بى خبرى جوامع و قبایل پیشین از مواهب طبیعى و توانمندى هاى فطرى زن و نادیده گرفتن نقش نیرومند او در پدیدایى جامعه سالم انسانى و تربیت فرزند و تحکیم مبانى خانواده که با حکمت و تدبیر پدید آورنده هستى در عرصه وجودى او به ودیعت نهاده شده, او را در طول تاریخ, در تنگناى داوریهاى ناسالم و ستم بار قرارداده است.
امروزه بعضى از قلم فرسایان دگراندیش در آثار و نوشتار خود هرگاه از مراتب و جایگاه زن در اجتماع سخن به میان مى آورند, پندار و رفتار عرب جاهلى پیش از اسلام را سمبل استبداد و ستم نسبت به زن یاد مى کند و از سوى دیگر, کمال شخصیت زن را در الگویى نشان مى دهند که در عرصه تمدن جدید دنیاى غرب عرضه شده است.
گرچه این حقیقت بر کسى پوشیده نیست که در جـاهلیت پیش از اسلام مواهب حقوقى و
ارزشهاى انسانى زن پایمال شده بود, ولى جستار و تکاپو در متون تاریخى به روشنى نشان مى دهد که: نه جاهلیت پیش از اسلام, تنها مظهر تعدى به حقوق زن بوده و نه تمدن امروزین غرب, چراغ روشن و نور امیدآفرین براى جامعه زنان بوده و هست!
در روزگارانى که خورشید تابناک وحى و نسیم آسمانى و جان پرور پیامبران بر دل مردگان مى دمید تا مدتى بارقه امید زندگانیِ انسانى و آبرومندانه, براى جامعه زنان نیز پدید مى آمد, ولى هرگاه با گذشت زمان, این مشعل تابناک آسمانى در زیر لکه هاى تیره و تار عادات و سنتها و اوهام و خرافات جعل و تحریف, پنهان مى شد, بار دیگر تعدى و تجاوز به حقوق زن از سرگرفته مى شد.
این نوشتار نگاهى تطبیقى به (باورهاى جاهلیت و شخصیتها و مکتبهاى فلسفى و ادیان پیش از اسلام, چون آیین زرتشت, یهود, مسیحیت, فمینیسم و مکتب اسلام نسبت به زن) را دنبال مى کند تا مگر در این مقایسه جایگاه و کارکرد هر یک از این دیدگاه ها و مکاتب را بنمایاند.
در جاهلیت پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان, زن در پایین ترین موقعیت و مرتبه بود, تنزل مقام زن و قرارگرفتن او در فهرست داراییها و (مایملک) مرد, سراسر زندگى زنان را تحت تأثیر قرار داده بود.
بزرگ ترین حقى را که عرب جاهلى از زن گرفته بود, حق حیات و زندگى بود. مردمى که در طى قرنها بت پرستى و دورى از توحید و فساد اعتقادى و اخلاقى فطرت آنها را پوشانیده بود, بدان سان متکبرانه زندگى مى کردند که حتّى موجودیت زن بر آنها گران مى آمد. در جاهلیت, ولادت دختر را به فال بد مى گرفتند و از تولد فرزند دختر به شدت رنج مى بردند.
به نصّّّ قرآن کریم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار مى شدند, رنگ شان از شدت غضب سیاه مى شد:
(و اذا بشّّّر أحدهم بالأنثى ظلّّّ وجهه مسودّّّاً و هو کظیم. یتوارى من القوم من سوء ما بشّّّر به أ یمسکه على هون أم یدسّّّه فى التراب ألا ساء مایحکمون) نحل/59 ـ 58
آن هنگام که مژده تولد دخترى به یکى از آنها داده مى شد از شدت غم و حسرت رخسارش سیاه مى شد و سخت دلتنگ مى شد و به خاطر این ننگ روى از قوم خود پنهان مى نمود و به فکر مى افتاد که آیا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد یا آن که زنده در گورش کند. آگاه باشید که آنها بسیار بد حکم مى کنند.
بزرگ ترین نشانه ناراحتى آنان از ولادت دختر این بود که در بسیارى از قبیله ها نوزادان دختر را بلافاصله مى کشتند و یا زنده به گور مى کردند.
جریان قیس بن عاصم که پس از مسلمان شدن در حضور پیامبر(ص) به زنده به گور کردن 13 دختر خود اعتراف کرد, در تاریخ عرب جاهلى ثبت شده است.1
دخترکُشى هاى عرب جاهلى از دو عامل سرچشمه مى گرفت:
عامل نخست, فقر و تهى دستى بود که سبب مى شد, با کشتن دختران شان از تعداد عائله که به درآمد زیادى نیاز داشت بکاهند.
عامل دیگر این بود که آنان وجود دختر را ننگ مى دانستند, زیرا از یک سو فرستادن دختر را به خانه شوهر به ویژه اینکه شوهر از قبیله بیگانه و کم آوازه اى باشد, به صلاح خود و قبیله خود نمى دیدند. از سوى دیگر در جنگهاى احتمالى که بین عرب جاهلى به عنوان یک عادت درآمده بود, بیم به اسارت رفتن زنان و دختران احساس مى شد, و از نظر آنان کشتن یک دختر بهتر از اسارت او بود.
دختر کشى هاى اعراب جاهلى سبب شد که در برهه اى زن در میان آنان کم یاب شود. از این رو در میان بعضى از قبایل عرب چند مرد با یک زن ازدواج مى کردند و نام این ازدواج را ازدواج(ضماء) گذاشته بودند. ا گر فرزندى در چنین شرایطى به دنیا مى آمد, از آنِ کسى بود که شباهتش با او بیشتر بود.
اهانت دیگرى که در آن روزگار به مقام و حیثیت زن مى شد, ازدواجهایى بود که با اشکال گوناگون به رسمیت شناخته شده بود.
در بین عرب جاهلى در چند همسرى هیچ حدّّّ و مرزى نبود. گذشته از هر حق طبیعى دیگر, از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه زنان پرشمار خود نبود که حتى از وجود آنان به شکلهاى مختلفى چون واداشتن به کارگرى و درآمدزایى, و در مورد کنیزان, با مجبور کردن به زنا, قرض و کرایه دادن به دیگران و… ثروت و دارایى خود را مى افزود.
همچنین در جاهلیّّّت ازدواجهایى به اشکال گوناگون رواج یافته بود; بعضى از آن ازدواجها را که در قرآن نیز اشاره شده یاد مى کنیم:
نکاح مقت: هرگاه فردى فوت مى کرد پسر بزرگ وى همسر متوفى را (در صورتى که مادرش نبود) با انداختن پارچه اى بر وى مانند سایر اموال پدر به ارث مى برد, اگر این زن زیبا بود با او ازدواج مى کرد و اگر تمایلى به وى نداشت; یا او را به دیگرى تزویج مى نمود و مهریه او را دریافت مى کرد, و یا با مانع شدن وى از ازدواج, او را زندانى مى نمود تا پس از مرگ وى وارث اموال او شود.2
نکاح جمع: در عصر جاهلیت برخى از اعراب کنیزان را مى خریدند و آنها را به زنا با افراد مختلف وادار مى کردند و بدین ترتیب از ثروت هنگفتى برخوردار مى شدند.3
نکاح بدل: هرگاه مردى از زن فرد دیگرى خوشش مى آمد همسر خود را با همسر آن مرد معاوضه مى کرد و زنان نیز در مقابل هواهاى نفسانى مردان چاره اى جز تسلیم نداشتند. این مبادله با الفاظ (انزل عن دابّّّتک, أنزل لک عن دابّّّتى) یا (انزل الیّّّ عن امرأتک, أنزل لک عن امرأتى); یعنى تو از مرکب خود (کنایه از زن او بود) به نفع من پیاده شو, من نیز از مرکب خود (یعنى همسرم) به نفع تو پیاده مى شوم.4
نکاح خِدن (دوست): در عصر جاهلیت برخى از زنان ومردان با برقرار کردن روابط پنهانى به زنا مى پرداختند. این نوع نکاح نه تنها مهر و نفقه را الزام نمى کرد, بلکه به جهت آن که در خفا صورت مى گرفت مورد تقبیح نیز واقع نمى شد.
سفاح: در میان اعراب روشهاى مرسوم ازدواج, قانونى و غیر از آن موارد سفاح (زنا) شمرده مى شد. کلمه سفاح در لغت به معنى زنا و بى عفتى مى باشد و آیه (غیر مسافحات و متّّّخذات أخدان) ازدواج با اهل سفاح و خدن حرام شمرده شد.
برخى فرق میان (مسافحات و متّّّخذات أخدان) را عموم و خصوص گفته اند; چه مسافحات در سرّّّ و جهر است. اما اتخاذ اخدان فقط در سرّّّ صورت مى گیرد.5
نکاح شغار: یکى از انواع نکاحهاى عرب جاهلى آن بود که شخصى دختر یا خواهر خویش را به نکاح فرد دیگرى در مى آورد و به جاى گرفتن مهریه با دختر یا خواهر آن فرد ازدواج مى کرد. بدین ترتیب, زنان به جاى مهریه زن دیگرى مبادله مى شدند.
ازدواج اجبارى: کسى به نزد اقوام دختر مى رفت و پس از خواستگارى شرایط ازدواج توسط اولیاى دختر تعیین مى گشت و ازدواج صورت مى گرفت. دراین میان دختر مطیع بود و باید همه شرایط را مى پذیرفت.
نکاح ضماء: چنان که یاد شد به دلیل کمبود زنان, مرسوم شده بود که چند مرد با یک زن ازدواج کند و نام این گونه ازدواج را نکاح (ضماء) گذاشته بودند.
گونه هاى زشت دیگرى از ازدواج نیز در بین آنان رواج داشت که به همین اندازه بسنده مى شود.
در دوران جاهلیت به همان دلیل که براى زن کمترین جایگاه انسانى و ارزش قائل نبودند, زن حق مالکیت نداشته و مالک هیچ چیز به حساب نمى آمد. در رسوم جاهلى, مالى به زن تعلق نمى گرفت و بر فرض تعلق گرفتن چیزى, خود او مالک آن به حساب نمى آمد, بلکه تملک آن به عهده ولى یا شوهر زن بود. منابع دارایى و آسایش مالى زن را مى توان در امور زیر خلاصه کرد که در جاهلیت هیچ یک به زن تعلق نمى گرفت.
1. کار و دستمزد: در جاهلیت گرچه سخت ترین کارها به عهده زنان گذاشته مى شد, ولى هیچ کار مزدى را از هیچ کسى دریافت نمى کرد, بلکه چنان که گفته شد, دست رنج او را شوهر یا ولیّّّ او تصاحب مى کرد.
2. حق نفقه بر شوهر; که یکى از منابع رفاه و آسایش مالى زن برعهده شوهر است. در دوران جاهلى نه تنها شوهران به زنان نفقه نمى دادند که آنان را براى درآمد مالى بیشتر به کارهاى شاقّّّ و طاقت فرسا مجبور مى کردند و حاصل کار و زحمت آنان را بر دارایى خود مى افزودند.
3. مهر; در جاهلیت به زنان مهرى نیز تعلق نمى گرفت. اگر در بعضى قبایل چیزى شبیه مهر مرسوم بود, در واقع قیمت زن بود که اولیاء زن آن را تصاحب مى کردند, و تنها کسى که هیچ بهره اى از آن نمى برد خود زن بود.
جمله (هنیئاً لک النافجة) که در هنگام تولد دختر به خانواده او گفته مى شد نمایانگر تعیین قیمت زن بود. (نافجة) شترهایى بود که از سوى خانواده شوهر در هنگام ازدواج به خانواده زن داده مى شد. گفتن جمله یادشده به خانواده دختر در هنگام ولادت به این معنى بود که با بزرگ شدن این دختر به تعداد شترهایت افزوده مى شود.
4. ارث: در عصر جاهلیت, زن نه تنها از ارث, بهره اى نداشت که خود به سان دیگر (مایملک) متوفى توسط زورمندترین وابسته متوفّّّى به ارث مى رفت, آن گاه اگر جوان و زیبا بود او را به زنى مى گرفت و گرنه او را به دیگران مى فروخت و یا تزویج مى کرد, یا او را در خانه زندانى مى کرد تا بمیرد.
هرگاه پدرى فوت مى کرد و فرزندان صغیرى از خود بر جاى مى گذاشت, باز هم یکى از اشخاص زورمند از میان خویشان, سرپرستى آنان و اموال آنان را به عهده گرفته تمام دارایى آنان را تصاحب مى کرد. اگر فرزند یتیم متوفى دختر بود, با او به زور ازدواج مى کرد و چنانچه پس از ازدواج او را باب میل خود نمى دید, پس از تصاحب اموالش او را طلاق مى داد. در این صورت دختر نه تنها فاقد ثروت خویش بود که دیگر کسى تمایل به ازدواج با وى و تأمین هزینه هاى او را نداشت.
بدین گونه که یاد شد, نه زن از شوهر و نه دختر از پدر و یا دیگر بستگان خود به هیچ عنوان ارث نمى برد.
قبایل غیرعربى نیز در پایمال کردن حقوق زن کمتر از اعراب جاهلى نبودند. کشتن, شکنجه, اهانت و تضییع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنیا که نور وحى در آن نتابیده و یا دستخوش تحریف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلى بود, بلکه حتى دردناک تر از آن هم وجود داشته است.
از منظر بسیارى از قبایل, زن حق کمترین دعوى برابرى و مقاومت با همسر خویش را نداشته و ندارد. در بعضى قبیله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر یک سفره نداشته و شایستگى سکونت در یک منزل را نیز ندارند. در بعضى قبیله ها زن از خوردن گوشت که خوراک لذیذى است ممنوع بودند.
در جزیره تاسمانى (از جزایر اقیانوسیه) و استرالیا در بعضى موارد به واسطه گرسنگى دختران خود را مى کشتند و گوشت آنان را مى خوردند.6
در یونان قدیم زن در معرض خرید و فروش قرار مى گرفت و قیمت زن, بیش از پنجاه پیمانه جو نبود; البته هرچه زن جوان تر بود قیمتش هم بیشتر بود. هرگاه زنى در معرض فروش قرار مى گرفت, مى بایست تا آخرین رمق براى مالک بعدى خود کار مى کرد.7
در بعضى نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر, زندگى را براى زن روا نمى دانستند و با سپرى شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم عزادارى زن را مى کشتند و یا در آتش مى سوزاندند. در آیین آنان بهترین زن کسى بود که پس از مرگ شوهر, خود را مى سوزاند.8
در ایالت (مارتا) دو نفر از امراى هندى مردند; یکى 17 زن داشت و دیگرى 12 زن, از مجموع 29 زن تنها یک نفر که حامله بود تا زمان وضع حمل زنده ماند و بقیه همه درآتش سوزانده شدند.9
قبایل وحشى هندوستان (از سیلان تا هیمالیا) دختران خود, حتى آنانى را که به سن بلوغ و رشد رسیده بودند مى کشتند; زیرا از نظر آنان, ماندن دختر بدون شوهر در خانه پدر ننگ بود و زندگى کردن با شوهرى که موقعیت اجتماعى خانوادگى نداشت نیز ننگ بود و ازدواج با شوهر همدوش, جهیزیه سنگین لازم داشت; پس بهترین راه کشتن دختران بود.10
تا مدتها پیش براى رضایت خاطر (کالى) که یکى از خدایان هندیان است زنان حامله را سر مى بریدند, آن گاه خون او را به قربانگاه پاشیده و سر او را در نزد معبود خود تقدیم مى کردند.11
نزد بعضى از چینیها تا نزدیک به عصر حاضر, زن کمترین قیمت و ارزشى نداشت. اگر مادرى دختر به دنیا مى آورد خویشاوندان به عوض مبارک باد به پدر و مادر تسلیت مى گفتند و پدر و مادر تامى توانستند نوزاد دختر را از خود دور مى کردند یا در بیابان مى انداختند, یا مى فروختند.12
محرومیت زن تنها به قبایل وحشى خلاصه نمى شد, بلکه حتى در تمدنهاى بزرگ نیز مشهود بود. در مصر براى زیاد شدن رود نیل, دختران را به زیور آراسته و در آن غرق مى کردند. در کشورهاى (اسکاندیناوى) تا سال 1392 میلادى به دختر هرگز ارث نمى دادند. تنها در هنگام عروسى, جهیزیه اندکى به او داده مى شد. در روم قدیم, زن مطلقاً ارث نمى برد; نه از دارایى پدر و نه شوهر. و در انتخاب شوهر نیز حق رأى و اظهارنظر نداشت.13
بعضى از رومیان به منظور ازدیاد نسل, زنان خود را به دیگر دوستان خود به قرض و کرایه مى دادند. البته به این شرط که آن دوست, توان به وجود آوردن فرزندان شایسته را داشته باشد. چنان که یکى از مفتیان روم به نام (لکورک) براى ازدیاد نسل, قرض دادن زن را تجویز کرد. به گفته بعضى تاریخ نویسان, افلاطون و سقراط نیز این قانون را تجویز مى کردند. سقراط زن خود (گران طیب) را به (الیبیاد) خطیب معروف قرض داد.14
در باور یونانیها زن شخصیت حقوقى نداشت. به خاطر مطالبات مالى حق رجوع به دادگاه نداشت. در نزد آنان محرومیت دختر از ارث, اصل کلى و پذیرفته شده بود. بلى در اواخر تجویز کرده بودند که اگر کسى بمیرد و فرزند پسر و دختر داشته باشد دختر در صورتى ارث مى برد که با برادر خود که از یک پدر باشد ازدواج کند و این ازدواج در صورتى صحیح بود که برادر و خواهر از دو مادر باشند.15
در ایران قدیم, چه در میان طبقه اشراف و چه طبقات پایین تر جامعه, زن هرگز حق آزادى و ا ختیار و اظهار نظر در تشخیص خیر و شر و تصمیم در امور زندگى خود نداشت و در اظهارنظر براى گزینش شوهر نیز مجاز نبود. اختیار زنان و دختران در همه زمینه هاى حقوقى با اولیا و یا شوهران آنان بود.16
به گفته بعضى مورخان در ایران قدیم بر اساس اندیشه غلط (حفظ نسب خانواده و مخلوط نشدن خون این خانواده با خانواده دیگر) ازدواج با محارم را; حتى برادر با خواهر, جایز و گاه لازم شمرده مى شمردند. (بهرام چوبینه) با خواهرش (گودیه) ازدواج کرد. شخصى به نام (مهران) از طبقه اشراف ایران که بعداً مسیحى شد پیش از مسیحى شدن با خواهرش ازدواج کرد.
در آتن باستان, مهد دموکراسى, زنان و بردگان جزء شهروندان به حساب نیامده و حق رأى دادن و شرکت در انتخابات نداشتند .17 (در اروپا, عصر حاکمیت شرک, زنانى که با بردگان ازدواج مى کردند, محکوم به اعدام مى شدند).
زن در اروپا در حیطه قانونى قرار داشت که مردان را مجاز مى دانست زن خود را به دلخواه کتک بزنند, و این ضرب و جرح اقدامى روشنفکرانه در جهت حمایت از زن و کارى قانونى محسوب مى شد.18
اروپا پس از انقلاب فرانسه نیز در بستر آزادى فردى براى زنان جایگاهى در نظر گرفت که مردان را مجاز مى کرد تا با خشونت رومیان باستان با زنان رفتار کنند.
افلاطون با آن که از برابرى (مرد) و (زن) حمایت مى کرد, و ورود زنان را در پاره اى از موقعیتهاى اجتماعى مى پذیرفت,با این حال خداوند را سپاس گفت که او را مرد آفریده است.19
ارسطو مى گوید:
(زن و بنده بر اساس طبیعت خود محکوم به اسارت بوده و سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.)20
زرتشتیان ایرانى معاصر, در رابطه با حقوق (زن) آیین نامه اى گردآورده خود را بر عمل به آن ملزم مى دانند که از زاویه هاى گوناگون به حقوق (زن) نگریسته است.
بر اساس این آیین نامه, زن در زمینه هاى (ازدواج و طلاق) حق رأى و اظهار نظر دارد.21 سرپرستى خانواده, حق درخواست طلاق در صورت عنین بودن مرد, قانون تک همسرى و حق ملکیت در این آیین نامه براى زن در مواردى رعایت شده است.22
امّّّا در منابع و متون قدیمى زرتشتیان, زن جایگاه حقوقى درستى ندارد. نشانه هاى به دست آمده از آثار زرتشتیان قدیم نشان مى دهد که در اعصار گذشته تولد پسر دل پسندتر از زادن دختر بوده است. از این رو خانواده زرتشتى از فروهر اشوان (روح پاک و بى آلایش) براى تعیین جنسیت جنین و داشتن فرزند نرینه یارى مى جستند و حیات اخروى نیکان را وابسته به وجود فرزندان ذکور در خاندان مى شمردند.
همچنین درمتنهاى کهن ایرانى پرهیزهاى سخت دشتان (عادت زنانگى) شامل دورى از جامعه به مدت چند شبانه روز و تطهیر روح زن با نوشیدن ادرار گاو و خاکستر جلب نظر مى نماید. همچنین نگریستن زن دشتان (زنى که در دوران عادت زنانگى است) در خورشید و آب و آتش, گناه بود.
بر اساس آنچه که در وندیداد آمده است زن دشتان و زنى که کودک مرده به دنیا آورده باید سه روز و سه شب شست وشو داده و از نیرنگ (ادرار گاو و خاکستر) بنوشد تا پاک شود.23
در بررسى متون قدیمى و نیز آیین نامه جدید زرتشتیان, دو نکته به دست مى آید:
1. اگر بپذیریم دین زرتشتى از ادیان الهى و آسمانى بوده, بى تردید منابع و متون دینى آن دین,دست خوش جعل و تحریف گردیده است; زیرا دستورات آن منابع در رابطه با حقوق زن هیچ شباهتى با احکام دیگر کتابهاى دینى ندارد.
2. آیین نامه زرتشتیان در متون دینى خود آنان ریشه ندارد, بلکه تأثیر گرفته از منابع گوناگون غیرزرتشتى است.
موقعیت زن در آیین یهود
در آیین یهود که پس ازموسى(ع) دستخوش تحریفهایى شد, آفرینش (حوا) از دنده چپ آدم دانسته شده و فریب خوردن از شیطان و بیرون شدن از بهشت نیز به حوّّّا به عنوان زن نسبت داده شده است.
گناه و آلودگى زن بیش از مرد است و تطهیر ناپذیرى او در بعضى موارد ازمطالبى است که در متون دین یهود موج مى زند. یهودیان در مسائلى همچون عبادت خدا, سعادت اخروى, پاداش اعمال نیک و… هرگز زن را با مرد برابر نمى دانند.
در مذهب یهود, پسران در نمازهاى خود چنین مى خوانند:
(خداوندا! تو را سپاس مى کنیم که ما را کافر و زن نیافریدى.)24
آیاتى از تورات که به موضوع زن ارتباط مى یابد در نگاهى کلى هشت نکته به دست مى دهد:
1. آفرینش حوّّّا از دنده چپ آدم
(خداوند بر آدم خوابى سنگین مستولى ساخت تا به خواب رفت, یکى از دنده هایش را برداشت و به جایش گوشت پر کرد. خداوند آن دنده اى را که از آدم برداشته بود زنى ساخت و او را نزد آدم آورد.)25
2. فریب خوردن زن و رانده شدن از بهشت
(پس از خلقت آدم و زنش, مار که از همه حیوانات صحرا مکارتر بود به زن گفت: آیا خداوند گفته است که از هیچ درختى از این باز نخورید؟ زن به مار گفت: از میوه درخت این باغ خواهیم خورد, اما خداوند گفته است که ازمیوه آن درختى که در میان این باغ است نخورید و آن را لمس نکنید, مبادا بمیرید. مار به زن گفت: حتماً نخواهید مرد چون که خداوند مى داند روزى که از آن بخورید چشمان تان باز مى شود و مانند خداوند تشخیص دهنده نیک و بد خواهید شد. زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو و براى چشمها هوس انگیز است و آن درخت براى معرفت دار شدن پسندیده است. از میوه آن گرفت و خورد, به شوهرش هم که در کنارش بود داد و او خورد. چشمان هر دو گشوده شد. دانستند که عریانند و برگهاى انجیر را به هم دوخته وسیله ستر عورت براى خویش ساختند.)26
در ادامه پس از ذکر بازخواست خدا از آدم و حوّّّا و مار مى خوانیم:
(خداوند به زن گفت: رنج و درد باردارى تو را زیاد خواهم کرد, فرزندان را با رنج بزایى و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو مسلط خواهد بود.
و به آدم گفت: چون به حرف زنت گوش دادى و از آن درختى که گفتم نخورى خوردى, زمین به خاطر تو ملعون است, تمام عمرت با رنج از محصول آن خواهى خورد.)27
3. راه تخفیف گناه زن
در تورات در ارتباط با روز شبات (شنبه) چنین آمده است:
(روشن کردن شمعهاى شبات به عهده زنان است. علت این امر آن است که حوّّّا آدم را وادار کرد از میوه ممنوع بخورد و او را واداشت تا از امر خدا سرپیچى کند.)
(گفته شده است که زن با این گناه, چراغ زندگى بشر را خاموش کرد. جان انسانها چون چراغى است, از این رو زن با روشن کردن چراغ شبات تا حدودى این خطا را جبران مى نماید; زیرا اجراى دستورات شبات و روشن کردن شمعها ایمان را روشن مى سازد و بدین وسیله گناه زن تخفیف مى یابد.)28
4. کناره گیرى مطلق از زن در ایام حیض
(زنى که جریان دار بوده, یعنى خون از آلتش جارى باشد, هفت روز در قاعدگى خود بماند و هر کس او را لمس کند تا شامگاه ناپاک خواهد بود.
هرچه هنگام قاعدگى اش روى آن بخوابد ناپاک خواهد بود و هر کس که روى آن بنشیند ناپاک خواهد بود. هر کس بستر وى را لمس کند لباسهاى خود را بشوید و در آب غسل کند تا شامگاه ناپاک خواهد بود. و اگر او (آن مرد) کنار بستر یا کنار اسبابى باشد که زن (ناپاک روى آن نشسته است) با لمس کردن آن تا شامگاه ناپاک خواهد بود. زنى که جریان خونش روزهاى زیادى غیر از زمان قاعدگى اش روان باشد تمام روزهاى جریان ناپاکى اش مانند روزهاى قاعدگى اش است و ناپاک مى باشد….)29
5. کنیزى زنان عبرى
(هرگاه زن عبرى به تو فروخته شود, شش سال برایت خدمت و در سال هفتم او را آزاد کن و اگر بگوید از پیش تو نخواهم رفت, چون از بودن پیش تو خشنود است, آن گاه درفشى برداشته گوش او را و درِ اطاق را با هم سوراخ کن تا کنیز ابدى شود.)30
6. متفاوت بودن دوران ناپاکى زن دخترزا و پسرزا
(… هرگاه زنى زمینه را براى پذیرش نطفه مرد آماده نماید پسر خواهد زایید و هفت روز ناپاک خواهد بود. و آن زن سى و سه روز در دوره پاکى صبر کرده و تا کامل شدن روزهاى پاکى ش هیچ چیز مقدسى را لمس نکند و به خانه مقدس نیاید. اگر دختر بزاید, مانند دوره قاعدگى اش دو هفته و در دوره پاکى اش, شصت و شش روز از نزدیک شدن به خانه مقدس خوددارى کند.)31
7. نابرابرى نذر سلامتى پسر و دختر
(… کسى که صریحاً نذرى مى کند و نذرش مربوط به سلامتى انسانى باشد بر حسب ارزیابى مقرر (ذیل) نذرش از آن (ادوناى) خواهد بود. ارزیابى براى مذکر این است: از بیست ساله تا شصت ساله ارزشش پنجاه شقل نقره بر اساس شقل مقدس باشد. و اگر مؤنث باشد ارزشش سى شقل باشد).32
در آیین یهود, قوانین مدوّّّنى براى نکاح, طلاق و ارث تنظیم نشده است, بلکه بیشتر قوانین توسط خاخام از هلاخا استخراج مى شود.
آیین مسیحیت در مورد حقوق و جایگاه فردى و اجتماعى زن دیدگاه ثابت و تغییرناپذیرى ارائه نکرده است. نسخه هاى گوناگون شناخته شده به نام (انجیل) و رساله هاى به جاى مانده از شخصیتهاى برجسته و نامدار مسیحى و کشیشها و فرقه هاى مختلف و کاتولیکها هریک به سهم خود درمورد حقوق زن, دیدگاه هاى متفاوتى اظهار کرده اند.
در رساله اول پولس رسول به تیموتائوس چنین آمده است:
(خدا اول آدم را آفرید و بعد حوّّّا را, آدم فریب نخورد, بلکه زن فریب شیطان را خورد و در تقصیر گرفتار شد. از این جهت خداوند درد زایمان را به حوّّّا داد اما به زاییدن رستگار خواهد شد اگر در ایمان و محبت و قدوسیّّّت و تقوا ثابت بماند.)33
رساله یادشده آدم نخستین را از هر گناه تبرئه مى کند و گناه فریب خوردن از شیطان را به گردن حوّّّا به عنوان یک زن مى افکند. این سخن با پیامهاى شریعت و وحى, مخالف است.
همچنین در رساله اول پولس رسول به افسیسان آمده است:
(اى زنان شوهران خود را اطاعت کنید چنان که خدا را; زیرا که شوهر سر زن است; چنان که مسیح نیز سر کلیسا و او نجات دهنده بشر است.)34
پولس رسول در رساله اول خود به تیموتائوس گوید:
(زن را اجازه نمى دهم که تعلیم دهد یا بر شوهرش مسلط شود, بلکه در سکوت بماند.)35
پولس رسول در رساله اول خویش در پاسخ سؤال مسیحیان ,به مجرد ماندن و ازدواج نکردن توصیه مى کند.36
در مذهب کاتولیک, تعدد زوجات ممنوع است و مهریه نیز وجود ندارد.37 و رهایى زن و شوهر از بند ازدواج, تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراین طلاق اجازه داده نمى شود; مگر به شرط آن که هیچ یک ازدواج دوباره نداشته باشند.38
در انجیل متى پیرامون طلاق زن چنین آمده است:
(هرکس زن خویش را بدون آن که خیانت از او دیده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره شوهر کند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا کند, و مردى هم که با این زن ازدواج کند زناکار است.)39
اکنون جاى این پرسش است که آیا شرایع و ادیان آسمانى در ایفا و تبیین حقوق زن ناتوان هستند و بشر خود باید به این معضل بپردازد؟ یا اشکال کار در تحریف و دگرگونى پدید آمده در متون دینى آسمانى و اعمال سلیقه هاى گوناگون است.
با گذر اجمالى بر دیدگاه قرآن در مورد حقوق زن, اندکى این حقیقت آشکار مى گردد. اما پیش از نگرش به دیدگاه قرآن دراین زمینه, اندیشه جهان غرب و جنبش فمینیسم در مورد حقوق زن را نیز به اجمال یادآور مى شویم: