بهترینِ برادران، کسی است که دوستی اش در راه خدا باشد . [امام علی علیه السلام]


ارسال شده توسط محمدامیرتوحیدی در 89/1/28:: 5:37 عصر
حوزه هاى قوامیت

بر اساس معنایى که براى (قوام) ارائه گردیده است, هر آنچه که در حفظ تعادل شخصیت زن دخالت دارد در دایره قوامیت مى گنجد. مهم ترین این عوامل را مى توان این گونه برشمرد:
الف. اداى حقوق زن یکى از عوامل سلامت جسمى و روحى او به حساب مى آید که بارزترین محور قوّامیّت را تشکیل مى دهد.105 مرد به تناسب توانایى جسمى و آشنایى بیشتر با واقعیتهاى بیرونى بایستى نیازهاى معیشتى و روحى زن را تأمین نماید, تا وى با فراغت خاطر بدون خستگى جسمى و روحى به انجام وظایف خود بپردازد. به همین دلیل, قوّامیّت در آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به فضایل موهبتى مرد و تأمین نفقه توسط او مستند شده است.
اگر در کنار رنج و زحمت طاقت فرساى باردارى, شیردهى و رسیدگى به کارهاى خانه, بار تأمین هزینه زندگى زن نیز بر عهده خود او باشد, یقیناً پیرى و افسردگى زودرس به سراغ او آمده و نابهنگام جاذبه هاى طبیعى او را به یغما مى برد و این خسارتى است که کاهش رغبت و علاقه مرد را نیز در پى دارد, بویژه اگر فرسودگى ظاهرى با افسردگى روحى همراه باشد. بر این اساس تأمین هزینه زندگى زن نقش واضح و آشکارى در پایدارى و استوارى زیبایى و شادابى جسمى و روحى زن دارد.
طرح تأمین نفقه زن با ماهیت حقوقى گام دیگرى است در جهت حفظ کرامت و شخصیت زن و این که موقع دریافت هزینه, احساس ذلت و فرودستى دامنگیر وى نگردد.
هویت حقوقى نفقه زن این پیام را در خود نهفته دارد که بى توجهى یا کم توجهى به آن ستمگرى و جفاکارى است و با رعایت آن حقوق, مرد مى تواند ادعاى عدالت کند!
ب. دعوت به ارزشها که در سنت از آن تعبیر به (اطاعت از شوهر در دایره معروف) شده است عامل دیگرى است براى حراست و پاسدارى تعادل شخصیت زن که تعادل شخصیت انسان را به ارمغان مى آورد, چون هر انسانى در دامن مادر تربیت مى شود!
پیامبر(ص) در روایتى که از امام صادق(ع) نقل شده, هنگام بیعت با زنان فرمود:
(لاتعصین بعولتکنّ فى معروف) 106
شوهران خود را در کار نیک نافرمانى نکنید.
و در حدیث دیگر فرمود:
(و من حقکم علیهنّّ… و لایعصینکم فى معروف.)
یکى از حقوق شما این است که زنان در حوزه معروف از شما پیروى نمایند.

حوزه هاى معروف

شایسته است که معروف دردو حوزه (دین) و (وظایف ویژه زنان) به مطالعه گرفته شود:
1. علاقه به خودآرایى, مهرورزى به فرزند, علاقه به تدارک لوازم منزل و هیجانهاى برخاسته از زودرنجى. مرد در این زمینه ها باید پاسدار حریم خانواده اش باشد و همسرش را به تعادل فراخواند.
(یا أیها الذین آمنوا قوا أنفسکم و أهلیکم ناراً وقودها الناس والحجارة)تحریم/6
اى مؤمنان! خود و خانواده تان را از گزند آتشى که سوخت آن را مردم و سنگ تشکیل مى دهد, حفظ کنید.
امام على(ع) ذیل این آیه مى فرماید:
(علّموا انفسکم و أهلیکم الخیر و أدّبوهم.)107
خود و خانوداه تان را با نیکى آشنا ساخته و بر اساس آن تربیت کنید.
شایان توجه این که حق نظارت و پاسدارى از حریم خانواده تنها متوجه مرد نیست, بلکه زن نیز حق نگهبانى دارد هم نسبت به مرد و هم نسبت به سایر اعضاى خانواده:
(المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر)
توبه/71
مردان و زنان با ایمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را امر به معروف و نهى از منکر نمایند.
بر پایه این آیه زن حق دارد از انحراف شوهرش جلوگیرى کند و در امر اخلاق و دیندارى به او کمک کند.
طبق روایت ربیعة بن کعب, پیامبر(ص) در مقام شمارش امور پنجگانه اى که با وجود آنها عذرى در انجام ندادن کارهاى مفید براى آخرت نمى باشد فرمود:
(زوجة صالحة تعینه على أمر الدنیا و الآخرة.)108
زن شایسته اى که درامر دنیا و آخرت به انسان مدد مى رساند.
در روایت نبوى دیگرى آمده است:
(… و المرأة راعیة على أهل بیت زوجها و هى مسؤولة عنهم.)109
زن نگهبان اهل خانه شوهر خویش است و دراین رابطه مورد بازخواست قرار مى گیرد.
2. دومین حوزه معروف که اطاعت از شوهر در آن واجب است حوزه استیفاى حقوق همسرى است که با عقد ازدواج مشروعیت پیدا مى کند و زن متعهد مى شود که آن را رعایت نماید.
آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل ا لله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً) آغازش اطلاق دارد و همه حوزه هاى قوامیت را پوشش مى دهد. واژه (قانتات) اشاره به دو حوزه اطاعت خدا و اطاعت شوهر دارد 110 واز جمله (حافظات للغیب) تا آخر آیه, به حقوق همسرى اختصاص یافته و از لزوم پاى بندى زن به آن سخن مى گوید.
براى تعیین حد و مرز حق شوهر, باید حد ومرز (نشوز) را روشن ساخت.
صفت (قانتات) و جمله (فإن اطعنکم) که از دو طرف موضوع (نشوز) را در آیه فوق دربرگرفته است, سیاق آیه را مى سازد و اثبات مى کند که نشوز نقطه مخالف پاى بندى به حق شوهر است, این تقابل از سوى فقها, مفسران و حقوق دانان مسلمان نیز شناخته شده است.
تردیدى نیست دراین که (نشوز) نوعى حق گریزى است که زن یا مرد ممکن است در زندگى زناشویى مرتکب آن شوند, ولى مفسران و فقها به دلیل اختلاف دیدى که در مورد حقوق زن ومرد دارند, در تعیین حد و مرز حقوق زن و مرد نیز ناهمگون سخن گفته اند; کسانى که به برترى مرد معتقدند از نشوز زن و مرد به گونه اى سخن مى گویند که فرادستى مرد و فرودستى زن را برساند. در رابطه با نشوز زن, فخر رازى مى نویسد:
(نشوز عبارت است از عصیان و مخالفت برترى طلبانه زن در برابر مرد.)111
قاسمى و ابن کثیر مى گویند:
(اطاعت شوهر واجب و مخالفت او حرام است, زیرا مرد نسبت به زن فضیلت دارد و فضیلت داده شده است, پیامبر(ص) فرمود: (اگر روا بود که کسى را به سجده در برابر کسى وا دارم, همانا زن را دستور مى دادم که در مقابل شوهرش سجده کند.)112
نامبردگان به ترتیب در توضیح نشوز ذیل آیه (و إن امرأة خافت من بعلها نشوزاً)(نساء/128) مى گویند:
(نشوز مرد در حق زن به معناى اعراض, نگاه خشمگینانه, تضییع حق همخوابى و معاشرت ناخوشایند با زن است.113
(از زن فاصله بگیرد و با نادیده گرفتن حق همخوابى و کوتاهى در پرداخت نفقه, از همراهى با او سرباز زند.)114
(زن بترسد از این که شوهرش از وى نفرت پیدا کند.)115
ابن اثیر مى نویسد:
(نشوز زن عبارت است از عصیان او در برابر مرد و سرباز زدن او از اطاعت مرد, و نشوز مرد عبارت است از ستم به زن و ضرر زدن به او.)116
دراین تفکر, نشوز زن به اندازه محورهاى حقوقى مرد و نمونه هاى فراوان آن, تعدد و تنوع پیدا مى کند, از باب نمونه:
(حبس زن در خانه یکى ازحقوق مرد است, بر این اساس اگر مردى با اطلاع ازاین که زن کار ادارى دارد, با وى ازدواج کند و پس از ازدواج با استمرار کار او مخالفت نماید, بر زن لازم است اطاعت کند و گرنه ناشزه است.)117
ابن تیمیه مى گوید: خدمت شوهر بر زن واجب است.118 بر اساس فقه حنبلى و شافعى مرد حق دارد همسرش را از دیدار پدر و مادرش یا عیادت و حضور در مراسم تدفین آنان باز دارد.119
(صاحب حدائق) اطلاق روایتى را معتبر مى داند که در آن زنى از پیامبر(ص) مى پرسد:
آیا من هم حقى همانند حق مرد برعهده او دارم؟
پاسخ مى شنود: (ولا من کل مأة واحدة)120
حق تو به یک درصد حق مرد نمى رسد!
نقطه مخالف تفکر بالا دیدگاه کسانى است که اعتقاد به برابرى حقوق زن و مرد دارند و نشوز را هم به معناى نادیده انگاشتن حق مى دانند که زن و مرد به صورت یکسان در معرض دست یازیدن بدان هستند. محمد بن فهد حلى مى نویسد:
(نشوز عبارت است از نافرمانى زن یا مرد در برابر یکدیگر و تعلل وکوتاهى در ایفاى حقوق یکدیگر.)121
محقق حلى مى فرماید:
(نشوز که در لغت به معناى بلند شدن است, [در اصطلاح] به معنى خروج از طاعت است که گاه از سوى مرد صورت مى گیرد و گاهى از سوى زن.)122
صاحب جواهر ضمن پذیرش تعریف بالا مى نویسد:
(ظاهراً هرگاه زن یا مرد, از حقوق واجب طرف مقابل چشم پوشى کند و آن را تضییع نماید, نشوز تحقق مى یابد.)123
شهید ثانى نیز نشوز زن و مرد را به معناى رعایت نکردن حقوق یکدیگر مى داند.124
دراین دیدگاه محور اصلى را حق تشکیل مى دهد, هر صاحب حقى رعایت حقش واجب است, حق مرد در بهره جنسى و همزیستى خلاصه مى گردد و نادیده گرفته شدن این حق از سوى زن نشوز نامیده مى شود.
چنین تفسیرى از نشوز پیشینه تاریخى طولانى دارد و در تمام مقاطع تاریخى طرفداران جدى داشته است; مجاهد در تعریف نشوز مى گوید:
(هرگاه زن بستر شوهرش را ترک گوید, به او بگوید به بسترت برگرد; پس اگر اطاعت نمود شوهر حق ندارد اقدامى بر ضد او داشته باشد. اطاعت از شوهر یعنى بازگشت به بستر او.)125
قتاده, عطا و ثورى (حافظات للغیب) را که مقدمه طرح مسأله نشوز به حساب مى آید, به حفظ پاکدامنى در غیاب شوهر تفسیر مى کنند.126
طبرى مى گوید:
(نشوز عبارت است ازاین که زنان با برترى جویى خوابگاه شوهران خود را ترک گویند.)127
قاضى ابن براج, تمکین جنسى زن و انتخاب مسکن را حق شوهر, و سرباز زدن ازاین حق را نشوز مى داند.128
ابوصلاح حلبى براین باور است که تنها پاسخگویى به نیاز جنسى مرد و نیز سکونت درمنزل او بر زن واجب است, پس اگر نیاز جنسى او را نادیده گرفت یا در پى تسلط بر او بود باید او را موعظه نماید و از خدا بترساند; اگر ازمنزل شوهر با اجازه یا بدون اجازه بیرون رفت و از بازگشت امتناع ورزید, مرد حق دارد او را برگرداند.129
شهید دوم مى نویسد:
(بد زبانى و ناسزاگویى نه نشوز است و نه از مقدمات آن, گرچه بدزبانى زن گناه است و باید اصلاح شود, ولى در این که آیا شوهر مى تواند او را ادب کند یا اینکه مسأله را به حاکم شرع واگذار نماید, دو نظریه است… قول استوارتر این است که شوهر در مسائلى که خارج از دایره حق سکونت و استمتاع است مثل اجنبى است, و این گونه امور را باید از طریق حاکم شرع اصلاح نمود.)130
محقق در شرایع در تعریف تمکین که نقطه مخالف نشوز است با صراحت اعلام مى دارد:
(تمکین کامل این است که زن مانعى بین خود و مرد به وجود نیاورد; بدین معنى که مکان و زمانى را پیشنهاد نکند پس اگر خود را در برخى زمانها و در برخى از جایها که بهره گیرى جنسى در آن امکان دارد دراختیار مرد قرار دهد, تمکین تحقق نمى یابد.)131
امام خمینى مى فرماید:
(نشوز با نافرمانى زن در امور مربوط به بهره گیرى مرد تحقق مى یابد.)132
امام خمینى بر اساس چنین معیارى ترک آرایش, نظافت, تجمل, بیرون رفتن از منزل را نیز عناصر تشکیل دهنده نشوز مى شناسد.133
نویسنده تفسیر (من وحى القرآن) مى نویسد:
(عقد ازدواج, تعهدهایى را در پى دارد که زن و مرد ملزم به رعایت آنها هستند… بر زن واجب است که به نیازهاى جنسى مرد پاسخ مثبت دهد ومانع مادى و معنوى در برابر رغبت او ایجاد ننماید, همین نیاز بیرون رفتن او را از منزل ناروا مى نمایاند.)134
محمد غزالى از دانشمندان مصرى براى نشوز, دو نمود خارجى قائل است که عبارتند از:
1. برترى جویى زن تا جایى که از تماس با مرد بر پایه وظایف ویژه زناشویى نفرت داشته باشد.
2. راه دادن بیگانه بدون اذن شوهر به خانه او.135
اصرار بر این دیدگاه, به این دلیل, منطقى و پذیرفتنى است که زن پیش از ازدواج, مسلمان و مکلف به تکالیف فردى و اجتماعى مى باشد که از حقوقى منشأ گرفته است; مانند حقوق پدر و مادر و خویشاوندان, حق دین, حق اطاعت از پیامبر(ص) و امامان, و از سوى دیگر مفهوم عقد ازدواج ازنظر شرع و عرف با حقوق و تکالیفى که از گذشته به عهده زن بوده در تضاد نیست و اگر تضادى هم داشته باشد, حق تقدم با حقوق سابق است, بر همین اساس فقها مى گویند:
اگر زنى پیش از ازدواج, اجیر شد و پیش از تمام شدن مدت اجاره ازدواج کرد, عقد اجاره باطل نمى شود, حتى در صورتى که اجیر بودن زن با حق استمتاع مرد در تضاد باشد.136
بر اساس فقه حنبلى نیز شوهر حق ندارد همسرش را ازملاقات و زیارت پدر و مادرش محروم سازد, زیرا این بازدارى, قطع رابطه با والدین و مخالفت شوهر را با امر خدا (عاشروهنّ بالمعروف) در پى دارد, پس چنین برخوردى نمى تواند مصداق پیام این آیه باشد.
در فقه شافعى نیز این برخورد مکروه قلمداد شده است, بدین سبب که نفرت مى آفریند و عاقّ والدین شدن را در پى دارد.137
شیخ محمدجواد مغنیه در توجیه این دیدگاه فقهى مى نویسد:
(اگر دو حق با هم تزاحم پیدا نماید و جمع بین آن دو ناممکن باشد, حق سابق تقدم دارد.)138
با توجه به گفته هاى روشنگرانه این گروه از مفسران و فقیهان, در معناى (نشوز) و (حافظات للغیب) مى توان نتیجه گرفت که حق همسرى در همنوایى زن با خواسته هاى جنسى مرد و حفظ پاکدامنى در نبود او خلاصه مى شود. مخالفت زن با چنین حقى در فقه قرآنى نام (نشوز) را به خود گرفته و حق مرد است که در این رابطه (امر) و (نهى) داشته باشد به گونه اى که اعتدال شخصیت زن را حفظ کند و مفهوم معناى قوامیت را تحقق بخشد.

تأدیب زن

تمکین و نشوز, معروف و منکر نظام زندگى زناشویى است. زنى که حق شوهرش را نادیده مى گیرد بایستى وادار به رعایت عدالت گردد.
از آن رو که تمکین و نشوز زن جزء اسرار زندگى زناشویى است و افشاى آن ناروا و ناگوار مى باشد بویژه براى مرد, پیشنهاد اصلاحى قرآن در این زمینه با امر به معروف و نهى از منکر در صحنه هاى دیگر زندگى فرق دارد, قرآن مى فرماید:
(و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیاً کبیراً) نساء/34
موعظه, پرهیز از همخوابى و برخورد فیزیکى سه اقدامى است که از سوى قرآن جهت مهار نشوز زن پیشنهاد شده است که هر یک کاربرد معیّنى دارد. اندرز, نرمى دل, پشت گرداندن به زن در بستر خواب, فشار روحى سازنده و زدن, انزجار شدید مرد را مى رساند. امّا همه اینها باید در جهت اصلاح به کار رود و نه افساد و ایجاد مشکل عمیق تر, ازاین رو در تعیین حد و مرز برخورد فیزیکى از پیامبر(ص) روایت شده است:
(اضربوهنّ اذا عصینکم فى المعروف ضرباً غیرمبرح.)149
اگر زنان در دایره معروف به مخالفت با شما برخیزند آنها را بزنید, اما به گونه اى که احساس آزار در پى نداشته باشد.
زدن بدون آزار, تنها اثرى که دارد اعلان انزجار است و مى تواند زن را ـ اگر تصمیم بر شقاق و جدایى نداشته باشد ـ به اطاعت وا دارد. اگر این روشها هیچ کدام به نتیجه نینجامید, معلوم خواهد شد که نشوز زن داراى دلایل عمیق ترى است و نیاز به داورى دیگران دارد و نباید با تکیه بر زور و اجبار مشکل را حل کرد. اینجاست که حکمیت داوران فامیلى و یا داورى حاکمان شرع مطرح مى شود.


پی نوشت‌ها:


1. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, بیروت, مؤسسه اعلمى, 2/263و267.
2. الحمرانى, احمد, المرأة فى التاریخ و الشریعة, دارالنفائس,20.
3. جان استوارت میل, انقیاد زنان, ترجمه علاء الدین طباطبایى, انتشارات هرمس,46.
4. نشریه سالانه مکتب تشیع, شماره اول, سال 1338, قم, مقاله زن در اسلام از محمدحسین طباطبایى,30 ـ 7.
5. ویل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زریاب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,150.
6. همان.
7. همان,80.
8. راوندى, مرتضى, تاریخ اجتماعى ایران, انتشارات امیرکبیر,214.
9. همان.
10. عهد جدید باب 2 رساله پولیس به تیموتاج, چاپ انگلستان, به نقل از: ع. نوابخش, زن در تاریخ, نشر رفعت, جلد اول,19.
11. جان استوارت میل, انقیاد زن, 48ـ47.
12. هبه رئوف, مشارکت سیاسى زن, ترجمه محسن آرمین, تهران, نشر قطره, 158.
13. جان استوارت میل, انقیاد زن, 94.
14. ژانت هاید, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65; استفن مور, دیباچه اى بر جامعه شناسى, ترجمه مرتضى ثاقب فر, انتشارات ققنوس, 46ـ45.
15. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 12; ویل دورانت, لذات فلسفه, 50.
16. مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر, فصلنامه کتاب نقد, شماره 12, صفحه 65.
17. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالمعرفة, 1/503.
18. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف, قم, منشورات دار البلاغه, 1/503.
19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 2/43.
20. زمخشرى, جارالله, اساس البلاغه; طریحى, مجمع البحرین.
21. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف,1/ 505.
22. ابن کثیر, اسماعیل, تفسیر القرآن العظیم, دارالکتب العلمیة, 1/506.
23. فخررازى, التفسیر الکبیر, دفترتبلیغات اسلامى, 25/110.
24. همان, 6/101.
25. ابوزید, نصر حامد, دوائرالخوف, (قراءة فى خطاب المرأة), المرکز الثقافى العربى, 212.
26. همان, 214.
27. جهت دست یابى به توضیح بیشتر این مطلب مراجعه شود به: فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 22 ـ 21, صفحه110.
28. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 13/47.
29. همان, 12/342.
30. مطهرى, مرتضى, مجموعه آثار, انتشارات صدرا, 3/372.
31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 118.
32. همان, 202.
33. عبدالکریم زیدان, المفصل فى أحکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة, مؤسسة الرسالة, 4/292.
34. المؤتمر العالمى لألفیّة الشیخ المفید, مصنفات شیخ مفید, 9/34.
35. قشیرى, تفسیر لطائف الاشارات, الهیئة المصریة العامة للکتاب, 1/181.
36. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
37. همان,210.
38. همان, 164.
39. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, اسلامیه, 14/118.
40. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,164ـ163.
41. همان, 209.
42. همان, 169.
43. حرّ عاملى, محمد حسن, وسائل الشیعة, 14/126.
44. ویل دورانت, لذات فلسفه,136.
45. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 5/343.
46. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,163.
47. ویل دورانت, لذات فلسفه,139; فضل الله, محمـدحسیـن, من وحـى القرآن, دارالزهـراء,7/161.
48. وفابخش, محمود, جزوه روان شناسى عمومى, دفترتبلیغات اسلامى, مشهد,32.
49. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, داراحیاء التراث العربى, 45/2.
50. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 18/90.
51. قمى, عباس, سفینة البحار, بنیاد پژوهشهاى اسلامى, 3/800.
52. سید رضى, نهج البلاغه, نامه 14.
53. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/253.
54. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, 5/515.
55. روژه پیره, روان شناسى اختلاف زن و مرد, ترجمه محمدحسین سرورى, انتشارات جانزاده, تهران, 1370, 48و52و104, به نقل از فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/239.
56. هاشمى رکاوندى, مقدمه بر روان شناسى زن,130.
57. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,171.
58. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/569.
59. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 20/291
60. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,299.
61. همان, 249.
62. ویل دورانت, لذات فلسفه,135.
63. شمس الدین, اهلیة المرأة لتولّى السلطة, المؤسسة الدولیة للدراسات و النشر, 27ـ22.
64. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, دارالعلم للملایین, 1/447.
65. هفته نامه ساندى تایمز, چاپ لندن, به نقل از روزنامه اطلاعات, تاریخ 25/4/1379, شماره 1958, صفحه 5 ضمیمه.
66. فضل الله, محمدحسین, من وحى القرآن, دارالزهراء, 7/73.
67. مغنیه, محمد جواد, التفسیر الکاشف, 2/16.
68. صدوق, امالى صدوق, کتابخانه اسلامیه, 228.
69. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع کافى, 5/535 و 2/648.
70. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, ترجمه عباس زریاب, شرکت انتشارات, 299.
71. همو, لذات فلسفه,137.
72. فصلنامه کتاب نقد, سال پنجم, شماره 17/300.
73. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیر القرآن, 307.
74. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, انتشارات فرهنگ اسلامى, 5و6/38.
75. همان, 5و6/31; جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
76. جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه, خطبه هشتادم.
77. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جلال و جمال, 364.
78. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 167.
79. همان, 146.
80. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 416.
81. قرطبى, محمد بن احمد, الجـامع لأحکام القرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 1405, 3/123.
82. همان.
83. همان.
84. طوسى, محمدحسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 2/241.
85. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 3/506.
86. رشید رضا, تفسیرالمنار, دارالمعرفة, 2/268 ـ 297.
87. صادقى, محمد, الفرقان فى تفسیر القرآن, 5ـ6/59ـ58.
88. قرطبى, محمد بن احمد, الجامع لأحکام القرآن, 3/125.
89. طبرى, ابن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 2/8ـ 467.
90. محمد البهى, الاسلام فى حل مشاکل المجتمعات الاسلامیة, 85, به نقل از الاتحاد اللبنانى, مجله المنطلق شماره 60, ربیع الثانى 1410,62; شمس الدین, حقوق الزوجیة, المؤسسةالدولیة للدراسات الاسلامیةو النشر, 105.
91. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, 2/44.
92. ابن منظور, لسان العرب, داراحیاء التراث العربى, جلد 11, واژه قوم.
93. زبیدى, تاج العروس. جلد 9, ذیل ماده نشز.
94. سعید الخورى, اقرب الموارد.
95. راغب اصفهانى, المفردات فى غریب القرآن, 417.
96. فخر رازى, التفسیرالکبیر, 10/88.
97. طبرسى, مجمع البیان, 3/24.
98. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/502.
99. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام,281.
100. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 75/127.
101. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/510.
102. کاشانى, فیض, تفسیر الصافى, مؤسسه اعلمى, 1/448.
103. حرّ عاملى, وسائل الشیعة, 15/251.
104. همان,2/43.
105. کلینى, محمد بن یعقوب, فروع الکافى, 5/526.
106. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/245.
107. سیوطى, جلال الدین, الدر المنثور, دارالفکر, 8/225.
108. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 100/238.
109. صحیح البخارى, 4/313.
110. طبرسى, مجمع البیان, 2/43.
111. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 10/90.
112. قاسمى, محاسن التأؤیل, دارالفکر, 5/122; ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/503.
113. فخر رازى, التفسیر الکبیر, 11/65.
114. قاسمى, محاسن التأویل, 5/505.
115. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, 1/575.
116. ابن اثیر, محمد, النهایة فى غریب الحدیث و الأثر, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 5/56.
117. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/165.
118. همان, 7/35.
119. همان, 7/289 و 293.
120. بحرانى, یوسف, الحدائق الناضرة, بیروت, دارالاضواء, 23/119.
121. حلى, احمد بن فهد, المهذب البارع, مؤسسه نشر اسلامى, 1411, 3/419.
122. حلى, محقق, شرایع الاسلام, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 2/282.
123. نجفى, محمدحسین, جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام, داراحیاء التراث العربى, بیروت, 31/200.
124. شهید ثانى, زین الدین عاملى, مسالک الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامیة, قم, 8/355.
125. سیوطى, جلال الدین, الدرّ المنثور, 2/522.
126. طبرسى, مجمع البیان, 2/43.
127. طبرى, محمد بن جریر, جامع البیان فى تأویل آى القرآن, 4/64.
128. عبدالعزیز بن البراج, المهذب, مؤسسة النشر الاسلامى, 1406, 2/240 ـ 225.
129. ابوصلاح حلبى, الکافى فى الفقه, 447 ـ 347, به نقل از حقوق الزوجیة, 34.
130. شهید ثانى, مسالک الأفهام, 8/360.
131. محقق حلى, شرایع الاسلام, 2/291.
132. امام خمینى, تحریرالوسیلة, انتشارات قدس محمدى, 2/306.
133. همان.
134. فضل الله, محمد حسین, من وحى القرآن, 7/156.
135. جریدة الأهرام,سال 123, عدد 874, به نقل از دوائر الخوف, 216.
136. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق(ع), 4/265; خویى, ابوالقاسم, منهاج الصالحین, جلد دوم, مسأله 395.
137. زیدان, عبد الکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 7/294.
138. مغنیه, محمد جواد, فقه الامام الصادق (ع),4/265.
139. سیوطى, الدرّ المنثور, 2/519.
.
کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
786