‌ گردن‌بند و دست‌ابرنجن‌ها و گوشواره‌ها راکندند و پرده‌ را گشودند و همه‌ را به‌ نزد آن‌ جناب‌ فرستادند و به‌ آن‌شخص‌ که‌ آنها را برد گفت‌: بگو به‌ حضرت‌ که‌ دخترت‌ سلام‌می‌رساند و می‌گوید: اینها را در راه‌ خدا بده‌، چون‌ به‌ نزد آن‌ جناب‌آوردند سه‌ مرتبه‌ فرمود: کرد آنچه‌ می‌خواستم‌ پدرش‌ فدای‌ او باد،دنیا از محمد و آل‌ محمد نیست‌، اگر دنیا در خوبی‌ نزد خدا برابر برپشه‌ای‌ می‌بود، خدا در دنیا کافران‌ را شربتی‌ آب‌ نمی‌داد. سپس‌برخاستند و به‌ خانه‌ فاطمه‌ داخل‌ شدند.

شیخ‌ مفید و شیخ‌ طوسی‌ از طریق‌ مخالفان‌ روایت‌ کرده‌اند که‌حضرت‌ رسول‌(ص‌) فرمود: فاطمه‌ پاره‌ تن‌ من‌ است‌، هرکه‌ او را شادگرداند مرا شاد گردانیده‌ است‌، و هرکه‌ او را آزرده‌ کند مرا آزرده‌ است‌.فاطمه‌ عزیزترین‌ مردم‌ است‌ نزد من‌.

ایضاً به‌ طریق‌ ایشان‌ از عایشه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ ازمردان‌ نزد رسول‌ خدا محبوب‌تر از علی‌بن‌ ابیطالب‌ نبود و از زنان‌ نزدآن‌ حضرت‌ کسی‌ محبوب‌تر از حضرت‌ فاطمه‌. شیخ‌ طوسی‌ به‌ سندمخالفان‌ از عایشه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ او می‌گفت‌: ندیده‌ام‌ احدی‌ ازمردمان‌ را که‌ در گفتار و سخن‌ شبیه‌تر باشد از فاطمه‌ به‌ رسول‌ خدا.چون‌ فاطمه‌ به‌ نزد آن‌ حضرت‌ می‌آمد، او را مرحبا می‌گفت‌ ودست‌های‌ او را می‌بوسید و در جای‌ خود می‌نشاند. چون‌ حضرت‌رسول‌(ص‌) به‌ خانه‌ فاطمه‌(س‌) می‌رفت‌، برمی‌خاست‌ و استقبال‌آن‌ حضرت‌ می‌کرد و مرحبا می‌گفت‌ و دست‌های‌ او را می‌بوسید.

علی‌بن‌ ابراهیم‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌)فرمود: هرکه‌ آزار کند فاطمه‌ را در حیات‌ من‌، چنان‌ است‌ که‌ او را آزارکند بعد از من‌؛ و هرکه‌ او را آزار کند بعد از من‌، چنان‌ است‌ که‌ آزار کنداو را در حیات‌ من‌؛ وهرکه‌ او را آزار کند، مرا آزار کرده‌؛ و هرکه‌ مرا آزارکند خدا را آزار کرده‌. و حق‌تعالی‌ در باب‌ ایزای‌ امیرالمومنین‌(ع‌) وفاطمه‌ این‌ آیه‌ را فرستاد: «ان‌ الذین‌ یوذون‌ الله‌ و رسوله‌ لعنهم‌ الله‌فی‌ الدنیا و الاخرة‌ و اعدلهم‌ عذاباً ممیناً» یعنی‌: به‌ درستی‌ که‌ آنان‌که‌ ایزا می‌کنند خدا و رسول‌ را لعنت‌ کرده‌ است‌ خدا ایشان‌ را در دنیاو آخرت‌ و مهیا گردانیده‌ است‌ برای‌ ایشان‌ عذاب‌ خوار کننده‌.

در صحیفة‌الرضا (ع‌) از اسماء بنت‌ عمیس‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌روزی‌ حضرت‌ رسالت‌(ص‌) به‌ خانه‌ فاطمه‌ زهرا(ع‌) آمد. بر گردن‌ اوقلاده‌ای‌ دید از طلا که‌ امیرالمومنین‌(ع‌) از غنیمت‌ برای‌ او گرفته‌بود. پس‌ آن‌ جناب‌ فرمود: ای‌ فاطمه‌ تو را فریب‌ ندهند مردم‌ که‌گویند دختر محمدی‌ و لباس‌ جباران‌ را بپوشی‌. حضرت‌ فاطمه‌(س‌)آن‌ قلاده‌ را گشود و فروخت‌ و بنده‌ای‌ خرید و آزاد کرد. پس‌رسول‌الله‌(ص‌) به‌ آن‌ شاد گردید. در احادیث‌ معتبر از طرق‌ خاصه‌ وعامه‌ از حضرت‌ صادق‌(ع‌) و غیر آن‌ حضرت‌ روایت‌ کرده‌اند درتفسیر آیه‌ «مرج‌ البحرین‌ یلتقیان‌» یعنی‌ مخلوط‌ کرد دو دریا را که‌برمی‌خورند با یکدیگر حضرت‌ فرمود: مراد دو دریای‌ علم‌ است‌یعنی‌ علی‌ و «فاطمه‌، که‌ حق‌تعالی‌ ایشان‌ را به‌ یکدیگر رسانید؛بینهما برزخ‌ لایبغیان‌» یعنی‌: میان‌ ایشان‌ فاصله‌ است‌ که‌ بریکدیگر زیادتی‌ نکنند. حضرت‌ فرمود: مراد حضرت‌ رسول‌(ص‌)است‌ که‌ سبب‌ الفت‌ علی‌ و فاطمه‌ گردید؛ «یخرج‌ منهما اللؤلؤ والمرجان‌» یعنی‌ بیرون‌ می‌آید از آن‌ دو دریا مروارید و مرجان‌:حضرت‌ فرمود: مراد حسن‌ و حسین‌(ع‌)اند که‌ از آن‌ دو دریای‌ علم‌به‌وجود آمده‌اند.

ایضاً روایت‌ کرده‌اند که‌ چون‌ حضرت‌ رسالت‌(ص‌) ارادة‌ سفری‌می‌کرد، آخر کسی‌ را که‌ ملاقات‌ می‌کرد فاطمه‌(س‌) بود. ایضاً ازطرق‌ مخالفان‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ عایشه‌ می‌گفت‌: محبوب‌ترین‌زنان‌ به‌ سوی‌ رسول‌ خدا(ص‌) فاطمه‌(س‌) بود، و محبوب‌ترین‌مردان‌ به‌ سوی‌ آن‌ حضرت‌ شوهر او بود.

در کتاب‌ بشارة‌ المصطفی‌ به‌ سند معتبر از حضرت‌ صادق‌(ع‌)روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ روزی‌ حضرت‌ رسالت‌(ص‌) نماز عصر ادا کرد.چون‌ از نماز فارغ‌ شد، در محراب‌ نشست‌ و مردم‌ به‌ دور آن‌ حضرت‌نشسته‌ بودند. ناگاه‌ مردی‌ پیدا شد از مهاجران‌ عرب‌ و جامه‌های‌کهنه‌ پوشیده‌ بود از نهایت‌ پیری‌ خود را نگاه‌ نمی‌توانست‌ داشت‌.پس‌ حضرت‌ متوجه‌ او گردید و احوال‌ از او پرسید. مرد پیر گفت‌: یارسول‌الله‌! من‌ گرسنه‌ام‌، مرا طعام‌ ده‌، برهنه‌ام‌ مرا جامه‌ ده‌، فقیرم‌مرا بی‌نیاز گردان‌.

حضرت‌ فرمود: از برای‌ تو چیزی‌ نزد خود نمی‌یابم‌، ولیکن‌دلالت‌کننده‌ به‌ خیر مثل‌ کننده‌ آن‌ است‌. برو به‌ سوی‌ خانه‌ کسی‌ که‌خدا و رسول‌ او را دوست‌ می‌دارند و او خدا و رسول‌ را دوست‌ می‌داردو رضای‌ خدا را بر جان‌ خود اختیار می‌کند. برو به‌ سوی‌ حجره‌فاطمه‌ (و خانه‌ آن‌ حضرت‌ متصل‌ بود به‌ حجره‌ای‌ که‌ حضرت‌ رسول‌برای‌ خود مقرر فرموده‌ بود هرگاه‌ می‌خواست‌ که‌ از زنان‌ تنها شود به‌آن‌ حجره‌ می‌آمد). پس‌ حضرت‌ بلال‌ را فرمود: این‌ مرد را ببر به‌خانة‌ فاطمه‌. چون‌ آن‌ مرد پیر به‌ در خانه‌ فاطمه‌ رسید، به‌ آواز بلندندا کرد که‌ «السلام‌ علیکم‌ یا اهل‌ بیت‌ النبوة‌ و مختلف‌ الملائکة‌ ومهبک‌ جبرئیل‌ الروح‌ الامین‌ بالتنزیل‌ من‌ عند ربّالعالمین‌» یعنی‌:سلام‌ بر شما باد ای‌ اهل‌ خانه‌ پیغمبری‌ و محل‌ آمدن‌ و رفتن‌ملائکه‌، و محل‌ نزول‌ جبرئیل‌ روح‌الامین‌ با قرآن‌ مجید از جانب‌پروردگار عالمیان‌. پس‌ حضرت‌ فاطمه‌ گفت‌: بر تو باد سلام‌ کیستی‌تو؟ گفت‌: من‌ مرد پیری‌ از عرب‌، آمده‌ام‌ به‌ سوی‌ پدر تو هجرت‌ ‌

کرده‌ام‌ از مکان‌ دوری‌. ای‌ دختر محمد گرسنه‌ وبرهنه‌ام‌. پس‌مواسات‌ کن‌ با من‌ از مال‌ خود تا خدا تو را رحمت‌ کند. و حضرت‌فاطمه‌(س‌) و حضرت‌ امیرالمومنین‌(ع‌) و حضرت‌ رسول‌ خدا(ص‌)سه‌ روز بود که‌ طعام‌ تناول‌ نکرده‌ بودند؛ حضرت‌ رسول‌(ص‌) آن‌حالت‌ را از ایشان‌ می‌دانست‌.

پس‌ حضرت‌ فاطمه‌(س‌) پوست‌ گوسفندی‌ در خانه‌ داشت‌ که‌حضرت‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ بر روی‌ آن‌ می‌خوابیدند. آن‌ را به‌سائل‌ داد و فرمود: بگیر این‌ را شاید حقّتعالی‌ از این‌ بهتر از برای‌ تومیسر گرداند. اعرابی‌ گفت‌: ای‌ دختر محمد! من‌ به‌ سوی‌ تو ازگرسنگی‌ شکایت‌ کردم‌ و تو پوست‌ گوسفندی‌ به‌ من‌ دادی‌، من‌ چه‌کنم‌ با آن‌ با گرسنگی‌ای‌ که‌ دارم‌؟

چون‌ حضرت‌ فاطمه‌(س‌) این‌ سخن‌ را از سائل‌ شنید، دست‌دراز کرد به‌ سوی‌ گردن‌بندی‌ که‌ فاطمه‌ دختر حمزه‌ برای‌ آن‌حضرت‌ هدیه‌ فرستاده‌ بود. آن‌ را از گردن‌ خود گسیخت‌ و به‌ سوی‌اعرابی‌ افکند و فرمود: بگیر این‌ گردن‌بند را بفروش‌، شاید که‌حقّتعالی‌ بهتر از این‌ تو را عوض‌ دهد. پس‌ اعرابی‌ آن‌ گردن‌بند رابرداشت‌ و به‌ سوی‌ مسجد رسول‌(ص‌) آمد. هنوز حضرت‌ با اصحاب‌خود نشسته‌ بود. گفت‌: یا رسول‌الله‌! فاطمه‌(س‌) این‌ گردن‌بند را به‌من‌ داد و گفت‌: بفروش‌ شاید حق‌تعالی‌ برای‌ تو بهتر از این‌ میسرگرداند.

آن‌ حضرت‌ چون‌ این‌ سخن‌ را شنید، گریست‌ و فرمود: چگونه‌حق‌تعالی‌ از برای‌ تو از این‌ بهتر میسر گرداند و حال‌ آنکه‌فاطمه‌(س‌) دختر محمد(ص‌) به‌ تو داده‌ است‌؛ بهترین‌ دختران‌فرزندان‌ آدم‌. پس‌ در آن‌ حال‌ عمار برخاست‌ و گفت‌ یا رسول‌الله‌! آیارخصت‌ می‌دهی‌ مرا که‌ این‌ گردن‌بند را بخرم‌؟ فرمود: ای‌ عمار اگرشریک‌ شوند در این‌ گردن‌بند تمام‌ جنّ و انس‌ هرآینه‌ حق‌تعالی‌ایشان‌ را معذّب‌ نسازد به‌ آتش‌ جهنم‌ عمار گفت‌: به‌ چند می‌فروشی‌آن‌ را ای‌ اعرابی‌؟ گفت‌: به‌ آنقدر که‌ از گوشت‌ و نان‌ سیر شوم‌ و یک‌برد یمانی‌ که‌ عورت‌ خود را به‌ آن‌ بپوشانم‌ و در آن‌ برد برای‌ پروردگارخود نماز کنم‌، و یک‌ دینار طلا که‌ مرا به‌ اهل‌ خود برساند. در آن‌وقت‌ عمار حصّة‌ خود را از غنیمت‌ خیبر فروخته‌ بود و چیزی‌ از برای‌او مانده‌ بود.

پس‌ عمار گفت‌: این‌ گردن‌بند را از تو می‌خرم‌ به‌ بیست‌ دینار ودویست‌ درهم‌ هجری‌ و یک‌ برد یمانی‌ و شتری‌ که‌ خود دارم‌ که‌ تورا به‌ اهل‌ خود برساند و آنقدر چیزی‌ که‌ سیر می‌شوی‌ از نان‌ و گندم‌ وگوشت‌. اعرابی‌ گفت‌: چه‌ بسیار جوانمردی‌ به‌ مال‌ خود ای‌ مرد. پس‌عمار او را با خود برد و آنچه‌ گفته‌ بود تسلیم‌ او کرد. اعرابی‌ به‌ خدمت‌حضرت‌ برگشت‌. حضرت‌ فرمود: ای‌ اعرابی‌ آیا سیر شیی‌ و پوشیده‌شدی‌؟ اعرابی‌ گفت‌: بلی‌ مستغنی‌ و بی‌نیاز شدم‌. پدر و مادرم‌ فدای‌تو باد. حضرت‌ فرمود: پس‌ جزا ده‌ فاطمه‌ را به‌ آنچه‌ کرد نسبت‌ به‌ توای‌ اعرابی‌ گفت‌: خداوندا تویی‌ پروردگاری‌ که‌ تو را یافته‌ایم‌، همیشه‌بوده‌ای‌ و خدایی‌ که‌ عبادت‌ کنیم‌ به‌ جز تو نداریم‌ و تویی‌ روزی‌دهندة‌ ما بر همه‌ احوال‌، خداوندا عطا کن‌ به‌ فاطمه‌ آنچه‌ دیده‌ای‌ندیده‌ باشد، و گوشی‌ نشنیده‌ باشد.

پس‌ عمار آن‌ گردن‌بند را با مشک‌ خوشبو کرد، و در برد یمانی‌پیچید و آن‌ را غلامی‌ داشت‌ که‌ او مرا سهم‌ نام‌ کرده‌ بود و از حصّة‌غنیمت‌ خیبر او را خریده‌ بود. پس‌ آن‌ گردن‌بند را به‌ غلام‌ داد و گفت‌:این‌ را ببر به‌ خدمت‌ حضرت‌ رسول‌الله‌ و تو را نیز به‌ او بخشیدم‌.چون‌ غلام‌ آن‌ را به‌ خدمت‌ پیغمبر آورد، آنچه‌ عمار گفته‌ بود عرض‌کرد، فرمود: برو به‌ نزد فاطمه‌ و گردن‌بند را به‌ او بده‌ تا تو را به‌ اوبخشیدم‌.

چون‌ غلام‌ به‌ خدمت‌ جناب‌ فاطمه‌(س‌) رفت‌ و پیغام‌ حضرت‌ رارسانید جناب‌ فاطمه‌(س‌) گردن‌بند را گرفت‌ و غلام‌ را آزاد کرد. پس‌غلام‌ خندید، حضرت‌ فرمود: چرا می‌خندی‌؟ گفت‌: تعجب‌ می‌کنم‌ ازبسیاری‌ برکت‌ این‌ گردن‌بند، گرسنه‌ را سیر کرد، برهنه‌ را پوشیده‌کرد و فقیر را غنی‌ کرد و بنده‌ را آزاد کرد، باز به‌ صاحبش‌ برگشت‌.

مکارم‌ اخلاق‌ آن‌ حضرت‌

ابن‌ بابویه‌ به‌ سند معتبر از حضرت‌ امام‌ حسن‌(ع‌) روایت‌ کرده‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ فرمود: در شب‌ جمعه‌ مادرم‌ حضرت‌فاطمه‌(س‌) در محراب‌ عبادت‌ خود ایستاده‌ و مشغول‌ بندگی‌حق‌تعالی‌ گردید و پیوسته‌ در رکوع‌ و سجود و قیام‌ و دعا بود تا صبح‌طالع‌ شد. شنیدم‌ که‌ پیوسته‌ دعا می‌کرد از برای‌ مؤمنان‌ و مؤمنات‌ وایشان‌ را نام‌ می‌برد و دعا برای‌ ایشان‌ بسیار می‌کرد و از برای‌ خوددعایی‌ نمی‌کرد. پس‌ گفتم‌: ای‌ مادر چرا از برای‌ خود دعا نکردی‌چنانچه‌ از برای‌ دیگران‌ کردی‌؟ گفت‌: ای‌ فرزند! اول‌ همسایه‌ راباید رسید و آخر خود را.

ابن‌ شهرآشوب‌ و دیگران‌ از طریق‌ مخالفان‌ روایت‌ کرده‌اند که‌حسن‌ بصری‌ می‌گفت‌: حضرت‌ فاطمه‌(س‌) عابدترین‌ امت‌ بود درعبادت‌ حق‌تعالی‌، آنقدر برپا می‌ایستاد که‌ پاهای‌ مبارکش‌ ورم‌می‌کرد. ایضاً به‌ اساتید معتبره‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ روزی‌ حضرت‌رسالت‌(ص‌) به‌ خانه‌ حضرت‌ فاطمه‌(س‌) درآمد. فاطمه‌(س‌)جامه‌ای‌ پوشیده‌ بود از حلّه‌های‌ شتر و به‌ دست‌های‌ خود آسیامی‌گردانید و در آن‌ حالت‌ فرزند خود را شیر می‌داد. چون‌ حضرت‌ اورا بر آن‌ حالت‌ مشاهده‌ کرد، آب‌ از دیدة‌ مبارکش‌ روان‌ شد و فرمود:ای‌ دختر گرامی‌! تلخی‌های‌ دنیا را امروز بچش‌ برای‌ حلاوت‌های‌آخرت‌. پس‌ فاطمه‌ گفت‌: یا رسول‌الله‌ حمد می‌کنم‌ خدا را برنعمت‌های‌ او، شکر می‌کنم‌ خدا را بر کرامت‌های‌ او. پس‌ حق‌تعالی‌این‌ آیه‌ را فرستاد «ولسوف‌ یعطیک‌ ربک‌ فترضی‌» یعنی‌: حق‌تعالی‌در قیامت‌ آنقدر به‌ تو خواهد داد که‌ راضی‌ شوی‌.

و شیخ‌ طوسی‌ به‌ سند معتبر از حضرت‌ صادق‌(ع‌) روایت‌ کرده‌است‌ که‌ حضرت‌ فاطمه‌ در هر بامداد روز شنبه‌ به‌ زیارت‌ حمزه‌ وسایر شهداء به‌ احد می‌رفت‌ و ترحم‌ و استغفار از برای‌ حمزه‌ می‌کرد.

 


کلمات کلیدی : فاطمه زهرا س

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786